بازرگان به ارتشیها تضمین داده بود که بعد از انقلاب شغلشان محفوظ است/ فرح در سقوط پهلوی نقش اساسی داشت
تاریخ انتشار: ۳۰ بهمن ۱۳۹۷ | کد خبر: ۲۲۸۱۱۳۴۴
رویداد۲۴ امید کاجیان: حسین دهباشی پژوهشگر تاریخ مدتهاست پروژه تاریخ شفاهی در ایران را پیش میبرد؛ حدود ۶۰ مصاحبه در قالب تاریخ شفاهی با مقامهای مختلف داشته است. گفتوگو با دهباشی روایت متفاوتی بود از تاریخی که سال هاست به ما در رسانه ملی و کتابهای درسی گفتهاند. اظهاراتش بی طرفانه ناشی از تحلیلها و البته مستندات تاریخی است و ممکن است به مذاق خیلیها خوش نیاید و البته آنچه که میبینید هم همه آن چیزی نیست که بتوان از حقایق تاریخی که دهباشی آن را به زبان اورد منتشر کرد؛ دست کم فعلا.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
*چرا تجربیات ۴۲ باعث نشده بود که شاه به فکر این بیافتد که باید پلیس ضدشورش قوی با تجهیزات مناسب آن داشته باشد؟ که هم نحوه برخورد را بلد باشند و هم کارایی بیشتر؟ ودیگر ارتش به خیابانها نیاید. البته گارد، هم در شهربانی، هم در ارتش و هم درگارد جاویدان وجود داشت. اما این گاردها خودشان را برای چنین درگیریهایی در این ابعاد آماده نکرده بودند، به هیچ عنوان سال ۴۲ قابل قیاس با یکی از تظاهرات ۵۷ نیست. سال ۴۲ درهمان ظهر ارتش برامور مسلط شد.
*اما هر حکومتی یک پلیس ضدشورش با تجهیزات ویژه این کار برای جلوگیری از تجمعات و ... دارد. بله شاه پیشبینی این را نکرده بود. این تنها نکتهای نیست که در مورد آن پیشبینی نشده بود. مثلا در خود ارتش نیز پیشبینی حملات موشکی دشمن نشده بود. درحالی که همسایه ما تمام سرمایهگذاریاش روی توان موشکی بود ما تمام توانمان را روی نیروی هوایی گذاشتیم و تصور اینکه یک روزی ممکن است کسانی که تجهیزات نیروهوایی را تامین میکنند به ما قطعات و تجهیزات ندهند را نمیکردیم. بعد از انقلاب یکی از توانهای عراق توان موشکی اش است در حالی که دیگر قطعات هواپیما را به ما نمیفروشند، ایران مجموعه بزرگ هاورکرافت خریده بود که از تولیدکننده هاور کرافت که بریتانیا بود بیشتر است، اما به چه درد خورد! تنها در آبها و مانورها نشان داده شد. ایران تواناییهای زیاد نظامی داشت که براساس نیازهای جامعه ایرانی پیشبینی نشده بود. از طرفی دیگر باید این را هم اضافه کنیم که درانقلاب ۵۷ حکومت اراده سرکوب نداشت و به لحاظ روانی نیز نمیخواست این کار را بکند. *منظورتان از دید روانی در عدم سرکوب چیست؟ تصویر بینالمللی از ایران برای حکومت خیلی مهم بود، مثلا شاه به آلمان رفته بود که در ماجرای دیدار او از یک اپرایک تظاهرکننده آلمانی کشته میشود که بعدها مشخص میشود که آن تظاهر کننده توسط آلمان شرقی کشته شده است تا به گردن آلمان غربی بیفتد. شاه تا مدتها نگران این موضوع است که او را به چشم یک قاتل نگاه میکنند، چون یک آلمانی در تظاهرات کشته شد. برای او مهم بود تصویری که از ایران در رسانههای بینالمللی منتشر میشود چیست؟ این موضوع برای کشورهایی مثل عراق، کویت، ترکیه و. آن زمان که اگر حمام خون هم به راه میانداختند و مطبوعات دنیا نیز از آن میگفتند برایشان مهم نبود، فرق میکند. برای همین هم وقتی کارتر به ایران میآید شاه تمام تلاشش را میکند تا نشان دهد که با حقوق بشر همراه است. شاه هم اراده سرکوب نداشت. بخشی از اراده سرکوبی هم که داشت فرماندهانش نداشتند، بخشی از سرکوب را که فرماندهان داشتند نیروهای آنها نداشتند. به عنوان مثال شما وقتی نگاه میکنید که آقای اویسی در مجلس به عنوان فرمانده و نظامی صحبت کند از جیبش قرآن درمیآورد و میگوید که همراه من همیشه قرآن است. همان موقع تمامی نخستوزیران تلاش دارند که به مراجع نشان دهند که مسلمانند، اما اگر در حوادث انقلاب کمونیستها نقش داشتند، آن موقع نحوه برخوردها نیز با افراد متفاوت میشد. اما از سرباز تا امیر نمیخواستند تا در برابر مذهبیون بایستند.
*امتیازاتی که شاه به مخالفینش داد تا چه اندازه انقلاب را تشدید کرد؟ اساسا عامل بعدی موثر در سقوط پهلوی، نقش خانم فرح است، فرح به صورت جدی یکی از عوامل سقوط پهلوی بود. در اواخر حکومت پهلوی، خانم فرح و اطرافیانش مانند سیدحسین نصر، رضا قطبی و دیگران به این نتیجه میرسند که دیگر شاه توان ماندن ندارد. ولی میتوان فرح را به عنوان جایگزین او با حفظ ساختار پادشاهی مطرح کرد. آنها تئوریشان این بود که اعتراضات ناشی از روشنفکران، دانشجویان و هنرمندان است آنها این اشتباه را کردند که تصور میکردند، معترضین همانهاییاند که در دهه ۴۰- ۵۰ دانشگاهها را تعطیل میکردند، فکر میکردند که مردم حاشیه این افرادند و موتور محرکه این افراد ناراضی، روشنفکرانند و روشنفکران از چه ناراحتند؟ از سرکوب، رفتار متکبرانه شاه، اما فرح هیچیک از این ویژگیها را نداشت، فرح نه از شاه حمایت کرده بود و نه سرکوب و خودش را به عنوان ملکه فرهنگپرور جا انداخته بود. از همین رو میپنداشت که مردم ناراضی با او سر همراهی دارند. فرح تلاش میکرد تا عواملی که موثر در این زمینه هستند را آماده کند، او به عراق و پیش آیتالله عظمی خویی که مرجع اصلی آن دوران بوده است – با علم به اینکه آیتالله شریعتمداری در ایران با این طرح موافقت میکند – میرود، اجمالا آیتالله خویی هم با جانشینی او موافقت میکند، مذاکراتی با پنتاگون نیز دارد. در این شرایط وقتی که شاه، اویسی را فرمانده انتظامی تهران میکند و هفده شهریور آن گونه سرکوب میشود، داد و بیداد و درگیری شدید بین شاه و فرح رخ میدهد که چرا ۱۷ شهریور رخ داده است و فرح اصرار میکند اویسی به دلیل نحوه برخورد باید عزل شود و به جایش ازهاری بیاید، ازهاری کیست؟ یک ژنرال که اهل سرکوب نیست و کسی است که میخواهد نه سیخ بسوزد و نه کباب. اویسی، اما آدم قاطعی بود که تجربه ۴۲ را در کارنامهاش دارد. میداند که اگر یک قدم عقب برود طرف مقابل دو قدم جلو میآید. شاید اگر آن روحیه سرکوبگرایانه ۱۷ شهریور بر سر کار میماند، انقلاب به نتیجه نمیرسید. همان طور که میبینید از ۱۷ شهریور آن سال تا ۱۳ آبان دیگر هیچ اتفاقی نمیافتد، و کشور آرام است، اما وقتی که ازهاری برسر کار است و بعضا تجمعاتی میشود مردم شاهد این هستند که کسی با آنها برخورد نمیکند، لحن مسئولان نرم شده است. لحن مسئولان به جایی میرسد که با نوشتهای که نصر و قطبی آماده کردهاند و فرح آن را اجبار میکند، شاه در تلویزیون میآید و میگوید صدای انقلاب شما را شنیدم. *و این «صدای انقلاب شما را شنیدم» چراغ سبزی شد برای پایان کار او و روحیه گرفتن انقلابیون، یک جور گل به خودی فاحش. بله! وقتی شخصی میگوید صدای انقلاب شما را شنیدم یعنی به تظاهرات مشروعیت بخشیده، احساس ضعف و شکست کرده است در این مواقع مردم ایران قرار نیست او را ببخشند بلکه بر او سوار خواهند شد. او با این کار دل همراهان خودش را خالی کرد و از طرف دیگر طرف مقابل را شجاع و تشویق. *یعنی اگر اویسی میماند برخلاف تصورات بعد از هفده شهریور ممکن بود دیگر تظاهرات ادامه نداشته باشد؟
این احتمال وجود داشت. اما حقیقت این است که نه در شل آمدن این قدر فضا افتضاح میشود نه در سفت آمدن. بلکه در شل کن سفتکنهاست که این وضع رخ میدهد شما یکبار در هفده شهریور یک حکومت نظامی به کار میگیرید و آن کار را میکنید یکبار میگویید صدای انقلاب شما را شنیدم و به انقلابیون گرا میدهید. این دودلی نشان میدهد که شما شخصیت سیاسی برای اداره حکومت ندارید. چندصدایی در لحظات بحرانی حکومت باعث میشود که همه پی به این نکته ببرند که ساختار حکومت دچار بحران مدیریت است. در همه جای دنیا اینگونه است که در لحظات بحرانی یک نفر میآید که همه چیز را دیکته میکند، آزادیها را محدود میکند، شرایط فوقالعاده اعلام میکند، حتی مجلس را منحل میکند و حرف، حرف اوست، اما در دوران انقلاب و ماههای پایانی عکس همه این هاست. واقعا معلوم نیست که رئیس کیست؟ درسال ۵۷ درحالی که کاملا حکومت پهلوی بر سر کار است شاه و فرح هستند. یک ساعت مانده به سال تحویل، همان تیم فرح، تله تئاتری را از تلویزیون پخش میکنند آن هم با حضور مشهورترین بازیگران – خوانندگان آن دوره با عنوان «مار در آستین». در آن تله تئاتر طولانی حیثیت برای شاه نمیگذارند. در آن تلهتئاتر طنز تمام ارکان و دستاوردها و ساختار فکری حکومت شاه مسخره میشود.
باور کنید تلویزیون بریتانیا هم در شرایط بحرانی چنین چیزی را پخش نمیکند، اما تلویزیون ایران آن را پخش میکند! اصلا چرا باید چنین چیزی پخش شود؟ چرا روز ۳۱ آبان وقتی که با مردم برخورد میشود، تلویزیون همان شب با آن شدت و حدت از موضع همدلی حوادث را پوشش میدهد؟ اینها جز این است که دارند زیر آب شاه را میزنند؟ حکومت که نباید چنین کاری کند؟
آن موقع که مثل امروز فضای مجازی نبود که بگویید اگر تلویزیون پخش نکند مردم از تلگرام میبینند، آن موقع دسترسی به شبکههای ماهوارهای هم نداشتند! وقتی خود حکومت آتشسوزیها، سرکوبها، خونریزیها، جنازهها را از تلویزیون نشان میدهد معلوم است مردم تحریک میشوند. *این اقدامات در چارچوب آن فضای باز سیاسی نبود؟ نه! فضای باز سیاسی هم خودش را فقط در آزادی زندانیان سیاسی نشان میدهد. همان موقع شاید روزنامهها هم نمیتوانستند اینگونه که تلویزیون پیش میرود عمل کنند. از طرفی حکومت در بدترین شرایط خودش، کار را به شاپور بختیار میسپارد. تا به حال از خودمان پرسیدیم که چرا تلویزیون ملی آن زمان لحظه ورود امام را آنگونه با آب و تاب و لحظهبه لحظه نشان میدهد؟ *دردوازدهم بهمن که دیگر رضا قطبی رئیس سازمان نبود؟ نه! دست هر کسی بود که صبح زودتر بیدار میشود. اما هرچه بود حکومت بختیار آنجا حضور داشت.
اما فقط تلویزیون را در نظر نگیرید، امام خمینی وارد ایران میشود، با ماشین به بهشت زهرا (س) میرود یک بخش را با هلیکوپتر میآید و میرود. چه هلیکوپتری؟ هلیکوپتر هوانیروز نظامی ایران! آخر هوا نیروز باید مخالفین شاه را ببرد؟
امام روی چه حسابی سوار این هلیکوپتر میشود؟ تا به حال از خود پرسیدیم امام برچه اساس به هلیکوپتر نظامی اعتماد میکند؟ در حالی که همان موقع در دولت بحث این بود که هواپیمای امام را بدزدند و به کیش ببرند. آن وقت امام سوار هلیکوپتر میشود؟ هلیکوپتر هم برمیگردد و هیچ کس هم نمیداند که خلبانش کجاست و یک روز بعد میگوید در خانهاش استراحت میکرده است؟ حقیقت این است آن موقع نظامیان میگفتند شاه که رفته است، با نفر بعدی کار کنیم. همزمان آن موقع دو پیام از آمریکا داریم، آقای سولیوان سفیر آمریکا اصرار زیاد که شاه از ایران برود و هایزر معاون ناتو که شاه بماند! از سویی دیگر، میبینید که ارتش از آقای ربیعی گرفته تا دیگران با انقلابیون تماس میگیرند. شاید اگر تماسهای مرتب بازرگان با ارتشیان نبود و به آنها تضمین نمیداد که بعد از انقلاب هم شغلشان محفوظ است هم جان و احترامشان، انقلاب رخ نمیداد یا با خونریزی بیشتر رخ میداد. اما بعددیدیم که یک بخشی از آنها جانشان را از دست دادند یک بخش شغل و احترامشان. *در خروج شاه از ایران هم تیم فرح نقش داشت؟ در مذاکره قبلی، فرح تصور میکرد که شاه میرود و خودش میماند، از نیمه پاییز به بعد فرح فهمید که آنهایی که در مقابل پادشاهیاند روشنفکران نیستند بلکه مذهبیون هستند و اتفاقا مذهبیون با فرح بیشتر مشکل داشتند تا با خود شاه. این اشتباه محاسباتی بود. تصور این بود که روشنفکران با فرح مشکل ندارند، اما اکنون آنها با مذهبیونی طرف بودند که به مراتب شاه را از فرح دیندارتر میدانستند، شاه به هر حال برخی مسائل را رعایت میکرد. اما فرح یک آدم غیرمذهبی بود و یکی از جرمهای شاه این بود که همسرش فرح است؛ بنابراین اکنون باید هر دو میرفتند. *نکته مهم دیگری نیز در این میان میتوان به عوامل سقوط شاه اضافه کرد؟ رجال عصر پهلوی تا زمان دوره رضاشاه و تا قبل از دولت اسدالله علم در حکومت شاه با کسانی بودکه دنیا را خوب نمیشناختند، اما ایران را خوب میشناختند، اینها افرادی بودند که نسبت به مدیریت جامعه ایرانی بسیار متبحر بودند. خان بودند، تحصیلکرده جامعه داخل بودند، نظامی داخلی بودند و ... میدانستند که چگونه باید با این جامعه حرف زد. از دوره علم به بعد رجال عصر پهلوی دوم کسانی بودند که دنیا را خیلی خوب میشناختند، ولی ایران را نمیشناختند و نمیدانستند با ایرانی چگونه برخورد کنند. *واقعا این طور بود؟ دقت کنید! در شوراهای عالی کشور ودر هیئت دولت وقتی وزرا با هم صحبت میکردند هر جا به مشکل برمیخوردند به زبان انگلیسی و فرانسه با یکدیگر سخن میگفتند چرا؟ چون از ۱۵-۱۶ سالگی در خارج از کشور زندگی میکردند و واقعا بدون آنکه بخواهند ادا دربیاورند با هم به این زبان صحبت میکردند، چون به انگلیس و فرانسه بیشتر از فارسی مسلط بودند و منظورشان را بهتر میگفتند. در شورایعالی اقتصاد و سازمان و برنامه و در حوزه نفت اساسا جلسه از ب. بسمالله تا آخر به زبان انگلیسی برگزار میشد. شما میبینید آدمی مثل آموزگار که پدرش خطاط بود، عمیقا جامعه را میشناخت، مفسر قرآن بود. یعنی با سنتیترین لایه کشور ارتباط برقرار بود، وقتی نخستوزیر میشود آن قدر جامعه ایران را نمیشناخته است- در حالی که دنیا را میشناخت تا حدی که بعد از انقلاب از مدیران ارشد بانک جهانی میشود –که اولین بودجهای را که برای صرفهجویی خط میزند، بودجه محرمانه روحانیت است. با این کار حتی بودجه چند روحانی که از حکومت دفاع میکردند هم قطع میشود. یعنی به این فکر نمیکند که لااقل باید این چند نفر روحانی را برای خود نگه دارد. به او میگویند که برود قم، تا بخشی از روحانیت را همراه خودش کند. او به این خاطر که نمیخواهد روی زمین بنشیند حاضر نمیشود قم برود. این افراد از ایران بدشان نمیآمد ایران را دوست داشتند، اما رفتارشان به گونهای بود که انگار با ایران غریبه هستند. از حرف زدنشان تا لباس پوشیدنشان تا اطلاعات شان باعث بیگانگی مردم نسبت با آنها شده بود. آنها واقعا هم با مردم بیگانه بودند و شناخت نداشتند. حتما اگر به جای کسی مثل هویدا که ۱۳ سال نخستوزیری تکنوکرات و به اصطلاح روشنفکر بود، ولی جامعه ایران را نمیشناخت، کسی مثل علم نخستوزیر میشد، سرنوشت ایران عوض میشد. یعنی یک کسی بر سر کار میآمد که هم بلد بود با روحانی چگونه باید صحبت کرد، با نظامی چگونه با محصل چگونه، با بیکار چگونه، با گیلانی چگونه، با بلوچ چگونه، با تهرانی چگونه. امادر عوض افرادی که بر سر کار آمدند، کسانی بودند که با یک مهندس و روحانی با یک کرد و بلوچ مثل هم حرف میزنند. یعنی با همه یک شکل حرف میزدند. *ساواک و انحلال آن را نیز میتوان از عوامل فروپاشی پهلوی در اواخر حکومت دانست، خیلیها میگویند با انحلال ساواک بود که مسیر انقلاب تسهیل شد و حتی عدهای میگویند، ساواک در انتقام از این انحلال بعضا در برخی ناآرامیها به انقلابیون نیز کمک میکرد. اینکه در سطوح پایین انقلاب، ساواک نقش داشت مدرک مستدلی وجود ندارد، بلکه حدسیات است، ما موقعی میتوانیم در این باره سخن بگوییم که علاوه بر حدسیات، مستنداتی نیز داشته باشیم. اما در نظر داشته باشیم تنها گروهی که متوجه تحولات حکومت شدند و فهمیدند کار حکومت تمام است ساواکیها بودند، یعنی به جز کسانی مثل نصیری یا فرماندهان ساواک، مدیرکلهای ساواک جزو اولین کسانی هستند که از ایران فرار میکنند. آقای ثابتی یک ماه قبل از سال ۵۷ و قبل از انحلال ساواک به اسرائیل میرود در واقع آنها بو کشیده بودند که کار تمام است. ساواک نیرویی بود که میتوانست به صورت تک تیرانداز یا هدفمند رهبران مخالفین را بگیرد و نه در شرایطی که یک ایران علیه حکومت شدهاند.
*بنابراین اگر ساواک منحل نمیشد هم جلوی این موضوع گرفته نمیشد؟ نه دیگر فرق نمیکرد. از طرفی رفتارهای نادرست ساواک یکی از عوامل اصلی سقوط پهلوی است. البته نه فقط به خاطر اداره کل هشتم و سوم که سرکوبگر بودند بلکه به خاطر آن قسمتهایی که به شاه اطلاعات میدادند، تصور شاه این بود که وظیفه ساواک این است که نشان دهد کدام وزیرش معشوقه دارد، کدام فرمانده نظامیاش زیرابی میرود، کدام فساد انجام دهد تا از آنها پرونده داشته باشد، اما ساواک از مهمترین وظیفه خودش که نشان دهد وضعیت در تودههای جامعه چگونه است اصلا گزارشی تهیه نمیکرد، حتی شاه این گزارشها را مسخره میکرد. آنها در ساواک تلاش میکردند که به شاه چیزی را بگویند که او دوست دارد. * شاه هم مشکلات هیئت دولت را داشت و ایران را نمیشناخت؟ خود شاه فکر میکرد که اهل مطالعه است، چون در عصری که اینترنت نبود همه روزنامهها را از دنیا با هواپیما میآوردند و شاه میخواند، متوجه این نبود که برای اهل مطالعه بودن به جای روزنامه باید کتاب خواند. از نظر شاه اگر کسی مثل هویدا کتاب میخواند نیز این موضوع یک کار تفریحی بود. شاه تا سال ۳۲ موفق بود از این دوره به بعد، به جای آنکه روند کسب محبوبیت را ادامه دهد تلاش کرد یک شاه مقتدر باشد، شاهی باشد که سپرش ساواک یا شهربانی است و جامعه سپاسگزار او به خاطر خدمات اجتماعی که میدهد. شاه روز به روز از جامعهاش دور شد. آقای دکتر اعتماد در خاطراتش میگوید وقتی ما میخواستیم به خارج برویم از شاه اجازه میگرفتیم. یکبار برای کسب اجازه پیش او رفتم و گفتم که برای فلان کشور میخواهم بروم و یک هفتهای تفریح کنم، شاه از من پرسید مثلا چه تفریحی؟ گفتم فلان تئاتری، شاه با حالت عجیبی گفت: «یعنی دستت را میکنی در جیبت پول بلیت میدهی؟ میدانی! من هیچ وقت تا حالا از جیبم استفاده نکردم، هیچ وقت در جیب من هیچی نبوده چه پول چه چیز دیگری برای آنکه همه چیز را بقیه تامین میکنند و جیب برای من یک چیز زائد بوده است.» شاه اینجا خودش متوجه میشود که چه قدر با بقیه فرق میکند، شاه نمیدانست که قیمت گوشت و مرغ چه قدر است، گزارشهایی نیز که دیگران از جامعه به او میدادند گزارشهای مثبتی بود که شاه را متقاعد میکرده است که اوضاع خوب است. *اگرچه امام خمینی در سال ۱۵ خرداد ۴۲ باعث آن قیام در قم شد، یا به واسطه اعتراضاتش به انقلاب سفید شهره گشت، اما حقیقت این است که امام تا سال ۵۶ چندان چهره شناخته شده یا محبوبی نزد مردم نبوده است. امام همیشه در بین مذهبیون مخالف شاه محبوب بود. *این مذهبیون مخالف شاه تا سال ۵۶ چه میزان را تشکیل میدادند.
