Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «خبرگزاری آریا»
2024-04-24@06:19:05 GMT

داستان خواندني «شرط عجيب طلاق»

تاریخ انتشار: ۳۱ اردیبهشت ۱۳۹۸ | کد خبر: ۲۳۸۳۹۰۴۵

داستان خواندني «شرط عجيب طلاق»

خبرگزاري آريا -
داستاني آموزنده درباره ي طلاق
شرط عجيب طلاق
با يک احساس گناه و عذاب وجدان عميق، برگه طلاق را آماده کردم که در آن قيد شده بود مي‌تواند خانه،ماشين و يک سوم از سهم کارخانه‌ام را بردارد. نگاهي به برگه ها انداخت و آن را ريز ريز پاره کرد. صبح روز بعد او شرايط طلاق خود را نوشته بود: هيچ چيزي از من نمي‌خواست و فقط يک ماه فرصت قبل از طلاق خواسته بود.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!


او درخواست کرده بود که در آن يک ماه هر دوي ما تلاش کنيم يک زندگي نرمال داشته باشيم. دلايل او ساده بود: وقت امتحانات پسرمان بود و او نمي‌خواست که فکر او به خاطر مشکلات ما مغشوش شود. براي من قابل قبول بود. اما يک چيز ديگر هم خواسته بود.
او از من خواسته بود زماني که او را در روز عروسي وارد اتاقمان کردم به ياد آورم. از من خواسته بود که در آن يک ماه هر روز او را بغل کرده و از اتاقمان به سمت در ورودي ببرم. فکر مي‌کردم که ديوانه شده است. اما براي اينکه روزهاي آخر با هم بودنمان قابل تحمل تر باشد، درخواست عجيبش را قبول کردم.
صورتم را برگرداندم تا نگاه نکنم چون مي‌ترسيدم در اين لحظه آخر نظرم را تغيير دهم. بعد او را در آغوش گرفته و بلند کردم و از اتاق خواب بيرون آورده و به سمت در بردم. دستانش را خيلي طبيعي و نرم دور گردنم انداخته بود. من هم او را محکم در آغوش داشتم. درست مثل روز عروسيمان.
اما وزن سبک تر او باعث ناراحتيم شد. در روز آخر، وقتي او را در آغوشم گرفتم به سختي مي‌توانستم يک قدم بردارم. پسرم به مدرسه رفته بود. محکم بغلش کردن و گفتم، واقعاً نفهميده بودم که زندگيمان صميميت کم دارد.
سريع سوار ماشين شدم و به سمت شرکت حرکت کردم. وقتي رسيدم حتي در ماشين را هم قفل نکردم. مي‌ترسيدم هر تاخيري نظرم را تغيير دهد. از پله‌ها بالا رفتم. ذمعشوقه ام که منشي ام هم بود در را به رويم باز کرد و به او گفتم که متاسفم، ديگر نمي‌خواهم طلاق بگيرم.
او نگاهي به من انداخت، تعجب کرده بود، دستش را روي پيشاني ام گذاشت و گفت تب داري؟ دستش را از روي صورتم کشيدم. گفتم متاسفم. من نمي‌خواهم طلاق بگيرم. زندگي زناشويي من احتمالاً به اين دليل خسته کننده شده بود که من و زنم به جزئيات زندگيمان توجهي نداشتيم نه به اين دليل که من ديگر دوستش نداشتم.
حالا مي‌فهمم ديگر بايد تا وقتي مرگ ما را از هم جدا کند هر روزي او را در آغوش گرفته و از اتاق خوابمان بيرون بياورم. معشوقه ام احساس مي‌کرد که تازه از خواب بيدار شده است. يک سيلي محکم به گوشم زد و بعد در را کوبيد و زير گريه زد. از پله‌ها پايين رفتم و سوار ماشين شدم.
سر راه جلوي يک مغازه گل فروشي ايستادم و يک سبد گل براي همسرم سفارش دادم. فروشنده پرسيد که دوست دارم روي کارت چه بنويسم. لبخند زدم و نوشتم، تا وقتي مرگ ما را از هم جدا کند هر روز صبح بغلت مي‌کنم و از اتاق بيروم مي آورمت.
شب که به خانه رسيدم، با گلها در دست هايم و لبخندي روي لبهايم پله‌ها را تند تند بالا رفتم و وقتي به خانه رسيدم ديدم همسرم روي تخت افتاده و مرده است! او ماه ها بود که با سرطان مي‌جنگيد و من اينقدر مشغول معشوقه ام بودم که اين را نفهميده بودم. او مي‌دانست که خيلي زود خواهد مرد و مي‌خواست من را از واکنش‌هاي منفي پسرمان به خاطر طلاق حفظ کند. حالا حداقل در نظر پسرمان من شوهري مهربان بودم!
جزئيات ريز زندگي مهمترين چيزها در روابط ما هستند. خانه، ماشين، دارايي‌ها و سرمايه مهم نيست. اينها فقط محيطي براي خوشبختي فراهم مي‌آورد اما خودشان خوشبختي نمي‌آورند. سعي کنيد دوست همسرتان باشيد و هر کاري از دستتان برمي‌آيد براي تقويت صميميت بين خود انجام دهيدکه اگر ازدستتان برود ديگر پشيماني فايده اي ندارد.


