اصفهان|روایت شجاعت سردار جنگ؛ شیر شبهای شلمچه تن دشمن را به لرزه انداخته بود
تاریخ انتشار: ۳ خرداد ۱۳۹۸ | کد خبر: ۲۳۸۷۱۵۱۴
شهید محمدعلی شاهمرادی از مردان شجاع جبهههای جنگ بود، سرداری که بسیجیها میگفتند اگر او باشد دیگر خط سقوط نمیکند. ۰۳ خرداد ۱۳۹۸ - ۰۴:۱۱ استانها اصفهان نظرات - اخبار استانها -
به گزارش خبرگزاری تسنیم از اصفهان، شهادت درسی است که بزرگ مردان و زنانی به ما آموختند که نامشان در تاریخ جانها ثبت شده است.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
شهادت درسی است که از شهدا آموختیم و آنها معلمان واقعی ما در مکتب زندگی شدند. حالا که سالهاست جنگ به پایان رسیده و چند دهه از آن گذشته است هنوز هم یادشان، قدرتشان و از خودگذشتیشان ما را شگفت زده میکند و به خود میبالیم که در سرزمینی زندگی میکنیم که مردمانش برای خاک وطن جان میدهند اما سرخم نمیکنند.
من معتقدم که شهادت شجاعت میخواهد، گذشتن از جان و دنیا و همه آنها که دوستشان داریم کار سادهای نیست اما مردمان سرزمین من پای خاک و هموطن که به میان میآید دنیا را پشت سر میگذارند و برمیخیزند و چنان دفاعی میکنند که امروزه همه را حیران کرده است.
یکی از مردان شجاع همین آب و خاک که شهره شجاعت و دلاوریاش را همه اصفهانیها میشناسند و لبخندش را در همه جای شهر دیدهاند شهید محمدعلی شاهمرادی است. جوانی شجاع و عشایری که همه را به حیرت و تحسین واداشت و سرداران بزرگ جنگ همه تحسینش کردند و پس از شهادت سخنان بسیاری در مورد دلاوریهایش گفتند و خاطرهها را دست به دست به ما منتقل کردند.
به بهانه سوم خرداد سالروز آزادسازی خرمشهر با برادر بزرگتر شهید محمدعلی شاهمرادی به گفتوگو نشستیم تا بیشتر از او برایمان بگوید. با وجودی که صفحات مجازی پر از گفتههایی در مورد این شهید دلاور است اما شنیدن از زبان برادرش لطفی دیگر دارد. برادر سردار شهید محمدعلی شاهمرادی با رویی باز از گفتوگو استقبال کرد و از برادر شجاع و دلاورش برایمان گفت و البته گلایههایی نیز داشت. گلایههایی که مظلومیت خانوادههای شهدا را بیشتر نشان میدهد.
مشروح گفتوگوی خبرنگار تسنیم با برادر شهید محمدعلی شاهمرادی را با هم میخوانیم:
تسنیم: در مورد شهید شاهمرادی برایمان بگویید. از تولد تا شهادت.
شاهمرادی: شهید محمدعلی شاهمرادی در سال 1338 در ورنامخواست در شهرستان لنجان در استان اصفهان به دنیا آمد. شهید شاهمرادی از طایفه کرانی و ساکن عشایر استان چهار محال بختیاری و اصفهان بود.
تحصیلات ابتدایی و راهنمایی را در روستای محل تولد به پایان رساند و دیپلم خود را در زرینشهر گرفت. پایان تحصیلات متوسطه او همزمان با شروع انقلاب اسلامی بود.
در عملیات فتحالمبین و بیتالمقدس بهعنوان فرمانده گردان در صحنه پیکار حضور یافت و پس از تشکیل تیپ قمر بنیهاشم(ع) مسئولیت طرح و عملیات این تیپ را بر عهده گرفت و با همین سمت در عملیاتهای والفجر 4، خیبر، بدر، والفجر 8 شرکت کرد.
