Web Analytics Made Easy - Statcounter

«پدرو پارامو»

اثر: خوان رولفو

ترجمه: کاوه میرعباسی

ناشر: ماهی، چاپ دوم 1397

193 صفحه، 12000 تومان

 

****

 

تقریبا ده سال پیش از این، با همکاری یکی از دوستان نویسنده، ویراستاری مطالب یک هفته نامه را برعهده داشتیم، دوستی که عجیب عشق خوان رولفو و رمان معروفش«پدرو پارامو» بود و رمانی هم متاثر از آن نوشته بود و خلاصه هرگاه صحبت به سمت ادبیات و داستان نویسی می رفت درباره این شاهکار ادبیات مکزیک داد سخن سر می داد.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

با چنان شوری درباره آن صحبت می کرد و به بررسی جنبه های گوناگون آن می پرداخت که نمی شد حرفهایش را نشنیده گذاشت. از قضا هنوز کتاب را نخوانده بودم، اما برای آبروداری وانمود کردم کتاب را خوانده ام! چاره ای نداشتم، آن هم وقتی او خواندن «پدرو پارامو» را نه از واجبات که از بدیهیات نزد هر اهل ادبیاتی می‌دانست!

آنقدر از کتاب برایم صحبت کرده بود که گویی خودم آن را خوانده بودم و خیلی راحت می توانستم درباره آن صحبت کنم یا در بحث راجع به آن شرکت کنم، بی آنکه کسی در اینکه آن را خوانده ام، تردید داشته باشد.

از شما چه پنهان، باوجود آگاهی از اهمیت و ارزش کتاب، همین اطلاعات باعث شد خواندن آن مدتی دیگر هم به تعویق بیفتد. چون به خیالم آنچه را که باید، درباره کتاب می دانستم! اما عجیب غافل بودم، این را وقتی دانستم که اتفاقی صفحات نخست آن را خواندم و دیگر رهایش نکردم. مصداق بارز این ضرب المثل (با کمی تغییر!) بود که شنیدن کی بود مانند خواندن! همه آنچه درباره کتاب شنیده بودم نمی توانست پاسخگوی بخش کوچکی از تجربه خواندن خود آن باشد.

به همین خاطر من هم این بار برخلاف سنت معمول خیلی نمی خواهم به توضیح و تفسیر چیزی بپردازم که احتمال دارد آن را نخوانده باشید. به همین خاطر بیشتر می خواهم روی ضرورت خواندن آن تاکید کنم، بخصوص حالا که ترجمه تازه و خوبی هم از آن، توسط کاوه میرعباسی به همت نشر ماهی به بازار آمده است.

نخستین بار «پدرو پارامو» به لطف احمد گلشیری در اختیار مخاطبان فارسی زبان قرار گرفت، ترجمه ای از زبان انگلیسی و با کیفیتی مقبول در زمان خود که هنوز هم لطف خود را از دست نداده است. اما آنچه ترجمه جدید را در ارجحیت قرار می دهد، برگردان این رمان مهم از زبان اسپانیایی است.  که باعث شده صرف نظر از اعتبار هر دو مترجم، حاصل کار میرعباسی بخصوص در جزئیات دقیق تر به نظر رسیده و در پاره ای نکات بهتر حق مطلب را اداکند. این را خواننده‌ای که زیاد با «پدرو پارامو» سروکله زده و هر دو ترجمه را خوانده به روشنی می تواند، در یابد. به این مجموعه بیفزاییم زبان هموار و یکدستی که بی گمان ویراستاران نشر ماهی در آن بی تاثیر نبوده‌اند. البته این به هیچ وجه از ارزش و اهمیت کار احمد گلشیری که قریب به چند دهه پیش این رمان را به مخاطب فارسی زبان به شایستگی هدیه کرده، نمی کاهد.

خوان رولفو نویسنده پرکاری نبود، لذهمه دستاورد ادبی او در یک مجموعه داستان بانام «دشت مشوش» و یک رمان کوتاه یعنی «پدرو پارامو» خلاصه می شود که اولی در سال 1953 و دومی در سال 1955 منتشر شده اند.به این ترتیب او  تنها با دو کتاب کم حجم که در میانه قرن بیستم منتشر ساخت، تاثیری عمیق و فراموش ناشدنی برروی ادبیات اسپانیایی (امریکای لاتین) در نیمه دوم قرن بیستم گذاشته است. همین نکته خود نشان دهنده اهمیت و جایگاه در خور اعتنای این رمان است.   

موفق ترین آثار ادبی آنها هستند که مخاطب را دعوت به خوانش مجدد خود می کنند، گاه این دعوت رنگ اجبار به خود می گیرد؛ چرا خواننده در می یابد اگر بهره بیشتری از ظرایف و ارزش های رمان را می طلبد، چاره ای جز خوانش های دوباره و چند باره ندارد، «پدرو پارامو» از این سنخ رمانهاست. خواننده هر بار که کتاب را می خواند، بیش از پیش دستگیرش می شود که نویسنده، چه کرده و در هزارتوی روابط میان آدمها که شبح وار رخ می نمایند و سپس می گریزند؛ چه بر مردم این روستای نفرین شده، گذشته است.

پدرو پارامو رمانی است که فلاش بک نقشی کلیدی در آن بازی می کند. اما این فلاش بک ها صرفا در تکنیک بازگشت به گذشته خلاصه نمی شوند. بلکه خوان رولفو به شکلی هنرمندانه، گذشته را در زمان حال بازسازی می کند و این فلاش بک ها به جای آنکه ماهیتی عینی داشته باشند از کیفیتی ذهنی نیز برخوردار شده اند  و همین نه تنها به زیبایی اثر انجامیده بلکه بر پر رمز و راز شدن اتمسفر رمان نیز افزوده است.

