چاره کار صدا و سیما رفع انحصار است
تاریخ انتشار: ۸ خرداد ۱۳۹۸ | کد خبر: ۲۳۹۱۴۴۹۲
بختآزمایی که در صداو سیما راه افتاده، نقطه مقابل نامگذاری سال به نام «رونق تولید» است صدا و سیما در هفته های اخیر ماجراهای متعددی را پشت سر گذرانده که آخرین آن اخراج مدیر شبکه 5 در پی پخش یک مداحی تفرقه افکنانه از این شبکه بود. مرتضی گل پور خبرنگار
قبل از آن ماجرای مسابقاتی که عنوان بخت آزمایی به خود گرفت و با انتقاد شدید آیت الله مکارم شیرازی هم روبه رو بود پیش آمد و همزمان حذف برنامه پر مخاطب نود از شبکه 3 هم بازتاب های گسترده ای در افکار عمومی یافت.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
علت چیست؟ عبدالله گیویان معتقد است علت را باید در انحصار این رسانه جست و جو کرد و تا زمانی که این انحصار برقرار است، اوضاع تغییر نخواهد کرد. بهانه گفتوگو، با این استاد و پژوهشگر ارتباطات مقاله او در سایت مرکز بررسیهای استراتژیک ریاست جمهوری با عنوان «سیاست ارتباطی یا بختآزمایی عمومی» بود که گیویان در آن، رواج برنامههای بختآزمایی را «هلاهل شانس» و از بین برنده عاملیت انسانی میداند. گیویان که دکترای خود را از کالج سواس دانشگاه لندن گرفته، سالها قائم مقام مرکز مطالعات و سنجش برنامهای صدا و سیما، بنیانگذار و سردبیر نشریه سنجش فصلنامه مرکز مطالعات و سنجش برنامهای صدا و سیما، مشاور معاونت سیما و عضو هیأت علمی و مدرس دانشکده صدا و سیما بوده است که البته باوجود برگزیده شدن به عنوان استاد نمونه، سرنوشتی همچون عادل فردوسیپور برای او رقم خورد. گفتوگو با او درباره کالبدشکافی آنچه آمروز در صدا و سیما جریان دارد را در ادامه میخوانید.
٭٭٭
رواج بختآزمایی یا به تعبیر شما «هلاهل شانس» در صدا و سیما، اتفاق پسینی است یا پیشینی؟ صدا و سیما از ساختارهای اقتصادی و اجتماعی یا رسانههای خارجی تأثیر گرفته یا خود مبدع این رویهها است؟
بدون اینکه وارد بحث «اول مرغ یا تخم مرغ بود» شوم، باید بگویم اساساً چنین فضایی در فرهنگ ما نهادینه است. این بیت حافظ که «دولت اگر مدد کند دامنش آورم به کف» و مشابه این در اشعار دیگر شاعران، نشان میدهد که بخت و اقبال پدیدهای قطعی به حساب میآمده است. یکی از دلایل اهمیت بخت و اقبال، روزگاری بود که شاعران در آن زندگی میکردند، روزگاری که هیچ چیز حساب و کتاب نداشت. این وضعیت برای ما یک خرده ریگ فرهنگی با خود آورده و آن، اعتقاد به شانس و اعتقاد به رسیدن چیزی از ناکجاآباد است. در چنین زمینه فرهنگی، تهییج مردم کار سختی نخواهد بود. پس پاسخ سؤال شما این است که هم در فرهنگ ما اعتقاد به بخت و طالع زیاد است و از سوی دیگر هستند کسانی که بر این آتش میدمند که یا ناآگاهند یا آگاهانه است.
شما در مقاله خود میان فرهنگ بخت و اقبال و حوزه سیاست هم ارتباط برقرار کردید، اینکه کسانی، ناگهان و برحسب اتفاق به یک جایگاه اقتصادی میرسند، یا در حوزه اقتصاد گفتید که برخی بر حسب اتفاق به ثروتی دست مییابند.