خیلی خیلی کم. اساسا ما تا سال ۵۶ یک جمعیت بزرگ معترضین نداشتیم که مثلا فکر کنید ۹۰ درصد جامعه نسبت به شاه معترض بودند، مردم تا سال ۵۶ میگفتند که شاه خوب است اطرافیانش بدند! تصورشان این بود که اگر مثلا بهاییها از کنار شاه بروند وضعیت بهتر میشود یا برخی افراد در ساختار نباشند بهتر ازاین است تا بخواهد کل ساختارشخم بخورد. حتی انتقادات عامه مردم در سال ۵۶ به نخست وزیر هم نبود! مردم به تغییر ساختار فکر نمیکردند. کل این نگاه چپ بنیان افکن از زمانی که وارد جامعه ایران شد تا به کل جامعه سرایت کند، بیشتر از ۴-۵ ماه طول نکشید اگرچه پیش ازاین ریشههای دلخوری جدی در جامعه وجود داشت.
* به طور کلی ریشه این دلخوریها بیشتر از چه جنسی بود؟
بیشتر جنبه فرهنگی داشت و بعد از آن مذهبی. جامعه به شدت آزرده بود که ما داریم به کجا میرویم.
* در میان همه گروههای مبارز که سالها فعالیت داشتند چه میشود که امام در سال ۵۶ گل میکند و مردم هم همراه او میشوند؟
همه اینها به خاطر شخصیت امام بود. شخصیت سازشناپذیری داشت. برخلاف شاه که همیشه پا به فرار بوده است. شاه سال ۱۳۲۰ هم میخواست همراه پدرش برود، سال ۱۳۳۲ هم که گذاشت و رفت، سال ۴۲ هم میخواست برود. شاه هیچ گاه آدم روزهای سخت نبوده است. اما در مقابل آن امام خمینی بود، قطعا نمیتوانید در رابطه با اراده و شجاعتش بحثی کنید در رابطه با نوع اجماع سازی که قبل از پیروزی انقلاب نیز داشت نمیتوانید تردیدی کنید. او کسی بود که مدام از وحدت کلمه سخن میگفت. او کسی بود که توانست آن چنان اختلافات را به زمان دیگری موکول کند که در میان همه گروههای مخالف شاه تنها اشتراکات دیده شود، در شرایطی که مذهبیونی مثل آقای بهشتی، هاشمی، منتظری به شدت درگیری با نیروهای چپ داشتند، امام به گونهای برخورد نکرد که نیروهای چپ را از انقلاب جدا کند بلکه همه را وارد اردوگاه مبارزه با شاه کرده بود. به شکلی برخورد کرد که همه او را تایید کردند به گونهای شاهد هستید حتی تا چند ماه بعد از انقلاب موضع حزب توده این است که هر چه آیت الله خمینی بگوید همان است. امام خمینی هیچ گاه در آن اوضاع با این موضع که انقلاب شود تا من رهبر شوم جلو نیامد. به همین خاطر طرفهای دیگر او را دست کم گرفتند همه روشنفکران و گروههای سیاسی با هم مشکل داشتند. همه گروههای چپ همدیگر را رقیب یکدیگر میدانستند، اما فکر نمیکردند امام کسی باشد که آنها را حذف کند آنها تصورشان این بود که همه روی یکنفر مثل امام توافق میکنند بعد از آنکه شاه رفت دعواهایشان را انجام میدهند، اما متصور نبودند بعد از انقلاب همه شان کنار گذاشته میشوند. امام این توانایی تشکیلاتی را داشت تا در حالیکه بقیه روی احزاب کار میکنند او به یکباره شبکه مساجد را در کل کشور فعال میکند، اینجا جنگ شبکهها پیروز است، اصلا در آن زمان شبکه پا برهنههای روحانیت داشتیم که در آن تمام روحانیون یا با هم فامیل بودند یا همه هم را میشناختند به گونهای که میتوانستید یک نوار کاست را با توان تبلیغاتی بالا در جایگاه رادیو تلویزیون قرار بدهید. از سویی امام خودش را توانسته بود یک دشمن کم خطر نشان دهد که میتوان با او مذاکره کرد. *تا چه زمانی حکومت فکر میکرد او یک دشمن کم خطر است؟
تا زمانیکه نظام ساقط شد. خود بختیار روزی که در مجلس رای اعتماد میگیرد از آنجا به عنوان نخست وزیری که بزرگترین رهبرش امام خمینی است، میگوید «من با حضرت آیت الله عظمی خمینی اشتراک نظر بسیار دارم و میتوانیم به راحتی با هم کار کنیم. شما بدانید که هماهنگیهای دیگری نیز هست که الان لازم نیست آنها را بگویم.» تصور بختیار این بود که میتواند با امام مذاکره کند.
*به هر حال گفته میشود امام برای مذاکره داشت راضی میشد، اما کسانی مثل بنی صدر و بازرگان مانع شدند.
خیر! ابوالحسن بنی صدر و مهندس مهدی بازرگان مانع نشدند. موضوع مذاکره بختیار و امام داستان طولانی دارد. اما اگر بخواهیم طیف بندی کنیم، چهرههایی مثل آقای بازرگان، شهید بهشتی، شهید باهنر انقلابی نبودند. هیچ گاه انقلابی نبودند. اینها صرفا مخالفان شاه بودند مثل اصلاح طلبان امروز ما. آنها میخواستند در چارچوب همان حکومت در چارچوب قانون اساسی مشروطیت فضا را باز کنند به همین خاطر مثلا میبینیم که شهید بهشتی بدون هیچ گونه خجالتی مشاور وزیر آموزش و پرورش همان ساختار میشود، شهید باهنر رئیس کتب درسی میشود، یعنی کتب درسی زیردست او میرود (!) به عبارتی هردوی این افراد به خانم فرخ رو وزیر آموزش و پروش که بعد از انقلاب اعدام شد مشاوره و یا کمک میدهند.
