مهمترین وظیفه عصر غیبت/ وقتی مومنین بر کل زمین حاکمیت می یابند
تاریخ انتشار: ۱ اردیبهشت ۱۳۹۸ | کد خبر: ۲۳۵۰۰۸۱۷
خبرگزاری مهر، گروه دین و اندیشه: نیمه شعبان و میلاد پربرکت امام زمان (عج) بهانهای است که ضمن عرض ارادت به ساحت مقدس آن حضرت بازخوانی نسبت به برخی موضوعات مهدویت انجام شود. برای این منظور به سراغ مجید معارف، کارشناس علوم قرآن و حدیث و استاد دانشگاه تهران رفتیم تا از منظر قرآن و روایات به بحث پیرامون مهدویت بپردازیم.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
*بحث از امام عصر (عج) و حیات و زندگانی مبارک ایشان همواره در طول تاریخ با شبهات و انکارهایی مواجه بوده است که علمای شیعه در صدد رفع این شبهات برآمده اند؛ در سالهای اخیر کتابهایی توسط وهابیت منتشر شده است که موضوع ظهور حضرت مهدی را افسانه خوانده است، به نظر شما نوع مواجهه با این نوع شبهات چگونه باید باشد و چه پاسخی میتوان به مخاطب سنی مذهب در این خصوص داد؟
در لسان ائمه انکار وجود امام زمان، پیش بینی شده و دوران غیبت مواجه با شبهاتی خواهد بود. علت هم این است که اعتقاد به غیبت امام زمان از مقوله ایمان به غیب است
اینکه وجود مبارک امام زمان یا غیبت ایشان مورد انکار قرار بگیرد، مسائل غریبی نیست و حتی توسط بزرگان دین پیش بینی شده است. امام صادق (ع) خطاب به زُراره میفرماید قائم ما غیبتی طولانی خواهد داشت و در این هنگام مردم دچار شبهات مختلفی میشوند، برخی میگوید از اصل به دنیا نیامده بود، برخی میگویند به دنیا آمده ولی از دنیا رفته است و… اما بدانید که آن دوره سختی است و مردم آزمایش میشوند. رزاره میگوید اگر من آن دوره را درک کردم چه کار کنم؟ حضرت میفرماید دعای نجات غریق را بخوان که «اللهم عرفنی نفسک فانک ان لم تعرفنی نفسک لم اعرف نبیک…» لذا در لسان ائمه انکار وجود امام زمان، پیش بینی شده و دوران غیبت مواجه با شبهاتی خواهد بود. علت هم این است که اعتقاد به غیبت امام زمان از مقوله ایمان به غیب است. آیا ما نداریم کسانی که در وجود خدا و حقانیت پیامبر و یا اعتقاد به روز معاد تردید کنند؟ حتی در بین خود مسلمانان نسبت بعضی از حقایق دینی که از مقوله ایمان به غیب است، شبهات و انکارهایی ممکن است رخ دهد.
وقتی ما به منابع و کتابهای حدیثی معتبر اهل سنت مانند کتاب المسند احمد ابن حنبل، صحیح بخاری، صحیح مسلم، سنن ترمذی که کتابهای مورد وفاق اهل سنت است، مراجعه میکنیم، در این منابع ذکر شده که آنها قائل به وجود امام مهدی (عج) از نسل امام حسین (ع) هستند اما میگویند هنوز متولد نشده است و معتقدند در آینده ظهور خواهد کرد. البته نسبت به میلاد حضرت مهدی (عج) نیز در منابع اهل سنت اشارههایی میتوان یافت.
ما اگر بخواهیم یک لیستی از منابع را نشان دهیم، آقای محمدرضا حکیمی در کتاب خورشید مغرب افرادی مانند ابن حجر هیتمی، ابن کثیر دمشقی، ابن ابی الحدید، جلال الدین سیوطی و… ذکر کرده اند که از وجود حضرت مهدی (عج) و شخصیت او و ظهور او سخن گفته اند و چیزی نیست که قابل انکار باشد.
همانطور که عرض شد اختلاف شیعه و اهل سنت در مورد حضرت مهدی (عج) صرفاً در ولادت آن حضرت است لذا تعبیر افسانه مهدویت دیگر تعبیری علمی نخواهد بود.