فرهنگ برای من بنیادیتر از سیاست، اقتصاد و اجتماع است و به همین دلیل یک فرهنگگرا (culturalist) هستم. در این نگاه فرهنگ و سایر نهادهای اجتماعی با هم در تعامل هستند، اما این طور نیست که فرهنگ را نادیده بگیریم. بله، در طول تاریخ بسیاری کسان را داشتیم که یک شبه در اقتصاد بار خود را بستند، یا کسان ناشناختهای که یک باره به اوج قدرت و شهرت سیاسی رسیدند. بنابراین، مردم درعین داشتن باورهای فرهنگی به شانس، نمونهها و نمودهای عینی هم به وفور دیدهاند.
این نگاه به شانس با عاملیت انسانی چه میکند؟ با انسانی که باید زندگی و سرنوشت خود را بسازد.
کاملاً ضد آن عمل میکند. هنگامی که بنیان روی حداقلهای قابل اتکا گذشته میشود و عقلانیت این طور تعریف میشود که با ورودی A فقط و فقط خروجی B قابل محاسبه است، در این صورت عقلانی تصمیم گرفته و عمل میشود. اما اگر غیر از این فکر شود، به شیوههای دیگر عمل میشود. ما نمیتوانیم دخل و خرج خود را با هم حساب کنیم، نمیتوانیم جایگاه آرزوهای خود را مشخص کنیم. به عبارت دیگر، هنگامی که در فرهنگ شانس غوطه میخورید، محاسبات عقلانی برای رسیدن به آرزویی و محقق کردن خواستهای، معنا ندارد. چون ممکن است به یک باره اتفاقی خارج از علل و اسباب طبیعی رخ دهد. بنابراین فرهنگ شانس، نقطه مقابل عقلانیت است.
اشاره کردید وقتی سال جاری به عنوان سال رونق تولید نامگذاری میشود، انتظار میرود تلویزیون به عنوان اصلیترین، فراگیرترین و مؤثرترین رسانه حاکمیت، عقلانیت را ترویج کند، به نظر شما این برنامه ها در راستای برجسته سازی و اهمیت تلاش و کار هست؟
من خودم را در مقام توصیف این وضعیت قرار میدهم. زیرا برای تبیین چرایی آن اطلاعات کافی ندارم، فقط حدس میزنم که گروههای فکری فعال در صدا و سیما، دچار یک لغزش بسیار جدی شدهاند و این لغزش این است که این گروه فکری، براین باورند که فقط با نمایش مدرن بودن، میتوانند عقاید خود را در بستهبندیهای جدید به مخاطبان القا بکنند. این مشیای است که اخیراً در صدا و سیما میبینم.
این عقاید هم ایدئولوژیک و هم اهداف عملیاتی که در صدا و سیما دنبال میشود است. به صورت بسیار صریح و روشن، این ماجرا در استفاده تبلیغاتی یا همکاری تبلیغاتی با آقای تتلو رخ داد. آنجا عریانترین شکل استفاده از سلبریتی و تظاهر یا وانمود کردن به اینکه من بسیار مدرن، باز و امروزی هستم، دیده شد. به همین دلیل فکر میکنند استفاده از «هشتگ ستاره مربع» یک وجه مدرن هم دارد. البته نمیشود انکار کرد که در این میان منافع مادی بسیار زیادی هم وجود دارد که به دلیل نبود اطلاعات کافی، نمیتوانم انگشت اتهام را به سمت معینی ببرم. اما نمیشود انکار کرد که اقتصاد سیاسی در فعالیتهای اخیر صدا و سیما نقش بسیار تعیین کنندهای داشته است و متأسفانه این نقش نه به نفع فرهنگ تولید بوده، نه به نفع اصلاح فرهنگ و نه به نفع برقراری ارتباط صادقانه با مخاطب.
