قتل این زن توسط شوهرش بخاطر خیانت
تاریخ انتشار: ۲۴ فروردین ۱۳۹۸ | کد خبر: ۲۳۴۰۹۴۰۸
قتل این زن توسط شوهرش بخاطر خیانت
به گزارش ایران ناز حادثه ای تلخ که با مرگ این زن تمام شد..مردی وقتی فهمید همسر ثروتمندش با جوانی ارتباط برقرار کرده و برای او خودرو خریده است، زن را با ضربه چاقو کشت و از عابران خواست تا پلیس را خبر کنند.
این متهم در دادگاه کیفری استان تهران پای میز محاکمه رفت و با توجه به رضایت اولیایدم درخواست بخشش کرد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
دقایقی بعد از این ماجرا، وقتی مأموران به محل رسیدند جسد خونآلود زن جوان را پیدا کردند و به پزشکی قانونی بردند و مرد را بازداشت کردند.متهم در همان بازجویی اولیه اتهام قتل همسرش را قبول کرد و گفت: وقتی متوجه شدم او با جوان دیگری ارتباط دارد دیگر نتوانستم خودم را کنترل کنم و خودم او را کشتم.
او درباره اینکه اختلافش با همسرش از کجا شروع شد و چرا او را کشت، گفت: من بزرگترین اشتباه زندگیام را زمانی کردم که خانهام را به نام همسرم کردم. من خانهای در غرب تهران به وسعت 450 متر داشتم که آن را به نام زنم کردم و با مشارکت هم خانه را به یک آپارتمان تبدیل کردیم.
هفت واحد از آن به زنم رسید، او ارثیه پدری هم داشت و یکدفعه خیلی به ثروت رسید و از محل آپارتمانها ماهانه 12 میلیون تومان اجاره میگرفت.از آن به بعد دیگر رابطهاش با من و بچهها خراب شد.
من به او گفتم زمین این خانه مال من بوده است، باید نیمی از آن را به من بدهی اما قبول نمیکرد، هر بار بهانهای میآورد تا خانهها را به من ندهد. گفتم این خانهها حق بچههای ماست اگر به نام من هم نمیکنی مهم نیست به نام بچهها بکن. این مرد گفت: مدتی بود که به زنم مشکوک شده بودم کارهای پرخطری میکرد و تلفنهای مشکوک داشت.
متوجه شده بودم با فردی رابطه دارد اما زیر بار نمیرفت و میگفت این رابطه کاملا کاری است. من در آن زمان هم حرفش را قبول نمیکردم تا اینکه متوجه شدم علاوهبر من بچههایم وخانواده همسرم هم متوجه شدهاند.آنها هم میدانستند که همسرم دارد کارهای خطایی میکند
او میخواست خانهها را بفروشد و به پسر جوان بدهد. پسر در تهران زندگی نمیکرد، در شهرستان بود. پیشنهادهایی به همسرم میداد که خیلی وسوسهکننده بود، اما معلوم بود انتهای این کار کلاهبرداری بزرگی است،
چون این اواخر متوجه شده بودم همسرم یک خودروی گرانقیمت برای او خریداری کرده است.متهم گفت: روز حادثه به زنم گفتم اگر نمیخواهی با من زندگی کنی و دل به کسی دیگر بستهای طلاقت میدهم، اما خانه را به نامم بزن خانه مال من است؛
من به تو اعتماد کردم و خانهام را به تو دادم اما میخواهی آن را که سهم بچههایم است، به یک پسر غریبه بدهی. همسرم به من نگاه کرد و گفت: درخواست طلاق غیابی دادهام و لازم نیست زحمت بکشی و اقدام کنی. خانه و پول هم مال من است و خودم میدانم چه باید بکنم و به تو ربطی ندارد.
این موضوع من را خیلی ناراحت کرد و مطمئن شدم که او هرچه را داریم، به پسر جوان میدهد؛ آنقدر کنترل خودم را از دست دادم و عصبانی شدم که دیگر نفهمیدم چکار میکنم؛ به او ضربهای زدم و زنم درجا کشته شد و من هم روی یک نیمکت نشستم و از شهروندان خواستم به پلیس زنگ بزنند و من را معرفی کنند.
بعد از گفتههای این مرد، فرزندان او به دادسرا احضار شدند تا خواسته خود را مطرح کنند. آنها گفتند از پدرشان شکایتی ندارند و ادامه دادند: مادرمان با فردی ارتباط داشت و ما این را میدانستیم، اما حاضر نبود او را رها کند.مادرمان میخواست داراییاش را به نام آن فرد بزند و بارها هم به خاطر این مسئله با او دعوا کرده بودیم.
هرچند مادرمان را دوست داشتیم و پدرمان نباید او را به قتل میرساند، اما آنچه پدرمان درباره او گفته است، حقیقت دارد. او با خانهای که پدرمان به نامش زد و با ارثیه پدریاش ثروتمند شد و میخواست ثروتش را آنطور که دوست دارد، خرج کند و ما را در تنگنا قرار میداد.
اینکه او برای پسر غریبه ماشین خریده بود همه را خیلی ناراحت کرده بود. با توجه به اینکه قاتل پدرمان است، از او گذشت میکنیم.پرونده بعد از پایان جلسات بازجویی با صدور کیفرخواست به شعبه 2 دادگاه کیفری استان تهران فرستاده شد،
از آنجایی که اولیایدم اعلام گذشت کرده بودند پرونده بهلحاظ جنبه عمومی جرم مورد رسیدگی قرار گرفت. متهم با حضور در شعبه دادگاه کیفری استان تهران یکبار دیگر اتهام قتل را قبول کرد و گفت: همانطورکه قبلا گفتهام همسرم به من خیانت کرد و میخواست اموالی را که متعلق به فرزندانم بود به نام یک پسر غریبه بکند؛
بهانهاش این بود که دارد با آن پسر کار میکند و قرار است ساختوساز کنند و به همین دلیل هم میخواهد آپارتمانها را بفروشد و با پولش کار کند، او میخواست از من طلاق بگیرد.