*از منظر قرآن چه آیاتی در مورد ظهور وجود دارد؟ چه آیاتی در این باب وجود دارد و چه قرینههایی وجود دارد که این آیات در مورد حضرت مهدی و ظهور ایشان است؟
در مورد امام زمان آیههای زیادی وجود دارد. برخی از آیات نسبتاً معروف تر هستند. مثلاً آیه ۵۵ سوره نور میفرماید «وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ ءَامَنُواْ مِنکمُ وَ عَمِلُواْ الصَّلِحَتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فیِ الْأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ وَ لَیُمَکِّنَنَّ لهَمْ دِینهَمُ الَّذِی ارْتَضیَ لهَمْ وَ لَیُبَدِّلَنهَّم مِّن بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا یَعْبُدُونَنیِ لَا یُشْرِکُونَ بیِ شَیْا» این آیه سخن از یک وعده الهی دارد. خدا به مؤمنین وعده میدهد که آنها را بر کل زمین مستقر میکند و حاکمیت میدهد. چنان حاکمیتی مییابند که هیچ ترس و بیم و اندوهی به دلشان راه نمیدهند. در آن روزگار عبادت پروردگار فراگیر میشود.
وقتی به دنیای معاصر و حتی به دوران عصر پیامبر نگاه میکنیم، میبینیم که این آیه در هیچ جای تاریخ محقق نشده است. حتی در دوره امپراطوری های اموی و عباسی غالب بودن اسلام را بر کل زمین ندیدیم. نزدیک به این آیه، آیه ۲۸ سوره فتح است که میفرماید «هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَی وَدِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ» آیا زمانی در تاریخ میتوان مثال زد که اسلام بر تمام ادیان غالب شده باشد؟ در طول تاریخ چنین اتفاقی نیفتاده است.
آیه دیگر میفرماید «وَلَقَدْ کَتَبْنَا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُهَا عِبَادِیَ الصَّالِحُونَ» به این معنی که وعده الهی است که قرار است زمین به وراثت زمین برسد. لذا این مسئله محقق نشده است.
وعدههای الهی خلف نمیشود و لذا زمان تحقق این آیات هنوز فرا نرسیده و این مربوط به آینده است.
وقتی به روایات مراجعه میکنیم، روایات تفسیری، این آیات را ناظر به ظهور حضرت مهدی میدانند و خدا استقرار عزت مندانه دین در زمین را با ظهور امام عصر محقق میکند.
اما به نظر من یکی از قویترین شاهدهای قرآنی بر حجت زنده الهی در روز زمین به سوره قدر باز میگردد. قرآن در سوره قدر میفرماید «تَنَزَّلُ الْمَلَائِکَةُ وَالرُّوحُ فِیهَا بِإِذْنِ رَبِّهِم مِّن کُلِّ أَمْرٍ» با توجه به اینکه لیله القدر مختص زمان خاصی نیست و هر سال تکرار میشود و شیعه و سنی به آن معتقد هستند و در آن احیا میگیرند، سوال این است که ملائکه و روح که همان جبرئیل است در شب قدر به کجا نازل میشوند؟
اشارات قرآنی و روایی در این مورد وجود دارد که ملائکه به حجت الهی نازل میشوند. آیه دوم سوره نحل تا اندازهای نشان میدهد که محل نزول ملائکه انسانهایی از بندگان خوب خدا هستند. میفرماید «یُنَزِّلُ الْمَلَائِکَةَ بِالرُّوحِ مِنْ أَمْرِهِ عَلَی مَن یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ أَنْ أَنذِرُوا أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا فَاتَّقُونِ» لذا ملائکه بر انسانهای برگزیده نازل میشوند.
در روایات ما خیلی بر مسئله پیوند لیله القدر با امام زمان تاکید شده است. طبعاً این حجت باید حی باشد و الان هم مصداق حجت حی، امام عصر است.
لیالی قدر نامعلوم است و به همین دلیل ما شبهای مختلفی را احیا میگیریم. فردی از امام باقر سوال میکند که «تَعْرِفُونَ لَیْلَةَ الْقَدْرِ فَقَالَ وَ کَیْفَ لَا نَعْرِفُ لَیْلَةَ الْقَدْرِ وَ الْمَلَائِکَةُ یَطُوفُونَ بِنَا فِیهَا» یعنی آیا شما شب قدر را میشناسید؟ فرمود: چگونه شب قدر را نشناسیم در حالی که ملائکه در آن شب نزد ما در رفت و آمدند.