پس چه کسانی نفع بردهاند؟
وقتی اینها نبوده است، احتمالاً به نفع کسانی بوده که منفعت مالی عظیمی بردهاند. زیرا اگر قرار است صدا و سیما واقعاً شایستگی ایران را داشته باشد و تصویری ملی ارائه کند، باید خودش را از خودش بیرون کند. به عبارت دیگر، تا زمانی که صدا و سیما خودش را از خودش بیرون نکند، نمیتواند پسوند ملی داشته باشد. اتفاقی که درباره قماربازیها یا بخت آزمایی تلویزیونی افتاد، بسیار اعجاب انگیز بود. اعجاب از این جهت که در یک سال پس از انتشار مطلب من در نقد این قماربازی، تا زمانی که آیتالله مکارم شیرازی اظهار نظر نکرد، آن مقاله یا اساساً آن رویکرد صدا و سیما بازخوردی پیدا نکرد، نه در دانشگاهها، نه میان اساتید ارتباطی و نه در منتقدان صدا و سیما. شاید همه ما کرخت شدهایم، یعنی صدا و سیما تا اندازهای مسیر فاجعهآمیزی را طی میکند که ما نسبت به آن بیتفاوت شدیم. واقعاً پدیده عجیبی است.
شما در مقاله خود اشاره کردید که این اتفاقات، مانند اقتصاد سیاسی شکل گرفته در آن و نمایشی کردن هرچیز، میتواند ناشی از انحصار بی مرز و ناپاسخگویی این رسانه باشد. اولاً که چرا انحصار بی مرز شکل گرفت؟ ثانیاً اینکه چرا کسی متوجه پیامدهای آن نیست؟
درباره تحلیل و تعلیل این انحصار بی مرز و بی مرزتر شدن آن بسیار صحبت شده است. به باور من، همان تصوری که معتقد است میتواند با این انحصار وضعیت رسانهای را مدیریت کند، کماکان ادامه دارد، درحالی که ما به عنوان معلمان این حوزه چند دهه است که تذکر میدهیم این انحصار رسانهای عواقب خوبی ندارد و هر چقدر گستردهتر باشد، عواقب آن مضرتر خواهد بود. بارها در کلاس نظریههای انتقادی، این پرسش را برای دانشجویان مطرح کردم که چرا در سطح بینالمللی در حوزه ارتباطات، ما چپترین مواضع را اتخاذ میکنیم؛ به این معنی که خواهان آزادی بیان و آزادی ارتباط برای همه هستیم، مخالف امپریالیسم و انحصارگری خبری هستیم، اما به مجرد اینکه میخواهیم درباره داخل کشور صحبت کنیم، از چپ چپ به راست راست تغییر مکان میدهیم؟ به عبارت دیگر، در داخل کشور به هیچ وجه چندصدایی را برنمیتابیم، به هیچ وجه شیوههای مختلف بیان را نمیپذیریم، به هیچ وجه نمیخواهیم از انحصار کوتاه بیاییم و درعین حال عواقب و اثرات آن را هم میبینیم. اما نسبت در محیط بینالملل، رویکرد و انتظار ما کاملاً عکس آن است.
عواقب و پیامدهای این انحصار چیست؟
این انحصار که رو به گسترش هم هست، عواقب بسیار بدی دارد. یکی از آنها تصور اشتباهی است که درباره سلبریتیها رخ داده است که من از آن به ریاکاری رسانهای تعبیر میکنم. یعنی به سراغ سلبریتیها رفتن، در حالی که از اساس خود را با آنان متباین میبینند، اما با خود فکر میکنند که تا اندازهای برای من کار خواهند کرد و اگر کار نکرد، او را به بیرون پرت میکنیم. به همین دلیل میبینیم از یک طرف چهرههای سینمایی وارد تلویزیون میشوند تا مخاطب جذب کنند، اما از سوی دیگر برنامه یک مجری تلویزیونی با بیش از دو دهه سابقه، تنها به دلیل انتقاد از فلان مدیر، تعطیل شده است. چه کسی گفته چنین اتفاقی مشروع است؟ من از اهالی رسانه تعجب میکنم که چرا نسبت به این ماجرا واکنشی نشان نمیدهند؟ یک مدیر با یک مجری به سر لج آمده و این طور برخورد میکند. یک نفر باید به این مسأله رسیدگی کند.
آن هم در حالی که از سوی مردم به عنوان برترین برنامه و برترین مجری هم انتخاب شده بود.
