سفری خاطرهانگیز به شهری دلانگیز+ فیلم
تاریخ انتشار: ۳۱ فروردین ۱۳۹۸ | کد خبر: ۲۳۴۹۳۸۹۵
مرقد مطهر آقا سید جلالالدین اشرف و بازارهای محلی در آستانه اشرفیه همواره میزبان مهمانان گیلان است. ۳۱ فروردين ۱۳۹۸ - ۱۲:۱۸ استانها گیلان نظرات - اخبار استانها -
به گزارش خبرگزاری تسنیم از رشت، آستانه اشرفیه از جمله شهرهای دیدنی استان گیلان است که در 35 کیلومتری شهرستان رشت قرار دارد؛ آستانه اشرفیه از شمال به دریای خزر، از شرق به لاهیجان، از جنوب به املش و از غرب به رشت محدود میشود.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
این شهرستان که در مسیر راه اصلی کناره دریای خزر واقع شده همانند سایر قسمتهای گیلان دارای آب و هوایی معتدل و مرطوب است؛ این شهرستان از دو بخش مرکزی با 4 دهستان ( کشل آزادسرا، دهشال، کیسم و چهارده) و بخش بندر کیاشهر با 2 دهستان ( دهسر و دهکاء ) تشکیل شده است.
52 درصد جمعیت این شهرستان شهرنشین و ساکن دو شهر آستانه اشرفیه و بندرکیاشهر و 48 درصد روستانشین هستند؛ شهرستان سرسبز و زیبای آستانه اشرفیه با برنجهای خوش عطر و بویش و همچنین بادام زمینی کم نظیرش در شمال کشور و تمام ایران شناخته شده است.
افتتاح دهکده گردشگری ساحلی شهرستان عسلویه به روایت تصویررویداد "نوگام گردشگری" در زاهدان برگزار میشودگیلان| 44000 گردشگر خارجی نوروز امسال از مرز آستارا وارد کشور شدندزیرساختهای یزد برای پذیرایی از گردشگران بیشتر نیازمند تکمیل استآب کشاورزی روستاهای این شهرستان از نهرهای حشمترود، سید علی اکبر و سالار جواد که از شعبههای فرعی سفید رود هستند تأمین میشود و عمده محصولات کشاورزی این شهرستان عبارتند از برنج، دانههای روغنی، چای، بادام زمینی، محصولات جالیزی و اندکی سیب زمینی و انگور و دامداری نیز در این شهرستان از اهمیت بهسزایی برخوردار است.
آستانه اشرفیه در گذشته کوچان نامیده میشد و پس از تدفین پیکر مطهر و نورانی حضرت سید جلال الدین اشرف(ع) پسر امام موسی کاظم(ع) و برادر شمس الشموس حضرت امام رضا(ع) در این شهر نام آن به آستانه اشرفیه تغییر یافت.
بارگاه ملکوتی حضرت سید جلال الدین اشرف(ع) همانند خورشید فروزان بر تارک سرزمین همیشه سبز استان گیلان میدرخشد و هر ساله هزاران نفر از دوستداران خاندان پیامبر(ص) از اقصی نقاط کشور جهت زیارت آن سید جلیل القدر میآیند.
در عظمت آن امام زاده عظیم الشأن همین بس که بزرگان و مراجع عالیقدر تقلید بالاخص فقیه اهل بیت آیتالله سیدشهاب الدین مرعشی نجفی نشان خدمتگزاری و خادمی آن حضرت را با کمال افتخار به سینه دارند.
آن بزرگوار در سال 180 ق.م در مدینه منوره چشم به جهان گشود؛ پدر بزرگوارش حضرت موسی کاظم(ع) و مادر پاکدامن و والامقامش «نجمه» است و ظاهراً کوچکترین فرزند از میان فرزندان امام هفتم به شمار میروند.
در نام مبارک آن حضرت اختلاف است؛ برخی او را حسن بن موسی الکاظم علیه السلام و برخی ابراهیم اصغر معروف به مرتضی، نامیده اند؛ در هر صورت برادر اعیانی امام رضا علیه السلام معرفی کردهاند.