 خود رمان نیز گویی با نوعی فلاش بک  آغاز می شود،  بازگشت راوی اصلی رمان به کومالا  نیز به نظر خود نوعی فلاش بک است که می تواند کل رمان را در بر بگیرد.در واقع خواسته مادر از پسرش هنگام مرگ، برای رفتن به کومالا و یافتن پدرو پارامو به نوعی ترغیب او برای رفتن به گذشته است که زمینه رخ دادن اتفاق های رمان را می سازد. اتفاقهایی که در فضایی وهم زده می گذرد، جایی میان واقعیت و رویا چنانکه در پایان می پرسیم آیا این همه در ذهن خوآن پرثیادو جریان نداشته است؟

آیا تجربه خوان پرثیادو و ورود او به کومالا و  تداعی خاطراتی که مردگان ایفاگران نقش های آن هستند، خود نوعی تجربه مرگ نیست؟ سوای جذبه رازناک رمان که خواننده را به سوی خود می کشد تا با همراه شدن در سفری ورای زمان و مکان به کشف و شهودی شخصی درتناسب با ذهنیات خود برسد، ویژگی ممتاز «پدرو پارامو» در این است که که مخاطب در هر خوانش تازه به دریافت هایی تازه درباره رمان می‌رسد که در لایه های زیرین آن پنهان بوده‌اند.  زبان موجز بکار گرفته شده در رمان نقش به سزایی در این زمینه بازی می کند. نویسنده باوجود اهمیت اتمسفر رمان، کمتر به توصیف پرداخته و وزن ویژه ای به دیالوگ داده است.فضا سازی ها اغلب با کمترین جملات در متن رمان از وحدت تاثیر عناصر گوناگون شکل گرفته است.  

رمان حکایت وهم گونه بازگشت خوان پرثیادو به کومالاست، برای بجا آوردن وصیت  مادرش در هنگام مرگ، که از او می خواهد با یافتن پدرش پدرو پارامو کاری کند که او از رها ساختن آنها نادم شده و تاوان کار که کرده بپردازد. او برای رسیدن به کومالا در راهی متروک با قاطرچی مرموزی همراه می‌شود که به او می گوید پدرو پارامو مالک زمین‌هایی پهناور است، مردی که پدر همه ماست، اما سالهاست مرده! به این ترتیب رمان در فضایی پر رمز و راز شروع شده و پیش می رود، با روایتی که گاه به رئالیسم جادویی پهلو می زند و گاه جریان سیال ذهن را تداعی می کند. به توصیه قاطرچی در کومالا خوان پرثیادو، برای پیدا کردن جایی برای ماندن ، به خانه زنی می رود که گویی در انتظار آمدن او بوده است. زنی که حضوری شبح گونه دارد و ادعا می کند از مادر خوان پرثیادو شنیده که پسرش خواهد آمد!

همانگونه که او از سرگذشت خود، دوستی اش با مادر پرثیادو روایت می کند، به تدریج دیگر شخصیت های رمان، نیز در فضایی میان وهم و واقعیت گویی از سرزمین مردگان باز آمده و با روایت خود از گذشته پازل وار زندگی پدرو پارامو می‌گویند. مردی قدرتمند در منطقه که حرف و حدیث درباره زندگی و کارهایی که انجام داده بسیار است.«پدرو پارامو» رمانی است توصیف ناشدنی که برای درک آن راهی جز مشارکت در این تجربه وجود دارد. پس چه بهتر حال که این فرصت که با ترجمه‌ای تازه و قابل اعتنا فراهم آمده، را از دست نداد.

منبع: الف

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.alef.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «الف» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۲۸۳۹۸۹۰ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

نقدی بر پنج ترجمه از کتاب «فصوص الحکم» ابن عربی

به گزارش خبرنگار مهر، علی سالک در یادداشتی به نقد چند ترجمه از کتاب فصوص الحکم محیی‌الدین ابن عربی پرداخته است که در ادامه می‌خوانید. آنچه در این یادداشت مطرح شده است الزاماً دیدگاه خبرگزاری مهر نیست و مهر از انعکاس دیگر دیدگاه‌ها در مورد نکات مطرح شده استقبال می‌کند:

در این نوشتار، نگارنده قصد دارد که به صورت مختصر و موجز، بر این ترجمه‌ها از کتاب فصوص الحکم (اثر محیی‌الدین ابن عربی) نقدی بنگارد:

۱- فصوص الحکم، ترجمه و شرح محمد علی موحد و صمد موحد، نشر کارنامه، چاپ اول ۱۳۸۵ ش.

۲- فصوص الحکم، ترجمه مرحوم محمد خواجوی، انتشارات مولی، چاپ اول، ۱۳۸۷ ش.

۳- فصوص الحکم، ترجمه و شرح مرحوم حسین مریدی، نشر جامی، چاپ اول، ۱۳۹۱ ش.

۴- فصوص الحکم، ترجمه قاسم میرآخوری، انتشارات فهرست، چاپ اول، ۱۳۹۶ ش.

۵- فصوص الحکم، ترجمه و شرح اسماعیل منصوری لاریجانی، انتشارات بوستان کتاب قم، چاپ اول، ۱۴۰۰ ش.

نگاهی به ترجمه و شرح آقایان محمدعلی موحد و صمد موحد

ترجمه و شرح فصوص الحکم، اثر مشترکِ برادران محمد علی موحد و صمد موحد، با وجود دقّت‌های صرفی و نحوی، دارای اشکال‌های متعددی است که در اینجا، به تعدادی از این اشکال‌ها، اشاره می‌شود:

۱- عدم اطلاع کافی و دقیق از معانی برخی از اصطلاحاتِ شیخ اکبر و عدمِ اِشراف به مبانی وی، سبب شده است که برادران موحد در این کتاب، دچار خطاهای اساسی شوند.

