اولین تجربه بازداشت حضرت آیتالله خامنهای و صدور حکم تبعید
تاریخ انتشار: ۲۸ اسفند ۱۳۹۷ | کد خبر: ۲۳۱۶۹۲۱۸
کتاب «خون دلی که لعل شد» که روای خاطرات حضرت آیتالله خامنهای از زندانها و تبعید دوران مبارزات انقلاب اسلامی است، توسط «محمّدعلی آذرشب» گردآوری و «محمّدحسین باتمان غلیچ» ترجمه شده و مؤسسه حفظ و نشر آثار حضرت آیتالله العظمی خامنهای آن را روانه بازار نشر کرده است.
خبرگزاری فارس قسمت هفتم این کتاب که به نقش آیتالله خامنهای که به افشاگری علیه رژیم در نخستین روزهای نهضت امام(ره) و بازداشت ایشان توسط ساواک اختصاص دارد را منتشر میکند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
افشاگری علیه رژیم
در خرداد ماه ۱۳۴۲ هـ. ش (محرم ۱۳۸۳ هـ. ق) که کشتار بزرگ تهران و برخی شهرهای دیگر اتفاق افتاده بود و صدها تن از مردم به قتل رسیده بودند، من در بیرجند بودم. رفتن من به آن شهر و در آن هنگام، با هدف افشاگری و رسواسازی رژیم حاکم، به ویژه هتک حرمت علما و روحانیون در مدرسه فیضیه قم، و نیز به قصد افشای برنامههایی که رژیم برای نابود کردن هویت اسلامی ملت مسلمان ایران طراحی کرده بود، صورت گرفت.
قلعه علم
من بیرجند را ازاین جهت انتخاب کردم که این شهر دژ «امیر اسدالله علم» بود. او ظاهراً مقام وزارت دربار را داشت، اما در واقع جایگاهش خیلی از این مقام بالاتر بود. او یکی از رجال قدرتمند کشور بود. و در جلد دوم خاطرات «فردوست» جایگاه علم در ایران بیان شده است.
خانواده علم به خاطر خدمات صمیمانه شان به انگلیسیها این جایگاه را به دست آورده بودند. آنها در شیوع و رواج تریاک در منطقه خراسان نقش مهمی داشتند. بنابراین، این خاندان در مزدوری و خدمت به بیگانگان، سابقه دیرینه دارد.
من پیش از این سفر نیز 2 بار به بیرجند رفته بودم و نفوذ و سلطه این شخص را در آن منطقه مشاهده کرده بودم، در مراسم و مناسبات دینی، خطبه به نام عَلَم خوانده میشد. همه علمای دینی در مجلس شرکت میکردند و وای بر کسی که شرکت نمیکرد! در محرم یکی از سالها که در بیرجند بودم، میشنیدم که سخنران در ابتدای سخنان خود، عباراتی در ستایش و حمد و ثنای علم به عربی میخواند! هنوز جملهای را که سخنران با صدای کشیده میخواند! به یاد دارم: «صاحبالسّیف وال قلم ... امیر اسدالله عَلَمها»!
بیشتر اعیان و بزرگان بیرجند، به طور مستقیم یا غیرمستقیم، جزو خدم وحشم و نوکران عَلَم بودند، حتی چهرههای معروفی مانند رئیس سابق جزیره کیش ، از نوکران عَلَم بودند. شاه وقتی میخواست برای مدتی استراحت کامل کند، به بیرجند میرفت و در یکی از باغهای عَلَم اقامت میکرد. این باغهای ویژه، به شرابها و آشپزهای زبردست خود مشهور بود.
گریه سیاسی
من در بیرجند دوستانی داشتم که طی 2 سفر قبلی با آنها آشنا شده بودم. روز سوم محرم به بیرجند رسیدم. البته برای کسی که بخواهد در یک منطقه منبر برود، روز سوم محرم دیر است. سخنران باید اندکی پیش از محرم بیاید تا برایش مجلس را مهیا کنند. در عین حال دوستان برای من فرصت منبر رفتن در چند مسجد را فراهم کردند.