وی سرانجام به قائم مقامی لشگر قمر بنیهاشم(ع) منصوب شد و با همین مسئولیت در عملیات کربلای 5 در تاریخ دوم دی ماه 65 به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
تسنیم: نخستین حضور شهید شاهمرادی در جنگ چه زمانی و کجا بود؟
شاهمرادی:زمانی که خبر آمد در پاوه جنگ شده است محمدعلی با عدهای از جوانان و همینطور دکتر چمران عازم پاوه شدند، آن زمان هنوز اسمی از جنگ به میان نبود. آنها برای نجات این شهر رفتند، یادم میآید که همان سال پیروزی انقلاب بود.
وقتی از پاوه برگشت به سپاه زرینشهر رفت، مدتی آموزش دید و عضو سپاه شد، پس از آن جریان کردستان و سنندج پیش آمد که باز هم سریعا به کردستان رفت، آن زمان شهید متوسلانی فرماندهشان بودند.
مدتی که در کردستان بودند با ضد انقلابها جنگیدند و وقتی اوضاع آنجا آرام شد برگشتند.
تسنیم:وقتی از کردستان بازگشتند چه کردند؟
شاهمرادی: وقتی محمدعلی از کردستان برگشت اوضاع آرام شده بود به زرینشهر آمد و در دو فیلم سینمایی بازی کرد. «غروب خونین» و «جان برکف»، در غروب خونین هنرپیشه نقش اصلی بود که به مسائل قبل انقلاب و ساواک پرداخته بودند. جان برکف هم در مورد مسائل کردستان بود که شهید از آن آگاهی کامل داشت.
در نمایشی هم با نام «تیر غیب» ایفای نقش کرد که در سینمای زرینشهر اجرا میشد.
شهید شاهمرادی علاوه بر اینکه مبارزی قوی و شجاع بود هنرمندی حرفهای و متواضع نیز بود. او در این زمینه خیلی استعداد داشت و بدون اینکه دورهای بگذراند به خوبی از عده اجرای نقشهایش برمیآمد.
تسنیم: آیا فعالیت هنری شهید شاهمرادی ادامه داشت؟
شاهمرادی: دیگر فرصتی برای ادامه فعالیتهای هنری نداشت، چون جنگ ایران و عراق پیش آمد. بعد از اعلان جنگ شهید و یارانش به جنوب رفتند و جلودارهایی بودند که همراه شهید چمران راه عراقیها را سد کرده بودند تا نیروهای سپاه و ارتش رسیدند و جنگ در آنجا ادامه پیدا کرد.
شهید شاهمرادی در همه عملیاتها فعالانه شرکت میکرد و به خاطر شجاعتی که داشت او را فرمانده عملیاتی تیپ قمر بین هاشم و معاون فرمانده کردند. محمدعلی در تمام عملیاتها شرکت میکرد و در همه آنها هم زخمی میشد اما آدمی نبود که استراحت کند او اصلا جبهه را رها نکرد و در نهایت در عملیات کربلا 5 به شهادت رسید و آن موقع سمتش قائم مقام فرمانده لشگر قمر بنی هاشم بود.
تسنیم:آن طور که شنیدهام شما بعد از تشییع شهید شاهمرادی متوجه شهادت او شدید، درست است؟
شاهمرادی:بله من معلم محمدعلی بودم او در دبیرستانی که مدیر بودم از شاگردان ما بود. اما ماجرای شهادتش از این قرار است که بعد از عملیات کربلا 5 هر چه منتظرش شدیم نیامد، البته سابقه داشت که گاهی بعد از عملیات نمیآمد اما این بار از هر کس میپرسیدیم و سراغش را میگرفتیم جواب ما را نمیدادند انگار میخواستند چیزی را پنهان کنند.
تا اینکه روزی خانمی بود که از مدرسهای از شهرکرد آمده بود، همسایه ما بودند. او گفت که یک عده از شهیدان را در شهرکرد تشییع کردند و یکی از آنها فامیلیاش شاهمرادی بود و قرار است او را به ورنامخواست بفرستند. او نمیدانست که شهید همان برادر من است اما من متوجه شدم که این شهید محمدعلی است و اینگونه متوجه شهادت ایشان شدم.
چیزی به خانواده نگفتم تا زمانی که پیکرش را آوردند و گفتند که به مسجد جامع زرینشهر بیایید آن زمان بود که همه متوجه شهادت محمدعلی شدند.