در هر حال آیاتی که دلالت بر وجود امام زمان میکند زیاد است و خیلیها در مورد کتاب نوشته اند و تحقیق کرده اند و به راحتی میشود این مسئله را بررسی کرد.
*چرا در طول تاریخ مسئله تشرف به خدمت حضرت ولی عصر موضوعیت پیدا کرده است و چرا مردم بیشتر به دنبال زیارت و عنایت و… امام هستند؟ آیا ما به خوبی نتوانسته ایم مسئله غیبت امام را تبیین کنیم؟ و اینکه تشرف موضوعیت ندارد بلکه تبعیت مهم است؛
علمای بزرگ شیعه خیلی تاکید بر تشرف نمیکنند و برعکس سعی میکنند به روایات مقابل و مخالف آن تاکید کنند. شیخ صدوق در کتاب کمال الدین روایاتی میآورد که اگر کسی برای ظهور تعیین وقت کند و یا ادعا کند که خدمت امام عصر رسیده است؛ او را تکذیب کنید. برای اینکه باب ادعا و ادعاگری در این مسئله باز نشود
من میان عالمان شیعه، یک عالم را میشناسم که روی مسئله تشرف خیلی تاکید دارد و برای آن دستور عمل دارد و از برخی تجربههای تشرف نیز سخن به میان میآورد. او محدث نوری است که کتابهای مختلفی در مورد امام عصر نوشته است. او معتقد بود که راه رسیدن به خدمت امام عصر در دوران غیبت کبری مسدود نیست.
سایر علمای بزرگ شیعه خیلی تاکید بر تشرف نمیکنند و برعکس سعی میکنند به روایات مقابل و مخالف آن تاکید کنند. شیخ صدوق در کتاب کمال الدین روایاتی میآورد که اگر کسی برای ظهور تعیین وقت کند و یا ادعا کند که خدمت امام عصر رسیده است؛ او را تکذیب کنید. برای اینکه باب ادعا و ادعاگری در این مسئله باز نشود. معمولاً علمای بزرگ شیعه بر بحث تشرف تاکید نمیکنند و بر این مسئله بیشتر، عدهای از اخباریون تاکید دارند. این جز وظایف ما نیست که حتماً باید خدمت امام برسیم و تشرفی داشته باشیم. این گونه جوسازیها انحرافی است و وظایف ما در عصر انتظار مشخص است.
*صبر و انتظار فرج در مبانی دینی ما چگونه توصیف شده است؟ سیمای منتظران در مبانی دینی ما چگونه است؟ با وجود اینکه وظیفه منتظران در عصر غیبت در روایات و توسط علما تبیین شده است، چگونه گروهی مانند انجمن حجتیه سربرآورد؟
اولاً انجمن حجتیه یک حرکت تقابلی بود. جریان استعماری بابیت و بهائیت توسط انگلیس شکل گرفت و احساس کردند میتوانند مسئله مهدویت را در ایران به انحراف بکشانند. لذا ادعای بابیت کردند و بر این تاکید داشتند که انسانهایی میتوانند بین امام و مردم واسطه باشند. زمانی که میرزا محمدعلی باب ادعای واسطه گری بین مردم و امام زمان را کرد، او را تکذیب کردند و در نهایت محاکمه شد. آنها ابتدا خود را فرقهای از تشیع میدانستند اما بعداً اعلام استقلال از شیعه کردند و خود را مذهبی فرااسلامی معرفی کردند. وقتی این اتفاق افتاد، میبایست یک جریان قوی علمی بتواند، استدلال و عقاید آنها را نقد کند که انجمن حجتیه شکل گرفت.
البته تفکر انجمن حجتیه از لحاظ سیاسی در مورد امام زمان و وظایف منتظران در عصر غیبت، قابل نقد است و در جای خود باید بررسی شود. اما یک قسمت از فعالیتهای مهم این انجمن نقد بابیت و بهائیت بود. آنها به کتابها و آرای بهائیت مسلط بودند و آنها را نقد علمی میکردند.
لذا انجمن حجتیه دو وجهه دارد. یک وجهه نقادی نسبت به یک جریان انحرافی داشت که یک ضرورت تاریخی بود و یک وجهه هم اعتقادات آنها در مورد غیبت حضرت مهدی است که هرگونه قیام را مردود میدانند و زاویههایی با تفکر انقلاب اسلامی دارند.