روز هفتم محرم فرارسید؛ و این همان روز موعودی بود که امام خمینی (ره) توصیه کرده بود سخنرانها افشاگری علیه رژیم شاه را آغاز کنند. روز هفتم مصادف با جمعه بود. کار را بهگونهای ترتیب دادم که به مجلس بزرگی در «مسجد مصلی» دعوت شوم. تا نزدیک و سخنرانی فراهم نشد، زیرا مقرر بود سخنران دیگری پیش از من به منبر در این سخنران به شکل غیرمعمولی سخنان خود را طول داد. من نگران بودم که این فرصت گرانبها از دست برود. اما او بیست دقیقه پیش از نماز مغرب وعظ خود را خاتمه داد و من منبر رفتم.
در این اجتماع انبوه، تمام آنچه را که در سینه داشتم، بیرون ریختم و همه چیز را گفتم . سخن را با بیان نقشه بیگانگان برای جدایی دین از زندگی آغاز کردم و با شرح توطئه رژیم شاه علیه اسلام و مسلمین و علمای دین، ادامه دادم؛ بعد هم با توصیف ماجرای مدرسه فیضیه، آن را به پایان رساندم.
حوادث روز دوم فروردین را که شرح دادم، مردم به گریه افتادند و شور عظیمی بر مجلس حاکم شد. سپس طبق معمول همیشگی، منبر را با ذکر مصیبت حسین بن علی (علیهالسلام) پایان دادم، اما گریستن مردم بر امام حسین، از گریه آنها بر ذکر مصیبت فیضیه بیشتر نبود!
اولین تجربه بازداشت
تا روز تاسوعا که دستگیر شدم، این قبیل سخنرانیها را ادامه دادم. مرا به پاسگاه پلیس بردند، و این نخستین تجربه من از دستگاه تحقیقات پلیسی بود. تا پیش از آن روز، من درون پاسگاه پلیس را ندیده بودم. مرا نزد افسر جوانی با درجه ستوانی بردند. او با لحنی تند و با رگهای گردن برآمده، به سرزنش و توبیخ من پرداخت. با آرامش به او پاسخ دادم: توکاری بیش از اعدام من نمیتوانی انجام دهی، صلاحیت اعدام مرا هم نداری. چه در قدرت و اختیارات تو است، کمتر از اعدام کردن است؛ پس هر کاری میخواهی، بکن؛ من آمادهام؛ زیرا وقتی از خانه بیرون آمدم، خود را برای مرگ آماده کردم؛ لذا خودت را خسته نکن!
آن افسر، انتظار چنین پاسخی را نداشت؛ لذا متعجب و بهتزده شد خشم و خروشش فرونشست، لحن خود را تغییر داد و چند بار تکرار کرد: من به شما چه بگویم؟ بعد مدتی خاموش ماند و سپس گفت: شما پدر و مادر وهمسر دارید؟ گفتم: پدر و مادر دارم، اما متأهل نیستم. با تحیر حرفش را تکرار کرد: من با شما چه بکنم؟ به او گفتم: من مأمورم و شما هم مأمورید بنابراین شما وظیفه خودت را انجام بده و من هم به وظیفه خود عمل میکنم.
تا ظهر روز عاشورا در پاسگاه پلیس ماندم. نمیدانستم که بیرون بازداشتگاه چه میگذرد. بعداً مطلع شدم که اوضاع در سراسر ایران آبستن حوادث بزرگی است. چنان که بعداً آیتالله تهامی - شخصیت برجسته در میان علمای بیرجند که فقیه و ادیب و خطیب و شجاع بود - برایم تعریف کرد، در همان بیرجند نیز هنگام دستگیری من اوضاع انفجارآمیز بوده. آقای تهامی به من گفت: مردم آماده شده بودند برای آزاد کردن شما از بازداشتگاه، پاسگاه پلیس را محاصره کنند و با پلیس درگیر شوند. هیئتهای عزاداری نیز برای این امر به من مراجعه میکردند.
ظاهراً مقامات هم متوجه این مطلب شده بودند و ترسیده بودند آن قیامهای خروشان مردمی که در تهران و دیگر شهرهای ایران اتفاق افتاده، در بیرجند هم اتفاق بیفتد؛ برای همین، در شورای تأمین شهر، جلسه فوقالعاده تشکیل داده بودند. این شورا صلاحیت صدور حکم تبعید را داشت. لذا حکمی مبنی بر تبعید من به مشهد (شهر خودم!) صادر کرد. ظاهرأ مقامات خواسته بودند پیش از تبعید من، خشم مردم را فرو بنشانند؛ لذا مرا آزاد کردند و با من شرط کردند که منبر نروم.
