پارادوکس سرمدی
تاریخ انتشار: ۳۱ فروردین ۱۳۹۸ | کد خبر: ۲۳۴۹۰۰۴۰
محمد رحیم اخوت در رمان «نامه سرمدی» خاطراتی را با رویکردی چند جانبه به مسائل اجتماعی، سیاسی، فرهنگی روایت کرده است که بنا به شرایط روزنامه و محدودیتهای صفحه نتوانستیم به کل رمان بپردازیم. این نقد بخش کوچکی از نگاه منتقد به رمان رادر بر میگیرد چراکه نقد چنین رمانی با لایههای عمیق مثنوی هفتاد من را میطلبد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
نامه سرمدی داستان زندگی مردی بهنام مهدی فطرتی است که در نوجوانی، برای همیشه خانواده و شهرش را ترک میکند. او ابتدا مدتی در همدان و سپس برای همیشه به تهران میآید. داستان با دو راوی (سوم شخص و اول شخص) روایت میشود با پراکندگی زمان و مکان. اتوبیوگرافی مهدی فطرتی که به رمان نامه سرمدی تبدیل شده است در واقع خلجانهای درونی انسان از پارادوکسهای موجود در جهان میباشد که با موضوعات و گاه مفاهیمی مانند: واقعیت و خیال، حال و آینده، گذشته و حال، خرافه و مذهب، زن مدرن و کلاسیک(فرنگیس و سرور) در داستان مطرح میشود. بهگونهای که میتوانیم برخی از این تضادها را درک کنیم چراکه در ادبیات عنوانی وجود دارد بهنام «معادل واقعی» یعنی ایجاد حادثهای واقعی که قدرت بیانیاش، با موضوعی که قصد بیانش را داریم؛ برابری میکند. براساس این تعریف مهدی فطرتی بحران هویتش را که ناشی از قطع ریشهها و رهاشدگی در زمان است در خود نمیبیند. او همه را، در مفهوم پارادوکس در جهان میداند. حتی بیهویتی خودش راهم ناشی از این امر میداند. بههمین دلیل در مسیر زندگی با پارادوکسهای فراوان روبهرو میشود که خودش هم مرز واقعی یا تخیلی بودن آن را مبهم میداند.
هر موجود زندهای داستانی برای گفتن دارد اگر بتواند با رنج نهفته در زندگی روبه رو شود. چون بیرنج و درد زندگی بیمعناست و تا مفهوم واقعی آن را نیابیم این دور تسلسل ادامه خواهد داشت. شروع داستان از پاییز 1381 میباشد و تا اواسط فروردین 1389 ادامه دارد زمانی که مهدی فطرتی شروع به بازنویسی نهایی میکند و قصد دارد آن را به شکل یک رمان درآورد اما حوصله ادامه کار را ندارد چراکه سردردهای مشکوک او شروع میشود. رمان کامل شده اما از نظر زمان و راوی یکدست نیست.
مهدی فطرتی خاطراتش را با نوشتههای پراکنده از نظر زمان، مکان و راوی به خواننده عرضه میکند. در فصل اول صفحه نخست آمده است: درست مثل این بود که خود را از میان انبوهی از رؤیاها و کابوسهای متوالی بیرون بکشد، داشت به عالم بیداری باز میگشت. ما را با واقعیت و خیال مواجه میکند. خواب و بیداری که خاطراتی تلخ و شیرین همراه دارد. این دوگانه بودن مفاهیم تا پایان رمان ادامه دارد.
در فصل دو، صفحه 34 آمده است: حاج آقا به درختهای انار آب میپاشند و مثنوی زمزمه میکنند.
خوب گفته ملعون.
دیگه چرا ملعون حاج آقا؟
وحدت وجودی بوده بابا. اما واقعاً ملا بوده ....
بازهم به نوعی تضاد را به خواننده نشان میدهد. تضاد بین عرفان و مذهب. یعنی با اینکه مولانا یک ملا بوده اما معتقد به وحدت وجودی هم بوده. متأسفانه مطلب سنگین عرفانی فلسفی بیان شده که به غلط وجه عامه آن در رمان مطرح شده شاید هم نویسنده به عمد این موضوع را مطرح کرده است. همانطور که خواننده محترم میداند. مفهوم وحدت وجود که به حضرت مولانا اطلاق شده است و بزرگان دیگری چون ابن عربی نیز به آن معتقد بودند مفهومی بسیار سنگین و وسیعی است که همواره بین عرفا و علما مباحث زیادی را در پی داشته است. برخی علما آن را برابر با شرک میدانند و قابل درک است که با عرفا مخالف بودند. اما با گذشت زمان معنای واقعی مشترکی بین علما و عرفا از این مفهوم ساطع شد. البته معنای عام آن هنوز وجود دارد که در بین عوام مطرح میشود و آن این است که همه موجودات خدا هستند. این تعریف قابل قبول نیست چراکه معنای نهفته در اشعار مولانا و عرفا این است که وجود حقیقی از آن خداست و بقیه موجودات تجلی حضرت حق هستند. معنای نهفته در خداشناسی و مذهب نیز همین است: یک واجب الوجود بیشتر وجود ندارد، وجود حقیقی یکی است بنابراین تعریف عرفان و مذهب مشترک است و متفاوت از تعریف عوام.