به عنوان نمونه، موضوع «اعیان ثابته» از مبانی بنیادینِ محیی‌الدین است و فهم بسیاری از مباحث محیی‌الدین منوط به فهم دقیق «اعیان ثابته» است و برادران موحد در فهم «اعیان ثابته» دچار اشتباه شده‌اند [۱] و گفته‌اند که اعیان ثابته از منظر محیی‌الدین، اموری کلی محسوب می‌شوند؛ در حالی که اعیان ثابته فقط آنجا که به معنای ماهیّات به کار می‌روند امور کلی محسوب می‌شوند و آنجا که به هویّات و جزئیات و صورت‌های ملکوتی، اشاره دارند، امور کلی نیستند؛ و همین معناست که از اصطلاحات خاصِّ محیی‌الدین است. [۲] محیی‌الدین در کتاب المعرفة، تصریح می‌کند که اعیان ثابته مورد ربوبیّتِ اسماً الهی و صفات الهی اند [۳] و این نشان می‌دهد که اعیان ثابته در اصطلاح خاصِّ محیی‌الدین، به معنای صفات الهی نیستند. این در حالی است که برادران موحد، اصطلاح اعیان ثابته را به منزلۀ صفات دانسته‌اند و گفته‌اند: «رابطۀ عین ثابت با موجودِ عینی رابطۀ صفت با موصوف است». [۴]

همچنین، محیی‌الدین در آثارش، تصریح می‌کند که اعیان ثابته صُوَر [۵] و مظاهر [۶] حضرت حق هستند و تعبیر صُوَر و مظاهر اشاره به این موضوع دارد که اعیان ثابته در اصطلاح خاصِّ محیی‌الدین، امور کلی نیستند.

نمونه دیگر:

برادران موحد از معنای خاصِّ عرفانیِ تعبیر «اسماً الله» یا همان «اسماً الهی» که اغلب در مورد ارواح نوری به کار می‌رود، اطلاع ندارند و این موضوع از آنچه ایشان در فصّ آدمی و فصّ اسماعیلی و … نوشته‌اند، به روشنی، معلوم می‌شود. [۷]

۲- در این ترجمه، اشکال‌هایی وجود دارد.

به عنوان نمونه، عبارتی از فصِّ آدمی چنین است: «قد کان الحقّ سبحانه أوجد العالم کلّه وجود شبح مسوّی لا روح فیه».

ترجمه برادران موحّد چنین است: «و حق سبحانه سراسرِ عالَم را به وجود آورده بود به صورتِ شبحی هموار و بی‌روح.» در حالی که در این عبارت، «شَبَح» به معنای «پیکر» است و «مسوّی» در اینجا، به معنای هموار نیست. «شَبَح مسوی» به معنای «پیکری درست» است.

نمونه دیگر:

عبارتی از فصِّ آدمی، در تصحیحِ صحیحِ آن، چنین است: «فظهر جمیع ما فی الصورة الإلهیة من الأسماء فی هذه النشأة الإنسانیة» اما در تصحیح عفیفی، به جای عبارتِ «فی الصورة الإلهیة»، عبارت «فی الصُوَر الإلهیة» است که غلط است.

برادران موحد نیز به همین صورت، متن را اشتباه معنا کرده‌اند و با اینکه در مقدمه نوشته‌اند که ما فقط به تصحیح عفیفی مراجعه نکرده‌ایم و به برخی از شروح فصوص نیز توجّه داشته‌ایم؛ اما در اینجا، توجهی به شروح فصوص نکرده‌اند و عبارت را چنین ترجمه کرده‌اند: «پس هرچه از اسماً در صُوَر الهیّه هست در نشئۀ انسانی پدیدار گشت» لازم به ذکر است که در شروح فصوص و در نسخه‌های خطی، «الصورة الإلهیه» [۸] است.

معنای صحیح این عبارت چنین است: «هر آنچه از اسماً [الهی] در صورتِ الهی (جهان) است، در این عالَم انسانی، پدیدار شد.»

۳- این ترجمه فقط شامل ۱۰ فص از ۲۷ فصِّ کتاب فصوص الحکم است و ناقص است. محمدعلی موحد در مقدمه، بیان می‌کند که علّتِ اینکه او به ترجمه و شرح ۱۰ فص از ۲۷ فص، بسنده کرده است این است که او از یک سو، به ضعف و ناتوانی مزاجی و رخوت ذهنی دچار است؛ و از سوی دیگر، بیان می‌کند که اصول اندیشه‌های محیی‌الدین در همین ۱۰ فص، بیان شده است [۹]؛ اما این سخن که اصول اندیشه‌های محیی‌الدین در همین ۱۰ فص، بیان شده است سخنی نادرست است و هر کس که اندک نگاهی به فص‌های دیگر داشته باشد درمی‌یابد که هرچند اصل و محور همۀ کتاب فصوص الحکم، وحدت وجود و تبیینِ کثرت در عینِ وحدت و وحدت در عین کثرت است؛ اما چگونه ممکن است مباحثِ متعدّد در هر فص را، نادیده گرفت؟!