اصفهان| دانستن «بدعهدی دشمن» درس ارزشمند دفاع مقدس بودچرا سازمان ملل بعد از فتح خرمشهر بلافاصله قطعنامه پایان جنگ را صادر کرد؟شهرکرد| فتح خرمشهر سرنوشت جنگ تحمیلی را تغییر دادتسنیم: زمان شهادت شهید شاهمرادی پدر و مادرتان در قید حیات بودند؟ چه زمانی از دنیا رفتند؟
شاهمرادی: هر دو در قید حیات بودند. شهادت محمدعلی خیلی برایشان سخت بود به طوری که هر دو بر اثر سکته از دنیا رفتند، چیزی که اصلا در فامیل و خانواده ما نبود. اما از بس غصه خوردند و برای محمدعلی دلتنگی کردند هر دو سکته کردند.
تسنیم:علاوه بر شهید شاهمرادی چند شهید دیگر هم در خانواده دارید. کمی از آنها بگویید.
شاهمرادی: ما شش شهید تقدیم انقلاب کردیم. قبل از شهادت محمد علی برادر زادهام منوچهر، برادر همسرم (که در عملیات بیت المقدس شهید شد)، پسر عمویم رضا که رتبه اول کنکور بود (در عملیات رمضان شهید شد)، پسر عموی دیگرم علیداد که دانش آموز هنرستان بود، پسر خواهرم هم در اهواز و به دست عراقیها دستگیر و تیرباران شد چون در جیبش عکس شهید محمدعلی شاهمرادی را دیده بودند با اینکه جنگ تمام شده بود او تیرباران کرده بودند.
تسنیم:همه از شجاعت و دلاوری شهید شاهمرادی میگویند، میخواهیم از زبان خودتان از شجاعت این شهید بگویید.
شاهمرادی:محمدعلی خیلی نترس و شجاع بود همان سال زمستان که انقلاب پیروز شد دیپلم گرفت. شهریور بود که به مدرسه و نزد من آمد، میخواست چیزی بگوید اما خجالت میکشید. فکر کردم پول لازم دارد اما وقتی پرسیدم متوجه شدم که میخواهد به کردستان برود و اجازه میخواهد. به او گفتم که همین جا بمان، سربازی برو و بعد هم در جایی استخدام شو و کار کن اما گفت که نه ما چند نفر هستیم با بچههای اصفهان که میخواهیم به کردستان برویم. هر چه گفتم فایدهای نداشت روی حرف خودش بود برای همین به همراه چند نفر از بچههای اصفهان که شهید خرازی هم جزو آنها بود به کردستان رفتند.
اینکه شجاعت محمدعلی از کجا سرچشمه میگیرد باید بگویم که ما عشایر بودیم، عشایر همه شجاع و بیباک هستند آنها در کوهستان و در خطرها بزرگ میشوند. ما طایفهای میان ایل بختیاری و قشقایی و از ایل شاهسون بودیم. جمعیتمان زیاد نبود و به قول معروف مجبور بودیم که شجاع باشیم؛ مردان ما همه شجاع و دلاور بودند. نمونهاش شهدای دیگری مانند منوچهر که 14 ساله بود، یا نبیالله که دانش آموز بود و یا بقیه شهدا که همه بسیار جوان بودند و نترس و به دل دشمن زدند.
فرماندهان جنگ آن زمان هم از شجاعت شهید شاهمرادی بسیار گفتند و سخنرانی کردند. مثلا محسن رضایی زمانی که در دانشگاه اصفهان سخنرانی داشت در بخشی از سخنرانیاش گفت: «شجاعت یکی از ویژگیهای شهید شاهمرادی بود. به جرات میتوان گفت شجاع ترین فرمانده جنگ بود مستقیما روبهروی تیر و تانک دشمن حرکت میکرد بدون اینکه پلک بزند و این یک چیز عجیبی و بیسابقه بود».