مولانا میگوید: تفرقه برخیزد و شرک و دوئی
وحدت است اندر وجود معنوی
مثنوی ما دکان وحدت است
غیر واحد هر چه بینی آن بت است
ما عدم هاییم و هستیها نما
تو وجود مطلق و هستی ما
در اصل مولانا میگوید انسان در بین دنیای ضد و کثرت باید دیده واحدبین داشته باشد.
مهدی فطرتی مانند کسی میماند که شناخت واقعی و حقیقی از خود ندارد و خودش را از خودش مخفی میکند. چنانکه در زندگی حتی خودش را از فرنگیس پنهان میکند. این بحران هویتی تا پایان عمر در او وجود دارد. ما این مسأله را در رمان؛ آنجا که آمده است: تو حتماً اسمش را میگذاری نیمه زنانه من. هرچه هست، میخواهم با این تویی که ساخته منی حرف بزنم و چیزهایی بگویم که تا به حال برای هیچکس، حتی برای خودم نگفتهام. به روشنی درک میکنیم.
او در صفحه چهلونه آنجا که به نیمه زنانه درونش اشاره میکند (آنیما و آنیموس) به خوبی این تضاد درونی را نشان میدهد. حتی چیزی فرای آن. او ابتدا بیان میکند که قصد ندارد مثل هدایت زن لکاته را در برابر زن اثیری قرار بدهد اما او در اصل همان کار را میکند چراکه با قرار دادن خودش در برابر آن زن دوباره دو انسان را در برابر همدیگر قرار داده. اتفاقاً قبلاً فرنگیس و سرور را مقابل هم قرار داده و الان خودش را در مقابل فرنگیس ساخته شده میگذارد.
در بخشی از رمان مهدی فطرتی دوگانه دیگری را در ترازوی مقایسه خویش میگذارد. دو زن؛ یکی فرنگیس که یک زن مدرن و متجدد است دیگری سرور یک زن معمولی با خرد غریزی.
موضوع دیگری که مطرح میشود بیقراری وجود مهدی فطرتی است. خاک، آب، فرهنگ، رسوم، خانه، کاشانه هویت جامع یک فرد است اما غربت او معنای دیگری دارد و ناشی از درون تهی اوست او به هر چیزی چنگ میزند مانند: ازدواج با فرنگیس، علاقه به آقای حجت، نوشتن، تحصیل، آوردن بچه، ازدواج دوباره با سرور. اما او را آرام نمیکند. فقط بهصورت مقطعی حالش خوش میشود چراکه از درون بیهویت شده است.
موضوع دیگر که در رمان مطرح شده انتقادهای اجتماعی و سیاسی میباشد که بهصورت اعتراض در گفتوگو و مصاحبه آمده است. مطرح کردن داستان و ادبیات و هنر مدرن نیز موضوع دیگری است. بعد هم مطرح کردن نگاه زنانه و مردانه. چند موضوعی در داستان مانند چند صدایی باعث شلوغی و ایجاد مفاهیم جا نیفتاده در رمان شده است. گاهی به نظر میرسد که نویسنده ایدئولوژی و جهان بینی خودش را بهصورت دیالوگ در دهان شخصیتهای داستان قرار داده است. در نهایت داستان با نیمه تمام ماندن بازنویسی کتاب و سپردن آن طی نامهای به سرور به پایان میرسد. سرور نیز آنها را به محمد رحیم اخوت واگذار میکند.
منبع: ایران آنلاین
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت ion.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایران آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۳۴۹۰۰۴۰ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
اخاذی با مهریه سنگین!
فریب خوردم، باورم نمی شد این گونه مرا سرکیسه کند! روزی که به عنوان منشی مطب استخدامش کردم،هیچ گاه به ذهنم نمی رسید که او با ترفند خاصی به من نزدیک شود تا جایی که مهربانی ها و از خود گذشتگی های همسرم را از یاد بردم و ...