منبع: خبرگزاری آریا

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.aryanews.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرگزاری آریا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۳۸۳۹۰۴۵ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

شوهرم بوی سیگار و مشروب و عطر زنانه می‌دهد! | طلاق می‌خواهم چون شب‌ها دیر به خانه می‌آید

به گزارش همشهری آنلاین، دختر جوان رنگ به چهره نداشت. مدام به همسرش که روبه‌رویش ایستاده بود نگاه می‌کرد و زیر لب کلمات نامفهومی بیان می‌کرد و رفتار پر اضطرابش توجه اطرافیان را جلب کرده بود.

پسر جوان نزدیکش شد و گفت میترا جان بس کن بیا بریم خانه، باور کن اشتباه می‌کنی من با کسی رابطه ندارم، من عاشق تو و زندگی‌ام هستم. چرا من و خودت را اینقدر عذاب می‌دهی؟

میترا نگاهی به پسر جوان کرد و گفت: برای این حرف‌ها دیگر خیلی دیر شده باید خیلی وقت پیش به این موضوع فکر می‌کردی.

فرار دختر جوان با پسری که او را کنیز خودش کرد | کتکم می‌زد و دست‌هایم را می‌سوزاند ازدواج زن ۴۰ ساله با پسر ۱۸ ساله | می‌خواستم از شوهر سابقم انتقام بگیرم

در همین موقع مدیر شعبه دادگاه خانواده بیرون آمد و زوج جوان را به داخل فراخواند.

قاضی پشت میز نشسته و سرگرم مطالعه پرونده آنها بود. دقایقی بعد سرش را بالا آورد و به میلاد گفت: چرا همسرت درخواست طلاق داده است؟

میلاد مِن‌مِن‌کُنان گفت: نمی‌دانم جناب قاضی؛ من همسرم را دوست دارم و برایش هیچ چیز در زندگی کم نگذاشته‌ام از خودش بپرسید که چه می‌خواهد؟

میترا گفت: آقای قاضی ما یک سال قبل ازدواج کردیم و در این مدت اتفاقات زیادی رخ داد که من با گذشت چشمم را روی همه اشتباهات این آقا بستم اما دیگر خسته شده‌ام. در این یک سال بارها از او خواهش کردم شب‌ها زودتر به خانه بیاید. وقتی ساعت کاری‌اش ۹ شب است، چرا باید ۱۱ و ۱۲ شب بیاید؟ هر شب به بهانه‌ای دیر می‌آید؛ یا زنگ می‌زند و می‌گوید دارم می‌روم باشگاه ورزش کنم یا می‌گوید می‌روم برای مغازه جنس بیاورم یا می‌گوید با دوستانم شام می‌روم بیرون و... وقتی هم که می‌آید یا بوی سیگار و مشروب می‌دهد یا بوی عطر زنانه! هربار اعتراض کردم با چرب زبانی مرا فریب داده و گفته عاشق من است و به هیچ زن و دختری نگاه نمی‌کند.

وی ادامه داد: من هم باور کردم اما دیدن عکس‌هایش در میهمانی‌های مختلط در صفحه اینستاگرام دوستانش مرا بدجوری عصبانی کرده است. همان شب‌هایی که گفته رفتم برای مغازه جنس بخرم یا باشگاه هستم در میهمانی بوده و مشغول خوش‌گذرانی. از اینکه در این یک‌سال فریب حرف‌های دروغش را خوردم از خودم بدم می‌آید.