البته این برخورد تلویزیون که از یک طرف به عنوان برگزیده انتخاب شوید و از سوی دیگر منها شوید، چندان هم عجیب نیست. کما اینکه خود من چند سال در دانشکده صدا و سیما به عنوان معلم برگزیده انتخاب میشدم، اما اجباراً مرا بازنشسته کردند.
برخی معتقدند این سازمان کارکردهای خود را از دست داده و حتی در حوزه سیاسی هم آورده ای مشخص ندارد بخصوص که در رقابت با رسانه های خارجی مخالف نظام توانمندی لازم را بروز نداده است.
پیش از انقلاب، دستیابی به تلویزیون برای انقلابیون یک آرزو بود. اگر به نشریات روشنفکری دینی یا مبارزان دینی قبل از انقلاب مانند مکتب اسلام نگاه کنید، مقالههایی با این مضمون میبینید که اگر تلویزیون دست ما بود، چهها میکردیم.
مطابق این رویکرد، در دورهای تلاش شد نشان داده شود که میتوانیم تلویزیون داشته باشیم. انگار تلویزیون عقرب جرارهای است که باید در دست بگیریم. ما این کار را کردیم. بعد از مدتی دیدیم چه اسب زیبایی است، میتوانیم سوارش شویم. اندکی بعد، به دلیل رسیدگی نکردن درست، این اسب سرحال چموش به یک چیز ناتوان تبدیل شد. تدریجاً به اینجا رسیدیم که همه فکر و ذکر ما این شد که آن را تیمار یا گاهی زنگولهای هم به آن آویزان کنیم. در مسابقات جهانی کشتی، تلویزیون ما از یک کانال تلگرامی که مسابقات را پخش میکرد، کاملاً ضربه فنی شد. صدا و سیمایی که در سال 74-73 حدود 16 هزار کارمند داشت و زمانی که آقای کردان داشت میرفت، تبدیل شد به بیش از 40 هزار عیال و کارمند، قرار است چه کار کند؟ به شبکههای مختلف نگاه کنید؛ یک حرف واحد است که در قالبهای زمانی و مکانی مختلف ارائه میشود که اگر اینها جمع شوند و یک شبکه باشند، طبیعتاً دردسر ما کمتر است. همینهایی هم که هستند، حقوق اینها را بدهند و اضافه نکنند، بودجه خواهی نکنند و سر بودجه سهم خواهی نکنند و الی آخر. عادت کردیم تلویزیونی با 80 شبکه داشته باشیم، اما کسی جواب نمیدهد که منفعت این 80 شبکه چقدر است؟ انگار 80 شبکه داریم تا فقط دلمان خوش باشد. صدا و سیمای فعلی با این عرض، این طول، این کیفیت، این محتوا و این بهروزآمدگی، پدیده مقرون به صرفهای نیست، مطلقاً مقرون به صرفه نیست.
برای ملتی که بودجه آن را تأمین میکند مقرون به صرفه نیست و مابهازای درخوری از آن دریافت نمیکند. چه بسا این اندازه کارکرد رسانهای برای ملت ایران، با هزینه بسیار کمتر هم قابل دستیابی باشد، آن هم با یک شبکه و البته در کنار آن، اجازه دادن به دیگران تا در چارچوبهای تعیین شده، تولید داشته باشند.
طرحی در مجلس در جریان است که گویا انحصار بی مرز این رسانه، گستردهتر هم خواهد شد و قرار است تولید صوت و تصویر فراگیر هم با مجوز صدا و سیما عرضه شود. شورای نظارت هم نمیتواند کاری از پیش ببرد. راه حل هست؟
این جهان کوه است و فعل ما ندا. کماکان پدیده تلویزیون را برای ایران و جمهوری اسلامی ایران مهم میدانم و دلم میسوزد که کارآیی خود را از دست میدهد، درحالی که تلویزیون میتواند برای مردم و فرهنگ ایران مفید باشد. اما متأسفانه اکنون کاملاً عکس این روند عمل میشود و با این روال، فایدههایش از همینی که هست، کمتر میشود. تلویزیون یک کالای اختصاصی برای یک گروه بخصوص است که حس کنند تمولی دارند، حالا اما رسانهای نیست که آحاد مردم ایران نسبت به آن احساس و علاقه یا نسبت به آن گوش شنوا داشته باشند. حالا انگار تلویزیون برای مدیران و کسانی است که آنجا کارهای سیاسی میکنند. رضایت مردم برای آنان اهمیت تعیین کننده ندارد. اگر اهمیت داشت، باید اتفاقات دیگری میافتاد. دیگر اینکه به نظر من بسیاری از اتفاقاتی که در حوزه فرهنگ در صدا و سیما میافتد، نشان میدهد که اتاق فکرها و سیاستگذاران صدا و سیما به اندازه کافی درباره فرهنگ به معنای عمیق آن، نگاه روشنی ندارند.