۴- فهم و تفسیر دقیقِ کلام محیی‌الدین بدون مراجعۀ مستقیم به سخنان و نوشته‌های خود او و بدون تسلّط به نگرش‌های وی، حاصل نمی‌شود؛ و چون برادران موحد اغلب بدون مراجعۀ مستقیم به آثار وی و بدون تسلّط بر مبانی و نگرش‌های وی، کوشیده‌اند دیدگاه‌های وی را درک بلکه نقد کنند دچار اشتباه‌های متعدد و بزرگ شده‌اند. به عنوان نمونه، برادران موحد اصطلاحِ «نکاح قدسی» و «نکاح اقدسی» را به محیی‌الدین نسبت می‌دهند؛ در حالی که این دو اصطلاح از اصطلاحات محیی‌الدین نیست؛ بلکه عبدالکریم گیلانی (عبدالکریم جیلی) در کتاب «المناظر الإلهیة فی شرح مشکلات الفتوحات المکیة» آن دو را به کار برده است [۱۰] و برادران موحد چون به فتوحاتِ محیی‌الدین مراجعه نکرده‌اند و فقط به «المناظر الإلهیة» مراجعه کرده‌اند گمان کرده‌اند که این دو اصطلاح از محیی‌الدین است. [۱۱]

در پایان، لازم به ذکر است که -همان طور که از مقدمۀ این کتاب به روشنی، معلوم می‌شود- برادران موحد با حالت بُغض، به محیی‌الدین و دیدگاه‌های او می‌نگرند و طعنه‌های فراوان به شیخ اکبر می‌زنند و همین نگاه منفیِ شدید و جانبدارانه و با پیش فرض، و بدون اطلاع کافی از مبانی وی، خواه ناخواه، موجب می‌شود که این ترجمه و شرح از اعتبار علمیِ کافی برخوردار نباشد.

نگاهی به ترجمه و شرح مرحوم آقای محمد خواجوی

ترجمه مرحوم خواجوی دارای اشکال‌های مختلفی است که برخی از آن‌ها از این قرار است:

۱- ترجمه‌های عبارت‌های متعددی از این کتاب، نادرست است:

به عنوان نمونه، عبارتی در فصِّ آدمی است که چنین است: «و انظر مِن أین أتی علی مَن أتی علیه».

ترجمه خواجوی چنین است: «و بنگر بر سَر آن که آمده از کجا بر او آمده است.» [۱۲]

ترجمه صحیح عبارت چنین است: «و بنگر آنکه به مهلکه افتاده است از کجا این مصیبت به او، وارد شده است.»

نمونه دیگر:

عبارتی در فصِّ شیثی است که چنین است: «و الإستعداد من العبد لایشعر به صاحبه و یشعر بالحال»

ترجمه خواجوی چنین است: «استعداد بنده را مصاحبش از آن آگاهی نمی‌یابد ولی [صاحب] به حال آگاه می‌شود.»

ترجمه صحیح عبارت چنین است: «بنده به استعداد خود، آگاهی ندارد؛ اما او حال را احساس می‌کند.»

۲- ترجمه برخی عبارت‌ها آمیخته با شرح و تفسیر است؛ بی‌آنکه مشخص شود که این شرح‌های مترجم است.

به عنوان نمونه، سرآغاز فصوص الحکم چنین است: «الحمد لله منزل الحکم علی قلوب الکلم….»

تعبیر «کلم» (کلمه‌ها) در اینجا، فقط در یک تفسیر، به معنای انبیا است و مترجم نباید یک تفسیر را جانشین ترجمه کند. تعبیر «کلمه» در معنای گستردۀ آن، در اصطلاح محیی‌الدین به معنای «مظهر حضرت حق» است [۱۳] و کلمه‌ها یعنی مظاهر حضرت حق.

۳- متن فصوص، متنی موجَز است و یکی از کارهای ضروری برای مترجم این است که مرجع ضمایر را تا حد امکان، مشخص کند تا ترجمه او قابل فهم و قابل استفاده باشد؛ اما در این ترجمه، مرجع بسیاری از ضمایر، مشخص نشده است؛ و این موضوع سبب شده است که در مجموع، این ترجمه بسیار گنگ و مبهم باشد.

نگاهی به ترجمه و شرح مرحوم آقای حسین مریدی

مرحوم حسین مریدی ترجمه فصوص را از انگلیسی به فارسی برگردانده است؛ یعنی او تصریح کرده است که چون به عربی تسلط نداشته است و از سویی علاقه‌مند به فصوص الحکم بوده است ترجمه انگلیسی فصوص الحکم اثر «رالف استین» را به فارسی، برگردانده است. [۱۴]

پر واضح است که عبارت‌های شیخ اکبر پر رمز و راز است و ترجمه عبارت‌های او باید بر اساس متنِ اصلی او و همچنین باید بر اساس مبانی او باشد. «رالف استین» در حدّ فهم خود، فصوص را به انگلیسی، برگردانده است و این ترجمه کم و بیش آمیخته با شرح و تفسیر است و نتیجه این شده است که به عنوان مثال، در صفحۀ نخست ترجمه ابتدای فصوص به قلم مرحوم آقای حسین مریدی، عبارت «مقام ازلیّت» در ترجمه «المقام الأقدم» و عبارتِ «به شیوۀ مستقیم و انحصاری» در ترجمه «بأحدیة الطریق الأمم» آمده است که این گونه ترجمه‌ها تفسیرگونه است. همچنین، در همان صفحه نخست، عبارتِ «فی عشر الآخر من محرّم» که به معنای «دهه آخر محرم است» به «نیمه دوّم محرم» ترجمه شده است که کاملاً غلط است.

نگاهی به ترجمه آقای قاسم میرآخوری

ترجمه آقای قاسم میرآخوری دارای اشکال‌های مختلفی است که برخی از آن‌ها از این قرار است:

۱- در مواردی، ایشان ترجمه را با تفسیر، آمیخته است؛ بلکه گاهی می‌توان نام تحریف را بر آن گذاشت.