سردار صفوی هم در مورد شهید سخنرانی کرده بود و همه این فرماندهان از شجاعت او میگفتند. سردار صفوی گفته بود: «شهید شاهمرادی کسی بود که بسیجیها میگفتند اگر خطی در حال سقوط بود وقتی شاهمرادی میآمد مطمئن بودیم آن خط دیگر سقوط نمیکند. وقتی میآمد تا نقشه عملیات را توجیه کند با آن لهجه شیرین عشایری خودش ساده حرف میزد اما بسیار دقیق طرحهای عملیاتی را توجیه میکرد. من در بعضی عملیاتها دیدم که گلوله از کنار گوشش عبور میکرد، خمپاره کنارش به زمین میخورد ولی ایشان انگار هیچ اتفاقی رخ نداده است ترسی به خود راه نمیداد».
تسنیم: از مهربانی شهید شاهمرادی شنیده بودیم، شما بیشتر از خصوصیات اخلاقی او بگویید.
شاهمرادی:مهربان ترین کسی که در جبههها بود محمدعلی بود. با اینکه معاون لشکر بود با تمام بسیجیها یکسان رفتار میکرد، با آنها غذا میخورد، خودش جلوی نیروها میرفت و به سنگرهای دشمن میزد.
به پدر و مادرمان خیلی احترام میگذاشت وقتی به مرخصی میآمد اگر شب بود در نمیزد که آنها بیدار شوند از روی دیوار میآمد، خیلی چالاک بود، به اتاق خودش میرفت و میخوابید تا مبادا پدر و مادرمان بیدار شوند، اهل خانه هم صبح متوجه میشدند که محمدعلی به خانه آمده است.
تسنیم:آیا آن گونه که شایسته است به خانواده شهدا رسیدگی میشود؟
شاهمرادی:متاسفانه خیر نمیخواستم به این موضوع اشارهای کنم اما ما نامهربانی زیادی دیدیم. اصلا با ما همکاری نکردند. وقتی پشت تریبون میروند با صدای بلند میگویند که احترام خانوادههای شهدا را نگه دارید و برای شهدا چه باید بکنیم.
من یک معلم هستم و 33 سال برای کشور کار کردم. یکسال قبل از انقلاب کارهای انقلابیام را شروع کردم و حالا کسانی سر کار آمدهاند که دانش آموزان من بودند. اگر این افراد قوی بودند و برای این مملکت کاری انجام دهند دلمان نمیسوزد اما وقتی میبینیم عدهای مقامهایی را امروزه گرفتهاند که نه انقلابی بودند و نه در جنگ شرکت کردند دلمان میسوزد. حیف که قدر شهدا را ندانستند. نمیدانم دلیلش را چه بگویم.
تسنیم:مهم ترین وصیت شهید شاهمرادی چه بود؟
شاهمرادی: محمدعلی برای همه وصیت کرده بود و به هر کس چیزی گفته بود. به دانش آموزان، معلمان، جوانان، روشن فکران و مسئولان و خانواده و غیره.
در قسمتی از وصیتنامهاش به روشنفکران گفته بود:«شما ای روشنفکران و متعهدان ما خون خویش را نثار اسلام کردیم تا خون شما رنگ گیرد، ما تاریکی و دشواری را برای خود پذیرفتیم تا راه شما روشن باشد، ما جان خود را چون جرقه در این فضا قرار دادیم تا آسمان شما مهتابی شود و اینک اگر از این پس تباهی پدید آمد باید بر شما افسوس خورد و اگر ستم کردند بر شما باید گریست».
تسنیم:چه کتابهایی تاکنون در مورد شهید شاهمرادی نوشته شده است؟
شاهمرادی:یکی از کتابهایی که در مورد شهید نوشته شده «شیر شبهای شلمچه» است و «عباس لشگر» زندگی شهید محمدعلی شاهمرادی است.
گفتوگو از ثریا قنبری
انتهای پیام/ح
R41346/P4001/S6,51/CT2منبع: تسنیم
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.tasnimnews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «تسنیم» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۳۸۷۱۵۱۴ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
ناخدا یکم صمدی در گفت و گو با «خبرآنلاین» روایت کرد
جواد مرشدی: از سال ۱۲۹۹ تاکنون، بیش از یک قرن است که روز ارتش در ایران گرامی داشته می شود ، پس از پیروزی انقلاب هم امام (ره)۲۹ فروردین را بنام روز ارتش نامگذاری کردند و همه ساله در این روز "ارتش"می شود تا ضمن ارایه کارنامه ارتش، افکارعمومی و کارشناسان هم مناسبت و مجالی برای گرامیداشت این فرزندان دلیر میهن داشته باشند، ارتشی که با وجود همه تغیی و تحولات سال های نخستین پس از پیروزی انقلاب ۵۷، شجاعانه به میدان مبارزه با ارتش آماده و تا بن دندان مسلح عراق شتافت و تاثیری انکارناپذیر در متوقف ساختن متجاوزان عراقی داشت.
