شهید مدافع حرمی که حامی نمونه یتیمان بود
تاریخ انتشار: ۲۶ فروردین ۱۳۹۸ | کد خبر: ۲۳۴۴۱۹۹۳
به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، شورای نگهبان و دفاتر نظارت بر انتخابات تهران طی دیدارهای دورهای از خانواده شهدای عضو این شورا تجلیل کردند. طی این دیدارها مسئولین دفتر نظارت بر انتخابات شهرری به دیدار خانواده شهید مدافع حرم، علی امرایی رفتند. شهید علی امرایی پیش از شهادتش در سوریه یکی از فعالان دفتر نظارت شهرری بود.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
پدر شهید علی امرایی در این دیدار گفت: من چهار فرزند دارم که علی کوچکترین آنها بود. به غیر از علی یک پسر دیگر و دو دختر دارم. او با اشاره به خصوصیات اخلاقی فرزندش گفت:علی یک بچه هیأتی بود. گاهی مداحی هم میکرد. همیشه برای سالگرد شهادت اهل بیت (ع) پیراهن مشکی میپوشید و این مناسبتها را یادآوری میکرد. شب آخر به دو همرزمی که همراهش بودند، گفته بود یکی از ما سه نفر شهید میشود. وقتی همرزمانش گفته بودند نوبت ماست، با لحن شوخی گفته بود: "نه شما شهید نمیشوید، وقت شهادت من است. "
بیشتر بخوانید: سفارش شهید مدافع حرم به جوانان
وی در ادامه افزود: متاسفانه ما زیاد در جریان کارهای خیر علی نبودیم، چون چیزی از این فعالیتها را بروز نمیداد. بعد از شهادتش یکسری خانواده پیش ما آمدند و از اینکه علی حامی چندین یتیم بوده است، حرف زدند. از ۱۷ سالگی حمایت از یتیمان را آغاز کرده بود. علی پیش از شهادتش به عنوان کم سن و سالترین حامی نمونه تهران شناخته شده بود. علی چهار یا پنج بار راهی سوریه شد. بار آخری که به سوریه رفت گویی با دفعات دیگر فرق داشت.
مادر شهید امرایی نیز به ماجرای وصیت نامه او اشاره کرد و گفت: وقتی به شهادت رسید، خبری نداشتیم که وصیتی نوشته یا خیر. خانه را گشتیم، اما چیزی پیدا نکردیم. چند روز بعد به خواب نوهام (خواهرزاده شهید) آمده و گفته بود: "یک سوغاتی در کتابخانه است که آن را به مادر و پدرم بده. " وقتی گشتیم چیزی پیدا نکردیم. شهید بار دوم هم به خواب نوهام آمد و تقاضایش را تکرار کرد. عاقبت پاکتی را پیدا کردیم که مهر و موم شده بود و باز که شد فهمیدیم وصیت نامه علی است. شب سوم هم به خواب آمد و تشکر کرد.
مادر شهید امرایی با اشاره به دوستی او با شهید شهریاری گفت: علی با شهید اکبر شهریاری که او هم بچه شهرری است خیلی دوست بود. همیشه با هم شوخی داشتند، وقتی شهید شهریاری به شهادت رسید، علی خیلی غصه میخورد و میگفت: "آخر او شهید شد و من شهید نشدم. او دست پر از سوریه برگشت و من دست خالی. "
او در ادامه به یکی از کرامتهای شهید اشاره کرده و میگوید: پارسال نیمه شعبان برای زیارت مزار علی به گلزار شهدا رفته بودم که دیدم خانمی روی مزار علی افتاده و از شدت گریه از حال میرود. او را از روی مزار بلند کردیم. وقتی کمی حالش بهتر شد از او پرسیدم جریان چیست و علی را از کجا میشناسد. او گفت یک دختر داشته که ۱۵ روز بعد از شهادت علی فوت کرده است. میگفت: «بعد از فوت دخترم خیلی بی قرار بودم، زیرا همین یک دختر را داشتم. یکبار آقایی به خوابم آمد و گفت: "چرا اینقدر بیقراری میکنی؟ ما مواظب دخترت هستیم. او پیش ماست. " گفتم: "شما کی هستی؟ " گفت: "من علی، شهید مدافع حرم هستم در قطعه ۲۶ بهشت زهرا (س). ما در حرم حضرت زینب (س) هستیم. "
صبح به بهشت زهرا رفتم، اما هر چه گشتم او را در قطعه ۲۶ نیافتم. پرس و جو هم کردم کسی شناختی نداشت. هفته بعدش هم باز مراجعه کردم و چیزی پیدا نکردم. تا اینکه نیمه شعبان، صبح که از خانه بیرون آمدم، گفتم یا امام زمان (عج) امروز این شهید را به من نشات بده. در قطعه ۲۶ اینبار به محض اینکه عکس شهید علی امرایی را دیدم شناختم که همان کسی بود که در خواب به سراغم آمد. دیگر از خود بی خود شدم و به گریه افتادم.» چند هفته بعد همین خانم میگفت علی مجددا به خوابش رفته و گله داشته که چرا فقط یکدفعه به او سرزده است.