مردم بیرجند به من به چشم همدلی و محبت مینگریستند، و من خوشحال بودم که میدیدم مردم این شهر – علیرغم ترس از قدرت عَلَم - با مبلغان اسلام یک چنین همبستگی عاطفی دارند.
طی روزهایی که در بیرجند بودم - بین دستگیری تا تبعید (۱۰ تا ۱۵ محرّم) - اوضاع ایران با یک جنبش انفجارآمیز علیه قدرت حاکمه، آشفته و هیجانی بود. در تهران مجالس روضه امام حسین (علیهالسلام) به مجالس نوحهخوانیهای انقلابی تبدیل شد و طاغوت را به وحشت انداخت. روز عاشورا، امام سخنرانی تاریخی خود را که آغازی برای پایان کار رژیم شاه بود، در قم ایراد کرد و در دوازدهم محرّم - همان روز ۱۵ خرداد معروف در تاریخ معاصر ایران - ایشان دستگیر شد.
در همان روزها، یک بازپرس نظامی با درجه سرهنگی از مشهد به بیرجند آمد و خواست مرا ببیند. و من تا به امروز نمیدانم او چه مأموریتی در آن سفر داشت. او به من گفت: شما را به مشهد خواهیم فرستاد، اما اوضاع آنجا ناآرام است و تعداد بسیاری دستگیر شدهاند؛ به نحوی که زندانهای مشهد دیگر جا ندارد. او میکوشید با تصویر کردن اوضاع ناآرام مشهد، در دل من وحشت ایجاد کند. لذا به من گفت: بهتر است چند روزی در بیرجند بمانید تا اوضاع آرام شود!
به نظر میرسید مأموریت این سرهنگ، تنها همین بود که این عبارت را به من ابلاغ کند. اما چرا برای ابلاغ این حرف به من، فردی را از مشهد فرستادند؟ حال آنکه میشد مطلب را یکی از نظامیان بیرجند هم ابلاغ کند. بعد هم چرا فردی با درجه سرهنگی؟ ظاهراً تشویش و اضطراب دستگاههای رژیم به حد اعلی رسیده بود و در مورد هر چیزی هزار گونه فکر و خیال میکردند.
زندان پادگان
روز پانزدهم محرم مرا تحتالحفظ به همراه سه مأمور پلیس به مشهد فرستادند. فاصله بیرجند تا مشهد ۵۲۰ کیلومتر است و اتومبیل جیپ نظامی که ما را میبرد، این فاصله را با سرعت زیاد و بدون توقف طی کرد فقط جلوی یک قهوهخانه سر راه برای خوردن غذا توقف کوتاهی کرد. در مسیر، از چند شهر، ازجمله قائن و گناباد و تربت حیدریه هم عبور کردیم.
مأموران پلیس محافظ، حالت ترس و هراس داشتند. وقتی به مشهد رسیدیم، مرا به یکی از مراکز پلیس تحویل دادند، که شب سختی را در آنجا گذراندم. گشتیهای پلیس با اسب خیابانها و کوچهها را میگشتند. در شب، حیاط پاسگاه پر از پلیسهای کشیک شد که برای استراحت در آنجا خوابیدند. چون برای من جای خواب پیدا نشد، لذا مرا به اتاقی تنگ و کوچک بردند، صبح هم مرا به ساختمان ساواک تحویل دادند و از آنجا به زندان اردوگاه مشهد فرستادند. در آن زندان تعدادی زندانی حضور داشتند که بیشترشان با جوانانی بودند که در تظاهرات شرکت داشته یا بیانیه پخش کرده بودند، و یا از سخنرانها و طلاب حوزه و دانشجویان دانشگاه بودند. از بین آنها شخصیتهایی را به یاد دارم که بعدها وارد عرصه مبارزه سیاسی و جنبشی شدند؛ از جمله پرویز پویان، که در اواخر دهه ۴۰ از رهبران جنبش مسلحانه چپ شد و در یک عملیات مسلحانه به قتل رسید. و نیز آقای فاکر که هم اکنون عضو مجلس شورای اسلامی است.
وقتی در زندان وارد اتاقی شدم که با سلولهایی که بعدها در آنها حبس شدم، شباهتی نداشت، در نخستین ساعات احساس غربت و تنهایی کردم. نمیدانستم زندانیان در اتاقهای مجاور چه کسانی هستند و یا چند نفرند. با آنکه این افراد در مجاورت من بودند، اما احساس میکردم که من کاملاً از آنها دورم.