باید گفت وظیفههای اسلامی، دوران غیبت و غیرغیبت نمیشناسد. مثلاً امر به معروف و نهی از منکر، کمک به مظلوم، مبارزه با ظلم و… مسائلی است که به عصر ظهور تخصیص ندارد. اگر ما بخواهیم بعضی از وظایف اسلامی مثل قیام برای از بین بردن ظلم یا حمایت از مظلوم و… را به عصر ظهور موکول کنیم، به این معنی است که برخی از آیات قرآن را در عصر غیبت آیات معطله بدانیم. آیات قرآنی عمومیت دارد و مسلمان باید به وظایف خودش بر پایه کتاب و سنت عمل کند. لذا غیبت امام عصر نباید موجب تعطیلی برخی از آیات قرآن شود. نمیتوان با قرآن گزینشی برخورد کنیم و باید به اندازه استطاعت خود به آیات قرآن جامه عمل بپوشانیم.
*عدهای معتقدند در عصر غیبت به دلیل عدم حضور امام معصوم، ما هیچ امکانی در زمینه نظام سازی و یا تمدن سازی نداریم؛ نظر شما در این زمینه چیست؟ آیا وظیفه ما در عصر غیبت نظام سازی است؟
همه اینها به این باز میگردد که یک مسلمان باید با نشاط و با امیدواری تلاش خود را بکند. نمیتوانیم از پیش تعیین بکنیم که همه حرکتها محکوم به شکست است و همه انقلابها محکوم به سقوط است. طبق ادبیات اسلامی و آیات قرآن و روایات حق نداریم از قبل پیش بینی داشته باشیم که مثلاً نظام سازی اتفاق نمیافتد.
امکان نظام سازی و تمدن سازی منتفی نیست. منتهی ممکن است محدوده آن کوچک و تحدیدپذیر باشد
به نظر من اگر در یک جامعه اسلامی، نظام اسلامی علی رغم همه محدودیتها و مشکلاتش شکل بگیرد، طبعاً رهبران آن نظام وظیفه دارند شرایط تحقق اسلام را در هر حدی که میتوانند به عهده بگیرند.
البته همیشه ظالمین مردم را از راه خدا بازمی دارند ولی به این معنی نیست که مؤمنین دست روی دست بگذارند و از قبل شکست را پذیرا باشند. به نظر من امکان نظام سازی و تمدن سازی منتفی نیست. منتهی ممکن است محدوده آن کوچک و تحدیدپذیر باشد ولی وقتی امام عصر ظهور میکند، چون پیشوایان کفر را به عنوان موانع ایجاد نظام از بین میبرند، طبیعتاً آن نظام سازی و تمدن سازی راحت تر رخ میدهد.
*در روایات از دشورایهای دینداری در زمان غیبت سخن به میان آمده است، چرا در زمان غیبت دینداری دشوار است و نحوه حفظ دین چگونه است؟ عنایت امام در دوره غیبت به شیعیان چگونه است و شرط آن چیست؟
من در سوال اول گفتم که زندگی در عصر غیبت و عمل کردن به احکام اسلام یکی از مصدایق ایمان به غیب است. قرآن ایمان به غیب را یکی از اولین ویژگیهای پرهیزکاران میشمارد. ما در روایاتی داریم که پیامبر فرمودند مرحبا به مؤمنان آخرالزمان. نظیر این روایت از امیرالمومنین در نهج البلاغه نیز آمده است. حضرت میفرماید چقدر من دلتنگ برادران آخرالزمانی خود هستم. سوال میکنند که ما چه؟ میفرمایند شما من را میبینید، ولی آنها من را نمیبینند ولی ایمان دارند. لذا آن ایمان خیلی ارزشمندتر از ایمان کسانی است که در حضور حجت خدا بوده اند.
امام صادق (ع) میفرماید اگر حجت در زمین نباشد زمین اهل آن را می بلعد. یک تعبیر از این حدیث این است که اگر اداره زمین به دست انسان بیفتد و نظارت معصوم بر آن نباشد، امنیتی در زمین باقی نمیماند. یکی از عوارض عدم حضور حجت بر روی زمین این است که امنیت همگانی از بین میرود.