اما آیت الله شیخ محمد مهدوی لاهیجانی مؤلف کتاب «سادات متقدمه گیلان» مینویسد: «نام سید جلال الدین اشرف، ابراهیم المرتضی اصغر ملّقب به جلال الدین است؛ او برادر اعیانی حضرت ولیالله الامام الثامن علی بن موسی الرضا(ع) است؛ برادر اعیانی یعنی برادر پدری و مادری ثامن الائمه(ع) هستند.»
بر مطالعه کنندگان تراجم و انساب و سیر و اخبار معلوم است که عدهای از سادات، به این گونه القاب ملقب بوده اند چه آنکه یکی از اولاد موسی بن جعفر(ع) سید حسین ملقب به «علاءالدین» است که قبرش در شیراز است پس ممکن است است لقب برادرش جلال الدین باشد که در بلده آستانه لاهیجان مدفون است.»
اما لقب اشرف را از عموی جدّ پدرش «عمر الاشرف ابن امام زین العابدین علیه السلام اتخاذ کرده است اما در حقیقت اشرف نشانه برتری و شایستگی او نسبت به سایر برادران و ملاک تمیز او از سایر جلال الدینها در میان علویان محسوب میشود.
سید جلال الدین اشرف در سه سالگی پدر بزرگوارش را (سنه 183 ق.) از دست داد و گرد یتیمی بر چهره پاک و معصومش نشست؛ او به مدد و همت برادرش حضرت رضا علیه السلام در زادگاهش پرورش یافت و در سایه تربیت او مراتب فضل و کمال را طی کرد.
در سال 201 ق.م در حالی که 21 سال داشت برای دیدن برادرش امام رضا (ع) همانند بسیاری از سادات و علویان از مدینه به بغداد آمد و تا سال 204 در این شهر اقامت داشت.
علت توقف آن حضرت در بغداد معلوم نیست ولی برخی از مورخان معتقدند که وی در بغداد به امر برادرش امام رضا (ع) مشغول به تبلیغ بود، تا این که در سال 203 ق. خبر شهادت امام رضا(ع) به او رسید.
در این زمان سادات و بزرگان و شیعیان برای عرض تسلیت خدمت او رسیدند و برای نخستین بار در آن مجلس مسأله نهضت و مقابله با حاکم ستمگر زمان مأمون عباسی مطرح شد.
سید اشرف در سال 204 ق.م وقتی که مأمون از مرو عازم بغداد شد، آن شهر را ترک کرد و به ایران مهاجرت کرد و همانند اغلب سادات و علویان به نقاط امن ایران پناهنده شد و بهصورت مخفیانه مشغول ترویج و تبلیغ شریعت محمدی و علوی شد و مقدمات کار نهضت و قیام را فراهم میکرد.
خلفای عباسی که با استفاده از شهرت و محبوبیت آل ابی طالب و با طرح شعارهای فریبنده به قدرت رسیده بودند. از همان ابتدا علویان بالاخص امامان معصوم شیعه را سدّی برای پیشبرد اهداف و مقاصد خود میدانستند. بنابراین با تمام وجود سعی می کردند که آنها را از میان بردارند.
مأمون همانند سایر خلفای عباسی وقتی خطر شورش علویان را در اوایل خلافت خود احساس کرد. جهت فرو نشاندن شورش های آنان، امام رضا (ع) را طبق نقشهای به مرو دعوت کرد و مقام ولایتعهدی را به ایشان تفویض کرد و برای آن حضرت از مردم بیعت گرفت و تا حدی با این سیاست به تحکیم و تثبیت حکومت خویش پرداخت.
اما افشاگریها و مخالفت امام نسبت به اقدامات مأمون موجب شد که این خلیفه ستمگر عباسی چهره واقعی خویش را نشان داده و امام رضا(ع) را به شهادت برساند؛ از سوی دیگر وقتی خبر ولایتعهدی حضرت رضا (ع)به مدینه رسید. علویان به شوق ملازمت آن حضرت و به جهت همکاری و تبلیغ و تحکیم دین مبین اسلام متوجه ایران شدند.