به گزارش خراسان، این ها بخشی از اظهارات پزشک متخصص امور درمانی است که از 3 سال قبل با منشی مطب خودش به طور پنهانی ازدواج کرده بود و اکنون با افشای این ازدواج پنهانی و درحالی که هووها با یکدیگر در کلانتری درگیر شده بودند،شکایتی را به اتهام اخاذی از همسر صیغه ای اش مطرح کرد. در همین حال «سوسن» همسر اول این پزشک که دستانش از شدت خشم می لرزید درباره قصه زندگی اش به مشاور و مددکار اجتماعی احمد آباد مشهد گفت:24سال قبل، زمانی با«نعیم»ازدواج کردم که او دیپلم داشت و تازه خدمت سربازی را به پایان رسانده بود، اما من حمایتش کردم و با تحمل سختی های زندگی، نامزدم را به ادامه تحصیل تشویق کردم .بالاخره او در رشته پزشکی یکی از استان های کشور پذیرفته شد و من هم با خوشحالی همه تلخکامی های روزگار را تحمل کردم تا 8 سال تحصیل او به پایان رسید و به مشهد بازگشت. در این مدت همسرم اصرار می کرد تا من هم ادامه تحصیل بدهم ولی حالا 3فرزند قد و نیم قد داشتم و نمی توانستم درس بخوانم.
این درحالی بود که «نعیم»مدام مدرک پزشکی اش را برسرم می کوبید و مرا به خاطر داشتن مدرک دیپلم تحقیر می کرد. بالاخره تصمیم گرفتم پرستاری برای فرزندانم پیدا کنم تا بتوانم به تحصیل بپردازم ولی در همین زمان متوجه شدم که فرزند چهارم را نیز باردار هستم. این بود که درس و دانشگاه را از ذهنم بیرون کردم و به امور خانه داری و تربیت فرزندانم پرداختم.
اما روابط عاطفی بین من و «نعیم» هر روز سردتر می شد این درحالی بود که او در دوره تخصص نیز شرکت کرد و 2 سال بعد به عنوان پزشک متخصص مطب خودش را هم راه اندازی کرد. در این میان اما روابط او با منشی های مطبش مرا بسیار آزار می داد چرا که احساس می کردم این گونه رفتارها خارج از عرف و بسیار نامتعارف است. بارها به فکر طلاق افتادم اما خانواده ام مرا حمایت نکردند و من مجبور بودم این گونه تحقیرهای آشکار را تحمل کنم.
او با تماس های پنهانی و پیامک های زننده ای که برای خانم ها می فرستاد مرا زجر می داد. با وجود این اعتراض ها و ناراحتی هایم نیز فایده ای نداشت و اوضاع مدام بدتر می شد تا این که چند سال قبل متوجه شدم «نعیم»از 3سال قبل زنی را به عقد موقت خودش درآورده است و آن زن هم مهریه ای به اندازه یک خانه مجلل و یک خودروی خارجی از او گرفته و به دنبال سرنوشت خودش رفته بود اما همسرم برای جلوگیری از آبروریزی ،همه مهریه اش را به او داد و صدایش درنیامد!
از این موارد در زندگی 24 ساله ام با «نعیم»بازهم دیده بودم ولی کاری نمی توانستم انجام بدهم تا این که فهمیدم او برای منشی مطب نیز خانه ای در بهترین نقطه شهر اجاره کرده ویک خودروی خارجی گران قیمت نیز برایش خریده است. خلاصه با تعقیب همسرم،نشانی منزل آن زن را پیدا کردم و به درخانه اش رفتم. آن جا بود که باهم درگیر شدیم و پلیس 110 ما رابه کلانتری هدایت کرد.
دراین شرایط پزشک متخصص که خود را به کلانتری رسانده بود با بیان این که فریب خورده است و قدر زحمات و مهربانی های همسر اولش را ندانسته، به مشاور کلانتری گفت:5 سال قبل این زن جوان را به عنوان منشی استخدام کردم. او خیلی زود با چرب زبانی در جریان امور مالی من قرار گرفت به طوری که دیگر همه موضوعات اقتصادی و مالی را انجام می داد. پس از گذشت مدتی از این ماجرا،او به من ابراز علاقه کرد و با ترفند های خاص زنانه ،طوری رفتار کرد که من هم به او علاقه مند شدم.
آن زمان نمی دانستم «کبری» چه نقشه شومی در سر دارد به همین دلیل هم خانه ای در منطقه مرفه نشین شهر برایش اجاره کردم و همه امکانات زندگی را به همراه یک خودروی خارجی در اختیارش گذاشتم ولی او با مهریه سنگینی که داشت مدام مرا در تنگنا قرار می داد تا به خواسته هایش عمل کنم من هم که قادر به پرداخت مهریه او نبودم مجبور می شدم سرتسلیم فرود بیاورم. حالا می فهمم که چقدر به همسر اولم ظلم کرده ام ای کاش...
باتوجه به اهمیت این ماجرا بررسی های قانونی و کارشناسی با صدور دستوری ویژه از سوی سرگرد سید علی سید گلستان(رئیس کلانتری احمد آباد مشهد)در دایره مددکاری اجتماعی آغاز شد.