جاسوس موساد در دربار آل سعود
تاریخ انتشار: ۲۹ بهمن ۱۳۹۷ | کد خبر: ۲۲۷۹۶۸۰۰
به گزارش سرویس بینالملل جام نیـوز به نقل از سایت آمریکایی "Odyssey" (اودیسه آنلاین)؛ جاسوسی که از دهه ۹۰ گذشته روابط محرمانهای با موساد اسرائیل داشته و هنوز هم این رابطه ادامه دارد عادل الجبیر، وزیر خارجه سابق عربستان است که اکنون وزیر مشاور در امور خارجه است.
به گفته جما باکلی، نویسنده انگلیسی این مقاله روابط الجبیر با موساد به دهه ۹۰ قرن گذشته برمیگردد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
این نویسنده در حال حاضر در حال جمعآوری اطلاعات بیشتر برای انجام تحقیقات عمیقتر در خصوص زندگی الجبیر و روابط محرمانهاش با موساد است. دلیلی که موجب شده این تحقیقات انجام شوند اظهارات تزیپی لیونی، وزیر خارجه سابق اسرائیل است که موساد را به دلیل عدم تحرک در قبال برکناری الجبیر از دولت سابق سرزنش کرده بود.
این نویسنده بعد از بحث و جستجوی عمیق در اینترنت توانست "فیلیپ جراردی" را پیدا کند که افسر سابق آژانس اطلاعات مرکزی آمریکا (سیا) است. وی با او مصاحبهای را برای به دست آوردن اطلاعات بیشتر انجام داد.
او میگوید، به دلیل اطلاعات بسیار بااهمیتی که جراردی آن را فاش کرد بسیار حیرتزده شد. همین اطلاعات موجب شد او تحقیقاتش را در این باره کامل کند.
باکلی میافزاید، اظهارات این افسر در فاش شدن چگونگی اولین تماس موساد با الجبیر مفید بود و در حال حاضر مشغول جمع آوری اطلاعات بیشتری است که به زودی آن را منتشر خواهد کرد.
به گفته جراردی، اف بی آی از سال ۱۹۹۰ عادل الجبیر را زیرنظر داشت یعنی زمانی که الجبیر سخنگوی رسمی سفارت عربستان در واشنگتن شد. بعد از تنها چند سال شک و شبهههای اف بی آی درباره تلاش موساد برای به عضو گرفتن الجبیر بیشتر شد. تحقیقات بیشتر، این نویسنده را به سرنخ رساند. زمانی که الجبیر دانشجوی اقتصاد و علوم سیاسی در دانشگاه تگزاس بوده با دانشجوی خانمی به اسم "کی آن متئوز" آشنا شده بود. این اتفاق سال ۱۹۸۱ رخ داد. متئوز که روابط مستحکمی با تجار اسرائیلی در آمریکا داشت الجبیر را پیش تاجران و شخصیتهای برجسته یهودی برد. از طریق بازجویی که سیا انجام داد متئوز اوت ۱۹۹۸ فاش کرد که اولین دیدار الجبیر و موساد اکتبر ۱۹۹۵ انجام شده است. بعد از ورود الجبیر به رابطه عاطفی عمیق با متئوز و بدهیهای سنگینی که بالا آورده بود، این دانشجو میگوید که الجبیر دیگر چارهای جز همکاری با موساد نداشت. بعد از این موساد از متئوز خواست رابطهاش با الجبیر را پایان دهد.
این نویسنده میگوید، اسنادی وجود دارند که نشان میدهند فعالیتها و تحرکات الجبیر در داخل سفارت عربستان کاملاً از سوی موساد کنترل میشد.
وی تأکید میکند که با توجه به ماهیت شغل الجبیر که مستلزم برقراری روابط مستحکم با آژانسهای آمریکایی از طریق سفارت بود این روابط موجب شد افبیآی براساس شک و شبههها این روابط را تحت نظر بگیرد.
این نویسنده گفت که اطلاعات بیشتری که جراردی فاش کرده بعد از تکمیل تحقیقات در کتابی منتشر خواهد شد.
ایسنا
منبع: جام نیوز
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.jamnews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «جام نیوز» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۲۷۹۶۸۰۰ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
نویسندهای که برای مخاطب دام پهن نمیکند
خون میچکید...خشم میخروشید و زمین میلرزید.
زنجیرها بریده و دشنهها در دست، خون زیر پوست شهر دویده بود.
سرها میغلتید.
از گیوتینها خون میچکید...
کوچههای پاریس در آن روزها قهرمانان زیادی را دید اما چارلز دیکنز قهرمانی را میبیند که شاید به چشم کوچههای پاریس هم نیامده باشد، قهرمانی که در تاریکی میایستد تا دیده نشود. چارلز دیکنز، داستان از خود گذشتن را روایت میکند. داستان پیدا نشدن و در کرانه ماندن.