*شهید مطهری چه طور؟
نگاه شهید مطهری نیز اینگونه نبوده است که مثل سازمان مجاهدین روزنامهها را آتش بزند. شما کافی است مجله زن روز آن دوران را ورق بزنید. میزان برهنگی آن موقع در این مجله را تصور نمیتوانید کنید. شهید مطهری در همان زن روز مقاله مینوشته است. در رادیو تلویزیون ایران با همان شرایطی که داشته داستان مینوشت و برنامه اجرا میکرده است. داستان راستان در رادیو کاراو بود. همه اینها با کسی مثل اقای هاشمی که به دنبال اسلحه بود تا فلانی را ترور کنند خیلی تفاوت دارد. بعد از انقلاب، اما همه این شخصیتها یکی شدهاند. البته راست هم میگفتند که همه شان تجربه زندان داشتند، اما این دو گروه، دو گروه کاملا متفاوت بودند. حضرت آیت الله خامنهای کاملا انقلابی بود به چیزی کمتر از سقوط شاه رضایت نمیداد، آیت الله هاشمی و منتظری هم همین طور. اما دراین میان با شهید بهشتی و باهنر و... هم دوستی صمیمی داشتند.
*امام خمینی هم از همان ابتدا موضع انقلابی داشت یا اصلاحی؟
امام خمینی تقریبا در دهه ۵۰ از اینکه تاثیری بگذارد ناامید میشود و اسناد نشان میشود که آیت الله هاشمی است که امام را به خط انقلاب بر میگرداند. شما در دهه ۵۰ شاهد هستید که امام جز سالی یک بیانیه دادن اقدام دیگری نمیکند، در حالیکه سالی یک بیانیه را همه آن موقع میدادند. آیت الله هاشمی بود که هم امام را بر میگرداند و هم تلاش میکند. تا مجاهدین خلق را با امام ارتباط دهد، البته امام آنها را در آن موقع رد میکند، ولی در ماههای انقلاب نیز رودروی آنها قرار نمیگیرد. اما از این طرف آقای بختیار چه کسی بوده است که از سوی شاه نخست وزیر میشود؟ او کسی مثل بازرگان و فروهر بود که سالها در زندان شاه بود. *که البته همان دوستانش علیه او میشوند؟
شاید هم دوستانش فکر میکنند او چنین بدی با آنها کرده است، تعبیری که مهندس بازرگان از بختیار دارد این است که میگوید او مانند کسی بود که مدتها یک روزه طولانی گرفته است، اما افطار خودش را با ژامبون خوک یا کباب انجام داد.
* ولی به هر حال با توجه به اینکه اشاره کردید کسانی مثل بازرگان انقلابی نبودند با آمدن بختیار و طلب یاری او از همه دوستانش، بازرگان و بقیه هم حزبیهای وی میتوانستند راههای اصلاحی بختیار را حمایت کنند.
زمان به گونهای بود که دیگر کار از این حرفها گذشته است. اما مدل بازرگان هم این نبود که با بختیار مذاکره نکند، اما فرمان دست او نبود. *فرمان کاملا دست امام بود؟ یعنی خود امام به تنهایی هیچ گاه نخواست تا با بختیار مذاکره کند؟
بله! امام موضع سازش ناپذیر داشت. اما میرسد به این نقطه که اگر بختیار میخواهد با او مذاکره کند استعفا بدهد. مثل سید جلال تهرانی رئیس شورای حکومت که به او گفت: استعفا بده تا مذاکره کنیم. *در سرشناس و فراگیر شدن امام در میان مردم چه قدر فرانسه و BBC نقش داشته اند؟
مطمئنا خیلی.
*چه قدر مستقیم در حوادث انقلاب عمل کردند؟
ما نمیتوانیم مستند بگوییم که مثلا رادیو بی بی سی نقش عاملانهای در سرنگونی رژیم داشت اگرچه مخالفان این را میگویند. BBC دو طرف را پوشش میداد. اما این یک حقیقت است که دولتهای فرانسه و انگلیس به دنبال این بودند تا شاه ضعیف شود، چون از شاه زخم خورده بودند، اسرائیل هم از شاه زخم خورده بود. اما هیچکس فکر نمیکرد که جانشین شاه یک شخصیت ضد امپریالیستی به رهبری امام خمینی شود.
*چرا چنین تصوری نداشتند؟
شما در تمام تظاهراتهای سال ۵۶-۵۷ بگردید شعار ضد آمریکایی میشنوید؟ کسی مرگ بر آمریکا میگوید؟ این هم از هوشمندیهای امام خمینی است. امام همان کسی است که از سال ۴۲ با آمریکاییها شمشیر را از روبسته است چه در کاپیتولاسیون چه در بحث اسرائیل. اما آیا در تاسوعا و عاشورا سال ۵۷ یا هفده شهریور کسی میگوید مرگ بر آمریکا و اسرائیل؟ امام مبارزهاش را به درستی فازبندی میکند و هر چه قدر نتیجه میگیرد جلوتر گام بر میدارد، به همین خاطر آمریکاییها از انقلاب در ایران احساس خطر نمیکنند با نادانی تصورشان این است که یک حکومت لیبرال بر سر کار میآید.
*آنها دارند امام را میبینند که نقش محوری انقلاب را به دست گرفته است، پس چه طور احساس خطر نمیکنند و به فکر حکومت لیبرال به جای شاه افتادهاند مگر میشود؟ امام مگر در آن موقع آمریکا را تهدید میکند؟ امام فقط به شاه میگوید وابستهای. امام سخنی از اسرائیل نمیزند، امام خودش برای مبارزه جایی را مثل فرانسه انتخاب میکند، تصور فرانسویها این است که امام مدیون آنهاست. یک اتفاق ساده که در آن اتباع ایرانی برای مسافرت کردن نیازی به ویزا نداشتند. سرنوشت انقلاب را عوض میکند، امام میخواست به کویت برود، آنجا او را راه نمیدهندمی گویند به لیبی برویم آنجا ویزا میخواهد، ولی بدون ویزا پاریس میروند، ما چنین مسافرتی را به قم نمیتوانیم انجام دهیم. امام خمینی از آنجا که شهروند ایرانی است و شهروند ایرانی نیازی به ویزا ندارد فرانسه میرود. فرانسه همیشه با ایران چپ بوده است. آغوش فرانسه بعد انقلاب هم برای بختیار و بنی صدر باز شد. امام به جایی میرود که توجه رسانههای جمعی را به خودش جلب میکند. تصور عامه از امام چیست؟ تصور این است او یک پدر روحانی و خیرخواه است. رهبر هم نمیخواهد باشد و اجماع هم در برابر او وجود دارد، امام یک کلمه در برابر گروههای مخالف شاه سخن نمیگوید. یک کلمه علیه آمریکا حرف نمیزند. همه اتفاقات بعد انقلاب رخ میدهد. یک سال بعد از سقوط دولت بازرگان میبینید که انقلاب تبدیل به انقلاب ضد امپریالیستی شده است.
*شعار نه شرقی نه غربی در روزهای انقلاب را چه طور توصیف میکنید؟ آیا از این شعارها نباید حس تقابل انقلاب با اروپا و آمریکا به آنها دست میداد؟
شعار نه شرقی نه غربی یک شعار تهاجمی نیست، این شعار کسی را زخمی نمیکند، امام حتی در دورهای که به کشورهای مسلمان میگفت به پا خیزید و مبارزه کنید راجع به آمریکا صحبت نمیکند.
*شما انتخاب بختیار را گزینه مناسبی برای آن موقع ندانستید. اما بسیاری معتقدند بختیار بهترین گزینه نخست وزیری در همه این سالها بوده است و اگر زودتر بر سر کار میآمد با همان اعمال آزادیهایی که داشت میتوانست مانع این کار شود.
