خاطرات جاسوس دستگاه اطلاعاتی فرانسه به چاپ دوم رسید
تاریخ انتشار: ۳۱ اردیبهشت ۱۳۹۸ | کد خبر: ۲۳۸۴۳۵۷۱
چاپ دوم کتاب «از افغانستان تا لندنستان» خاطرات جاسوس دستگاه اطلاعاتی فرانسه در شبکه تکفیری های اروپا توسط انتشارات شهید کاظمی منتشر شد.
به گزارش گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو، چاپ دوم کتاب «از افغانستان تا لندنستان» خاطرات جاسوس دستگاه اطلاعاتی فرانسه در شبکه تکفیری های اروپا توسط انتشارات شهید کاظمی منتشر شد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
اگر به دنبال «روایتی از درون شبکههای تروریستی _ تکفیری» و یا «روایتی از درون شبکههای نفوذ _جاسوسی اروپایی» هستید، با خواندن کتاب «از افغانستان تا لندنستان» با یک تیر، هر دو نشان را خواهید زد!
از افغانستان تا لندنستان، خاطرات عمر الناصری (ابوامام المغربی) است، یک جوان اهل مغرب که از کودکی در بلژیک بزرگ شده و بعد از یک زندگی پرفراز و نشیب، به شبکههای تکفیری داخل اروپا متصل میشود، اما در همان زمان بنا به دلایلی دیگر، به عضویت «دستگاه اطلاعات خارجی فرانسه» (DGSE) نیز درمیآید.
کتاب، شرح جذابی است از زندگی پرماجرای عمر الناصری، کسی که هم میخواست «مجاهد» باشد، هم میخواست با «تروریستها» بجنگد؛ کسی که هم از دستگاههای اطلاعاتی غربی میترسید، و هم برای نجات جان خود به آنها پناه برده بود. شرح این ارتباطات، ماجراجوییها و خطرات سهمگینی که او از سرگذرانده را میتوانید در این کتاب بخوانید، کتابی که از سوی وحید خضاب (محقق و مترجم تخصصی جریانات تکفیری) ترجمه و توسط نشر شهید کاظمی روانهی بازار شده است.
در مقدمه کتاب که به قلم عمر الناصری نوشته شده است می خوانیم:
از رادیو خبر حملات 11 سپتامبر را شنیدم. سوار ماشینم بودم، داشتم میرفتم همسرم را از محل کارش به خانه ببرم. خبرنگاران احتمال میدادند که هواپیما به صورت تصادفی به برج اول خورده باشد. همسرم سوار ماشین شد. او هم خیال می کرد برخورد، فقط یک حادثهی اتفاقی بوده است. اما من میدانستم که این یک حادثهی اتفاقی نبوده. حتی پیش از برخورد هواپیمای دوم فهمیده بودم قضیه از چه قرار است؛ و میدانستم کار کیست.
به خانه که رسیدیم، تلویزیون را روشن کردم و زدم کانال سی ان ان. حالا، هر دو برج داشتند میسوختند. و مردم در خیابانها از ترس فریاد میکشیدند.
تنها کاری که میتوانستم بکنم را کردم: گوشی تلفن را برداشتم و به رابطم در دستگاه اطلاعاتی آلمان زنگ زدم. یک سال و نیم میشد که با او حرف نزده بودم. حالم از او به هم میخورد. اما حالا هزاران نفر داشتند میمردند و من هیچ گزینهی دیگری نداشتم.
سریعا جواب داد. وقتی برایش گفتم قضیه کار کیست، ظاهرا تعجب کرد. گفتم: تماس گرفتم که پیشنهاد کمک بدهم.
-«میدانی چه کسی این کار را کرده؟ کسی از هواپیمارباها را میشناسی؟»
-«نه، ولی طرفی که در پس این عملیات است را میشناسم. میدانم چرا دست به این کار زدهاند. هویت این افراد را میشناسم، همانطور که طرز فکرشان را میشناسم.»
این چیزها را میدانستم، چون القاعده را میشناختم. در بلژیک سالها با اعضای القاعده زندگی کرده بودم، اگرچه آن زمان، هنوز با نام القاعده شناخته نمیشدند. برایشان تفنگهایی خریدم، آنها را به چهارگوشهی دنیا فرستادند. مواد منفجرهشان را به قلب آفریقا بردم، در آنجا در جنگ داخلی الجزایر مورد استفاده قرار گرفت. خبرنامههایشان را پخش کردم. رهبران ارشدشان در اروپا را میشناختم؛ یکیشان همان کسی بود که انفجارهای خونین متروی پاریس در سال 1995 را سازمان داد. بقیهشان هم با یک عملیات آدمربایی فاجعهآمیز و کُشنده مرتبط بودند. این آدمها در خانهی من زندگی میکردند.