یک مسلمان در عصر غیبت همینکه نظام واجبات و محرمات را بشناسد و عامل به آن باشد و متعبد باشد، مهمترین وظیفه خود را انجام داده است
به ما توصیه شده است که در عصر غیبت امام خود را بشناسیم و به او توسل پیدا کنیم و نظارت امام و دعای امام را بر خودمان باور کنیم. آیه ۱۰۵ سوره توبه میفرماید «وَقُلِ اعْمَلُوا فَسَیَرَی اللَّهُ عَمَلَکُمْ وَرَسُولُهُ وَالْمُؤْمِنُونَ وَسَتُرَدُّونَ إِلَی عَالِمِ الْغَیْبِ وَالشَّهَادَةِ فَیُنَبِّئُکُمْ بِمَا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ» یعنی بگو که هر عمل کنید خدا آن عمل را میبیند و هم رسول و مؤمنان بر آن آگاه میشوند، آن گاه به سوی خدایی که دانای عوالم غیب و شهود است بازگردانیده شوید و او شما را به کردارتان واقف سازد.
یک مسلمان در عصر غیبت همینکه نظام واجبات و محرمات را بشناسد و عامل به آن باشد و متعبد باشد، مهمترین وظیفه خود را انجام داده است. مسلمانی و عمل به وظایف متوقف حضور عینی امام عصر نیست.
امام باقر فرمود اسلام ۵ پایه و رکن دارد. نماز، زکات، حج، روزه و ولایت. اگر شما این ارکان اسلام را باور کرده باشید، به وظایف خود عمل کرده اید. زندگی کردن در عصر غیبت امر پیچیدهای نیست و ما همین که به واجبات الهی عمل کنیم و از محرمات الهی دوری کنیم، به وظیفه خود عمل کرده ایم.
کد خبر 4593870 عباس بنشاستهمنبع: مهر
کلیدواژه: امام زمان حضرت مهدی عج نیمه شعبان
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.mehrnews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «مهر» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۳۵۰۰۸۱۷ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
جمع کردن کتب ضلال، گاهی اثر عکس دارد!
به گزارش «مبلغ»، استاد ابوالقاسم علیدوست هم مقبول سنتیها و هم مورد اعتنای نواندیشان است. او نواندیشی است که پایگاه سنتی خود را نیز حفظ کرده است. همین امر موجب شده است تا نظرات نوگرایانه وی کمتر با اعتراض و مخالفت جدی روبرو شود. این استاد خارج فقه و اصول حوزه علمیه قم اما به مقتضای ورودی که سالهاست به فقههای معاصر داشته است، بارها با اندیشههای مخالف روبرو شده و مناظرات متعددی را با مخالفین فکری خود انجام داده است. همین امر او را یکی از بهترین افراد برای گفتگو پیرامون شیوه صحیح برخورد با اندیشههای مخالف قرار داده است.
شبکه اجتهاد نوشت: با استاد ابوالقاسم علیدوست عضو هیئت امنای پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، درباره سیره اهل بیت در برخورد با اندیشههای مخالف گفتگو کردیم. او در این گفتگو، ضمن تأکید بر لزوم تحمل آرای مخالف اما ممانعت از نشر کتب ضلال را مقتضای حکم عقل دانست! رئیس انجمن فقه و حقوق حوزه علمیه قم، مدتی است که صریح و بیپرده نظرات خود را ابراز میکند. او در این گفتگو نیز این رویه جدید خود را نقض نکرد.
اهلبیت علیهم السلام با اندیشههای مخالف چگونه برخورد میکردند؟
وقتی فرمایشات و سیره معصومین را رصد میکنیم میبینیم که اگر با یک اندیشه مخالف مواجه میشدند که واقعاً اندیشه و در حد یک تفکر بود، اگر قابلترمیم بود ترمیمش میکردند و اگر نیازمند تکمیل بود، تکمیل مینمودند. اگر نیاز به توضیح بود، توضیح میدادند و نهایتاً اگر جایی میبایست رد کنند، رد میکردند. ما برای همه اینها نمونه داریم. آنچه خیلی روشن و درخشنده است مناظراتی است که اهلبیت علیهمالسلام داشتند. به عنوان نمونه، ابنابیالعوجاء یک ماتریالیست است ولی وقتی با بعضی از شاگردان کمتحمل امام مواجه میشود اعتراض میکند و میگوید: ما میرویم پیش جعفر بن محمد و راحت صحبت میکنیم و حضرت گوش میکند و جواب میدهد. اصل خدا را زیر سؤال میبریم ولی ایشان جواب میدهد.
