Web Analytics Made Easy - Statcounter

بسیج اشکذر:
روز ۱۳ جمادی‌الثانی، ۳۰ بهمن روز تکریم مادران و همسران شهدا نام گرفته و علت این نامگذاری این است که حضرت «ام البنین» همسر حضرت امیرالمومنین (ع) و مادر حضرت ابوالفضل العباس در چنین روزی روی در نقاب خاک پیچید و در جوار رحمت حضرت حق آرمید. تکریم مادرانی که به ندای پیر و مراد خود، معمار کبیر انقلاب اسلامی حضرت امام خمینی (ره) لبیک گفته و زینب گونه در حماسه هشت سال دفاع مقدس با تشویق همسران و فرزندان برومند خود آن‌ها را برای حضور در جبهه‌ها آماده و آن‌ها را تشویق می‌کردند.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

اگر ایثار و شهامت، شجاعت، صبر و استقامت این شیر زنان ایران زمین نبود، خدا می‌دانست چه بر سر نهال نو پای انقلاب می‌آمد، این دلاور زنان بودند که فرزندان جوان و نوجوان خود را برای خط مقدم جبهه آماده می‌کردند و برای دفاع از ولایت سینه سپر می‌کردند تا یک وجب از خاک مقدس این سرزمین در دست دشمن تا دندان مسلح نیفتد.
به همین مناسبت ضمن تعظیم به ایثار و فداکاری مخلصانه زنان شهید پرور سرزمین اسلامی‌مان، خاطره‌ای از همسر شهید حاج محمد حسین جعفری نسب  به نقل از خواهر زاده اش بمانعلی خاکساری می‌آوریم  اتفاقی هر چند ساده،   ولی همین اتفاق ساده باعث تسلی خاطر و استواری ایمان  همسر شهیدی می‌شود که همسرش با وجود شش فرزند کوچک بار‌ها به جبهه‌های حق علیه باطل اعزام می‌گردد و در سال ۶۳ به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
حاج محمد حسین جبهه بود  در خواب کسی ازمن پرسید اگر همسر ت. شهید شود چه می‌کنی؟ با قاطعیت گفتم، کاری که دیگر همسران شهدا می‌کنند! چند روز بعد هم خبر شهادت همسرم را به من دادند.
روز‌های اولی که حاج محمد حسین شهید شده بود رفت و آمد‌ها زیاد بود، خانه شلوغ شده بود همان روز اول کمی آب و دانه برداشتم  تا به تنها مرغی که در خانه نگهداری می‌کردیم بدهم هر چه گشتم پیدایش نکردم احتمال دادم تو این شلوغی‌ها درب خانه باز بوده و از خانه بیرون رفته است. بعد‌ها داشتم خانه را مرتب می‌کردم در قسمت نیمه ساز خانه استانبولی را براشتم دیدیم مرغ گمشده زیر استانبولی است به خیال اینکه مرده است، برداشتمش تا آن را از خانه بیرون بیاندازم،  ولی با کمال تعجب دیدیم مرغ زنده است مقداری آب و دانه دادمش مرغ سرحال شد. زنده ماندن مرغ بعد از نزدیک به دو هفته بدون آب و غذا بیشتر به معجزه می‌ماند باخوداندیشیدم شاید خدا می‌خواسته بدینوسیله به من بفهماند مرگ و زندگی دست اوست و عمرم همسرم دست او بوده است حتما اراده و مشعیت اللهی در این است همسرم شهید بشود؛ و زنان و مردان مومن اینگونه اند، با کوچکترین نشانه‌ای از خدا شک و تردیدشان  تبدیل به یقین  می‌گردد وایمانشان محکم‌تر و استوارتر می‌شود.
انتهای پیام/د 

منبع: بسیج نیوز

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت basijnews.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «بسیج نیوز» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۲۸۲۳۱۴۰ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

اخاذی با مهریه سنگین!

فریب خوردم، باورم نمی شد این گونه مرا سرکیسه کند! روزی که به عنوان منشی مطب استخدامش کردم،هیچ گاه به ذهنم نمی رسید که او با ترفند خاصی به من نزدیک شود تا جایی که مهربانی ها و از خود گذشتگی های همسرم را از یاد بردم و ...

به گزارش خراسان، این ها بخشی از اظهارات پزشک متخصص امور درمانی است که از 3 سال قبل با منشی مطب خودش به طور پنهانی ازدواج کرده بود و اکنون با افشای این ازدواج پنهانی و درحالی که هووها با یکدیگر در کلانتری درگیر شده بودند،شکایتی را به اتهام اخاذی از همسر صیغه ای اش مطرح کرد. در همین حال «سوسن» همسر اول این پزشک که دستانش از شدت خشم می لرزید درباره قصه زندگی اش به مشاور و مددکار اجتماعی احمد آباد مشهد گفت:24سال قبل، زمانی با«نعیم»ازدواج کردم که او دیپلم داشت و تازه خدمت سربازی را به پایان رسانده بود، اما من حمایتش کردم و با تحمل سختی های زندگی، نامزدم را به ادامه تحصیل تشویق کردم .بالاخره او در رشته پزشکی یکی از استان های کشور پذیرفته شد و من هم با خوشحالی همه تلخکامی های روزگار را تحمل کردم تا 8 سال تحصیل او به پایان رسید و به مشهد بازگشت. در این مدت همسرم اصرار می کرد تا من هم ادامه تحصیل بدهم ولی حالا 3فرزند قد و نیم قد داشتم و نمی توانستم درس بخوانم.