میلاد با شنیدن این حرف‌ها گفت: من دروغ نگفته‌ام. آن شب با دوستم باشگاه بودم وقتی او را به خانه‌ای که گفته بود رساندم متوجه شدم نامزدش برایش میهمانی گرفته و غافلگیرش کرده است بعد از من هم خواست در میهمانی‌اش شرکت کنم همین واقعیت ماجرا بود اما همسرم مرا متهم به دروغگویی کرده است. البته جناب قاضی بگذارید یک واقعیت را بگویم؛ خواهر همسرم به دلیلی که نمی‌دانم چیست شاید به خاطر حسادت به زندگی ما، ایشان را مدام علیه من تحریک می‌کند او هم چون از خواهرش کوچک‌تر است و تحت‌تأثیر حرف‌های او قرار می‌گیرد مدام با من سر ناسازگاری دارد.

میترا با عصبانیت گفت: به خواهر من چه کار داری؟! تو زندگی‌مان را خراب کردی. تو به من خیانت می‌کنی و برای توجیه رفتارت من و خواهرم را متهم می‌کنی!

میلاد هم گفت: تو و خواهرت هر دو بیمار روانی هستید و به همه شک دارید من اگر از روز اول می‌دانستم این بیماری سوء‌ظن در خانواده شما وجود دارد هرگز با تو ازدواج نمی‌کردم.

زن جوان با شنیدن توهین‌های همسرش عصبانی شد و گفت: آقای قاضی لطفاً طلاق مرا صادر کنید چون دیگر نمی‌توانم با این مرد خیانتکار و بی‌ادب زندگی کنم.

امیرحسین صفدری - کارشناس حقوقی

علت اصلی ایجاد تنش‌ها بین این زوج جوان این است که آنها در مدت آشنایی راجع به اولویت‌های زندگی مشترک و اهداف‌شان از ازدواج، هیچ صحبتی نکردند و بدون شناخت کافی و از روی ظواهر باهم ازدواج کردند که تأثیرات منفی این ساده‌انگاری را الان مشاهده می‌کنید.

میلاد و میترا اگر می‌خواهند این زندگی را حفظ کنند باید از ابتدا به این رابطه نگاه کنند و با صداقت و تعهد و مسئولیت‌پذیری رابطه خودشان را بسازند وگرنه این رابطه با این طرز تفکر که هیچ تعهدی در آن‌ دیده نمی‌شود و دروغ وارد آن شده است راهی جز طلاق و جدایی را برایشان به ارمغان نخواهد آورد.

زوج‌های جوان باید بدانند زندگی متاهلی با زندگی مجردی تفاوت زیادی دارد زندگی مشترک یعنی مسئولیت‌پذیری یعنی تعهدداشتن و وفاداری و از خودگذشتگی و اگر این موارد را رعایت نکنند با شکست مواجه می‌شوند.

کد خبر 846228 منبع: ایران برچسب‌ها خبر مهم ازدواج - طلاق خانواده حوادث ایران

دیگر خبرها

  • تا وقتی جت هست چرا ماشین خارجی؟ / وضعیت بازار خودرو عجیب شد
  • کمبود تولیدات هنری در زمینه کاهش طلاق ملموس است
  • پس از طلاق ملاقات با فرزند چه شرایطی دارد؟
  • حضانت فرزند در قوانین ایران؛ مراحل، شرایط و حقوق والدین
  • شوهرم بوی سیگار و مشروب و عطر زنانه می‌دهد! | طلاق می‌خواهم چون شب‌ها دیر به خانه می‌آید
  • طلاق می‌خواهم، چون شوهرم شب‌ها دیر به خانه می‌آید
  • ماجرای استقلال و کاپیتان، داستان تهدید و فرصت/ خالدآبادی کمتر از رفیعی نیست
  • بازیگر مشهور ترک پس از هشت ماه زندگی طلاق گرفت و بلافاصله دوباره عاشق شد!
  • طلاق زوج سینماگر ایرانی، با دخترشان چه کرده است؟
  • تصاویری از جوانی حسن یزدانی و دیوید تیلور؛ وقتی تیلور هنوز مو داشت!