یا وقتی با آن اندیشه غلط دزدی که دزدی میکرد و بخشی از آن را به گمان ثواب، صدقه میداد روبرو شدند، حضرت توضیح میدهد و آیه «انما یتقبل الله من المتقین» را یادآور میگردد. البته اگر جایی باشد که فتنه باشد و برای امام معصوم احساس فتنه شود ممکن است برخورد تندتری هم داشته باشند اما آنچه غالب، عرف و هنجار بوده، تمسک و توسل به عنصر توضیح، ترمیم، تکمیل و رد اندیشه در حد بیان اندیشه خودشان بوده است.
آیا اینکه هیچ معصومی مجازات مرتد را اجرا نکرد را میتوان از ادله عدم جواز مجازات مرتد قلمداد کرد؟
صرف عدم اجرا، دلیل بر رد یک گزاره نیست. اگر در یک فرآیند صحیح و مجتهدانه به این برسیم که مرتد با معنایی که دارد و جریانی که پشت ارتداد بوده و قرآن اشاره میکند، مجازات آن اعدام است ولی معصوم این کار را انجام ندهد، نمیتوانیم بگوییم پس این گزاره غلط است؛ اما یکچیز را میتوانیم بگوییم و آن اینکه زمان و مکان بر روی مجازات مخصوصاً مجازات سنگین میتواند خیلی تأثیر بگذارد؛ یعنی اگر پیامبر مجازات مرتد را اجرا نکرده باشد، در زمان حضرت امیر علیهالسلام اجرا نشده باشد و در زمان حکومت امام حسن علیهالسلام نیز انجام نشده باشد، پس معلوم میشود که اجرای حد، از یک مؤلفههایی متابعت میکند که باید آنها را در اجرای حکم در نظر بگیریم.
در زمان اهلبیت مثلاً در زمان امام علی علیهالسلام، کسانی که به امام نسبت الوهیت دادند. آیا امیرالمؤمنین علیهالسلام با آنها برخوردی داشتند؟
نقل شده است که حضرت در مقابل کسانی که معتقد به خداانگاری ایشان بودند برخورد سختی کردند. بخاری نقل میکند که حضرت امیر علیهالسلام آنها را سوزاندند. البته این را از منبعی نقل میکند که حتماً جعل بنیعباس است؛ چون در آنجا میگوید که ابن عباس به امیر علیهالسلام گفت: اگر پیامبر بود این کار را نمیکرد، یعنی اینها میخواهند یک ستایشی از ابن عباس بکنند و یک منقبتی را برای حضرت امیر داشته باشند، درحالی که این چنین نیست؛ زیرا اولاً ابن عباس ادب دارد. رابطه او با امیرالمؤمنین، رابطه استاد و شاگردی است و لذا این کار را نمیکند. بههرحال ما باید زندگی حضرت امیر را در یک پکیج و دریک بسته مطالعه کنیم و مطالعه زندگی حضرت امیر علیهالسلام در یک بسته و در یک نظام حلقوی و کنار هم، این را رد میکند.
با توجه به احکامی نظیر حرمت نشر کتب ضاله و مجازات مرتد در تراث فقهی اسلامی، آیا اساساً میتوان به شیوه برخورد حاکمان جور با اهلبیت اعتراض کرد؟
چه ربطی دارد؟ آیا معارف اهلبیت، کتب ضلال بوده است و آیا آنها اهلبیت را مرتدان از دین بهحساب میآوردند؟ توجه داشته باشید. ممکن است حاکمان جور، مثل یک شیعه منصف معتقد به مثلاً عصمت یا امامت نبوده باشند اما اهل بیت را بهعنوان انسانهای امین و انسانهای صادق میدانستند. اگر یک کسی مثل منصور دوانقی پیدا میشود و خبیثانه امام را به شهادت میرساند، آنیک حرف دیگر است؛ اما حتی او هم نگفت امام مرتد یا منشأ افکار ضلال است.
یک نکته را خیلی باید توجه کنیم و آن اینکه متأسفانه مشکل کشور ما است این است که مبارزه با اندیشه، گاهی تبدیل میشود به مبارزه با صاحب اندیشه؛ یعنی اگر من بخواهم کسی را نقد کنم، نمیآیم کتابش را نقد کنم، نمیآیم پایاننامهاش را نقد کنم، بلکه میآیم خودش را نقد میکنم، در حالی که این کار بسیار بد است. حالا یک کسی کتاب ضلالی دارد. بسیار خب، باید کتابش را جمع کرد. البته اگر جواب بدهد. گاهی وقتها هم برعکس جواب میدهد؛ اما آیا باید خودش را اعدام کرد؟ به نظر میرسد هیچ ملازمهای بین این دو وجود ندارد. بلکه باید خودش را هدایت و دلالت کرد. حالا اگر به یک جاهای خطرناکی برسد، اینیک حرف دیگر است.