پدر شهید اکبر شهریاری در انتهای دیدار در سخنانی خواستار حمایت همه جانبه دوستان شهید امرایی در شورای نگهبان از رهبری شد و گفت: در وضعیت فعلی کشور، پشت رهبری را خالی نکنید. همینطور راه درست را پیش ببرید و مطمئن باشید که عاقبت به خیری در راه حق است. حتی اگر در این راه به ظاهر موفق هم نشویم باز به عاقبت به خیری خواهیم رسید.
منبع: تسنیم
انتهای پیام/
منبع: باشگاه خبرنگاران
کلیدواژه: شهدا مدافعان حرم سوریه
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.yjc.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «باشگاه خبرنگاران» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۳۴۴۱۹۹۳ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
مادر شهید اقتدار: عملیات وعده صادق دلم را آرام کرد
مادر شهید رنجبر گفت: بعد از عملیات وعده صادق در هفته گذشته، از خوشحالی بال نداشتم پرواز کنم. رو کردم به عکس شهدا و به آنها گفتم: الهی قربانتان بروم که دل مردم با تلاش شما اینطور شاد شد. - اخبار فرهنگی -
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، یک هفته از عملیات وعده صادق میگذرد. عملیاتی که طی آن ایران در یک اقدام تنبیهی مواضعی از رژیم صهیونیستی را با موشک و پهپاد مورد اصابت قرار داد.
پس از این عملیات همه آزادی خواهان به جشن و شادی پرداختند. در ایران نیز خانواده شهدا، خصوصاًٌ آنهایی که به نوعی عزیزانشان توسط اسرائیل به شهادت رسیده بود مسرور شدند و شادی کردند.
مادر شهید وحید رنجبر از شهدای اقتدار که همراه شهید حسن طهرانی مقدم به شهادت رسیده بود در گفت و گو با تسنیم گفت: خدا به من وحید را در 4 آبان سال 61 داد و در 21 آبان سال 90 نیز به شهادت رسید.
وی افزود: وحید فرزند ارشدم بود و نامش را خودم انتخاب کردم. با تب کردنش میمردم و بسیار به او وابسته بودم زیرا بچه بسیار مهربانی بود. از کلاس اول ابتدایی همیشه داخل بسیج بود و ورزش و درس و همه فعالیتهایش سر وقت انجام میشد. هر چقدر هم که خسته بود وقتی به خانه میآمد به من خیلی کمک میکرد. باید بگویم این هم از توفیقات خدا بود که بعد از شهادتش با آن همه دلبستگی آرام بودم و حتی شکر کردم.
این مادر شهید به خاطرهای از حضور شهید طهرانی مقدم در خانه شان اشاره کرد و گفت: وحید یکبار هم در حین کار مجروح شد. حتی سه ماه برادرانش زیر بغلش را میگرفتند تا راه برود. هر وقت می پرسیدم پسرم درد داری؟ میخندید و چیزی نمیگفت. پس از چند روز حاج حسن آمد خانه مان برای ملاقات وحید. وقتی ناراحتی و نگرانی مرا نسبت به پسرم دید با همان لبخند و خوش رویی گفت: مادر ما نام وحید را در لیست شهدا نوشته بودیم، اما الان کنار شماست.
