Web Analytics Made Easy - Statcounter

به گزارش خبرنگار خبرگزاری بسیج  از بافق، در این نشست " شیدا قربانی" از طلاب و مبلغان مدرسه علمیه با تجلیل از جانفشانی‌های شهدا به ذکر خاطراتی از شهدای دوران دفاع مقدس پرداخت.
قربانی گفت: کسانی که در جبهه با اخلاص کار کرده اند و به دنبال کسب شهرت نبوده اند به شهادت رسیده اند و هم اکنون نیز همین شهدا بر جوانان تأثیرگذار هستند.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!


وی در ادامه به زندگی شهیدان محمدرضا تورجی زاده و همچنین شهید امیر حاج امینی اشاره کرد و گفت: شهید تورجی زاده متولد ۲۳ تیرماه سال ۱۳۴۳ بود و چهارمین فرزند خانواده متدین تورجی زاده بود که در اصفهان به دنیا آمد و شهید امیر حاج امینی در سال ۱۳۴۰ در روستای علیشار از توابع زرند ساوه به دنیا آمد وی بیسیمچی لشکر ۲۷ محمد رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم بود که در تاریخ ۱۰ اسفند ماه سال ۱۳۶۵ در شلمچه به فیض عظمای شهادت نائل آمد.
خانم قربانی در ادامه خاطراتی را از زندگی این دو شهید بزرگوار بیان کرد و گفت:: اگر شهدا در زندگی به شخصی نظر کنند تا آخر عمر مورد عنایت ایشان قرار خواهد گرفت.
در پایان این نشست وصیت نامه شهید محمدرضا تورجی زاده قرائت شد. انتهای پیام/د 

منبع: بسیج نیوز

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت basijnews.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «بسیج نیوز» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۳۱۶۱۴۴۱ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

شهیدی که پارتی‌بازی نکرد

امروز ۳۰ فروردین مصادف با سالروز تولد یکی از انسان‌های وارسته و خودساخته به نام شهید مهدی باکری است. او با توانایی‌هایی که داشت، می‌توانست مرفه‌ترین زندگی را داشته باشد، اما به مظاهر مادی دنیا و لذایذ آن پشت پا زد و یک زندگی ساده و بی ریا را برگزید و همواره مثل یک بسیجی زندگی کرد و حتی از امکاناتی که حق طبیعی‌اش بود هم، چشم پوشید.

تواضع و فروتنی‌اش باعث می‌شد که اغلب او را نشناسند. مهدی، محبوب دل‌ها بود. همه دوستش داشتند و از دل و جان گوش به فرمان او بودند. او نیز بسیجیان را دوست داشت و به آنها عشق می‌ورزید. می‌گفت «وقتی با بسیجی‌ها راه می‌روم، حال و هوای دیگری پیدا می‌کنم، وقتی خسته می‌شوم، پیش بسیجی‌ها می‌روم تا از آنها روحیه بگیرم و خستگی ام برطرف شود.

از شهید باکری خاطرات فراوانی روایت شده که یکی از این خاطرات مربوط به زمان شهادت برادرش حمید است، در عملیات خیبر به مهدی باکری خبر دادند که «برادرت شهید شده و می‌خواهیم پیکرش را برگردانیم» ولی مهدی اجازه نداد و از پشت بی‌سیم این جمله تاریخی را به زبان آورد «همه آنها برادران من هستند، اگر توانستید همه را برگردانید، حمید را هم بیاورید».

مهدی باکری در سال ۱۳۳۳ در روستای رحمت آباد میاندوآب از توابع ارومیه دیده به جهان گشود. وی مقطع ابتدایی و متوسطه را در ارومیه گذراند و در رشته مهندسی مکانیک دانشگاه تبریز پذیرفته شد. با پیروزی انقلاب اسلامی به عضویت سپاه پاسداران درآمد و در سازماندهی سپاه ارومیه نقش فعالی داشت و حدود یک سال هم به عنوان شهردار ارومیه برگزیده شد. در مقطعی، مسئولیت جهاد سازندگی استان آذربایجان غربی را بر عهده گرفت و البته روز‌هایی هم به ضرورت، دادستان دادگاه انقلاب ارومیه شد.

با آغاز جنگ تحمیلی معاونت تیپ نجف اشرف را پذیرفت. او در عملیات‌های متعددی نظیر فتح المبین، والفجر مقدماتی، والفجر یک تا چهار، مسلم بن عقیل، رمضان و بیت‌المقدس شرکت کرد. مهدی بعد‌ها به فرماندهی تیپ عاشورا رسید؛ تیپی که چندی بعد به لشکر تبدیل شد. این فرمانده غیور سرانجام در ۲۵ اسفند سال ۱۳۶۳ در عملیات بدر در شرق دجله به یاران شهیدش پیوست و هنگام انتقال پیکر مطهرش با قایق، نیرو‌های بعثی، آن را با گلوله آر پی جی منهدم کردند و اینگونه شد که پیکر مطهر شهید باکری به آب‌های گرم جنوب پیوست و مانند برادرش حمید، مفقودالاثر شد.

خلیل عزیزی از رزمندگان دوران دفاع مقدس که از ناحیه سر، دست، کمر و اعصاب به ۷۰ درصد جانبازی نائل شده در بیان خاطرات خود از جبهه‌های جنگ چنین نقل کرد: سال ۱۳۶۱ حدود ۱۴ سال سن داشتم و به همراه دیگر رزمندگان در ورودی بوکان به ارومیه برای پاکسازی شهر مستقر شدیم. در زمان جنگ از ساعت ۱۴، جاده برای امنیت بسته می‌شد و هر روز ۹ صبح نیرو‌های تامین؛ جاده را باز می‌کردند و تردد آغاز می‌شد. حدود ساعت ۱۴ که جاده بسته بود، یک ماشین سپاه که سه نفر داخل آن بودند، می‌خواستند از آن جاده بگذرند و من که آن روز پاس بخش بودم، اجازه خروج از آن منطقه را به آن‌ها ندادم؛ یکی از افراد از خودرو پیاده شد و با احترام گفت «می‌توانم با فرمانده صحبت کنم». قبول کردم و او نزد فرمانده رفت، اما اجازه تردد به آنها را نداد.