بعد از شهادت امام حسین علیهالسلام آمدند در مجلس یزید و گفتند که ما خارجیها را آوردیم. خیلیها هم قبول کردند و سنگ پرت میکردند به نیت اینکه خارجی هستند. پس معلوم میشود همه مخالفین، اهل بیت را انسانهایی پاک و مسلمانانی راستین نمیدانستند.
اگر یک حرفی را یک عامی در یک زمان خاصی بزند، نباید این را یک جریان حساب کنیم. من حواسم به این نقض شما بود اما در جهان اسلام، مسلمین، اهلبیت را بهعنوان ناشران افکار ضلال میشناختند نه از مرتدان از دین. حالا یک یزیدی که بویی از اسلام ندارد و خودش اجنبی است، یک حرفی برای توجیه کارش زده است که بعداً هم آن نقض میکند و اهل بیت را احترام میکند، ولی نباید کار او را به عنوان جریان جامعه اسلامی قلمداد کرد. موقعیت اهل بیت در میان مسلمانان به خصوص قرون اول و دوم هجری، به قدری ممتاز بوده است که جا دارد برای آن، یک پایان نامه نگاشته شود.
آیا قول به آزادی بیان با حرمت نشر کتب ضلال سازگار است؟
این خودش یک بحث مستقلی است. من اگر در مقام پاسخ شما بربیایم اولاً شاید مخاطب ما اینگونه فکر کند که شاید من میخواهم از برخی از وضعهای موجود دفاع بکنم یا میخواهم بگویم که هرچه در طول تاریخ رفتار شده درست بوده است. اما قصد من ابدا چنین چیزی نیست؛ اما ببینید در یک بحث دانشگاهی و علمی، آیا ما حق برخورد و مبارزه منطقی با اندیشه و بیان مخالف را داریم یا نداریم؟ گاه کسی مثل عبدالعلی بازرگان میگوید ما روایاتمان تازه از قرن سوم نگاشته شده است. خب، این کار یک کتاب سوزی نرم است. میدانید که امروزه با کتاب سوزی خشن مواجه نیستیم. نقل است که صلاحالدین ایوبی در یک هفته، حمامهای لبنان را با کتابهای شیعه سوزاند و آب حمامها را گرم کرد، ولی الآن اگر کسی این کار را بکند همه او را ملامت میکنند، لذا آن شخص میآید و میگوید اصلاً کتابتی نبوده است و تازه از قرن سوم یا چهارم، ثبت روایات شروع شده است.خب، این حرف، خلاف واقع، خلاف تاریخ و خلاف عقل است.
وقتی این اندیشه پخش شود، بسیاری آن را میشنوند اما همه آنها به دنبال جواب نمیآیند. این همان مشکلی است که امروز من با امثال دکتر سروش و عبدالعلی بازرگان دارم؛ چرا که مخاطبان ما، عام و خاص من وجه هستند. در اینجا اگر برای کتابهای این شخص منحرف، ممنوعیتی ایجاد نشود، باعث انحراف افراد بسیاری میشود که به هر دلیل، فرصت شنیدن پاسخ مخالف را ندارند. البته باز هم میگویم که منظور من از ممانعت از انتشار، دفاع از هر سانسوری که در کشورهای مختلف انجام میشود نیست. بله بهترش این هست که اگر کسی میخواهد واقعاً اظهارنظر بکند باید تعهد برای اظهارنظرش داشته باشد. من در جواب آقای سروش که گفت روایات صحیح و معتبر مثل یک انگشتری است در تلی از زباله، مطالبی را گفتم؛ اما ایشان در جمع چه کسانی این حرفها را میزند؟ یک عده مهندس، دکتر، دانشجو، طلبه سطح ۲ و ۳، زن و مرد و … . حالا چند نفر از اینها میروند پیش یک عالم تا به آنها بگوید که آقایان خانمها! ما با عصر پالایش احادیث مواجه هستیم، اهلبیت ما احادیث را پالایش کردند و …؟ عده کمی این کار را میکنند و بسیاری از آنها از شنیدن پاسخ محروم میمانند.