خبرهای مرتبط:
ضربه مهلک حمله موشکی به اسرائیل به روایت وزیر رئیسی /جنتی خطاب به اسرائیل: دوران بی پاسخ ماندن به سر آمد/ حزب کارگزاران هم پیام داد خط و نشان مقام بلندپایه ارتش برای اسرائیل: منتظریم دست از پا خطا کنید / با کسی که به خاکمان تعدی کند، مماشات نخواهیم کرد آماده باش کامل نیروهای مسلح ایران در برابر اسرائیل از زبان فرمانده کل ارتشناخدا یکم هوشنگ صمدی که اعزام پیش از انقلاب او به انگلیس برای گذراندن دورهای عالی، همزمان با حضور صدام در همان مرکز لندن برای سپری کردن دوره اطلاعاتی بوده، در گفت و گویی صمیمانه با خبرآنلاین، روایتی دست اول، جذاب و کمتر شنیدهشده از آغازین روزهای دفاع مقدس را مرور کرد که با هم می خوانیم:
مشروح این گفت و گو را بخوانید:
شما قبلا فرمانده گردان تکاور دریایی بوشهر بوده اید، امروز هم روز ارتش است ،لطفا از نقش ارتش در دوران دفاع مقدس برایمان بگویید.
ضمن تبریک این روز به همه همرزمان ارتشی بعنوان یک ارتشی می گویم ارتش در جنگ ۸ ساله تحمیلی نقش اصلی و موثر را داشت. در یکم مهر ۱۳۵۹ سپاه و بسیج آنچنان سازمانی نداشتند و ارتش بود که با همه مشکلاتی که در دوران انقلاب به سرش آمده بود و معاندین ،جاسوسان و بدخواهان صحبت انحلال ارتش را می کردند و با صدور بخشنامه های مختلف خواسته و ناخواسته برای تضعیف ارتش تلاش می کردند اما ارتش، روز ۳۱ شهریور مردانه در جلوی دشمن ظاهر شد.ما وجود دشمن و احتمال جنگ را از خرداد ۵۸ به مسئولین اطلاع می دادیم ،من خودم فرمانده گردان تکاروران در جبهه جنوب و خوزستان بودم واز خرداد ۵۸ چهار واحد در آنجا داشتم که روزانه به ما اطلاعات می دادند که دشمن دارد چکار می کند و در چه وضعیتی است و ما این را به نیروی دریایی انتقال می دادیم و نیروی دریایی به ارتش و ارتش به مسئولین می داد ولی مسئولین قبول نمی کردند و می گفتند بیشنر مردم عراق شیعه هستند و انقلاب را به ما تبریک گفته اند و به ما حمله نمی کنند و این برای ما بسیار سنگین تمام می شد که چرا آنها وظیفه سازمانی ارتش را نمی دانند آنقدر برای تضعیف ارتش کار می کنند؟ برخلاف همه این فشارها و تنگناها، ارتش از روز ۳۱ شهریور وارد عمل شد و کار را به جایی رساند که به فاصله یک هفته یغنی هفتم مهر صدام پیشنهاد مذاکره کرد. هدف صدام این بود که یکم مهر، خرمشهر را بگیرد ،سوم مهر، خوزستان و نهایتا، هفتم مهر در میدان آزادی تهران و در جمع رسانه های خارجی، گفت و گوی پیروزی را برگزار کند.