به نظرم اینطور نیست او از همان اول قبل از اینکه پایههای حکومت خود را محکم کند، شروع به تخریب حکومت خودش با نحوه برخورد با شاه کرد. شما رفتار بختیار را نسبت به شاه ببینید به وضوح رفتار تحقیرآمیز او نسبت به شاه را میتوان دید مثلا مشاهده میکنید که وقتی با شاه صحبت میکند از سر بی حوصلگی سقف را نگاه میکند این چه معنایی میدهد یعنی به شاه میگوید «گم شو برو دیگر!» متن بیانیههایش هم همینطور است. در ادامه طرفداران شاه و نیروهای آن را هم ناامید میکند. بختیار آمادگی این را داشت که با امام بسازد و خودش هم رئیس جمهور شود. او همین وفاداری را به شاه نداشت. بختیار از جایی اما، امام خمینی را رقیب خودش دید، بختیار به دنبال این بود که خودش امام خمینی شود و حکومت تشکیل دهد. اتفاقا بختیار هم یکی از همان انقلابیونی بود که میخواست سر به تن شاه نباشد، به همین خاطر نظامیان نیز از او بریدند. چون میگفتند «او برای خودش دستور میدهد کاری به شاه ندارد، اصلا به شاه گزارش نمیدهد.» یکی از دلایلی که بخشی از نظامیان به بختیار پایبندی نداشتند این بود که فهمیدند بختیار میخواهد رهبر کشور باشد. آنها میگفتند شاه که نیست ما هم که تو را قبول نداریم. از سویی دیگر بختیار نیز از همانهایی است که ایران را نمیشناسد. او یک بختیاری روشنفکر تحصیلکرده فرانسه است و در هر صحبتی که میکند کلمات فرانسوی به کار میبرد و از طرفی هم همان اشتباه فرح را در تشخیص مطالبات انقلابی داشت. بختیار تصور میکرد کسانی که در خیابان ریختند یا روشنفکرانند یا طرفداران دکتر مصدق! اما مصدق حتی در بود خودش نیز تمام شده بود. مردم آن موقع اگر به مصدق علاقه داشتند که نمیگذاشتند کودتا شود. نمیگویم مردم از کودتا ناراحت نبودند، اما آن موقع هم میدیدند مصدق کوتاه میآید، با کاشانی هم که مشکل دارد، هر روز هم که اعتصاب است. همیشه مردم ایران از نفوذ شوروی میترسیدند و احساس میکردند مصدق دارد کشور را به باد میدهد، برای همین در سال ۵۷ نیز عامه آنها ارادتی به مصدق نداشتند که بخواهند انقلاب کنند، مردم آن موقع از مصدق رد شدند در حالیکه بختیار عکسهای بزرگ از مصدق را دو رو بر خود میگذاشت. اگرچه عدهای از روشنفکران هرگز از مصدق رد نشده بودند.
*یعنی الان طرفداران مصدق بیشترند؟ دنیا تغییر کرده است، ایران هم تغییر کرده، اما اکنون عدهای میگویند ما مصدقی هستیم احترام و ارادت همه آنها به مصدق درست و محفوظ است. اما ما الان چه شباهتی با زمان مصدق داریم که مصدقی هستیم، شاه کجاست؟ آن انگلیس خاص کجاست؟ البته این را هم باید گفت که بختیار بعد از خروج از ایران تبدیل به مهمترین خطر جمهوری اسلامی تا به امروز شد بختیار حتی خطرناکتر از خطر سازمان مجاهدین خلق بود. چون او توان سازماندهی جدی را پیدا کرد، حمایت دولتهای غربی را هم گرفته بود.
*آیا بختیار میتوانست مانع ورود امام به ایران نشود؟ بختیارآن زمان آدم مدبری نبود، همان طور که بازرگان نبود. مگر مثلا بالاترین تجربه مهندس بازرگان چه بود؟ او رئیس شرکت آب تهران بود. تازه او جزو کارکشتهترینهای افراد در انقلاب به شمار میآمد، او حتی تجربه اداره یک استان را هم نداشت دیگر چه برسد به تجربه کشورداری. بختیار هم هیچ تجربهای نداشت چه برسد به نخست وزیری آن هم در طوفان. کشورداری در زمان طوفان، آدمهای بزرگ میخواهد اگر یک طرف کسی مثل امام است، طرف دیگر نباید در جستوجوی بختیار باشد باید کسی مثل علم را معرفی کند. یعنی آدمهایی که بتوانند شرایط را مدیریت کنند با صرف یک کنفرانس مطبوعاتی و حضور در تلویزیون و آوردن طرفداران در امجدیه در مقابل طوفان انقلاب که نمیشود کاری کرد. بیشتر شبیه شوخی است. نخوت بختیار هم باعث شد که نفهمد اندازه و توانش چه قدر است. شاید اگر دو سه سال پیشتر از انقلاب یعنی قبل از سال ۵۵ یک آدم ملی مثل دکتر صدیقی به روی کار میآمد شاید سیر تحولات فرق میکرد. اما عملا در سال ۵۷ دیگر همه چیز از هم پاشیده است. شاه مریض و عصبی است او یک لحظه، زیادی خشن و یک لحظه زیادی دل رحم میشود و رفتارش تعادل ندارد و به تعبیر تیمسار آذر برزین و ربیعی شاه وقتی با هلیکوپتر روی تهران میآید و میبیند یک تهران دارند مرگ بر شاه میگویند درحالی که او تا قبل از این تصور میکرد مردم او را دوست دارند، تمام میشود. چون هیچ گزارشی به او درباره بطن جامعه نرسیده بود، اینکه در آن لحظه شاه فکر میکرد که مردم بیوفا هستند، اشتباه فکر میکنند و ... دیگر کار او تمام شد و حکومت هم که تماما به او وابسته است. شاید همین کارهم برای تضعیف روحیه او انجام شد. دیگر او در آن موقع نمیتوانست کاری کند، همان موقع نمایندگان مجلس ما در رقابت بودند تا سرسپردگی خودشان را به روحانیت بیشتر نشان دهند.
*درباره موضوع مذاکره امام و بختیار روایات متعددی شده است کدام یک از این روایات صحیح است؟
به همان دلیل که روایات متعدد است اجازه دهید که وارد این مقوله نشویم، اما کلیت ماجرا این است که با یک دیر شدن پیام و انتشار پیشنویس زودهنگام همه چیز به هم میخورد. اما در کل حتما امام خمینی نظرش این بوده که بختیار استعفا بدهد. آن مذاکره اگر هم شکل میگرفت در بهترین و موفقترین حالتش این بود که رئیس دولت موقت به جای بازرگان بختیار شود، اما حکومت پادشاهی برود.
*اگرچه شما اشاره کردید که بختیار به پادشاهی وفادار نبود، اما همیشه در سخنانش میگفت که او به دنبال مشروطیت و استقرار پادشاه بیقدرت است.
شاه دهه پنجاه یعنی شاه فرمانده کل قوا، رئیس شورای اقتصاد اینها را که از پادشاه بگیرید چیزی نمیماند. قانون اساسی چندکاغذ است ساختار واقعی قدرت آنچیزی است که در رئال پالیسی رخ میدهد. *برگردیم به دو سه روز مانده به قبل از انقلاب و آن تصویر از همافران که در دیدار با امام منتشر شده است عدهای میگویند که بخش عمده این تصویر مردم هستند که این لباس را به تن کردهاند نه همافران، به عبارتی لباسها دوخته شده و در راستای ادامه همان جنگ تبلیغاتی، دیدار مذکور با لباسهای نظامی بر تن مردم و به نام همافران صورت گرفته است. نظامیان حکومت شاه چنین ادعایی میکنند. البته آن روز تعدادی از همافران به دیدار امام رفتهاند، اما معتقدند آن عکس و آن دیدار به نوعی ساختگی است. کسانی مثل تیمساز آذر برزین فرمانده نیروی هوایی و دیگران چنین ادعایی دارند که لباسها دوخته شده بودند. اما از نظر ما فرض بر این است که آن عکس و دیدار واقعی است، چون به هر حال اگرچه همافران در آن تصویر نبودند، اما روزهای بعد، در عمل پایبندیشان را به امام نشان دادند.