اما شهادت حضرت رضا(ع) آنان را غافل گیر کرد و به دنبال سخت گیری کارگزاران خلیفه عباسی در مناطق مختلف کشور، متواری و عدهای در نبردی نابرابر به شهادت رسیدند و گروهی از سادات همانند سید جلال الدین اشرف به کوهستانهای گیلان پناهنده شدند.
حیله های مرموزانه مأمون همانند عزاداری، لباس سیاه پوشیدن و ازدواج دخترش با حضرت جواد(ع) که به منظور کاهش عکس العمل های علویان بود، مؤثر واقع نشد و شورش سادات در اقصی نقاط کشور بر علیه مأمون تداوم یافت.
پس از روی کار آمدن خلفای اموی و عباسی دیلمیان همواره در حال مبارزه با خلفا و مورد ظلم و تعدّی آنها بودند. دیلمیان از راه پناه دادن به آل علی علیه السلام می خواستند به هر کیفیت شده خلفا را براندازند و مظلوم را یاری دهند.
آل علی(ع) که از اوایل خلافت بنی عباس از ناحیه آنان و عمالشان سخت در رنج و شکنجه بودند مهم ترین پناهگاهشان در ایران، ناحیه طبرستان و دیلمان بود.
سید جلالالدین اشرف دومین چهره علوی مشهور است که بعد از یحیی بن عبدالله وارد سرزمین گیلان شد؛ البته در مسیر راه به گیلان با موانع و جنگهایی رو به رو بود سال ورود سید اشرف به گیلان را 206 و یا 210 ق. دانسته اند.
وی در حدود 20 سال در آن سامان حکومت داشته است گرچه برخی ورود سید اشرف را در زمان حیات امام رضا (ع) دانستهاند و میگویند: وی در زمان حیات امام رضا(ع) بهعنوان وکیل و نماینده تام الاختیار حضرت و یا برای تبلیغ به ناحیه دیلم مهاجرت کرده است که این قول را اکثر مورخان ضعیف میشمارند و اعتقاد دارند که وی بعد از شهادت امام رضا(ع) به این ناحیه پناهنده شده است.
پس از آنکه مامون حکومت را به بغداد منتقل کرد، سید جلال الدین اشرف به قم رفت و نزد برادر بزرگوارش حضرت شاهچراغ مشغول تحصیل فضیلت شد. در همین هنگام بود که او نهضت مبارزه خود را تشکیل داد و سرانجام در جنگ زخمی شد و به شهادت رسید.
پس از شهادت پیکرش را طبق وصیتنامهاش درون تابوتی به سپیدرود انداختند که این تابوت به روستای کوچان رسید و شیعیان این شهر پیکر او را در این شهر به خاک سپردند.
وجود پربرکت سید جلال الدین اشرف در این شهر موجب رونق و آبادی شده و با ورود زائران بازارها و کسب و کار رونق گرفته است.
بازارهای هفتگی آستانه اشرفیه در روزهای دوشنبه و پنجشنبه تشکیل میشود و از بازارهای پر رونق گیلان است.در بازارهای هفتگی آستانه اشرفیه فروش از تولید به مصرف تحقق یافته و روستائیان محصولات خود همچون صنایعدستی، انواع سبزی در خیابانهای اطراف حرم مطهر به فروش میرسانند.
مرغوبترین بادام زمینی ایران از محصولات اصلی این شهر بهشمار میرود که طرفداران بسیاری در سراسر کشور دارد.
انواع برنجهای معطر و انواع مرکبات بهدلیل کیفیت خاک این منطقه از محصولات معروف این سرزمین است و این شهرستان از مراکز عمده تولید فلفل سبز و کدو تنبل است؛ آستانه اشرفیه از مراکز اصلی تولید نهال صنوبر است.
نان کشتا یا خرفه(گیلانی) نوعی نان محلی است که پخت آن در گیلان رواج دارد و از پودر کدو حلوایی و پودر تخم شنبلیله (خرفه) آرد گندم و آرد برنج تهیه میشود؛ این کار بهوسیله سفالی شبیه گمج انجام میشود.