چرا صدام به فاصله هفت روز پس از آغا تجاوز به خاک ایران، مصلحت را در ارایه پیشنهاد مذاکره دید ؟
به علت مقاومت ارتش ، پیشروی را دور از دسترس می دید. این درحالی است که ارتش در آن زمان فرماندهان اصلی و رده بالای خود را از دست داده بود، سپهبد،سرلشگر،سرتیپ و ارتشبد نداشتیم و همه حذف شده بودند و حداکثر، فرماندهان میانی، مانده بودند.آن زمان در پی تلاش و فشار برخی نمایندگان مجلس، سیزده هزار افسر ارشد ارتش را پاکسازی کردند و در سطوح بالای فرماندهی ارتش، کسی نمانده بود. من پنجم مهر رفتم ۵ عراده تانک چیفتن از لشگر ۹۲ زرهی اهواز بگیرم و دنبال فرمانده گردان تانک گشتم ، نهایتا، یک سروان مخابرات را پیدا کردم و ایشان گفت من فرمانده هستم ،گفتم جناب سروان رسته شما مخابرات است وسروان مخابرات اگر خیلی خیلی زرنگ باشد می تواند یک گردان مخابرات را اداره کند نه گردان تانک چیفتن را! گردان تانک را افسر زرهی با درجه سرهنگ دومی باید اداره کند .این وضعیتی بود که در ابتدای جنگ برای ما پیش آمده بود و ارتش با این همه مشکلات توانست در روز هفتم دشمن را متوقف و به زانو در آوَرَد . فاصله شلمچه تا خرمشهر ۵/۱۶کیلومتر بود و دشمن می توانست یک ساعته به خرمشهر برسد ولی با مقاومت شجاعانه ارتش ، روز هفتم، هنوز نتوانتسته بود از پُل نو که بین شلمچه و خرمشهر است ، عبور کند. .شهید صفری افسر تکاور تیربارچی محافظ پل نو اجازه نمی داد پرنده ای هم از این پل عبور بکند، چه رسد به نظامیان دشمن. و مسیر دیگری نیز برای عبور تانک ها و نفربرهای عراقی غیر از این پل وجود نداشت.ارتش با همه مشکلات مردانه ایستادگی کرد ما رزمندگان آن زمان ارتش افتخار می کنیم که در طول ۸ سال دفاع ، مهم ترین وظیفه سازمانی خود، یعنی حفظ مرزهای کشور را به حوبی انجام دادیم.
بر این اساس ارتش در حفظ مرزها نقش بسزایی داشته است.
بله ارتش نقش کاملی داشت،ما در سه جبهه می جنگیدیم،جبهه شمالی،جبهه میانی و جبهه جنوبی که من درجبهه جنوبی و خوزستان بودم . گردان تکاوران ماموریت زمینی ندارد و ماموریت سازمانی و اصلی این گردان حفظ سواحل ،سکوهای نفتی و جزایر است و ما در خرمشهر با دشمن جنگیدیم و ۳۴ روز در برابر دشمنی که می خواست روز اول خرمشهر را تصرف کند مقاومت کردیم.
گردان تحت امر شما شامل چند تکاور بود و با چه تعداد نیرویی این مقاومت را انجام دادید؟
من ۸۰۰ تا ۹۰۰ نقر تکاور داشتم که همگی افسر و درجه دار بودند ، ما سرباز نداشتیم.
نبروهای مردمی هم شما را همراهی می کردند؟
بله، نیروهای مردمی از اقشار مختلف هم شاید ۴۰۰ نفر با ما همراه بودند.ما توانستیم با این تعداد نیرو در مقابل دو لشکر زرهی و مکانیزه ارتش عراق با چند گردان گارد ریاست جمهوری و چند گردان جیش الشعبی مثل بسیج ما، مقاومت کنیم.ارتشی ها مردانه در برابر دشمن ایستادگی کردند و همان مدافعین خرمشهر که من همیشه از آنها یاد می کنم از اقشار کشور بودند مردانه جان برکف ایستادند و الان اسمی از آنها برده نمی شود .
چرا اسامی این غیورمردان برده نمی شود؟
نمی دانم ،ببینید امروز روز ارتش است و در اصل روز نیروی زمینی نیز می باشد ولی در رادیو و تلوزیون چه برنامه ای می بینید؟ رسانه ملی چه برنامه ای برای امروز دارد .اینها را ببینید و بعد بپرسید چرا اسامی آن دلاورمردان برده نمی شود؟
گویا، شما در ابتدای جنگ بازنشسته شده بودید و به میل خود تان وارد جنگ شدید ...