اندکی بعد صدایی از اتاق مجاور شنیدم که بیت شعری میخواند، هم صدا نوعی آهنگ داشت، و هم شعر معنای خاصی داشت که به دل آرامش میداد و برای مقابله با این وضع، به انسان عزم و اراده میبخشید، بیت از مثنوی مولوی بود:
عار ناید شیر را از سلسله نیست ما را از قضای حق گله
صاحب صدا را شناختم؛ یکی از خطبای مشهور مشهد بود. فهمیدم او هم به زندان افتاده است.
شناختن همسایه زندانیام، و شنیدن شعری که خواند، در من احساس آرامش به وجود آورد و تنهایی و غربت را از دلم دور ساخت.
این ساختمان، جزو زندان اردوگاه نظامی - که نظامیان درآن زندانی میشوند - نبود؛ بلکه حتی در اصل، زندان هم نبود؛ در واقع انباریای بود که به دنبال اوضاع انفجارآمیزکشور، آن را به زندان تبدیل کرده بودند. اوضاع آشفته آن روزها رژیم را واداشته بود تا زندانها و بازداشتگاههای فوری فراهم سازد. از همین رو، اتاقها به هیچ وجه قابل سکونت نبود. اتاقی که مرا ابتدا در آن نگه داشتند، خیلی نمناک بود؛ به حدی که روی زمین اتاق ، آب جمع شده بود. لذا چند ساعت بعد مرا به اتاقی دیگر منتقل کردند.
هر روز صبح برای بیگاری بیرون میآمدیم. ازجمله این بیگاریها، کندن علفهای هرز حیاط اردوگاه بود. حیاط پراز گیاهان طبیعی و خودرو بود و من هنگام کندن آنها زمزمه میکردم: مرا به کارگُل بداشتند، نه همچو استاد فارس به کارگِل»!
اما را وادار میکردند مسیرها و گذرگاههای داخل اردوگاه را صاف و هموار کنیم. من پس از پیروزی انقلاب، از همین اردوگاه دیدن کردم و در سخنرانیای که آنجا داشتم، به نظامیان گفتم: من در صاف کردن و هموار کردن بیشتر مسیرهای این اردوگاه شرکت داشتهام!
آشیخ! ریشت را تراشیدند؟!
در آنجا بیش از یک هفته ماندم. در این مدت صورتم را تراشیدند، و این نخستین باری بود که صورتم تراشیده میشد. بار دوم طی بازداشت دیگری بود که در جای خود از آن یاد خواهم کرد.
در مورد تراشیدن صورت، شنیده بودم که در اردوگاهها صورت را خشک خشک و بدون آب و صابون میتراشند که کاری زشت و دردآور است. لذا در راه بیرجند به مشهد، خود را برای استقبال از این لحظه وحشتناک و آزردن پوست صورت، آماده میساختم، زمان تراشیدن صورت فرا رسید. سلمانی آمد و من با نگرانی و تشویش به او نگاه میکردم. کیفش را باز کرد و یک ماشین اصلاح از آن بیرون آورد. با دیدن ماشین اصلاح، من نفس راحتی کشیدم و معلوم شد جریان متفاوت از آن چیزی است که تصور میکردم.
بعد از آن، اجازه خواستم که به دستشویی بروم و سپس وضو بگیرم. اجازه دادند با دو نظامی بروم. در مسیر، یک افسر جوان که به گستاخی و وقاحت معروف بود، مرا دید و از دور به تمسخر صدا زد: آشیخ! ریشت را تراشیدند؟ و من فوراً پاسخ دادم: بله، سالها بود که چانه خودم را ندیده بودم و حالا الحمدلله میبینم! و بدین ترتیب اجازه ندادم خشنود و دلخوش شود.
پسرم ! به تو افتخار میکنم
سه روز پس از بازداشت، یکی از افسران زندان آمد و گفت: فردا آزاد میشوی. از این خبر تعجب کردم و به خود گفتم: شاید یکی از دوستان نزد فردی که با رژیم مرتبط است، برای آزادی من وساطت کرده است. درحالی که به این موضوع فکر میکردم، به قرآن کریم تفأّل زدم و این آیه کریمه آمد: «فَلَا یَسْتَطِیعُونَ تَوْصِیَةً وَلَا إِلَىٰ أَهْلِهِمْ یَرْجِعُونَ». روز بعد و روزهای بعد فرا رسید، ولی من آزاد نشدم.
