مغایرت خط مذاکره و سازش با آمریکا با عقلانیت سیاسی
تاریخ انتشار: ۲ خرداد ۱۳۹۸ | کد خبر: ۲۳۸۶۶۶۰۸
سابقه امریکا به صورت عام و ترامپ به صورت خاص در عهدشکنیها و نقض توافقات قبلی که نقض برجام و نتایج مذاکره با کرهشمالی حجت روشن برای اثبات غیرقابل اعتماد بودن امریکا و ترامپ و ذاتی بودن خدعه و عهدشکنی در نزد آنان است.به گزارش بلاغ،روزنامه «جوان» در یادداشتی از «رسول سناییراد» نوشت:
دونالد ترامپ، رئیسجمهور امریکا در ادامه سیاستهای غیرمنطقی و جنجالی خود و پس از اقدامات چالشی همچون قرار دادن سپاه پاسداران در فهرست گروههای تروریستی، تلاش برای به صفر رساندن صادرات نفتی ایران، اعلام ممنوعیت خروج آب سنگین و اورانیوم غنی شده و تحریم صادرات مواد فلزی چهارگانه از ایران که با چاشنی شبح جنگ و القای خطر بروز درگیری نظامی با بزرگنمایی تحرکات نظامی امریکا در منطقه توسط همتیم افراطیاش جان بولتون همراه بوده با مطرح ساختن اینکه آماده تماس تلفنی ایران و انجام مذاکره است، در واقع هدف اصلی کاخ سفید را از اینهمه جنجال و تنشآفرینی یعنی وادارسازی ایران اسلامی به مذاکره بر ملا کرد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
با وجود این، تقاضای ترامپ برای تماس و مذاکره با بیاعتنایی و واکنش سرد مسئولان و تعجب و تمسخر اکثریت جامعه ایران مواجه شد و امام خامنهای، رهبر معظم انقلاب اسلامی نیز هرگونه مذاکره را غیرعقلانی خواندند. اما در همین حال گاهی برخی عناصر سیاسی زمزمههایی مبنی بر توجه به این خواسته ترامپ و انجام مذاکره با امریکا میکنند که با مفروض گرفتن رفع خطر جنگ و یا کاهش فشارهای اقتصادی به عنوان پیامدهای مذاکره در این شرایط، دنبال میشود.
حال آنکه هرگونه مذاکره و یا اعلام آمادگی برای آن در شرایط فعلی اگر از سر سپردگی به کاخ سفید و خیانت نباشد، با عقلانیت سیاسی و سیاستورزی عقلانی فرسنگها فاصله دارد. دلایل و نشانههایی که این فاصله را تأیید میکنند عبارتند از:
۱- سابقه امریکا به صورت عام و ترامپ به صورت خاص در عهدشکنیها و نقض توافقات قبلی که نقض برجام و نتایج مذاکره با کرهشمالی حجت روشن برای اثبات غیرقابل اعتماد بودن امریکا و ترامپ و ذاتی بودن خدعه و عهدشکنی در نزد آنان است.
۲- همزمانی فشارها و تهدیدات با ادعای مذاکره که شرایط مذاکره را نقض و اجبار و یک سویه بودن آن را رقم زده و با تصور ابزار باجخواهی از آن استفاده میکند.
۳- هدفگذاری روی مؤلفههای اساسی قدرت و عزت ایران اسلامی برای مذاکرات اجباری، یعنی فناوری هستهای، توان موشکی، عمق راهبردی و توان اقتصادی کشورمان که واگذاری و فرسایش آنان، قطعاً زمینه طمع و جنگ نظامی را تشدید میکند.
۴- نیاز ترامپ به مذاکره برای استفاده در رقابتهای داخلی به ویژه انتخابات ریاست جمهوری پیش رو که صرف کشاندن ایران اسلامی به پای میز مذاکره، پس از اقدامات زورگویانه نوعی تضمین برنده شدن در انتخابات و تثبیت قدرت ترامپ به حساب میآید.
۵- نیاز ترامپ بر اثبات نتیجه بخش بودن سیاستهای جنجالی و اقدامات ظالمانهای، چون تشدید تحریم که نفس مذاکره میتواند حجت او برای اثبات آن به حساب آید. در همان حال شوق او برای تشدید فشارها و تهدید برای نتیجهگیری بیشتر نیز محسوب میشود.
چنین گزارههایی را میتوان همچنان ادامه داد و اگر مدافعان مذاکره تنها به بخشی از آن توجه کرده و یا لجبازی نداشته باشند، در مغایرت مذاکره با عقلانیت هیچ تردیدی نخواهند داشت.
منبع: بلاغ مازندران
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.bloghnews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «بلاغ مازندران» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۳۸۶۶۶۰۸ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
پولیتیکو: ۳ دولت اخیر آمریکا در مقابل ایران ناکام شدند
خبرنگار نشریه پولیتیکو میگوید: وقتی از یک مقام آمریکایی پرسیدم استراتژی بایدن در قبال ایران چیست، با خنده گفت: من یک پاسخ برای آنها دارم؛ دولت بایدن هیچ استراتژیای در قبال ایران ندارد.
به گزارش مشرق، روزنامه کیهان در ستون خبر ویژه خود نوشت: پولیتیکو به قلم یک اپوزیسیون ایرانی میافزاید: اگر بایدن بخواهد به هرجومرج رو به افزایش در خاورمیانه پایان دهد، باید با یک استراتژی مشخص به میدان بیاید. بیشتر تهدیداتی که متوجه منافع آمریکا است، از جانب ایران است. ایران در آستانه دستیابی به بمب اتم قرار دارد. نیروهای نیابتی آن در حال گسترش اقدامات خود هستند. آنگونه که حمله اخیر به اسرائیل نشان داده، برنامه موشکهای بالستیک ایران در حال تقویت شدن است.