به عنوان نمونه، در صفحه اول فصوص، عبارت محیی‌الدین چنین است:

«أما بعد: فإنی رأیت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فی مبشرة أریتها فی العشر الآخر من محرم سنة سبع و عشرون و ستمائة بمحروسة دمشق، و بیده صلی الله علیه و آله و سلم کتاب، فقال لی: هذا «کتاب فصوص الحکم» خذه و اخرج به إلی الناس ینتفعون به، فقلت: السمع و الطاعة لله و لرسوله و أولی الأمر منا کما أمرنا.» [۱۵]

آقای میرآخوری عبارت را این گونه ترجمه کرده است:

«در دهه سوم ماه محرم سال ششصد و بیست و هفت بود و من شب هنگام در دمشق خفته بودم. پیامبر را در خواب دیدم. نوشتاری در دست داشت. رو به من کرد و گفت: بگیر. گفتم: چه چیزی را؟ گفت: این نوشته را. گفتم: چه کنم؟ گفت: آن را به مردم پیش کش کن تا سودمند شوند.» [۱۶]

با کمال تعجب، آقای میرآخوری عبارتِ «شب هنگام خفته بودم» و عبارتِ «گفتم: چه چیزی را؟» و عبارتِ «چه کنم؟» را به متن، افزوده است.

۲- ترجمه عبارت‌های فراوانی از فصوص، به سبب عدم تسلّط نویسنده به مبانی محیی‌الدین، دارای اشکال‌های متعددی است.

به عنوان نمونه، عبارتِ نخست فصِّ آدمی این گونه آغاز می‌شود:

«لما شاء الحق سبحانه من حیث أسماؤه الحسنی التی لا یبلغها الإحصاء أن یری أعیانها….» [۱۷]

آقای میرآخوری عبارت را این گونه ترجمه کرده‌است: «چون خداوند خواست که سرشت‌های نخستینِ بی‌شمار نام‌های زیبای خود را ببیند» در حالی که اولاً مقصود محیی‌الدین از تعبیر «اسماً حُسنی» در اینجا، ارواح نوری اند و نام‌های زیبای خداوند یا سرشت‌های نخستینِ بی‌شمار نام‌های زیبای خداوند مورد نظر او نیست. در ضمن، او عبارتِ «من حیث» را اصلاً ترجمه نکرده است؛ زیرا ندانسته است که این عبارت به چه موضوعی، اشاره دارد.

آقای میرآخوری همچنین، اعیان ثابته را میانجی میان خدا و جهان می‌شمارد [۱۸] در حالی که از منظر محیی‌الدین همه چیز تجلّی و مظهر حضرت حق است [۱۹] و چیزی واسطه میان حضرت حق و جهان نیست.

تجلّی در اصطلاح خاصِ محیی‌الدین به معنای ظهورِ حق است به صورت هرکس و هرچیز در عوالمِ مختلف [۲۰] و همچنین معنای ظهورِ حق و ظهورِ حقایق است برای افراد در ساحتِ خیال [۲۱]؛ اما آقای میرآخوری آن را به معنای تابش گرفته است [۲۲]؛ و این نادرست است و خلافِ مبنای وحدت وجودِ شیخ اکبر است؛ زیرا تابنده جدا از چیزهایی است که بر آن، تابیده می‌شود.

۳- این ترجمه همچنین، دارای اشکال‌های متعددی به سبب عدم تسلط به صرف و نحو و قواعد زبان عربی و برخی دیگر از علوم اسلامی همچون اصول فقه است. به عنوان نمونه، بخشی از فصِّ «هودی» چنین است:

«و قوله‏ لیس کمثله شی‏ء حدّ أیضا إن أخذنا الکاف زائدة لغیر الصفة. و من تمیّز عن المحدود فهو محدود بکونه لیس‏عین هذا المحدود. فالإطلاق عن التقید تقیید، و المطلق مقیّد بالإطلاق لمن فهم. و إن جعلنا الکاف للصفة فقد حددناه، و إن أخذنا «لیس کمثله شی‏ء» علی نفی المثل تحقّقنا بالمفهوم و بالإخبار الصحیح أنه عین الأشیاء و الأشیاء محدودة و إن اختلفت حدودها. فهو محدود بحدّ کلّ محدود»

ترجمه آقای میرآخوری:

«اگر «کاف» را ویژگی بدانیم باز او را در چارچوب گذارده‌ایم و اگر «همانندِ او چیزی نیست» را برابر با نپذیرفتنِ همانندی بدانیم (که خدا همانندی ندارد) به برگردان درست و راستین پی برده‌ایم. به سخنِ دیگر، او همانند پدیده هاست چون پدیده‌ها پایان پذیرند و پایان پذیریِ آن‌ها گوناگون است.» [۲۳]

ترجمه و شرح درست:

«اگر کاف را در «لیس کمثله شیء ء» برای وصف، در نظر بگیریم [۲۴]، پس در این صورت نیز، قطعاً حدّ و مرزی را برای حضرت حق، مشخّص کرده‌ایم [؛ زیرا در این صورت، اثبات کرده‌ایم که چیزی وجود دارد که مِثل و شبیه حضرت حق است ولی این مثلْ، خودش شبیه و مانندی ندارد]؛ و اگر «لیس کمثله شیء» را [به هر صورت و با تبیین‌های مختلف،] برای نفیِ‌ِ [وجودِ] مثل بگیریم [۲۵]، با ملاحظۀ مفهوم [۲۶] و با ملاحظۀ اخبار صحیح [۲۷]، این حقیقت را درمی‌یابیم که حضرت حقْ عینِ‌ِ اشیا است؛ و اشیا محدودند، هرچند حدودِ آن‌ها گوناگون‌اند؛ پس حضرت حق [به این اعتبار،] محدود به حدِّ هر محدودی است.» [۲۸]

در پایان، ناگفته نماند که متن عربیِ فصوص که در انتهای ترجمه آقای میرآخوری قرار دارد در واقع، همان است که عاصم ابراهیم کیّالی آن را تصحیح کرده است؛ اما خودِ آقای میرآخوری هیچ اشاره‌ای به این موضوع نکرده‌است. لازم به ذکر است که عاصم ابراهیم کیّالی تصحیحش، به شیوه‌ای غیر علمی، ارائه شده است و فقط در پاورقی به اختلاف نسخه‌های بسیار اندکی با تعبیر «و فی نسخة کذا» (در نسخه‌ای چنین است) اشاره کرده است؛ بی‌آنکه مشخص کند که چند نسخه را در تصحیح فصوص مورد استفاده قرار داده است و آن نسخه‌ها کدام اند؛ و در بیان هر مورد از اختلاف نسخه‌ها، مشخص نکرده است که مربوط به کدام نسخه‌ها است.