ایام این زندان گرچه به درازا نکشید، اما فوقالعاده وحشتناک بود؛ زیرا این نخستین تجربه من بود. وانگهی، این ایام با روزهایی هم زمانی داشت که کشور در یک گیرودار عظیم و کشمکش خونین به سر میبرد. نهضت اسلامی و مبلغان مسلمان را از هرسوخطراتی احاطه کرده بود.
رژیم بیرحمانه میتاخت و میکوبید. خداوند خواست که پس از سختی و تنگی، گشایشی فراهم آید. ایام زندان، هشت، نه روزی به درازا کشید و پس از آن من و سایر بازداشتیهای آنجا آزاد شدیم.
روز آزادی را فراموش نمیکنم. در عصرگاه یکی از آخرین روزهای ماه خرداد - که بلندترین روزهای سال است - یکی از افسران زندان آمد و خبر آزادی را به ما داد. هریک از ما وسایل اندک خود را جمع کردیم و در اتاقهایمان به انتظار نشستیم؛ بعد ما را در راهرویی که بین اتاقها امتداد یافته بود، جمع کردند و سپس در زندان را گشودند و گفتند: بروید! به همین صورت، و بدون ثبت اسامی با پر کردن فرمهایی که هنگام آزادی از زندان معمول است. با همدیگر خداحافظی کردیم. من به سوی خیابان رفتم و آن مسیر را با گامهایی تند به سوی منزلمان - که خیلی از پادگان دور نبود طی کردم.
در حالی که عازم خانه بودم، احساس خاصی بر من مستولی شده بود، که آمیزهای بود از شوق و بیم و شرم. شرمگین بودم از اینکه محاسنم را تراشیده بودند، و بیم هم از این داشتم که والدینم شاید بگویند: چرا در مسائلی دخالت کردی که به زندان بیفتی؟
وقتی به خانه رسیدم، خانواده به گرمترین وجهی از من استقبال کردند. از دیدن من، خوشحالی کردند. وقتی برای صرف چای نشستم، نخستین حرفی که مادرم (رحمة الله علیها) به من زد، این بود: «من به پسری مانند تو افتخار میکنم که چنین کاری را در راه خدا انجام میدهد.» نفسی به راحتی کشیدم داشتم، تأثیری بسزا داشت.
منبع: فردا
کلیدواژه: رهبر انقلاب کتاب خون دلی که لعل شد
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.fardanews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «فردا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۳۱۶۹۲۱۸ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
آیت الله خامنه ای : برخی توصیه میکنند یک خواسته آمریکا را قبول کنید تا مشکل حل شود / تحریمها موجب شکوفایی استعدادها شده
به گزارش صدای ایران، متن خبر منتشر شده از سوی پایگاه اطلاع رسانی دفتر مقام معظم رهبری به این شرح است:
آیت الله خامنهای رهبر معظم انقلاب اسلامی صبح امروز در دیدار هزاران نفر از کارگران، با بیان نقش کلیدی جامعه کارگری در جهش تولید و بهبود وضع اقتصادی کشور، به تبیین وظایف مسئولان برای حل مشکلات قشرِ قانع و نجیب کارگر پرداختند و گفتند: حال خوب جامعه کارگری، حال ملت را هم خوب خواهد کرد.
ایشان همچنین هدف واقعی آمریکا و غرب از تحریم و فشار بر ایران را، تسلیم و تبعیت محض ملت و نظام اسلامی خواندند و تأکید کردند: ملت بزرگ و ریشهدار ایران و جمهوری اسلامی، در مقابل زورگویی و زیادهخواهیها تسلیم نمیشود و با تبدیل تحریمها به فرصتهای پیشرفت و شکوفایی، به افق روشن آینده دست خواهد یافت.
حضرت آیتالله خامنهای با تشکر صمیمانه از تلاش، نجابت و همت جامعه کارگری، بوسه پیامبر (ص) بر دستان پینهبسته یک کارگر را بالاترین تجلیل از کار و کارگر خواندند و افزودند: اسلام برای کار و عمل، ارزش و احترام ذاتی قائل است و براساس آموزههای قرآنی و روایی، تلاش هر فرد برای کسب روزی و نان حلال، همچون عبادات، عمل صالح محسوب میشود.