وی افزود: برف تمام منطقه را پوشانده بود. برای رفتن به سنگر‌ها باید از تونل برفی رد می‌شدیم، آن سه نفر آن شب نزد ما در سنگر ماندند. ساعت ۹ شب، هر دو ساعت یکبار نوبت نگهبانان عوض می‌شد. بعد از اتمام شیفتم، یکی دیگر از رزمندگان را که خواب بود، صدا زدم تا برای نگهبانی برود. او از شدت خستگی بیدار نشد. مهدی باکری که آن شب مهمان ما بود، به جای او سر پست رفت. حوالی ساعت ۴:۳۰ دقیقه با صدای اذان از خواب بیدار شدم. هوا بسیار سرد بود و برف و بوران همه جا را گرفته بود؛ دیدم مهدی هنوز سر پست است. به او گفتم «شما برو من نگهبانی می‌دهم» پاسخ داد «نه اول نماز بخوان بعد بیا.»

عزیزی اضافه کرد: آن سه نفر بعد از صرف صبحانه رفتند. مهدی قبل از رفتن یک شماره تلفن به من داد و گفت «اگر به ارومیه آمدی با من تماس بگیر». یک ماه بعد با سعید ملکی، کمال صدیق و حسن کلاهی برای ماموریت به ارومیه رفتیم. بعد از انجام عملیات سعید گفت «سراغ دوستت برویم» از هر کسی نشانی مورد نظر را می‌پرسیدیم، نشانی سپاه ارومیه را می‌دادند که به آنجا رفتیم و از دژبان خواستم تا باکری را صدا بزند و ما نمی‌دانستیم او فرمانده سپاه آنجاست.

وی افزود: وقتی او ما را دید از ما خواست خودرو را داخل محوطه سپاه پارک کنیم. حوالی بعدازظهر از ما خواست سوار یک مینی بوس شویم و ما را به خانه خودش برد و بعد از روشن کردن آبگرمکن به ما گفت «به نوبت حمام بروید». بعد به هر یک از ما یک دست لباس تمیز داد و روز بعد لباس‌های ما را که شسته شده بودند، به ما تحویل داد. فکر کنم خود او لباس‌های ما را شسته بود. در هیچ جنگی فرمانده، نیروی صفر بسیجی را به خانه خود نمی‌برد و اینگونه از او پذیرایی نمی‌کند، اما او این کار را انجام داد که نشان دهنده اخلاص شهدا و نفس قدسی آنان است. ما بعد از صرف صبحانه به بوکان بازگشتیم و از شهید باکری اخلاص، تقوا، مدیریت و پاکدستی را یاد گرفتیم.

نمایش رشادت‌های شهید باکری در «موقعیت مهدی»

برای به تصویر کشیدن ایثارگری و رشادت‌های شهید باکری فیلم سینمایی موقعیت مهدی توسط هادی حجازی‌فر ساخته شده است. این فیلم در گونه دفاع مقدس، برشی از زندگی این قهرمان ملی را از زمان مسئولیت شهرداری تا شهادت را به دور از تکلف و خیال‌پردازی روایت می‌کند و گوشه‌ای از رشادت رزمندگان در جبهه‌ها را به نمایش می‌گذارد.

این فیلم که سال گذشته همزمان با هفته دفاع مقدس در قالب یک مجموعه هفت قسمتی با عنوان «عاشورا» از سیمای جمهوری اسلامی ایران پخش شد، روایتی از چهار سال پایانی عمر شهید باکری است که موقعیت‌های مهم زندگی این شهید و برادرش شهید حمید باکری را به تصویر می‌کشد. در خلاصه فیلم آمده است: مهدی باکری، فرمانده لشکر ۳۱ عاشورا که منصب شهرداری ارومیه را برای رفتن به جبهه‌ها ترک می‌کند، از برادر کوچک‌ترش حمید می‌خواهد به رغم مشکلاتی که برایش پیش آمده به منطقه برگردد و در کنار او باشد. حمید می‌پذیرد و همراه می‌شود. حالا بعد از عملیات خیبر، مهدی باید تنها به خانه برگردد.

منبع: ایرنا

باشگاه خبرنگاران جوان وب‌گردی وبگردی

دیگر خبرها

  • شهیدی که پارتی‌بازی نکرد
  • درس اخلاق طلاب مدرسه علمیه زینب کبری (س) ارومیه
  • مردم استان بوشهر نماد ایرانی واقعی هستند
  • مستمری والدین شهدا به ۱۵۰ میلیون ریال در سال جاری رسیده است
  • واگذاری زمین به خانواده شهدا و ایثارگران انجام شود
  • ۸ شهید از جمله ۵ کودک در حمله به آوارگان غزه
  • قاب ماندگار اکران مردمی متفاوت فیلم آپاراتچی در اهواز
  • خاطرات فرزند شهید سپهبد صیاد شیرازی: پدرم پل وحدت بین ارتش و سپاه بود/ او نسبت به حفظ فاصله نظامیان از سیاست حساسیت ویژه‌ای داشتند/ هرگز نظرات سیاسی خود را به صورت عمومی مطرح نمی‌کرد
  • روایت زندگی شهید حسین نیا از زبان خانواده شهید
  • کمک ۵۰ میلیون تومانی خیر بافقی به آزادی زندانیان غیر عمد