آیا میتوان احکامی مثل مجازات مرتد و حرمت نشر کتب ضاله را در زمره احکام حکومتی و غیردائمی معصومین قلمداد کنیم؟
از نظر فنی و فقهی، اگر کسی ادعا کند و از عهده اثباتش بربیاید اشکال ندارد. در این صورت، دیگر حق نداریم ناراحت و عصبانی بشویم و رگ گردنمان ورم بکند که اسلام نابود شد! مگر نگفتند مقدار دیه حکم حکومتی بوده است؟ خب، حالا یک کسی ادعا میکند که این احکام هم حکومتی است. اینکه اشکالی ندارد؛ اما نکتهای که میخواهم به شما بگویم این است که بحث نشر کتب ضلال، یک بحث عقلی است. چرا ما فکر میکنیم این را اسلام آورده است؟ این یک بحث عقلی است. درواقع یعنی آسیب زدایی و از بین بردن عوامل گمراهکننده. مگر این حکم، اساسا اختصاص به شرع اسلام و تشیع ندارد که بحث از حکومتی یا غیرحکومتی بودن آن مطرح شود بلکه یک حکم عقلی است، لذا این بحث، از اساس، جا ندارد. البته عرض کردم اگر کسی این ادعا را کرد نباید او را تخطئه کرد و گفت تو از دین خارج شدی یا کذا یا کذا.
آیا با احکامی نظیر نجاست کفار که در دنیای فعلی هتک تلقی میشود، اساساً امکان مراوده و گفتگو با ادیان وجود خواهد داشت؟
اولاً بههرحال پرونده این مسئله قابل بازخوانی است و اگر کسی بازخوانی بکند و بر اساس اقتضائاتی به خلاف این نتیجه برسد نباید ملامتش کرد. لذا اگر ملاحظه کرده باشید من در خیلی از صحبتهایم اشاره میکنم به فقه تعامل تا تقابل. ممکن است یک گزارهای متناسب با دوران تقابل باشد. این مطلب، جای بحث و گفتگو دارد.
ثانیا: ما نجاست را به معنای پلشتی، پلیدی میگیریم و لذا میگوییم فلان حیوان چه پلیدیای دارد که نجس است؟ درصورتیکه نجاست یعنی وجوب اجتناب نه وجود پلیدی در فرد نجس. لذا میدانید که خیلیها مثل شیخ انصاری میگویند این احکام وضعی هیچ چیزی غیر از تکلیف نیست یا مثل مرحوم امام خمینی در تحریر میگوید اینیک حکم سیاسی است به معنای فاصله گرفتن و اجتناب، نه پلیدی و پلشتی طرف. اگر اینطور باشد شاید ما نگاهمان به این حکم عوض بشود. من به صورت کلی به شما بگویم: کاری که فقیهان ما در دوران معاصر باید انجام بدهند، قدم برداشتن در مسیر تعامل است. ما اگر توقع داشته باشیم که دیگران با ما تعامل سازنده داشته باشند و هیچ حرکتی در راستای تقابل برندارند ما هم نباید برداریم.
از یک طرف ما میگوییم دین را باید گسترش بدهیم و میخواهیم با دنیا تعامل داشته باشیم؛ اما مثلاً وقتی با فلان کشور میخواهیم مذاکره کرده و با آنها دست بدهیم، میگوییم آقا ببخشید شما نجس هستید! ما نمیتوانیم با شما دست بدهیم. این جای سؤال دارد که چگونه تعاملی است؟
ما باید ببینیم وقتی میخواهیم یک حکمی را اجرا بکنیم چگونه باید اجرا کنیم. من در این کتاب ای که اخیراً مشغول هستم یک بحثی دارم به نام انعطاف در قانون و انعطاف در اجرای قانون؛ یعنی حتی ما ممکن است که یک انعطافها و ترخیصانی در اجرای قانون داشته باشیم که اگر آنها را اجرا کنیم مطمئن باشیم که به مشکلی بر نخواهیم خورد. بله، بر اساس برخی از فتاوای محدودکننده و اجراهای محدودکنندهتر، حکم طور دیگری میشود، ولی خب، من که مدافع آن فتاوا نیستم. من دفاع از شریعت میکنم، نه دفاع از هر فقهی. فقه با شریعت فرق میکند. فقه، نظرات بزرگان است اما شریعت، حکم الهی است.
برای دسترسی سریع به تازهترین اخبار و تحلیل رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید. کد خبر 1898195