خانواده خودش و فرزندانم در جریان کارهایی که همسرم میکرد، بودند. با توجه به اینکه آنها اعلام رضایت کردهاند، من از دادگاه درخواست بخشش دارم.با پایان جلسه رسیدگی، قضات برای تصمیمگیری در این زمینه وارد شور شدند.
منبع: ایران ناز
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.irannaz.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایران ناز» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۳۴۰۹۴۰۸ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
چرا در نوروز به یکدیگر تبریک میگوییم؟
این روز را روز سرنوشت نیز دانستهاند، یعنی روزی که همه چیز و هر اتفاقی که قرار است بعدا در زندگی برای هر یک از ما رخ دهد در آن تعیین میشود. (این مطلب را من در کتاب عهد الست به تفصیل بیان کردهام.) پس همانطور که همه چیز در مینو برای هر کس در روز سرنوشت مقدر میشود، هر چیزی هم که در طول سال قرار است برای شخص رخ دهد در نوروز مقدر و معین میگردد.نکته دیگر این است که کم و کیف اتفاقاتی که قرار است برای هرکس در طول سال رخ دهد، میتواند در روز ازل با خواست انسان مشخص شود. به عبارت دیگر، در روز سرنوشت هم جبر است و هم اختیار، یعنی انسان میتواند با خواست خود اتفاقاتی را که در طول سال رخ خواهد داد، تغییر دهد و آن را به سود خود درآورد. مثلا اگر فقیر است، میتواند در آن روز بخواهد که از مال و نعمت بیشتر در طول سال برخوردار شود یا اگر تندرست نیست، بخواهد که به او تندرستی داده شود یا اگر افسرده و غمگین است، بخواهد که در طول سال از خوشحالی و سرزندگی برخوردار باشد. البته اگرچه اراده و خواست انسان میتواند روز سرنوشت در مقدرات دخالت کند، این خواست در صورتی موثر است که دیگران برای شخص بخواهند و بهاصطلاح دیگران برای او دعا کنند. چرا؟ به دلیل اینکه کسی که در وجود ما میخواهد یا اراده میکند، «من» یا نفس اماره ماست، خودخواهیها و خودبینیها و خودپسندیها و در یک کلام خودپرستی ماست. این خودپرستی مانع از برآورده شدن خواستهای ما میگردد اما در دعای دیگران در حق ما، این مانع وجود ندارد. خودپرستی در همه هست ولی روی آن به خود است نه به دیگری. لذا چیزی مانع از اجابت دعا در دعای دیگری وجود ندارد، پس خواست دیگران برای ما، میتواند به اجابت برسد. به همین دلیل گفتهاند که دعا باید از دهان غیر باشد تا به اجابت نزدیک باشد.
از دهان غیر کی کردی گناه / از دهان غیر برخوان کای اله
این غیر هم که در حق ما دعا میکند، هرکسی نمیتواند باشد. شرایطی باید در او جمع باشد. غیری که خواست او در حق ما امکان برآورده شدن دارد، کسی باید باشد که نفسش پاک باشد. باید دل او از غبار خودپسندی و خودپرستی پاک شده باشد تا دعایش در حق دیگران اجابت یابد.از اینجاست که مردان بزرگ وقتی خواستهاند اقدام به کاری سترگ بنمایند به پاکان متوسل شدهاند. چنانکه گفتهاند فردوسی در آغاز سرودن شاهنامه از محمد معشوقطوسی که یکی از اولیای خدا بود، تقاضا کرد تا از خدا بخواهد که او را موفق بدارد.پادشاهان نیز، بخصوص سر سلسلهها، برای موفقیت خود در سلطنت نزد زهاد، قدیسان و مردان خدا میرفتند تا از ایشان توقیع بخواهند. نظامی میگوید اسکندر برای توقیع نزد زاهدی رفت و اردشیر بابکان توقیع پادشاهی خود را از نماینده اهورامزدا دریافت کرد (دو کتیبه در این مورد باقی مانده است) و طغرل هم که سر سلسله سلجوقیان بود، نزد باباطاهر عریان رفت و حلقهای گل از وی دریافت کرد که نشانه تایید و توقیع بود.
شرط دیگر این است که آن شخص غیر که برای ما دعا میکند، نسبتی با ما داشته باشد و هرچه این نسبت با ما نزدیکتر باشد، امکان برآورده شدن دعای او در حق ما بیشتر است. به همین دلیل است که در نوروز رسم است که به دیدن نزدیکان و خویشان بروند وهرکس برای دوست و خویش و قوم خود دعا کند، یعنی از خدا توفیق و برکت و خوشی و تندرستی برای او بخواهد.تبریک گفتن، برکت خواستن در زندگی دیگری است و بالاخره در میان منسوبان، نزدیکترین افراد به هرکس، پدر و مادر او هستند، چه پدر و مادرانی که نقش پروردگار را از ابتدا برای فرزندان خود ایفا میکنند و لذا خواست آنان برای فرزندان از خواست دیگران مؤثرتر است.دقیقا به همین دلیل است که در قدیم رسم بود که فرزندان در نوروز ابتدا نزد پدر و مادر بروند و از آنان تقاضا کنند تا در روزی که سرنوشت ایشان تعیین میشود، برای ایشان خیر و برکت در طول زندگی و بهخصوص سالی که در پیش دارند، بخواهند. قدیمیها معتقد بودند که اگر شخصی به سعادت رسیده، نتیجه دعا و خواست پدر و مادر او بوده است.