انتهای پیام/ش
R7877/P/S6,71/CT7منبع: تسنیم
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.tasnimnews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «تسنیم» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۳۴۹۳۸۹۵ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
جمع کردن کتب ضلال، گاهی اثر عکس دارد!
به گزارش «مبلغ»، استاد ابوالقاسم علیدوست هم مقبول سنتیها و هم مورد اعتنای نواندیشان است. او نواندیشی است که پایگاه سنتی خود را نیز حفظ کرده است. همین امر موجب شده است تا نظرات نوگرایانه وی کمتر با اعتراض و مخالفت جدی روبرو شود. این استاد خارج فقه و اصول حوزه علمیه قم اما به مقتضای ورودی که سالهاست به فقههای معاصر داشته است، بارها با اندیشههای مخالف روبرو شده و مناظرات متعددی را با مخالفین فکری خود انجام داده است. همین امر او را یکی از بهترین افراد برای گفتگو پیرامون شیوه صحیح برخورد با اندیشههای مخالف قرار داده است.
شبکه اجتهاد نوشت: با استاد ابوالقاسم علیدوست عضو هیئت امنای پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، درباره سیره اهل بیت در برخورد با اندیشههای مخالف گفتگو کردیم. او در این گفتگو، ضمن تأکید بر لزوم تحمل آرای مخالف اما ممانعت از نشر کتب ضلال را مقتضای حکم عقل دانست! رئیس انجمن فقه و حقوق حوزه علمیه قم، مدتی است که صریح و بیپرده نظرات خود را ابراز میکند. او در این گفتگو نیز این رویه جدید خود را نقض نکرد.
اهلبیت علیهم السلام با اندیشههای مخالف چگونه برخورد میکردند؟
وقتی فرمایشات و سیره معصومین را رصد میکنیم میبینیم که اگر با یک اندیشه مخالف مواجه میشدند که واقعاً اندیشه و در حد یک تفکر بود، اگر قابلترمیم بود ترمیمش میکردند و اگر نیازمند تکمیل بود، تکمیل مینمودند. اگر نیاز به توضیح بود، توضیح میدادند و نهایتاً اگر جایی میبایست رد کنند، رد میکردند. ما برای همه اینها نمونه داریم. آنچه خیلی روشن و درخشنده است مناظراتی است که اهلبیت علیهمالسلام داشتند. به عنوان نمونه، ابنابیالعوجاء یک ماتریالیست است ولی وقتی با بعضی از شاگردان کمتحمل امام مواجه میشود اعتراض میکند و میگوید: ما میرویم پیش جعفر بن محمد و راحت صحبت میکنیم و حضرت گوش میکند و جواب میدهد. اصل خدا را زیر سؤال میبریم ولی ایشان جواب میدهد.
یا وقتی با آن اندیشه غلط دزدی که دزدی میکرد و بخشی از آن را به گمان ثواب، صدقه میداد روبرو شدند، حضرت توضیح میدهد و آیه «انما یتقبل الله من المتقین» را یادآور میگردد. البته اگر جایی باشد که فتنه باشد و برای امام معصوم احساس فتنه شود ممکن است برخورد تندتری هم داشته باشند اما آنچه غالب، عرف و هنجار بوده، تمسک و توسل به عنصر توضیح، ترمیم، تکمیل و رد اندیشه در حد بیان اندیشه خودشان بوده است.
آیا اینکه هیچ معصومی مجازات مرتد را اجرا نکرد را میتوان از ادله عدم جواز مجازات مرتد قلمداد کرد؟
صرف عدم اجرا، دلیل بر رد یک گزاره نیست. اگر در یک فرآیند صحیح و مجتهدانه به این برسیم که مرتد با معنایی که دارد و جریانی که پشت ارتداد بوده و قرآن اشاره میکند، مجازات آن اعدام است ولی معصوم این کار را انجام ندهد، نمیتوانیم بگوییم پس این گزاره غلط است؛ اما یکچیز را میتوانیم بگوییم و آن اینکه زمان و مکان بر روی مجازات مخصوصاً مجازات سنگین میتواند خیلی تأثیر بگذارد؛ یعنی اگر پیامبر مجازات مرتد را اجرا نکرده باشد، در زمان حضرت امیر علیهالسلام اجرا نشده باشد و در زمان حکومت امام حسن علیهالسلام نیز انجام نشده باشد، پس معلوم میشود که اجرای حد، از یک مؤلفههایی متابعت میکند که باید آنها را در اجرای حکم در نظر بگیریم.