بله من دو ماه بود که بازنشست شده بودم ولی چون هنوز نفر بعدی نیامده بود واحد را تحویل بگیرد من مشغول خدمت بودم. زمانی که جنگ آغاز شد من تسویه حساب هم کرده بودم و فرمانده به من گفت تسویه حساب شما روز میز من است می خواهی بروی یا بمانی؟ گفتم نخیر ناخدا رزمجو من با واحدم می روم خرمشهر،دشمن وارد خانه ما شده و غیرت ما قبول نمی کند. من اجازه نمی دهم تا زمانی که زنده هستم دشمن خاک کشور من را زیر پا داشته باشد.شعار من این است : دوست دارم کفنم پرچم ایران باشد، تکاور می گوید می جنگم جان می دهم ،خون می دهم ولی یک وجب از خاک کشور به دشمن نمی دهم.
امروز علاوه بر روز ارتش سالگرد غرق شدن ناوشکن سهند و حمله به ناوشکن سبلان و ناوچه جوشن در سال ۱۳۶۷ از سوی آمریکا هم هست، ،شما در این نبرد شرکت داشتید؟
نه من مشارکت نداشتم ولی جالب این است که اسمی از رزمندگان این ناوشکن ها هم برده نمی شود! فرماندهان اینها الان کجا هستند؟ آیا رادیو و تلویزیون اسمی از این سه ناو برده است؟ اینها در مقابل ارتش آمریکا ایستادند چرا اسمی از آنها برده نمی شود .من می خواهم بگویم رادیو تلویزیون برای ما ارتشی ها کار نمی کند، دوست ندارند، جانفشانی های دلاوران ارتش را بازتاب بدهند. بارها در شبکه های مختلف گفته ام شما رادیو تلویزیون ملی نیستید، میلی هستید و با هیچ وقت با ما جور نیستید. شهدای ما از شما شاکی هستند،حق شهدای ما را از بین برده اید.تا حالا کِی اسمی از شهید مرادی فرمانده گردان ۱۰۶ برده شده؟ شهیدی که ترکش سرش را از بدنش جدا کرد و در جلوی چشم من بدون سر در جاده اهواز می دوید و افتاد زمین و وقتی وی را در آغوش گرفتم در بغل من شهید شد.کجا هستند ۱۰۳ نفری که در ۳۴ روز مقاومت در خرمشهر از گردان تکاوران شهید دادیم.کجا هستند ۲۹۳ نفر جانباز از ده درصد تا ۹۳ درصد ،امیر سیاری هم تکاوری است که در همان ۳۴ روز ۷۵ درصد جانباز شدند.
شما پیشرفت ها و دستاوردهای ارتش را چگونه می بینید؟
من الان بازنشسته هستم و الان در ارتش نیستم و اطلاعاتی ندارم.
درست ،ولی به هر حال اخبار را که رصد می کنید. بنابر همین اخبار دستاوردهای ارتش را چگونه ارزیابی می کنید؟
آنچه که از دور می شنوم انشاالله خوب است.
تاثیر حضور نیروی دریایی ارتش را در آبهای بین المللی را چگونه می بینید؟
الان نیروی دریایی خیلی خوب است و اصلا قابل مقایسه با آن زمان نیست،حتی واحد خودم. دنبال یک قبضه توپ ۱۰۵ یا ۱۵۵ می دویدم و گیر نمی آوردم ولی الحمدالله الان تیپ های تفنگداران و تکاروران ما آتشبار دارند .بعضی وقت ها که به جاسک و چابهار می روم و این پیشرفت ها را می بینم لذت می برم.حتی یک بار لوله یک توپ را بغل کردم و گریه کردم و فرمانده وقت آمد و گفت چرا گریه می کنید گفتم خوشحالم که شما این سلاح دارید واز خوشحالی گریه می کنم ،شما این را دارید و من در زمان جنگ این را نداشتم که اگر داشتم خرمشهر سقوط نمی کرد.
۲۱۲
برای دسترسی سریع به تازهترین اخبار و تحلیل رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید. کد خبر 1896415