ایشان توجه افکار عمومی به «نگاه اسلام به کار و کارگر» را ضرورتی مهم و زمینهساز پیشرفت کشور دانستند و افزودند: دنیای مادی برای کارگر، صرفاً به عنوان وسیله تولیدِ ثروت، اهمیت قائل است، اما اسلام به علت قائل بودن ارزش مبنایی برای کار، کارگر را نیز دارای ارزش ذاتی میداند؛ بهگونهای که به فرموده پیامبر خاتم (ص)، خداوند هرکسی که کارش را درست، متقن و محکم انجام دهد، دوست دارد.
رهبر انقلاب تکیه بر نقاط حساس اقتصادی در نامگذاری سالهای اخیر را ناشی از اهمیت موضوع اقتصاد خواندند و با تأکید بر اینکه کارگر ماهر، با روحیه و پرانگیزه رکن «جهش تولید» است، گفتند: تحقق شعار امسال براساس نظر کارشناسان و صاحبنظران، نیازمند مشارکت مردم است که در این صورت، مشکلات کاهش مییابد و با تقویت اقتصاد کشور، دست کارگر هم پر میشود.
ایشان، کار و کارآفرین را دو همکار خط مقدم جنگ اقتصادیِ تحمیلی دشمنان بر ملت ایران برشمردند و افزودند: این دو عنصرِ اصلی مبارزه با آمریکا، هرقدر بهتر تلاش کنند و هرقدر زمینه تلاش مؤثر برای آنان فراهمتر شود، توفیقات بیشتری نصیب کشور و ملت خواهد شد.
حضرت آیتالله خامنهای به استناد آمار، جامعه کارگری و خانوادههای محترم آنها را حدود نصف جمعیت کشور خواندند و خطاب به مسئولان تأکید کردند: اگر حال جامعه کارگری خوب شود، حداقل نیمی از مردم حالشان خوب میشود و این بسیار مهم است.
ایشان در تبیین وظایف قوا و دستگاهها در قبال جامعه کارگران، تضمین امنیت شغلی را از مهمترین مسائل دانستند و افزودند: کارگری که با قناعت و نجابت مشغول کار است باید به آینده شغلی خود اطمینان داشته باشد.
رهبر انقلاب با اشاره به تعطیلی واحدهای تولید و حتی کارخانجات بزرگ در مقاطعی، گفتند: در یکی دو سال اخیر به همت مسئولان، هزاران کارگاهِ تعطیلشده یا نیمه تعطیل، احیا شده که این کار مهم باید ادامه یابد.
ایشان مسئله بیمهها را هم، برای جامعه کارگری مهم خواندند و با انتقاد از اجرانشدن سیاستهای کلی تأمین اجتماعی، گفتند: این سیاستها، مدتها پیش ابلاغ شد و رئیس جمهور هم دستور تهیه آئیننامه را داد، اما در عمل، کارها جلو نرفته و سیاستها اجرا نشده است.
ایمنی نیروی کار و ارتقای مهارتهای شغلی دو نیاز دیگر جامعه کارگری بود که رهبر انقلاب به آنها اشاره کردند و افزودند: مهارتافزایی و دانشافزایی نیروی کار، به پیشرفت کشور و افزایش سطح کیفی کار کمک میکند و به نفع کارگران و کارفرمایان است.
ایشان، آموزش و پرورش را هم در کمک به مهارتافزایی در کشور، بسیار مؤثر دانستند و گفتند: مدارس، دبیرستانها و دانشگاهها میتوانند در کنار آموزشهای نظری، آموزشهای فنی و حرفهای هم ارائه و با دادن گواهینامه مهارتی، به اشتغال صحیح و راحت جوانان کمک کنند.
کشف استعدادهای درخشان در میان کارگران و فراهمآوردن میدان و مجال نوآوری و خلاقیت برای آنها، توصیه دیگر حضرت آیتالله خامنهای به مسئولان و کارفرمایان و کارآفرینان بود.
رهبر انقلاب پس از تبیین وظایف مسئولان، به وظایف جامعه کارگری پرداختند و با اشاره به مسائلی همچون امانت دانستن کار، انجام محکم و متقن کار، و انضباط و احساس مسئولیت در محیط کار، گفتند: کارگران عزیز، کار را ارزش بدانید؛ چرا که با کار شما کشور آباد و برای ایران آبرو و سرافرازی و قدرت ایجاد میشود.