«داستان دو شهر»، پیدایی است که میکوشد پنهان بماند؛ شاهکاری است که میخواهد معمولی باشد. شاید به همین دلیل بیرنگ و لعاب نشان داده میشود و بیشتر از آنکه جذاب به نظر برسد، ماندگار است. چارلز دیکنز با توصیف فخر نمیفروشد؛ مشتش را میفشارد تا قدرت توصیفش سرازیر نشود و این خودنگهداری آگاهانه، توصیفاتی خیرهکننده را پدید میآورد؛ مانند توصیف آتش گرفتن یک خانه که زندهتر و شفافتر از هر تصویری است.
توصیفات دیکنز بریده از داستان نیست و متناسب حالوهوای سکانس است؛ طلوع خورشید در آرزوهای بزرگ و داستان دوشهر فرق میکند، چون محتوای این دو داستان متفاوت است.چارلز دیکنز با توصیف دنیای پیرامون شخصیتها، به اعماق وجود آنها راه پیدا میکند؛ نویسنده برای مخاطب دامی پهن نمیکند. دیکنز تعلیق نمیسازد، بلکه داستان را از نقطهای آغاز میکند که تعلیق متولد میشود بیآنکه مخاطب دست نویسنده را در ایجاد تعلیق ببیند. نویسنده داستان را از اوج یک موج آغاز میکند.چینش موقعیتها بهگونهای نیست که از نقطهای شروع شود و به نقطهای دیگر ختم شود، بلکه خطوطی دوار است که از نقطهای آغاز میشود و به همان نقطه برمیگردد؛ بازگشتی که همراه با تکامل درونی شخصیتهاست.مخاطب در ابتدای داستان، خودش را در جزیرههایی دورافتاده از هم میبیند، ولی بهتدریج میفهمد که این جزیرهها پیکرهای واحدند که یک زلزله آنها را از هم دور ساخته و این زلزله همان نقطه اصلی و همان موج است. چگالی بالای نقطه مرکزی، قوامبخش تمام داستان است و مخاطب تا پایان داستان، دامنههای موج اولیه را لمس میکند. فرجام غافلگیرکننده داستان، فرمزده نیست؛ بلکه اوج گرفتن محتواست که مخاطب را در پایان غافلگیر میکند.فرم در نگاه دیکنز، تنها آیینهای برای نشان دادن محتواست و فنای فرم در محتوا، فرجامی ماندگار را در تاریخ ادبیات رقم میزند. فرجامی که به سینما هم میرسد و الهامبخش کریستوفر نولان، برای فرجام بتمن میشود.
تلاش دیکنز برای معمولی نگهداشتن حالوهوای داستان، قهرمان را دستیافتنی میکند؛ نویسنده جایگاه قهرمان را با تکنیکهایی مصنوعی تنزل نمیدهد تا مخاطب آن را باور کند. دست نویسنده در شکلگیری قهرمان پیدا نیست. انگار نویسنده فقط گردابی فراهم میکند و به پاخاستن شخصیتها از این گرداب، انتخاب خودشان است.گویی شخصیتها راه خودشان را میروند و خود فرجامشان را انتخاب میکنند.احساس استقلال شخصیتها از نویسنده، مخاطب را به آنها نزدیک میکند، آنقدر نزدیک که داستان دوشهر را تنها داستان پاریس و لندن نمیداند؛ هر کجا که رخوتی آرامشنما باشد، لندنی را هم میبیند. هر کجا که تلاطمی درونی باشد پاریسی را هم پیدا میکند و هر کجا که وجدانی باشد، گردابی را هم حس میکند.
از زندان معاف شد!
چارلز دیکنز با نام کامل چارلز جان هافِم دیکنز، در۷فوریه۱۸۱۲ در انگلستان به دنیا آمد. پدر او کارمند یکی از ادارات سازمان نیروی دریایی پادشاهی بریتانیا بود. اوهمیشه تلاش میکرد که خانوادهشان را بهعنوان خانوادهای مرفه و ثروتمند به دیگران بشناساند و در این راه حتی دست به فریب و نیرنگ با گرفتن وام و قرض میزد. به دلیل همین نیرنگها و بدهیها بود که پدر چارلز دیکنز مدتی را هم در زندان گذراند.در آن زمان اگر کسی بهدلیل بدهی راهی زندان میشد، تمام اعضای خانوادهاش را نیز با او به زندان میفرستادند. این قانون شامل حال خانواده دیکنز نیز شد و تنها چارلز دیکنز که در آن زمان ۱۲سال داشت، از زندان رفتن معاف شد. این اتفاق بار زیادی را روی دوش چارلز دیکنز جوان گذاشت. حالا او باید تمام بدهیهای پدر و مخارج خودش را تأمین میکرد. به همین دلیل به کارخانه واکسسازی رفت و تا آزادی پدر، در آنجا مشغول به کار شد. او پس از آزادی پدر مجددا توانست به مدرسه برگردد و تحصیل را ادامه دهد.