در زمان اهلبیت مثلاً در زمان امام علی علیهالسلام، کسانی که به امام نسبت الوهیت دادند. آیا امیرالمؤمنین علیهالسلام با آنها برخوردی داشتند؟
نقل شده است که حضرت در مقابل کسانی که معتقد به خداانگاری ایشان بودند برخورد سختی کردند. بخاری نقل میکند که حضرت امیر علیهالسلام آنها را سوزاندند. البته این را از منبعی نقل میکند که حتماً جعل بنیعباس است؛ چون در آنجا میگوید که ابن عباس به امیر علیهالسلام گفت: اگر پیامبر بود این کار را نمیکرد، یعنی اینها میخواهند یک ستایشی از ابن عباس بکنند و یک منقبتی را برای حضرت امیر داشته باشند، درحالی که این چنین نیست؛ زیرا اولاً ابن عباس ادب دارد. رابطه او با امیرالمؤمنین، رابطه استاد و شاگردی است و لذا این کار را نمیکند. بههرحال ما باید زندگی حضرت امیر را در یک پکیج و دریک بسته مطالعه کنیم و مطالعه زندگی حضرت امیر علیهالسلام در یک بسته و در یک نظام حلقوی و کنار هم، این را رد میکند.
با توجه به احکامی نظیر حرمت نشر کتب ضاله و مجازات مرتد در تراث فقهی اسلامی، آیا اساساً میتوان به شیوه برخورد حاکمان جور با اهلبیت اعتراض کرد؟
چه ربطی دارد؟ آیا معارف اهلبیت، کتب ضلال بوده است و آیا آنها اهلبیت را مرتدان از دین بهحساب میآوردند؟ توجه داشته باشید. ممکن است حاکمان جور، مثل یک شیعه منصف معتقد به مثلاً عصمت یا امامت نبوده باشند اما اهل بیت را بهعنوان انسانهای امین و انسانهای صادق میدانستند. اگر یک کسی مثل منصور دوانقی پیدا میشود و خبیثانه امام را به شهادت میرساند، آنیک حرف دیگر است؛ اما حتی او هم نگفت امام مرتد یا منشأ افکار ضلال است.
یک نکته را خیلی باید توجه کنیم و آن اینکه متأسفانه مشکل کشور ما است این است که مبارزه با اندیشه، گاهی تبدیل میشود به مبارزه با صاحب اندیشه؛ یعنی اگر من بخواهم کسی را نقد کنم، نمیآیم کتابش را نقد کنم، نمیآیم پایاننامهاش را نقد کنم، بلکه میآیم خودش را نقد میکنم، در حالی که این کار بسیار بد است. حالا یک کسی کتاب ضلالی دارد. بسیار خب، باید کتابش را جمع کرد. البته اگر جواب بدهد. گاهی وقتها هم برعکس جواب میدهد؛ اما آیا باید خودش را اعدام کرد؟ به نظر میرسد هیچ ملازمهای بین این دو وجود ندارد. بلکه باید خودش را هدایت و دلالت کرد. حالا اگر به یک جاهای خطرناکی برسد، اینیک حرف دیگر است.
بعد از شهادت امام حسین علیهالسلام آمدند در مجلس یزید و گفتند که ما خارجیها را آوردیم. خیلیها هم قبول کردند و سنگ پرت میکردند به نیت اینکه خارجی هستند. پس معلوم میشود همه مخالفین، اهل بیت را انسانهایی پاک و مسلمانانی راستین نمیدانستند.