ایشان تبدیل شدن کار به ارزش در اذهان عمومی را موجب افزایش میل و اشتیاق به کار دانستند و گفتند: در این صورت هر کارگری در نگاه مردم، یک انسان ارزشمند میشود و جوانان هم در فرآیند تولید بهتر نقشآفرینی میکنند؛ در حالی که امروز متأسفانه برخی جوانان نه میل به کار دارند نه در جستجوی آن هستند و برخی هم فقط پشت میزنشینی را کار میدانند.
حضرت آیتالله خامنهای با اشاره به شعار سال، یکی از وظایف مهم مسئولان را شناسایی و تبیین زمینههای مشارکت مردم در تولید همچون ایجاد شرکتهای تعاونی، کمک به تولیدات خانگی و صنایع دستی، مساعدت در ایجاد شرکتهای دانشبنیان و تقویت فعالیتهای کشاورزی و دامداری خواندند و گفتند: صاحبنظران اقتصادی در دولت و خارج دولت راههای فراوان مشارکت در تولید را به مردم نشان دهند و مسئولان، زمینه مشارکت را فراهم و آسان کنند.
ایشان هدایت اعتبارات بانکی به سمت تولید را ضروری برشمردند و گفتند: این کار به درستی انجام نمیشود که مسئولان بانکی باید توجه و اقدام کنند.
تحریم هارهبر انقلاب در بخش دیگری از سخنانشان، صحبت از مسائل اقتصادی بدون توجه به تحریمهای به گفته آمریکا و اروپاییها بیسابقه را غیرممکن دانستند و گفتند: غربیها درباره هدف از وضع تحریمها علیه ایران به دروغ مسائلی مانند سلاح هستهای، حقوق بشر و حمایت از تروریسم را مطرح میکنند.
ایشان در تبیین تناقض و بهانههای دروغین غربیها به نمونه غزه اشاره کردند و افزودند: از نظر آنها مردمِ تحت بمباران غزه تروریست هستند، اما دولت خبیث و جعلی و بیرحم صهیونیستی که ظرف شش ماه نزدیک به ۴۰ هزار نفر از جمله چند هزار کودک را قتل عام کرده، تروریست نیست.
حضرت آیتالله خامنهای، هدف واقعی بدخواهان ایران از تحریم را در تنگنا گذاشتن جمهوری اسلامی برای تبعیت از خطوط استعماری و استکباری و تسلیم در مقابل زورگوییهای آنها دانستند و افزودند: برخی -انشاءالله خیرخواهانه- دائم توصیه میکنند که یک خواسته آمریکا را قبول کنید تا مشکل حل شود؛ در حالی که توقعات آمریکاییها تمامی ندارند.
ایشان با اشاره به سخنرانی چند سال قبل خود در موضوع هستهای و بیان این مسئله که «آمریکاییها مشخص کنند که به چه حدی از عقبنشینی ایران در مسئله هستهای قانع خواهند شد»، گفتند: آنها هرگز حاضر نیستند این حد را مشخص کنند چرا که میخواهند با پیشروی قدم به قدم، در نهایت تجهیزات هستهای کشور را مانند آن کشور شمال آفریقا جمعآوری و صنعت هستهای ایران را تعطیل کنند؛ در حالیکه بخشهای مختلف کشور همچون سلامت، پزشکی و دیگر عرصهها به نتایج فعالیتهای هستهای نیاز دارند.
رهبر انقلاب با تأکید مجدد بر هدف اصلی آمریکاییها از تحریم یعنی تبعیت و تسلیم محض ملت ایران و جمهوری اسلامی در زمینههای سیاسی و اقتصادی، گفتند: آنها میخواهند ثروت، آبرو و سیاستهای ایران مانند برخی کشورها، در دست آمریکا باشد، اما نظام اسلامی و غیرت اسلامی و ملت بزرگ و ریشهدار ایران محال است که تسلیم زورگویی آنها شوند.
ایشان، تحریمها را باعث صدمه زدن به اقتصاد کشور و ایجاد مشکلات اقتصادی خواندند، اما افزودند: همین تحریمها موجب شکوفایی استعدادها و بروز ظرفیتهای داخل کشور هم شده است.
حضرت آیتالله خامنهای، فرصتسازی از دشمنیِ دشمن را خاصیت یک ملت زنده برشمردند و افزودند: توصیه همیشگی بنده به جوانان و مسئولان و مردم غیور و متدین کشور همین است.