نگاهی به ترجمه و شرح آقای اسماعیل منصوری لاریجانی

این ترجمه و شرح دارای اشکال‌هایی است که به اختصار، به برخی از این اشکال‌ها، اشاره می‌شود:

۱- این کتاب هرچند با نام «ترجمه و شرح فصوص الحکم» منتشر شده است؛ اما این کتاب نه شرح همۀ عبارت‌های فصوص است، و نه ترجمه دقیق عبارت‌های فصوص؛ زیرا نویسنده گاهی جمله‌های شرح گونه را در لابلای ترجمه خود، گنجانده است؛ بی‌آنکه شرح خود را داخل علامت [] قرار دهد.

به عنوان نمونه، آقای منصوری لاریجانی در ترجمه عبارت «و قد کان الحق سبحانه أوجد العالم کله وجود شبح مسوّی لا روح فیه فکان کمرآة غیر مجلوة» نوشته است:

«همانا خداوند سبحان، عالَم را که همان اعیان ثابته است به مقتضای تجلّی اول راست و معقول ایجاد کرد، مثل صورتی که در وی روح نباشد، یا همانند آینه‌ای که جلا ندیده باشد.» [۲۹]

وی در ترجمه، عبارتِ «همان اعیان ثابته است به مقتضای تجلّی اول» را با میل و سلیقۀ خویش در لابلای ترجمه، آورده است. اگر از صحّت و سُقمِ این تفسیر که داخلِ متن گنجانده شده است بگذریم، در ترجمه، اشکالِ مهم دیگری وجود دارد؛ و آن این است که «یا» در این ترجمه، غلط است و مترجم بر اثر عدم فهم صحیحِ معنای متن، «یا» را آورده است؛ و در متن عربی، واژۀ «أو» به معنای «یا» نیست. در واقع، معنای مورد نظرِ محیی‌الدین این است که جهان همانند آینه‌ای جلا نیافته بود و محیی‌الدین صورت و پیکرِ بدون روح را همچون آینه‌ای جلا نیافته می‌داند.

نمونه دیگر:

او در ترجمه عبارتِ «فهو الإنسان الحادث الأزلی و النشؤ الدائم الأبدی و الکلمة الجامعة» نوشته است:

«انسان کامل به لحاظ نشئۀ مادی وعنصری، حادث است و مسبوق به عدم زمانی است؛ ولی به لحاظ روح، حقیقتِ ازلی است و به این اعتبار، کلمۀ فاصله است؛ یعنی همه چیز به واسطۀ او تفصیل می‌یابد.» [۳۰]

همان طور که کاملاً روشن است ترجمه عبارتْ ترجمه‌ای آزاد و آمیخته با شرح و تفسیر است.

نمونه دیگر:

نویسنده در ترجمه «و لما کان للرؤیا هذا الوجهان…» نوشته است: «رؤیا دو وجه دارد، یک وجه تعبیربردار است و آن دیگری نیست چرا که عینِ واقعیت است.» [۳۱] نویسنده عبارتِ «یک وجه تعبیربردار است و آن دیگری نیست چرا که عینِ واقعیت است» از جانب خود به متن افزوده است.

نمونه دیگر:

بخشی از عبارتِ فصِّ الیاسی چنین است: «و ممّا یدلّک علی ضعف النظر العقلی من حیث فکره….»

یعنی: «از چیزهایی که تو را به ضعفِ بررسی‌ِ عقلی از جهت فکرش، رهنمون می‌کند….»

نویسنده ترجمه این عبارت را با تفسیر خود، آمیخته است و نوشته است: «آنچه تو را راهنمایی می‌کند که عقل مشوب به وَهم در ادراک اشیا، ضعیف است….» [۳۲]

خلاصه اینکه، آمیختن شرح و تفسیر به متن، در این کتاب، بسیار زیاد است.

۲- در این کتاب، ترجمه غلط یا بی‌معنا و خارج شدن از متن فصوص، به سبب عدم احاطه به مبانی محیی‌الدین و همچنین به سبب عدم احاطه به صرف و نحو زبان عربی و به سبب عدم تسلط به برخی از علوم، کم نیست.

به عنوان نمونه، نویسنده در فصِّ شعیبی، در ترجمه عبارتِ «و أما أهل الإیمان و هم المقلّدة الذین قلّدوا الأنبیاء و الرسل فیما أخبروا به عن الحق، لا من قلّد أصحاب الأفکار و المتأوّلین الأخبار الواردة بحملها علی أدلّتهم العقلیة فهولاء الذین قلّدوا الرسل…» نوشته است:

«اما اهل ایمان که مقلد انبیا و رسل الهی هستند در آنچه از سوی حق تعالی بدیشان نمودند، نه مقلدان اصحاب فکر که اخبار را به ادلۀ عقلیه تأویل کردند.»این ترجمه در واقع، ناقص و ناتمام است و جواب شرطِ «اما» مغفول واقع شده است. [۳۳]

نمونه دیگر:

محیی‌الدین در بخشی از فصِّ هودی نوشته است: «و إن جعلنا الکاف للصفة فقد حدّدناه، و إن أخذنا «لیس کمثله شی‏ء» علی نفی المثل تحقّقنا بالمفهوم و بالإخبار الصحیح أنه عین الأشیاء و الأشیاء محدودة و إن اختلفت حدودها. فهو محدود بحدّ کلّ محدود»

آقای منصوری لاریجانی در ترجمه عبارت، نوشته است: «پس اگر کاف، صفت باشد، نفیِ مثلِ مثل، اثبات مثل است و مثل هم محدود است. حتی اگر «لیس کمثله شیء» را حمل بر نفیِ مثلیّت نکنیم، بلکه هدف مبالغه در تنزیه، به طریق کنایت باشد باز تحدید لازم می‌آید. در اخبار صحیحِ نبوی هم وارد شده است که اشیا حدود مختلف هستند و حق تعالی به هر حدّی محدود است.»