وی ادامه داد: اتفاقاً مدتی بعد از مجروحیت یکی از دوستانش گفته بود وحید برو کارت جانبازی بگیر، درصدت هم خیلی بالا میشود. پسرم با شنیدن این صحبت بسیار ناراحت شده بود و گفته بود: من برای آخرت، اسلام و رهبرم هر کاری می کنم نه برای این حرف ها.
مادر شهید رنجبر با اشاره به حادثه انفجار در شهرستان ملارد که منجر به شهادت فرزندش شد، بیان داشت: ما در فردیس زندگی میکنیم. آن روز من نمازم را خوانده و سر سجاده بودم. با شنیدن صدا سریع رفتم کنار پنجره صلوت فرستادم و با خودم گفتم: خدایا یعنی رعد و برق بود؟ دوباره نشستم و تلویزیون را روشن کردم. دیدم دارد میگوید پادگان سپاه انفجار شده. من نمی دانستم وحید دقیقاً کدام قسمت سپاه کار میکند. هر بار هم که می پرسیدم می خندید، یعنی از من سوال نکنید. چون دروغ نمیگفت.
وی گفت: با اعلام خبر شهادت عدهای در این حادثه می زدم توی سرم و گریه میکردم. پسر کوچکم گفت: مامان اینا همه سرباز بودند، من هم که خانه ام، چرا بی تابی می کنی؟ داد زدم گفتم: مجید! مگر فقط من مادرم؟ اینها همه جوانند و پدر مادر دارند. مجید خیالش راحت شد که من پس از چیزی خبر ندارم. خودش هم مضطرب میرفت و می آمد. حسین پسر دیگرم هم که خبر داشت سریع رفته بود پادگان و دیده بود همه چیز می سوزد. آمد خانه. به بچه ها گفتم: امروز خودتان غذا بخورید، من بدنم جان ندارد. انگار به قلب مادر الهام میشود. آنها گفتند ما هم گرسنه نیستیم. البته پسرهایم هم قطعی نمیدانستند که وحید شهید شده.
حال و هوای خانه شهید طهرانیمقدم بعد از عملیات «وعده صادق»مادر شهید رنجبر خاطرنشان کرد: فردا صبحش پسرها گفتند مامان میخواهیم برویم جلوی پادگان ببینیم چه خبر است، تو هم می آیی؟ گفتم: بله. روز قبلش به وحید زنگ زدم موبایلش خاموش بود. بعد که زنگ زد گفت: مامان ببخشید ما مشغول کار مهمی هستیم و گوش ام خاموش است. برای همین آن روز اصلاً پیگیر وحید نشدم و گفتم مشغول کارش است. اما وقتی رفتیم توی راه دیدم بچه ها یک جوری صحبت میکنند. گفتم: خدایا چکار کنم؟ نکند وحید آنجا بوده. تسبیح را برداشتم تا ذکر بگویم. او همیشه دنبال شهادت بود. گفتم: خدایا هر چه شد فقط من را به خودم وامگذار.
وی افزود: وقتی رسیدیم بچه ها رفتند پرس و جو کنند که یکی از دوستان وحید آمد پرسید خانم شما که هستید؟ گفتم: مادر وحید رنجبر هستم، من از ام البنین(س) بالاتر نیستم، تو را به خدا اگر چیزی شده به من بگویید. که بالاخره متوجه شدم وحیدم به آرزویش رسده است.
این مادر شهید اقتدار گفت: بعد از عملیات وعده صادق در هفته گذشته، از خوشحالی بال نداشتم پرواز کنم. رو کردم به عکس شهدا و به آنها گفتم: الهی قربانتان بروم که دل مردم با تلاش شما اینطور شاد شد. سپاه کاری کرد طوری دلم بعد از شهادت وحید آرام شد که انگار آبی ریختند روی آتش.
انتهای پیام/