10 راز زندگی دانشمند ژولیده
تاریخ انتشار: ۲۹ فروردین ۱۳۹۸ | کد خبر: ۲۳۴۸۲۶۸۴
آلبرت اَینشتَین فیزیکدان نظری یهودی الاصل آلمانی بود، او بیشتر، به خاطر نظریّه نسبیت و به ویژه برای همارزی جرم و انرژی شهرت دارد. ناطقان: آلبرت اینشتین، فیزیکدان آلمانی به عنوان یکی از بزرگترین دانشمندان جهان و بیشتر با نظریه نسبیت شناخته میشود. این روزها پس از ثبت اولین عکس از سیاهچاله، نامش در محافل علمی بیش از پیش به گوش میخورد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
۱- زمانی که مادر آلبرت، او را به دنیا آورد متوجه شد سر اینشتین بسیار بزرگ است. اعضای خانواده تصور میکردند او ناقص به دنیا آمده، اما پزشک آنها را آرام کرد و گفت طبیعی است!
۲- میگویند اینشتین تا ۹ سالگی سخن نمیگفت و والدینش نگران بودند. تا این که یک شب هنگام شام گفت: «این سوپ خیلی داغ است» پدر و مادرش پرسیدند چرا تاکنون یک کلمه حرف نزده است که پاسخ داد: «برای این که تا حالا همه چیز درست بوده»!
۳- شیفتگی اینشتین به علم با قطبنمایی شروع شد که وقتی در پنج سالگی بیمار شده بود، پدرش به او هدیه داد. آلبرت در آن سن به شدت درگیر کارکرد آن شده بود.
۴- اینشتین در ۱۷ سالگی برای ورود به مدرسه پلی تکنیک فدرال سوئیس اقدام کرد. سوالهای ریاضی و علوم را با موفقیت پاسخ داد، اما در بقیه درسها موفق نشد و در امتحان رد شد.
۵- قایقرانی و نواختن ویولن سرگرمیهای مهم زندگی اینشتین بود. هرگاه وقت داشت سوار قایق میشد یا ساز میزد و به استراحت و تفکر میپرداخت. جالب این که هرگز شنا کردن یاد نگرفت!
۶- او بسیار ژولیده بود. علاوه بر این که موهایش را شانه نمیکرد و دایم پیپ میکشید، هیچگاه جوراب نمیپوشید، چون اعتقاد داشت جوراب سوراخ میشود و چرا باید هم جوراب پوشید و هم کفش؟!
۷- اینشتین هرگز مستقیما در پروژه ساخت اولین بمب اتمی در جنگ جهانی دوم شرکت نکرد. میگویند وقتی برای اولین بار باخبر شد آمریکا بمب اتمی روی هیروشیما انداخته است، گفت: «وای بر من!»
۸- اینشتین چند اختراع هم دارد، مانند یخچال و پمپ و یک پیراهن! پیراهن شامل دو ردیف دکمه بود که اگر شخص بزرگ یا چاق میشد، میتوانست از دکمههای ردیف دوم استفاده کند و لازم نبود لباس نو بخرد!
۹- اینشتین یک دختر و دو پسر داشت. خبری از دخترش «لیسرل» نیست، ولی پسر دومش «ادوارد» (ته ته) یک بیمار روانی بود و ۱۰ سال پس از پدرش فوت کرد. «هنس آلبرت» پسر بزرگش که رابطه خوبی با پدر نداشت یک مهندس مکانیک شد. فرزند هنس، «برنارد سزار اینشتین» نیز یک فیزیکدان موفق بود.
۱۰- پس از مرگ اینشتین، جراح بیمارستان مغز و چشمهای او را برای پژوهش از بدنش بیرون آورد، مغز را به ۲۴۰ قطعه تقسیم کرد و برای دانشمندان جهان فرستاد. در سال ۱۹۹۸ مغزش به بیمارستان محل کالبدشکافی برگردانده شد، اما چشمهایش در مالکیت یک چشمپزشک ماند. منبع: باشگاه خبرنگاران برچسب ها: دانشمند ژولیده ، آلبرت انیشتین ، زندگی
منبع: ناطقان
کلیدواژه: آلبرت انیشتین زندگی
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت nateghan.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «ناطقان» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۳۴۸۲۶۸۴ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
فتح یک باغ به دست یک شعر
به گزارش خبرگزاری صدا و سیما سهراب سپهری شاعر و نقاش که در دهه پنجم زندگی اش دار فانی را وداع گفت ادیبی است که طول عمر شاعری اش بسیار کمتر از ماندگاری اش در تاریخ ادبیات است و حالا هشت کتابش مجموعهای مختصر، اما مفید در دستان نسلهای مختلف است.