ترجمه صحیح عبارت فوق را در ضمن نقدِ ترجمه آقای میرآخوری بیان کردیم و تکرارش ضرورتی ندارد.

۳- وجود شرح‌ها و توضیحات غلط از اشکال‌های دیگر این کتاب است.

به عنوان نمونه، نویسنده در فص ادریسی، وحدتِ آن واحدی را که در مراتبِ مختلف، ظهور می‌کند به اشتباه، وحدت عددی می‌نامد؛ در حالی که مقصود محیی‌الدین از این واحد، وحدت اطلاقی است. [۳۴]

۴- شرح‌هایی نیز که نویسنده به صورت جداگانه، بر هر فص، نگاشته است فقط به بیان برخی کلیات و مباحثِ مهم آن فص، اشاره دارد و هرگز نام شرح فصوص بر آن نمی‌توان نهاد.

در پایان، ناگفته نماند که متن عربیِ فصوص که آقای منصوری لاریجانی به همراه ترجمه آورده‌اند در واقع، همان متن فصوصی است که عفیفی آن را ترجمه کرده است و در موارد اندکی که دارای اشکال چاپی بوده است ایشان آن را تغییر داده‌اند و در واقع، آقای منصوری لاریجانی تصحیح مستقلی از متن فصوص، انجام نداده‌اند.

پی نوشت

[۱] ترجمه و شرح فصوص الحکم به قلم برادران موحد، ص ۱۴۸- ۱۴۶ و ص ۱۸۰.

[۲] ر. ک: کتاب المعرفه، ص ۹۱.

[۳] کتاب المعرفه، ص ۱۱۵.

[۴] ترجمه و شرح فصوص الحکم به قلم برادران موحد، ص ۱۴۷.

[۵] فصوص الحکم، ص ۸۱؛ و الفتوحات المکیة، ج ۴، ص ۲۱۱ و ص ۳۱۶.

[۶] الفتوحات المکیة، ج ۴، ص ۲۱۱ و ص ۳۱۶.

[۷] ر. ک: ترجمه و شرح فصوص الحکم به قلم برادران موحد، ذیل فص آدمی و فص اسماعیلی و ….

[۸] ر. ک: شرح فصوص جندی، ص ۱۸۰؛ و شرح فصوص کاشانی، ص ۱۸؛ و شرح فصوص قیصری، ص ۳۶۳؛ و نصوص الخصوص، ج ۱، ص ۸۶؛ و شرح فصصو خواجه پارسا، ص ۳۱؛ و شرح فصوص ابن ترکه، ج ۱، ص ۱۰۷؛ و خصوص النعم، ص ۷۸؛ و شرح فصوص جامی، ص ۶۰؛ و جواهر النصوص، ج ۱، ص ۷۰.

[۹] ترجمه و شرح فصوص الحکم به قلم برادران موحد، ص ۳۲- ۳۱.

[۱۰] المناظر الألهیة فی شرح مشکلات الفتوحات المکیة، ص ۱۱۱.

[۱۱] ترجمه و شرح فصوص الحکم به قلم برادران موحد، ص ۱۰۷.

[۱۲] ترجمه خواجوی، ص ۱۱.

[۱۳] ر. ک: فصوص الحکم، ص ۱۴۲ و ۲۱۱؛ و الفتوحات المکیة، ج ۱، ص ۳۶۶؛ و ج ۲، ص ۴۳۶ و ۳۹۰؛ و ج ۳، ص ۵۲۰؛ و ج ۴، ص ۶۵.

[۱۴] شرح و ترجمۀ فصوص الحکم، نشر جامی، چاپ دوم، ۱۳۹۹ ش، ص ۱۸ و ۲۰

[۱۵] فصوص الحکم با تصحیح عفیفی، ص ۴۷.

[۱۶] فصوص الحکم سوفیای جاودانه، ص ۹۲.

[۱۷] فصوص الحکم با تصحیح عفیفی، ص ۴۸.

[۱۸] فصوص الحکم سوفیای جاودانه، ص ۶۰.

[۱۹] فصوص الحکم، ص ۶۱ و ۷۸ و ۹۳ و ۱۰۳ و ۱۰۷ و ۱۰۸ و ۱۰۹ و ۱۱۱ و ۱۱۲ و ۱۲۱ و ۱۲۵ و ۱۷۲؛ و الفتوحات المکیة، ج ۱، ص ۳۲۸ و ۴۲۳؛ و ج ۲، ص ۱۶ و ۴۲ و ۱۶۰ و ۵۳۹؛ و ج ۳، ص ۲۱۰ و ۴۸۶؛ و ج ۴، ص ۲۶۶.

[۲۰] فصوص الحکم، ص ۴۹ و ۱۲۶؛ و الفتوحات المکیة، ج ۲، ص ۵۵۶.

[۲۱] فصوص الحکم، ص ۱۱۳ و ۱۳۴و ۱۷۰ و ۱۸۲ و ۱۸۹ و ۱۹۶؛ و إنشاء الدوائر، ص ۳۶- ۳۵؛ و الفتوحات المکیة، ج ۱، ص ۹۱ و ۱۲۸و ۱۷۹؛ و ج ۲، ص ۴۲۸.

