داستان باغ پنج انگشت منتشر شد
تاریخ انتشار: ۴ فروردین ۱۳۹۸ | کد خبر: ۲۳۲۰۷۴۵۴
جیرفت - ایرنا - نویسنده جیرفتی گفت: داستان باغ پنج انگشت مجموعه داستانی از نویسندگان جنوب استان کرمان است که توسط انتشارات دوات معاصر منتشر شد.
کیوان براهام شبانگاه یکشنبه در گفت و گو با خبرنگار ایرنا اظهار داشت: در این مجموعه سی و یک داستان از سی و یک نویسنده جنوب استان کرمان گردآوری شده است.
وی تصریح کرد: این مجموعه صدای داستان نویسان هفت شهرستان جنوب کرمان است لذا بر مبنای اهداف مشخصی همچون معرفی داستان و داستان نویسان به مردم منطقه، ایران و شاید هم جهان و همچنین ترغیب نویسندگان جوان و نوجوان به نوشتن داستان و رمان جمع آوری شده است.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
در مقدمه این مجموعه نوشته شده، جنوب کرمان سرزمینی افسانه ای با تمدنی کهن، که خط یافته شده اش 300 سال از خط به اصطلاح ایلامی، بیشتر قدمت دارد و نقش و نگار بر اشیاء کشف شده اش گویای هزاران قصه، افسانه و رازهای نهفته است.
3029/7450/7429
منبع: ایرنا
کلیدواژه: فرهنگي كتاب انتشار كتاب جنوب كرمان
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.irna.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایرنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۳۲۰۷۴۵۴ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
مجموعه شعر «گورکن» منتشر شد
به گزارش خبرنگار مهر، مجموعه شعر «گورکن» سروده مجید آزارش به تازگی توسط نشر نزدیکتر منتشر و روانه بازار نشر شده است. این کتاب شامل ۴۷ شعر در قالب غزل است.
مجید آزارش شاعر سمنانی در این کتاب شعرهایی در قالب کلاسیک شعر فارسی با نیم نگاهی به سنتهای ادبی در تاریخ زبان فارسی سروده است.
در بخشی از این کتاب میخوانیم:
عمریست آسمان تو باران نداشته
تقویم تو بهار و زمستان نداشته
رود تو عاشقانه به دریا نریخته
راهی به سمت کوه و بیابان نداشته
سوی کسی که لایق آئینه بودن است
چشمان تو نگاه درخشان نداشته
گیسو به دست باد ندادهست لحظهای
نظم تو حال و روز پریشان نداشته
حالا نگاه میکند از بندرش به تو
آن قایقی که فرصت طوفان نداشته
خوشبخت من، که خانهی مهماننواز تو
از دور واضح است که مهمان نداشته...
در ابتدای نامه نوشتم هوالحبیب
عشقت هرآنچه داشته، پایان نداشته
***
چشمم برای دیدنت سویی ندارد
تالار چشمم طاق ابرویی ندارد
من قهرمانت نیستم بین حریفان
چون کودکی که زور بازویی ندارد
آه از کلافی که برائت قیمتی نیست
بین خریداران تو رویی ندارد
بیچاره من! بیچاره هر کوهی که پیشت
صد بوته از آویشنش بویی ندارد
باید چگونه سمت این دریا بیاید؟
پیغمبری که سحر و جادویی ندارد
دست از سر گلهای صحرایی کشیده
زنبور سربازی که کندویی ندارد
سهراب مغلوب مرا باید رها کرد
تقدیر دیگر نوشدارویی ندارد
این کتاب با ۴۷ صفحه و شمارگان ۳۰۰ نسخه عرضه شده است.
کد خبر 6085139 فاطمه میرزا جعفری