*خیلیها میگویند آن حملههایی که به ساختمانها و مراکز نظامی میشوند و انقلاب نیز به واسطه همین حملات خشونت بار به نتیجه میرسد، به دلیل نقش مجاهدین و کمونیستهادر آن است. یعنی آنها بودند که با این حملات به ساختمانهای نظامی انقلاب را سریعتر به نتیجه میرسانند.
اصلا اینطور نیست، شما وقتی میبینید که در مراکز مهم مثل کلانتری ۱۰ یا میدان ژاله، درگیری میشود مردم عادی در آن حضور دارند. من خودم یادم هست که در محل دانشکده هنرهای دراماتیک در چهارراه آبسردار که اکنون محل گزینش سپاه است وقتی خبر رسید که همافرها در محاصره هستند، افراد سازمان مجاهدین شروع به بسیج کردن نیروهای خودشان برای حمله کردند، اما کل ماجرای همافرها و حمله به پایگاهها نظامی تا سازماندهی این سازمان تمام شده بود. واقعیت این است چه بخواهیم چه نخواهیم باید بگوییم انقلاب ۵۷ انقلاب امام خمینی بود و بقیه گروهها تاثیر آنچنانی ندارند. اگر کل مجاهدین خلق، حزب توده، چریکهای فدایی خلق را جمع کنید بودن یا نبودشان در انقلاب موثر نبود. اما حرف شما از این بابت درست است که در سالهای قبل از ۵۵ این گروههایی که نام بردم ۹۹ درصد مخالفین شاه را تشکیل میدادند، همه اینها مبارزه کردند، زندان رفتند، شکنجه شدند. اما همه کارهایی که آنها کردند در سال ۵۵ تمام شد. ولی در بحبوحه انقلاب ۵۷ آنها آزاد شدند و شروع به یارگیری و عضوگیری کردند. به عبارتی تاثیرگذاری و عضوگیری عمده آنها بعد از انقلاب بود، در حالیکه در سال ۵۷ آنها نهایت در میان آن جمعیت یک پلاکارد مجاهدین خلق به دست میگرفتند تا بگویند که حضور دارند یا آن جمعیت برای آنهاست؛ بنابراین اینکه بگوییم امام انقلاب را به سود خودش مصادره کرد تعبیر کاملا بیمعنایی است. این تعبیر معنایش این است که این گروهها در برپایی جمهوری اسلامی نقش برجستهای داشتند و بعداز انقلاب صرفا رودست خوردند! درمیان همه این گروهها، اما ملیون میتوانند تا حدی چنین ادعایی بکنند و بگویند که در ساختار دولت موقت و ثبات دوره گذار نقش داشتند، ولی بعدا حذف شدند.
اما فرضا چریکها کارخاصی برای انقلاب نکرده بودند. میپذیرم که درروزهای پایانی انقلاب اینها هم اسلحه به دست تیراندازیهایی به سمت مراکز نظامی میکردند، اما اگر پادگانی سقوط میکند برای این بود که یک عالمه جمعیت به سمت مناطق نظامی رفتند، طرف مقابل هم نمیتوانست به سمت آنها گلوله بزند. حقیقت این است که امام در یک لحظه طلایی توپی که زیرپایش آمد را گل کرد، ممکن است که در این زمین قبلا هم کسانی ۸۰ دقیقه دویده باشند، اما گلزن امام بود بدون اینکه کسی به او پاس بدهد. *آیتالله مصباح یزدی گفته است که ما شهید ندادیم که رفاه داشته باشیم انقلاب ما فرهنگی بود. پس انقلاب ایران بنا به اذعان خود مسئولین کنونی انقلاب نان و یا به دلایل مشکلات بداقتصادی و معیشتی نبود. بخشی از آن انقلاب در طیفهای فقیرتر مردم انقلاب نان بود. به این معنا که مردم احساس میکردند میتوانند به امکانات رفاهی بیشتر از این برسند، اما انقلاب به صورتی بود که شهریها انقلاب کردند، اما روستاییها سوار بر کار شدند. شهرها بیشتر دنبال نیازهای طبقات بالاتر مازلو بودند نه نان و اقتصاد و ... موتور محرکه انقلاب مذهبی بود. اما نمیخواهم بگویم که مردم از انقلاب دنبال حجاب میگشتند، اما به دنبال آزادی سیاسی بودند، چون آن موقع همه نوع آزادی بود جز آزادی سیاسی. به هر حال عملکرد ساواک به شدت افراطی و تند بود. اما از همه اینها جدیتر آن بود که جامعه آن ساختار فرهنگی را نمیپسندید، جامعه آن نوع تجدد را نمیخواست جامعه آن سینما را نمیخواست، آن نوع بانک را نمیخواست به همین خاطر اولین جاهایی که در انقلاب آتش میگیرند بانکها و سینماها و مشروب فروشیها هستند نه پادگانها. باید برای اینکه ببینیم جامعه آن موقع چه میخواست به جاهایی که آتش گرفت نگاه کنیم ممکن است امروز شما بگویید این اشتباه است، اما آن موقع آن طور میخواستند.
*و چه تصوری از جمهوری اسلامی در سالهای آتی آن داشتند؟
آن موقع تصور مردم از جمهوری اسلامی خیلی ساده بود میگفتند جمهوری یعنی حکومتی میآید که نه تنها پسر جای پدر نمینشیند بلکه آن فرد با رای مردم انتخاب میشود و معتقد بودند دیگر سلطنت طلبها برنمیگردند. واژه اسلامی هم به خاطر خطر بزرگی بود که از وجود حضور کمونیستها حس میکردند وقتی میگفتند اسلامی معنایش این بود که دیگر با این لفظ از کمونیستها نمیترسیدند. برای همین بود که بیدینها و مشروبخورها و حتی ارمنیها و... نیز به اسلامی بودن واژه تاکید داشتند آنها نمیخواستند مسلمان یا دیندار شوند، اما از بازگشت کمونیستها و شوروی میترسیدند، این لفظ اسلامی به خطری که مردم از حضور کمونیستها حس میکردند برمیگردد تا اینکه بخواهند جامعه اسلامی شود. *اما امام خودش درباره کمونیستها یا مارکسیستها این نظر منفی را هیچگاه قبل انقلاب نداشت. آن تیتری که در زمان رفتن شاه از ایران زده شده بود که مارکسیستها هم در بیان عقیده در جمهوری اسلامی آزادند نیز بیانگر همین موضوع است. میدانید که این جمله را نوشابه امیری تیتر میکند. در آن اوایل هم واقعا در بیان عقیده مشکلی نداشتند، اما مجاهدین که بعد از انقلاب شلوغ کاری میکنند تصمیم به سرکوب همه این گروهها گرفته میشود.