بعدا، به افغانستان رفتم. در آنجا با نیروهای القاعده در پادگانهای آموزشی [زندگی کردم:] خوردم، نماز خواندم و خوابیدم. تلاش کردم تا جایی که میتوانم روابطم را با القاعده مستحکم کنم. با نیروهایش در خشمشان و امیدشان شریک شدم، با تفنگ و عرقم با آنها شریک شدم. بارها برای آنها جانم را به خطر انداختم. آنها برادرانم بودند و حاضر بودم هرچه دارم را با کمال میل تقدیمشان کنم.
با آنها، مجاهد شدم، روش کار با همهی انواع سلاحهایی که روی کرهی زمین وجود داشت را خوب خوب یاد گرفتم؛ از مسلسلهای کلاشینکوف گرفته تا موشکهای ضد هواپیما. رانندگی تانک و روش منفجر کردنش را یاد گرفتم. یاد گرفتم چطور مین کار بگذارم. و چطور یک نارنجک دستی را پرتاب کنم که بیشترین میزان تخریب را به بار آورد. فن جنگیدن در شهر و راههای ترور و عملیات آدمربایی و اینکه چطور در مقابل شکنجه مقاومت کنم را یاد گرفتم. یاد گرفتم چطور بمبهای کشنده بسازم، حتی از سادهترین عناصر و مواد، مثل قهوه و وازلین. یاد گرفتم چطور یک انسان را با دستهایم بکُشم.
دربارهی توپ، قرآن و سیاست جهانی از ابن الشیخ اللیبی یاد گرفتم، همان کسی که مسئولیت ادارهی پادگانهای آموزشی اسامه بن لادن را به عهده داشت و همان کسی که، بعدها، دربارهی وجود ارتباط بین بن لادن و صدام حسین به سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا دروغ گفت.
با ابوخباب المصری، بزرگترین کارشناس بن لادن در موضوع مواد منفجره دیدار داشتم که تلاش کرد مرا برای انفجار یک سفارتخانه به خدمت بگیرد.
با ابوزبیدة بزرگترین جذبکنندهی نیروی القاعده دیدار کردم، که مرا به اروپا بازگرداند تا به عنوان نیرویی در یک هستهی مخفی جهادی فعالیت کنم و موقع مقدمهسازی و آمادهشدن برای حملات، تجربیاتم در موضوع مواد منفجره را ارائه کنم.
اما هیچ کدام از آنها حقیقت را نمیدانستند: این حقیقت که من ضد آن شوریده بودم و به خاطر اینکه بیگناهان را میکشتند مخالفشان شده بودم. این حقیقت را که من یک جاسوس بودم. این حقیقت را که من به عنوان جاسوس دستگاه اطلاعات خارجی فرانسه (DGSE) به پادگانهایشان نفوذ کرده بودم. هنوز برای آن دستگاه کار میکردم و بعد از آن هم (بعد از بازگشتم از افغانستان به اروپا) با دستگاه ام آی 5 انگلیس شروع به همکاری کردم؛ با این وجود ابوزبیده هنوز مطمئن بود من برای او کار میکنم. برای دو دستگاه اطلاعاتی فرانسه و انگلیس به دو مسجد لندنی تندرو که متعلق به ابوقتادة و ابوحمزة بودند نفوذ کردم. در راستای حمایت از جهاد، به پاکستان پیغام، و حتی پول، بردم. این پولی بود که افسران دستگاه اطلاعاتی بریتانیا در اختیارم میگذاشتند.
در سفرهایم، با صدها نفر دیدار کردم که کپی برابر اصل هواپیماربایان 11 سپتامبر بودند. مردانی بودند بدون وطن؛ مردانی که در غرب لعنت شده بودند چون سفیدپوست و مسیحی نبودند، و در کشورهای خودشان لعنت شده بودند چون دیگر از نظر لباس پوشیدن و روش حرفزدن شباهتی به مسلمانها[ی سنتی] نداشتند. تنها پناهگاهشان، خشم مشترکشان بود، تنها چیزی که آنها را به اعتقاداتشان، به خانوادههایشان، و به زمین پیوند میداد.
همه اینها را میفهمیدم چون من یکی از همان مردان بودم.
چاپ دوم کتاب پرفروش «از افغانستان تا لندنستان» خاطرات عمر الناصری (ابو امام المغربی) در قطع رقعی و 568 صفحه به ترجمه وحید خضاب توسط انتشارات شهید کاظمی روانه بازار شد.