[۲۲] فصوص الحکم سوفیای جاودانه، ص ۸۱.

[۲۳] فصوص الحکم سوفیای جاودانه، ص ۱۷۵.

[۲۴] یعنی اگر کاف را به معنایِ «همانندِ» و «شبیهِ» بدانیم.

[۲۵] به صورت‌های مختلف و با تبیین‌های گوناگون، می‌توان از آیه، استنباط کرد که حضرت حقْ مثلی ندارد. یک تبیینْ این است که کاف را زائده بگیریم. تبیینِ دیگر این است که کاف را برای تشبیه بدانیم و بگوییم که مِثل در اینجا، به معنای «خود» است و خلاصه اینکه «کمثله» به معنای «همانند و مثل خودِ او» است و معنای آیه این است که چیزی همانند خودِ حضرت حق نیست. (مفاتیح الغیب، ج ۲۷، ص ۵۸۴؛ و شرح الشفاء، اثر ملأ علی قاری، ج ۱، ص ۵۲۳) تبیینِ دیگر تبیینی است که برخی همچون فخر رازی کنار تبیین پیشین، بیان کرده‌اند. فخر رازی گفته است می‌توان کاف را برای تشبیه دانست و دربارۀ معنای «چیزی همانندِ مثلِ حضرت حق نیست» گفت که اگر حضرت حق همانند و مثلی داشته باشد، همانند و مثلش خودش است؛ و در نتیجه، او مثلی ندارد. (مفاتیح الغیب، ج ۲۷، ص ۵۸۵)

[۲۶] مقصودْ این مفهوم است که هیچ چیزْ مثلِ حضرت حق نیست؛ بلکه هرچیزی عینِ حضرت حق است؛ یعنی هر چیزی مظهرِ حضرت حق است و حضرت حق است که به صورت هر چیزْ، ظهور کرده‌است. اگر کسی ایراد بگیرد که بسیاری از محقّقانِ علم اصولْ، مفهوم را حجّت نمی‌دانند، پس چرا محی‌الدین در اینجا، به آن، استدلال کرده‌است؟ در پاسخ می‌گوئیم: محلِّ اختلافِ عالِمانِ علم اصولْ آن جایی است که مفهومْ قطعیّت نداشته باشد؛ اما در اینجا، مفهوم قطعیّت دارد؛ زیرا اگر فرض ما این باشد که معنای آیه این است که حضرت حقْ مثل و شبیهی ندارد، پس هرچه هست مظهرِ حضرت حق است؛ یعنی حضرت حق است که در خودش، به صورتِ مظاهری مقیّد و محدود، ظهور کرده‌است و احتمال دیگری در مورد معنای آیه، وجود ندارد؛ زیرا انکار وجودِ مثل به این معناست که هیچ موجودِ مستقلی جز حضرت حق، وجود ندارد و این جمله مساوی با این است که همه چیزْ مظهر حضرت حق است. در اینجا، باز ذکر این موضوعْ لازم است که محی‌الدین در آثارش، بیان می‌کند که معارف را از طریق شهود، دریافته است؛ و او از طریق استدلال، به معارف خود، دست نیافته است؛ و اگر گاهی این گونه استدلال‌ها را مطرح می‌کند، برای مخاطبانی آن‌ها را مطرح می‌کند که از وی، این گونه استدلال‌ها را مطالبه می‌کنند.

[۲۷] مقصود از تعبیر «اَخبار» در اینجا، احادیثی همچون حدیث قربِ نوافل و آیه‌هایی همچون «هو الأوّل و الآخِر و الظاهر و الباطن» است.

[۲۸] یعنی حضرت حق در عینِ حال که مطلق است، در خودش، همۀ امور و صورت‌های محدود و همۀ حدّ و مرزها را دارد؛ و همچنین، حضرت حقْ هر تعریف و توصیفی را شامل می‌شود.

[۲۹] ترجمه و شرح فصوص الحکم به قلم منصوری لاریجانی، ص ۳۰.

[۳۰] ترجمه و شرح فصوص الحکم به قلم منصوری لاریجانی، ص ۳۵.

[۳۱] ترجمه و شرح فصوص الحکم به قلم منصوری لاریجانی، ص ۱۷۵.

[۳۲] ترجمه و شرح فصوص الحکم به قلم منصوری لاریجانی، ص ۴۶۶.

[۳۳] ترجمه و شرح فصوص الحکم به قلم منصوری لاریجانی، ص ۲۸۸.

[۳۴] ترجمه و شرح فصوص الحکم به قلم منصوری لاریجانی، ص ۱۴۱.

*آنچه در این یادداشت مطرح شده است الزاماً دیدگاه خبرگزاری مهر نیست و مهر از انعکاس دیگر دیدگاه‌ها در مورد نکات مطرح شده استقبال می‌کند.

کد خبر 6083781

دیگر خبرها

  • همه تاریخ خوان باشیم و تاریخ را بدانیم
  • ورود «مسافر و مهتاب» با «فرقه خودبینان» به کتابفروشی‌ها
  • معرفی سرگذشت رباعیات خیام و 4 کتاب دیگر
  • چاپ یک‌رمان پلیسی دیگر از فردریک دار/«آموزش آدمکشی» در بازار نشر
  • نقدی بر پنج ترجمه از کتاب «فصوص الحکم» ابن عربی
  • انتشارات علمی و فرهنگی چگونه از عرش به فرش رسید؟
  • عرضه رمان ایرانی «باغ کَج» در بازار نشر
  • ترجمه «آموزه‌های استفان کاوی» منتشر شد
  • پادشاه داستان‌های ترسناک چگونه اولین گام را برداشت؟
  • تجدیدچاپ پنج‌کتاب بنیاد فارابی برای نمایشگاه کتاب