ایشان، پیشرفتهای تسلیحاتی را نمونهای از تبدیل تحریمها به فرصت خواندند و افزودند: این پیشرفت که یک جایی خود را نشان داد، همه دشمنان را متعجب کرد که ایران اسلامی چگونه توانسته است در شرایط تحریم این تعداد سلاح پیشرفته را تولید کند.
رهبر انقلاب اسلامی افزودند: انشاءالله بیشتر و بهتر و پیشرفتهتر از این سلاحها نیز تولید خواهد شد، البته پیشرفتها منحصر به تسلیحات هم نیست و در بخشهای مختلف پزشکی، سلامت و بعضی بخشهای صنعتی و مهندسی، ایران جزو پیشتازان و برجستگان جهانی است؛ ضمن اینکه در بعضی بخشها هم عقب هستیم که در صورت همت و تلاش، در آنها هم پیشرفت خواهیم کرد.
ایشان تحریمها را رو به کماثر شدن دانستند و افزودند: اخیراً در یکی از گزارشهای منابع بینالمللی، به افزایش تولید ناخالص ملی ایران اشاره شده بود که این، یعنی در کشور بیشتر و بهتر کار میشود، دل به کمک بیرون از مرزها بسته نشده و تحریمها نتوانسته ایران را از پا درآورد و این روحیه باید در کشور تقویت شود.
حضرت آیتالله خامنهای، با اشاره به راهپیمایی و تظاهرات ملتها در حمایت از فلسطینیها و برافراشتن پرچمهای فلسطین و حزب الله در خیابانهای اروپا و آمریکا، متهم کردن جمهوری اسلامی ایران به حمایت از تروریسم به بهانه حمایت از مظلومان غزه را موجب رسوایی اتهامزنندگان خواندند و افزودند: اکنون نه تنها ملت ایران بلکه همه ملتها از فلسطین حمایت میکنند.
ایشان پرسیدند: آیا آن فلسطینی که در مقابل ظلم شهرکنشین غاصب برای غصب خانه خود ایستادگی میکند تروریست است؟ آیا جبهه ظلمستیز و با غیرت مقاومت تروریست است یا آنها که با بمباران مردم فاجعهآفرینی میکنند؟ و البته به جایی نرسیدند و نخواهند رسید.
ایشان در جمعبندی این بخش از سخنانشان، گفتند: برای ملت ایران معلوم باشد و معلوم هم هست که علت دشمنی زورگویان با آنها، دروغهایی که سر هم میکنند نیست بلکه این است که ایران مستقل زیر بار زورگویی آنها نمیرود و حاضر نیست دنبالهرو سیاستهای شکستخورده، عقبمانده، ناکام و خلاف ارزشهای الهی و فطرت بشری آنها باشد؛ سیاستهایی که به اعتراف برخی تحلیلگران غربی، در حال نابود کردن اعتبار ۲۰۰ ساله آمریکا است.
رهبر انقلاب با تأکید بر اینکه توقع پیروی ملت با سابقه و ریشهدار ایران از این سیاستهای شکستخورده، بیهوده است، گفتند: ملت ایران، ایستاده و محکم است که البته باید ایستادن را در عمل، کار، تحقیقات و اتحاد ملی خود نشان دهیم که در این صورت و با شرط پرهیز از تنبلی و کاهلی، از دل سختیها و گرفتاریهای تحمیلی بدخواهان، فرصتها و گشایشهای بیشتری برای پیشرفت ظهور خواهد کرد و ملت ایران، به فضل الهی، به افق روشن آینده خواهد رسید.
در ابتدای این دیدار وزیر کار، تعاون و رفاه اجتماعی در گزارشی، کاهش نرخ بیکاری به ۸.۱ درصد و تحقق واقعی ایجاد یک میلیون شغل در سال ۱۴۰۲ را از مهمترین دستاوردهای دولت در حوزه اشتغال خواند.
توسعه بیمههای همگانی، طرح کالابرگ الکترونیکی با استقبال بیش از ۵۰ میلیون نفر، پرداخت مستمری بازنشستگان بدون استقراض از بانکها، پرداخت ۱۶۰ هزار میلیارد تومان تسهیلات به حوزه تولید و تشکیل حدود ۳۰۰ تعاونی مسکن کارگری در سراسر کشور از دیگر عناوینی بود که آقای سید صولت مرتضوی در گزارش خود به بیان آنها پرداخت.