بسیاری معتقدند عمده شهرت سهراب بعد از درگذشت او رخ داد و برخی فراوردههای صوتی نظیر خوانش اشعارش با صدای «خسرو شکیبایی» در دهه هفتاد و تاثیر پذیری سینما در بازآفرینی مفاهیم شعری او و مقالات متعددی که جمعی از شاعران و نام آوران و تاثیرپذیران، چون قیصر امین پور درباره اش گفتند و نوشتند و مطبوعات دهه شصت و هفتاد را در معرفی او به جامعه ادبی و نسلهای بعدی مغتنم میشمارند.
علت حالا هرچه که باشد سهراب سپهری، شاعری است که کلید واژه هایش را نمیتوانی از گفتار و متنها و مطالب ژورنالیستی بگیری و هرگز قادر نخواهی بود شاه بیت هایش را الگوی بسیاری از شاعران جوان ندانی ... چون او حالا بخشی انکارناپذیر از شعر نو فارسی است که در گلبولهای قرمز خون نوپردازان جاری است.
سهراب سپهری به نوعی گزاره قرن ما هم هست.
با نگاه ساده اش، با فلسفه زندگی اش، با خلوت گزینی اش مانند عارفانی که سالهای سال خط مشترک و حلقه پیوند قرنها شعر و شاعری ایرانیان بوده اند.
با دعوتش به سکوت، با خودستایی نرمی که در اشعارش دارد و خود را به رخ میکشد، مثل حافظ مثل سعدی، مثل پروین که هر کدام در جایی از نام و کنیه و زندگی خود گفته اند و به آن بالیده اند و سهراب هم به این صورت شهر و پیشه اش را بر صدر مینشاند:
«اهل کاشانم
پیشه ام نقاشی است
گاه گاهی قفسی میسازم از رنگ
میفروشم به شما
تا به آواز قناری که در آن زندانی است
دل تنهایی تان تازه شود»
با نگاه متفاوتی که به خدا دارد، به طبیعت دارد:
«قبله ام یک گل سرخ
جانمازم چشمه
مهرم نور
دشت سجاده من
حجرالاسود من روشنی باغچه است»
به انسان دارد، و به مرگ دارد:
«و نترسیم از مرگ
مرگ پایان کبوتر نیست ...»
هشت کتاب او را بعد از گذشت سی سال خیلیها منتشر کردند.
به زبانهای مختلف هم ترجمه شده است از ترکی استانبولی تا انگلیسی و فرانسوی و ایتالیایی و اسپانیایی.
محمد اصفهانی و محمد نوری هم از شعرهایش ترانه ساخته و خوانده اند.
«صدای پای آب» و «مسافر» ش مشهور است و خواندنی؛ و شاید اگر او را سعدی زمان ندانیم دست کم بیان ساده اشعارش و دلنشینی و فهم اولیه متن هایش دست کمی از سعدی در زمانه خودش نداشته باشد پس بیراه نیست که روز درگذشت او با بزرگداشت سعدی همزمان شده است.
چون اگر سعدی زنده بود و این دو به ملاقات یکدیگر میرفتند در این که حکمت و فلسفه و ادبیات دست به دست هم داده اند تا کلام موزون سهل و ممتنع روزگار خود باشند حرفهای زیادی برای گفتن داشتند:
«خانه دوست کجاست؟»
در فلق بود که پرسید سوار
آسمان مکثی کرد
رهگذر شاخه نوری که به لب داشت
به تاریکی شنها بخشید
و به انگشت نشان داد سپیداری و گفت:
«نرسیده به درخت
کوچه باغی است که از خواب خدا سبزتر است
و در آن عشق به اندازه پرهای صداقت آبی است
میروی تا ته آن کوچه که از پشت بلوغ سر بدر میآرد
پس به سمت گل تنهایی میپیچی
دو قدم مانده به گل
پای فواره جاوید اساطیر زمین میمانی
و تو را ترسی شفاف فرا میگیرد
در صمیمیت سیال فضا خش خشی میشنوی
کودکی میبینی
رفته از کاج بلندی بالا، جوجه بردارد از لانه نور
و از او میپرسی
خانه دوست کجاست؟»