این درحالی بود که «نعیم»مدام مدرک پزشکی اش را برسرم می کوبید و مرا به خاطر داشتن مدرک دیپلم تحقیر می کرد. بالاخره تصمیم گرفتم پرستاری برای فرزندانم پیدا کنم تا بتوانم به تحصیل بپردازم ولی در همین زمان متوجه شدم که فرزند چهارم را نیز باردار هستم. این بود که درس و دانشگاه را از ذهنم بیرون کردم و به امور خانه داری و تربیت فرزندانم پرداختم.

اما روابط عاطفی بین من و «نعیم» هر روز سردتر می شد این درحالی بود که او در دوره تخصص نیز شرکت کرد و 2 سال بعد به عنوان پزشک متخصص مطب خودش را هم راه اندازی کرد. در این میان اما روابط او با منشی های مطبش مرا بسیار آزار می داد چرا که احساس می کردم این گونه رفتارها خارج از عرف و بسیار نامتعارف است. بارها به فکر طلاق افتادم اما خانواده ام مرا حمایت نکردند و من مجبور بودم این گونه تحقیرهای آشکار را تحمل کنم.

او با تماس های پنهانی و پیامک های زننده ای که برای خانم ها می فرستاد مرا زجر می داد. با وجود این اعتراض ها و ناراحتی هایم نیز فایده ای نداشت و اوضاع مدام بدتر می شد تا این که چند سال قبل متوجه شدم «نعیم»از 3سال قبل زنی را به عقد موقت خودش درآورده است و آن زن هم مهریه ای به اندازه یک خانه مجلل و یک خودروی خارجی از او گرفته و به دنبال سرنوشت خودش رفته بود اما همسرم برای جلوگیری از آبروریزی ،همه مهریه اش را به او داد و صدایش درنیامد!

از این موارد در زندگی 24 ساله ام با «نعیم»بازهم دیده بودم ولی کاری نمی توانستم انجام بدهم تا این که فهمیدم او برای منشی مطب نیز خانه ای در بهترین نقطه شهر اجاره کرده ویک خودروی خارجی گران قیمت نیز برایش خریده است. خلاصه با تعقیب همسرم،نشانی منزل آن زن را پیدا کردم و به درخانه اش رفتم. آن جا بود که باهم درگیر شدیم و پلیس 110 ما رابه کلانتری هدایت کرد.

دراین شرایط پزشک متخصص که خود را به کلانتری رسانده بود با بیان این که فریب خورده است و قدر زحمات و مهربانی های همسر اولش را ندانسته، به مشاور کلانتری گفت:5 سال قبل این زن جوان را به عنوان منشی استخدام کردم. او خیلی زود با چرب زبانی در جریان امور مالی من قرار گرفت به طوری که دیگر همه موضوعات اقتصادی و مالی را انجام می داد. پس از گذشت مدتی از این ماجرا،او به من ابراز علاقه کرد و با ترفند های خاص زنانه ،طوری رفتار کرد که من هم به او علاقه مند شدم.

آن زمان نمی دانستم «کبری» چه نقشه شومی در سر دارد به همین دلیل هم خانه ای در منطقه مرفه نشین شهر برایش اجاره کردم و همه امکانات زندگی را به همراه یک خودروی خارجی در اختیارش گذاشتم ولی او با مهریه سنگینی که داشت مدام مرا در تنگنا قرار می داد تا به خواسته هایش عمل کنم من هم که قادر به پرداخت مهریه او نبودم مجبور می شدم سرتسلیم فرود بیاورم. حالا می فهمم که چقدر به همسر اولم ظلم کرده ام ای کاش...

 باتوجه به اهمیت این ماجرا بررسی های قانونی و کارشناسی با صدور دستوری ویژه از سوی سرگرد سید علی سید گلستان(رئیس کلانتری احمد آباد مشهد)در دایره مددکاری اجتماعی آغاز شد.

دیگر خبرها

  • مراسم گرامیداشت شهید منتظر قائم و شهدای مدافع امنیت در یزد
  • همسر شهید آیت الله سیدمصطفی خمینی درگذشت
  • تجدید پیمان با شهیدالداغی در قالب کاروان خودرویی
  • جانباز شیمیایی اهل تربت جام به جمع شهدا پیوست
  • تکرار قصه ناتمام زن‌کشی/ زیبا؛ زن ارومیه‌ای که تاوان طلاقش را با مرگ داد
  • اخاذی با مهریه سنگین!
  • چهره پرافتخار آبی پوش می شود | اولین تصمیم مهم باشگاه استقلال پس از تغییر مالکیت
  • بمب بزرگ مالکان جدید استقلال؛ سرمربی پرافتخار در یک‌قدمی نیمکت آبی‌ها
  • بمب بزرگ استقلال پس از تغییر مالکیت
  • تشییع مادر شهید محمدحسین عبدالله نژاد در قائنات