مقامات در واشنگتن بر سر نحوه تعریف کلمه استراتژی اختلافنظر دارند و بسیاری از این کلمه به صورت عمومی استفاده میکنند. من از بسیاری از سیاستگذاران شنیدهام که آنها از نامگذاری برخی اسناد به عنوان استراتژی که در واقع استراتژی نیستند گلایه دارند. این اسناد در واقع بحثهایی انتزاعی هستند که اغلب به چالشهای فوری و مهم سیاست خارجی نمیپردازند. اگر هدف نهائی تلاش شما حل مشکل نباشد، در آن صورت شما استراتژیای برای آن موضوع نخواهید داشت.
بنابراین وقتی مسئولان سیاست خارجی برای توصیف رویکرد بایدن در قبال ایران از کلماتی مانند «مهار»، «تنشزدایی»، «بازدارندگی» و «مدیریت ریسک» استفاده میکنند، برداشت من از این کلمات تنها تاکتیکهای مختلف است نه یک استراتژی مشخص. ایران یک مشکل است اما به نظر نمیرسد که برنامهای منسجم برای حل آن در سر داشته باشد.
در دوران ریاستجمهوری اوباما، دولت میخواست مشکل برنامه هستهای ایران را حل کند. دولت همچنین راهی برای رسیدن به آن هدف داشت و آن بهکارگیری تلفیقی از تحریمها و دیپلماسی بود؛ تلاشی که دولت اوباما از تیم جورج بوش پسر به ارث برده بود. آن استراتژی جواب داد و توافق هستهای ایران متولد شد. بسیاری از ناظران میگویند برجام به اندازه کافی خوب نبود و برخی میپرسند استراتژی واقعی اوباما درباره ایران چه بود؟ برخی او را به تلاش برای ازسرگیری روابط با ایران، به عنوان یک دشمن دیرین آمریکا متهم کردهاند. اوباما امیدوار بود توافق هستهای بتواند منجر به بهبود کلی روابط با ایران شود، اما به نظر من این یک امیدواری بود و نه بخشی از استراتژی.
دونالد ترامپ با به خطر انداختن توافق هستهای استراتژی و امید دولت اوباما را از بین برد. اما از این جهت ترامپ نیز حداقل استراتژی مشخصی برای خود داشت. هدف اعلامی او تغییر رفتار حکومت ایران بود نه خود حکومت. تغییر رفتاری که دولت ترامپ به دنبال آن بود بسیار بنیادین بود، اما در تئوری این درخواست منجر به دنبال کردن سیاست تغییر حکومت شد، نه حل مشکل. تاکتیک ترامپ فشار حداکثری بود، با چاشنی تحریمهای سنگین و دیگر اقدامات تنبیهی. واضح است که این استراتژی جواب نداد. بایدن با هدفگیری نهچندان قاطعانه احیای برجام و یک استراتژی غیر ایدهآل برای دستیابی به این هدف پا به کاخسفید گذاشت. او چند شرط برای این هدف گذاشت، از جمله اصرار بر اینکه ایران باید موافقت کند که در آینده بر سر یک توافق سختگیرانهتر و بلندمدتتر مذاکره نماید. دولت او چنان دیرهنگام به پای میز مذاکره برگشت که تلاش برای احیای برجام حتی قبل از روی کار آمدن یک دولت تندرو در تهران به دلیل درخواستهای طرف آمریکایی سرنوشت نامعلومی پیدا کرده بود.
از وقتی که تلاشها برای احیای برجام به در بسته خورد، تیم بایدن تصمیم گرفت به برخی پیروزیهای کوچک که میتوانست در مواجهه با ایران کسب کند بسنده نماید. آنها چند آمریکایی زندانی را به خانه برگرداندند هرچند که در قبال آن مجبور به پرداخت رقم قابلتوجهی وجه نقد شدند. آنها همچنین از طریق ابزارهای تکنولوژیک به حمایت از جنبش اعتراضی در ایران پرداختند.
دولت بایدن همچنان تحریمهای دولت ترامپ علیه ایران را حفظ کرده است. اما از آنجایی که اجرای این تحریمها را محدود کرده یا به دلایلی خارج از کنترل واشنگتن این تحریمها به اندازه کافی به ایران فشار نیاوردهاند، تغییری در رفتار حکومت ایران بروز نکرده است. در حال حاضر صادرات نفت ایران افزایش یافته است. احتمالا دولت بایدن به این نتیجه رسیده که هیچ راه واقعبینانه و مستقیم برای «حل» مشکل ایران وجود ندارد. تردیدی نیست که این یک مشکل دشوار است. دیگر این است که روسیه و چین که زمانی درخصوص ایران با آمریکا همکاری میکردند اکنون به دلیل تنشهایی که خود با واشنگتن دارند در حال کمک به تهران برای دورزدن تحریمها هستند. دولت بایدن حتی پس از حمله ۷ اکتبر حماس به اسرائیل، همچنان به پیگیری چشمانداز بزرگتر خود یعنی «یکپارچگی منطقهای» برای خاورمیانه ادامه میدهند. مشکلی که دولت بایدن به دنبال حل آن است، شکاف و اختلاف بین اسرائیل و دولتهای عربی است. آمریکا امیدوار است شاهد برقراری روابط دیپلماتیک میان اسرائیل و عربستان باشد.