اگر یک حرفی را یک عامی در یک زمان خاصی بزند، نباید این را یک جریان حساب کنیم. من حواسم به این نقض شما بود اما در جهان اسلام، مسلمین، اهلبیت را بهعنوان ناشران افکار ضلال میشناختند نه از مرتدان از دین. حالا یک یزیدی که بویی از اسلام ندارد و خودش اجنبی است، یک حرفی برای توجیه کارش زده است که بعداً هم آن نقض میکند و اهل بیت را احترام میکند، ولی نباید کار او را به عنوان جریان جامعه اسلامی قلمداد کرد. موقعیت اهل بیت در میان مسلمانان به خصوص قرون اول و دوم هجری، به قدری ممتاز بوده است که جا دارد برای آن، یک پایان نامه نگاشته شود.
آیا قول به آزادی بیان با حرمت نشر کتب ضلال سازگار است؟
این خودش یک بحث مستقلی است. من اگر در مقام پاسخ شما بربیایم اولاً شاید مخاطب ما اینگونه فکر کند که شاید من میخواهم از برخی از وضعهای موجود دفاع بکنم یا میخواهم بگویم که هرچه در طول تاریخ رفتار شده درست بوده است. اما قصد من ابدا چنین چیزی نیست؛ اما ببینید در یک بحث دانشگاهی و علمی، آیا ما حق برخورد و مبارزه منطقی با اندیشه و بیان مخالف را داریم یا نداریم؟ گاه کسی مثل عبدالعلی بازرگان میگوید ما روایاتمان تازه از قرن سوم نگاشته شده است. خب، این کار یک کتاب سوزی نرم است. میدانید که امروزه با کتاب سوزی خشن مواجه نیستیم. نقل است که صلاحالدین ایوبی در یک هفته، حمامهای لبنان را با کتابهای شیعه سوزاند و آب حمامها را گرم کرد، ولی الآن اگر کسی این کار را بکند همه او را ملامت میکنند، لذا آن شخص میآید و میگوید اصلاً کتابتی نبوده است و تازه از قرن سوم یا چهارم، ثبت روایات شروع شده است.خب، این حرف، خلاف واقع، خلاف تاریخ و خلاف عقل است.
وقتی این اندیشه پخش شود، بسیاری آن را میشنوند اما همه آنها به دنبال جواب نمیآیند. این همان مشکلی است که امروز من با امثال دکتر سروش و عبدالعلی بازرگان دارم؛ چرا که مخاطبان ما، عام و خاص من وجه هستند. در اینجا اگر برای کتابهای این شخص منحرف، ممنوعیتی ایجاد نشود، باعث انحراف افراد بسیاری میشود که به هر دلیل، فرصت شنیدن پاسخ مخالف را ندارند. البته باز هم میگویم که منظور من از ممانعت از انتشار، دفاع از هر سانسوری که در کشورهای مختلف انجام میشود نیست. بله بهترش این هست که اگر کسی میخواهد واقعاً اظهارنظر بکند باید تعهد برای اظهارنظرش داشته باشد. من در جواب آقای سروش که گفت روایات صحیح و معتبر مثل یک انگشتری است در تلی از زباله، مطالبی را گفتم؛ اما ایشان در جمع چه کسانی این حرفها را میزند؟ یک عده مهندس، دکتر، دانشجو، طلبه سطح ۲ و ۳، زن و مرد و … . حالا چند نفر از اینها میروند پیش یک عالم تا به آنها بگوید که آقایان خانمها! ما با عصر پالایش احادیث مواجه هستیم، اهلبیت ما احادیث را پالایش کردند و …؟ عده کمی این کار را میکنند و بسیاری از آنها از شنیدن پاسخ محروم میمانند.