منبع: خبرگزاری دانشجو
کلیدواژه: فرانسه انتشارات شهید کاظمی
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت snn.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرگزاری دانشجو» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۳۸۴۳۵۷۱ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
خاطرات عضو جداشده منافقین
حضور بیش از دو دههای در سازمان مجاهدین خلق و ارتباط نزدیک با سران سازمان، وی رابه جعبه سیاه مجاهدین خلق تبدیل کرده است. خدابنده به دلیل مسئولیتش درسازمان (سرتیم حفاظت ازرجوی،عضو شورای مرکزی وفرمانده ارتش آزادیبخش) اطلاعاتی بدیع از درون سازمان مجاهدین خلق دارد.کلاهی یا کریم رادیو
خدابنده که با نام مستعار«رسول» درسازمان فعالیت میکرد، درتابستان۱۳۶۰مسئول مستقیم انتقال محمدرضا کلاهی و مسعود کشمیری (عاملین انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری و دفتر نخستوزیری) بود. وی دربخشی از این کتاب، درباره انتقال کلاهی و کشمیری از ایران میگوید: «همزمان با ورود مسعود رجوی و ابوالحسن بنیصدر به فرانسه(مرداد ۱۳۶۰)، من از لندن به پاریس اعزام شدم و سپس همراه سعید شاهسوندی برای انتقال یک فرستنده رادیویی ۱۰کیلوواتی و سایر وسایل ارتباطی از مونیخ به بغداد و ازآنجا به مرز کردستان ایران و از طریق کوهستان به دره زیرسردشت منتقل شدم. مدتی از حضور در کردستان نگذشته بود که این مقر تبدیل به محل وصل نفرات داخل کشور به فرانسه شد. بسیاری از اعضا در آن سالها بهویژه بعد از شکست ۳۰خرداد ۱۳۶۰ از طریق مقر ما که آن زمان همجوار مقر حزب دموکرات بود، به دفتر بغداد و از طریق اردن به فرانسه منتقل شدند. از جمله اینها مهدی ابریشمچی و جلال گنجهای بودند که همه آنها را خودم از مرز تحویل گرفتم. محمدرضا کلاهی (عامل انفجار دفتر حزب جمهوری) و مسعود کشمیری (عامل انفجار ۸ شهریور) هم در همین زمان و البته با فاصله زمانی کمی به مقر ما منتقل شدند. مشخص بود که هیچکدام را به خاطر سابقه نمیتوانستیم به اروپا بفرستیم و دستور، نگهداشتن و مراقبت از آنها بود. کلاهی (با نام سازمانی کریم رادیو) را که به لحاظ فنی در ایستگاه رادیو قابلاستفاده بود در کردستان نگه داشتیم و مسعود کشمیری (با نام سازمانی باقر روابط) را که عربی بلد بود به دفتر بغداد فرستادیم... .» خدابنده اطلاعات و تحلیلهای جالبی درباره حیات یا ممات کشمیری و کلاهی دارد.
خشم خلق قهرمان!
وی در جای دیگری از خاطراتش میگوید: «درمورد انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی(۷ تیر ۱۳۶۰) و دفتر نخستوزیری (۸شهریور۱۳۶۰)، فکر نمیکنم کسی دراعضا، هواداران، اعضای شورا یا جداشدگان باشد که نداند این دو عملیات کار سازمان بوده است. رجوی بارها در جلسات خصوصی،این مسئولیت راگردن گرفت. اوعلنا مسئولیت این دوعملیات رامیپذیرفت و میگفت: این خشم خلق قهرمان بود! عامل اصلی دو عملیات ۷تیرو۸شهریور ۱۳۶۰، دو نفر به نامهای محمدرضا کلاهی و مسعود کشمیری بودند؛ کسانی که وظیفه انتقال آنها از ایران، برعهده من گذاشته شد.»
اطلاعات مسعود خدابنده ازپیشینه سازمان، روابط تشکیلاتی،طرحهای عملیاتی گوناگون، کمپ اشرف، منابع مالی سازمان مجاهدین خلق و پشتپرده روابط مسعود رجوی با افراد و گروههای مختلف، خواندنی وجالب است. او که به همراه برادرش ابراهیم در سازمان عضویت داشت، اطلاعات جالبی از سرکرده فرقه منافقین دارد.گفتنی است کتاب «تهران تا تیرانا» به قلم محمد جعفربگلو نوشته شده و انتشارات شهید کاظمی این کتاب را چاپ کرده است.