*چه شد که مجاهدین تصمیم به آن رفتارها میگیرند؟ در آن زمان گروه پیکار اقداماتی تروریستی کرد و مجاهدین سازشکار نامیده شد. از سویی جلسات مجاهدین هم دائم به هم ریخته میشود و به طور کلی این جریان احساس میکند که غنائم بعد از انقلاب درست تقسیم نشده است. مثلا درست است که مسعود رجوی نقشی در انقلاب نداشت، اما او را شهردار هم نمیکنند عضو شورای انقلاب هم نمیکنند. درست که انقلاب انقلاب خمینی بود! اما مگر بقیه اعضای شورای انقلاب چه برای انقلاب کرده بودند؟ مجاهدین میگفتند چرا مثلا شیبانی باشد، اما رجوی نباشد. این مسائل خط و مشی آنها را عوض کرد، البته این نکته را هم بگویم، همان موقع هم که حزب توده و مجاهدین درحال یارگیری بودند بخشی از افراد از ترس حزب توده به سمت مجاهدین میرفتند. آن موقع بسیج و ... که نبود. به دلیل همان ساختار مذهبی گروهی از مردم تصورشان این بود که مجاهدین، چون مسلمان هستند جلوی کمونیستها را میتوانند بگیرند. مردم نمیخواستند چکمه شوروی و کمونیست در ایران باشد. همان طور که گفتم گرایششان به لفظ جمهوری اسلامی نیز به واسطه همین ترس بود. تا آن زمان کسی از چیزهایی مانند حجاب سخن نمیگفت، حجاب را آن گروهها و افرادی مثل حسن روحانی آوردند، از آن دسته آدمهایی که وقتی به او میگویند برو کلاه بیاور سر را هم همراهش میآورند. امام تصور اولش در بعد از انقلاب این بود که کسی با مینیژوپ دانشگاه نیاید، چون بیحیایی است، اما تصوراتی مثل چادر و حجاب اجباری را نه او داشت و نه کسانی مثل طالقانی.
*چه کسی تصورش را میکرد ماجرای بنی صدر به آن جا ختم شود؟ تاریخ را بخوانید میبینید که عامل اصلی آن بازهم آیتالله هاشمی بود او به امام میگوید چرا اینقدر از بنیصدر دفاع میکنید، امام یک هفته قبل از عزل ابوالحسن بنیصدر میگفت ما رئیسجمهوری داریم که دنیا به آن افتخار میکند و باید دنیا او را بخواهد، امام بنیصدر را دوست داشت. *ولی خود بنیصدر در یکی از مصاحبهها میگوید که امام از همان اول با من خوب نبود. آن صحبت برای این است که اختلافات بعدی را توجیه کند. او نیز دچار نوعی توهم خود بزرگ بینی شد.
*به صورت کلی اگر بخواهید به این سوال پاسخ دهید، چه شد که بسیاری از دوستان و حامیان انقلاب بعد از به ثمررسیدن آن یا از انقلاب جدا یا حذف شدند یا تبدیل به دشمنان آن شدند چه میگویید؟ ما پیش از انقلاب تشکلاتی داشتیم با نامهای بزرگ و با ادعاهای بزرگتر. اما واقعیت این است که آنها در ایران ریشه چندانی نداشتند، نهضت آزادی، جبهه ملی، مجاهدین خلق، حزب توده، چریک فدایی خلق، اسامی بزرگی بودند، اما در زمانهایی که از آن بزرگتر هم بودند کاری نکردند، جبهه ملی که هیچ وقت جبهه ملی اول کار دوران مصدق که نبود، حزب توده که هیچگاه مانند سال ۱۳۲۰ و دوره رضاشاه نبود. مگر آن موقع چه کرد؟ این بدان معنا نیست که این گروهها ایران را دوست نداشتند یا همه حرفهایی که میزنند اشتباه بوده است. اما چیزی که به قطع میتوان گفت اینکه آنها پایگاه اجتماعی نداشتند وگرنه کسی نمیتوانست آنها را حذف کند، چون با اعتراضات گسترده روبهرو میشد. یادمان نرود خود اینها نیز بعضا اختلافاتی با هم داشتند در حذف بازرگان کسانی مثل سحابی نیز نقش داشت آنها حاضر نشدند که بازرگان را به عنوان کاندیدای ریاست جمهوری خود مطرح کنند بلکه پشت سر حسن حبیبی و قبلترش پشت جلال الدین فارسی رفتند. یزدی و قطبی زاده هم همین طور. درحالی که بازرگان مرشد و بزرگ آنها بود و آنها باید او را کاندیدای خودشان معرفی کردند، معتقدم که بازرگان را اطرافیانش نیز حذف کردند. از طرفی روشنفکران در کافهها مینشستند و میخواستند ایران را نجات دهند، درحالی که روحانیت و مساجد یک شبکه عظیم مردمی را تشکیل داده بودند، روشنفکران مثل امام خمینی نه میتوانستند حرف بزنند و نه شناخته شده بودند از طرفی بعد انقلاب هم خودشان را با ساختار درانداخته بودند، پس بدیهی بود که همراه با نداشتن پایگاه اجتماعیشان حذف شوند. فراموش نکنیم طرفداران مردمی امام خمینی تصور میکردند اگر کشته بشوند میروند بهشت. این ایدئولوژی هنوز هم طرفدارانی دارد که هم میتوانند جان بدهند و، چون جان میدهند میتوانند جان هم بگیرند. اما مثلا طرفداران شاه، کارمند شاه بودند نه جان میدادند نه جان میگرفتند.
منبع: رویداد24
کلیدواژه: رویداد24 دهباشی حسین دهباشی حسن روحانی تاریخ انقلاب محمد رضا شاه پهلوی مهندس مهدی بازرگان شاپور بختیار
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.rouydad24.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «رویداد24» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۲۸۱۱۳۴۴ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
جامعه جهانی باید تصمیم ایران در دفاع از خود در برابر اسرائیل را حق محفوظ کشورمان بدانند
ماموستا احمد کوهستانپناه در گفتوگو با خبرنگار حوزه استانهای خبرگزاری تقریب، با اشاره به دفاع اخیر جمهوری اسلامی ایران در برابر رژیم صهیونیستی اظهار داشت: جمهوری اسلامی ایران به واقع حق داشت که رژیم غاصب و اشغالگر قدس را تنبیه کند برای همین چارهای جز این نداشت که در مقابل ضربه به سفارت خود در سوریه که در حکم خاک ایران محسوب شده و هفت نفر از مستشاران ایرانی شهید شدند، یک گوشمالی و تنبیه علیه اسرائیل انجام دهد.
وی تصریح کرد: بیتردید این تنها یک حمله محدود جمهوری اسلامی ایران برای تنبیه در مقابل تجاوز به کنسولگری کشورمان در دمشق بود اما حامیان رژیمصهیونیستی همه دست به دست هم دادند تا مانع رسیدن تمام پهپادها و موشکها به رژیم صهیونیستی شوند و این تنبیه برای اسرائیل بود که باید از آن عبرت گیرد.
مدرس مدارس علوم دینی اهلسنت ارومیه در ادامه با اشاره به لزوم برقراری عدالت توسط جامعه بینالمللی بیان کرد: بیتردید جامعه جهانی باید تصمیم ایران مبنی بر دفاع از خود در برابر رژیم صهیونیستی را حق محفوظ کشورمان بدانند و امید است این رژیم سفاک، آدمکش و غاصب به زودی از بین رود تا دنیا و ملتهای مسلمان به ویژه غزه روی آرامش ببینند.
انتهای پیام/