آیا میتوان احکامی مثل مجازات مرتد و حرمت نشر کتب ضاله را در زمره احکام حکومتی و غیردائمی معصومین قلمداد کنیم؟
از نظر فنی و فقهی، اگر کسی ادعا کند و از عهده اثباتش بربیاید اشکال ندارد. در این صورت، دیگر حق نداریم ناراحت و عصبانی بشویم و رگ گردنمان ورم بکند که اسلام نابود شد! مگر نگفتند مقدار دیه حکم حکومتی بوده است؟ خب، حالا یک کسی ادعا میکند که این احکام هم حکومتی است. اینکه اشکالی ندارد؛ اما نکتهای که میخواهم به شما بگویم این است که بحث نشر کتب ضلال، یک بحث عقلی است. چرا ما فکر میکنیم این را اسلام آورده است؟ این یک بحث عقلی است. درواقع یعنی آسیب زدایی و از بین بردن عوامل گمراهکننده. مگر این حکم، اساسا اختصاص به شرع اسلام و تشیع ندارد که بحث از حکومتی یا غیرحکومتی بودن آن مطرح شود بلکه یک حکم عقلی است، لذا این بحث، از اساس، جا ندارد. البته عرض کردم اگر کسی این ادعا را کرد نباید او را تخطئه کرد و گفت تو از دین خارج شدی یا کذا یا کذا.
آیا با احکامی نظیر نجاست کفار که در دنیای فعلی هتک تلقی میشود، اساساً امکان مراوده و گفتگو با ادیان وجود خواهد داشت؟
اولاً بههرحال پرونده این مسئله قابل بازخوانی است و اگر کسی بازخوانی بکند و بر اساس اقتضائاتی به خلاف این نتیجه برسد نباید ملامتش کرد. لذا اگر ملاحظه کرده باشید من در خیلی از صحبتهایم اشاره میکنم به فقه تعامل تا تقابل. ممکن است یک گزارهای متناسب با دوران تقابل باشد. این مطلب، جای بحث و گفتگو دارد.
ثانیا: ما نجاست را به معنای پلشتی، پلیدی میگیریم و لذا میگوییم فلان حیوان چه پلیدیای دارد که نجس است؟ درصورتیکه نجاست یعنی وجوب اجتناب نه وجود پلیدی در فرد نجس. لذا میدانید که خیلیها مثل شیخ انصاری میگویند این احکام وضعی هیچ چیزی غیر از تکلیف نیست یا مثل مرحوم امام خمینی در تحریر میگوید اینیک حکم سیاسی است به معنای فاصله گرفتن و اجتناب، نه پلیدی و پلشتی طرف. اگر اینطور باشد شاید ما نگاهمان به این حکم عوض بشود. من به صورت کلی به شما بگویم: کاری که فقیهان ما در دوران معاصر باید انجام بدهند، قدم برداشتن در مسیر تعامل است. ما اگر توقع داشته باشیم که دیگران با ما تعامل سازنده داشته باشند و هیچ حرکتی در راستای تقابل برندارند ما هم نباید برداریم.
از یک طرف ما میگوییم دین را باید گسترش بدهیم و میخواهیم با دنیا تعامل داشته باشیم؛ اما مثلاً وقتی با فلان کشور میخواهیم مذاکره کرده و با آنها دست بدهیم، میگوییم آقا ببخشید شما نجس هستید! ما نمیتوانیم با شما دست بدهیم. این جای سؤال دارد که چگونه تعاملی است؟
ما باید ببینیم وقتی میخواهیم یک حکمی را اجرا بکنیم چگونه باید اجرا کنیم. من در این کتاب ای که اخیراً مشغول هستم یک بحثی دارم به نام انعطاف در قانون و انعطاف در اجرای قانون؛ یعنی حتی ما ممکن است که یک انعطافها و ترخیصانی در اجرای قانون داشته باشیم که اگر آنها را اجرا کنیم مطمئن باشیم که به مشکلی بر نخواهیم خورد. بله، بر اساس برخی از فتاوای محدودکننده و اجراهای محدودکنندهتر، حکم طور دیگری میشود، ولی خب، من که مدافع آن فتاوا نیستم. من دفاع از شریعت میکنم، نه دفاع از هر فقهی. فقه با شریعت فرق میکند. فقه، نظرات بزرگان است اما شریعت، حکم الهی است.
برای دسترسی سریع به تازهترین اخبار و تحلیل رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید. کد خبر 1898195