اصلاً برای صدا و سیما پاسخگویی چه معنایی باید داشته باشد؟
پاسخگویی یعنی مسئولیت کارهای رسانهای انجام شده در طول سالهای گذشته حسابرسی شود. اساساً حسابرسی صدا و سیما با چه کسی است؟ جایی به نام سازمان بازرسی کل کشور وجود دارد که میتواند این سازمان را از نظر مالی ارزیابی کند، اما چرا سازمانی متشکل از اساتید ارتباطی توانمند وجود ندارد تا هزینههای صدا و سیما در طول 40 سال گذشته را حسابرسی کند و مشخص کند که به چه ثمری رسیده است؟ از دست دادن مخاطب برای تلویزیون ملی یک فاجعه است. حسرت میخورم از اینکه تلویزیون ما نتوانسته است شایسته ملی بودن باشد، اما نمیدانم این را باید به چه کسی گفت؟ من هم مانند شما. اندوه میخورم و رنج میبرم، اما صدایم به جایی نمیرسد. چه شورای سرپرستی وجود دارد که حرف ما را بشنود؟ تبدیل کردن یکی از کارکردهای تلویزیون به کل کارکردهای آن، اشتباه محض است.
چه کارکردی؟
کارکرد سیاسی؛ اگر قرار است همه چیز در تلویزیون تحتالشعاع کارکرد سیاسی آن قرار بگیرد، این اشتباه محض است. اگر قرار باشد برنامههای سرگرمی صدا و سیما لایههای متنی سیاسی داشته باشد یا برای پرت کردن حواس مردم نسبت به مسائل مهم طراحی شود، اشتباه بزرگ است که البته دارد انجام میشود. هنگامی که شما نمیتوانید مجموعه اجرایی و اداری خود را به درستی و به عدالت مدیریت کنید اما سرپا هستید، این یک اشتباه بسیار بزرگ است. کسی باید باشد تا جریانات مالی که اطراف برنامهها شکل گرفته را بررسی کند. اصلاً این جریانهای مالی چرا باید باشد؟ اگر پول نیست، برنامههای خود یا تعداد شبکههای بد خود را کمتر کنید.
با وجود این به نظر شما چرا نه شاهد تغییر رویکرد در این سازمان هستیم و نه اقدامی از سوی نهاد نظارتی برای اصلاح آن.
واقعاً تصور میشود که صدا و سیما خوب است. در رسانههای امریکا «گات تلنت» پخش میشود، ما هم یکی از اینها را درست میکنیم و اسم آن را عصر جدید میگذاریم. یا فیلم «میلیونر زاغهنشین» هم در غرب درست شده است، ما هم درست کنیم. از سوی دیگر، سیاستهای خبری ما کاملاً غیرعادلانه شده است. برجستهسازی یکی از فنون در کار رسانه است، چه کسی گفته است که از صبح تا شب هر اتفاق منفی در هر گوشهای از جهان را برجسته کنیم و در همه بخشهای خبری خود مطرح کنیم تا در هر بخش خبری از امریکا خبر سیاهی گفته شود؟ گاهی از من میپرسند در غرب، همه همدیگر را میکشند یا همه به هم خیانت میکنند؟ اینها غیرواقعی است. جهان غیرواقعی که صدا و سیما تصویر میکند، جز ترضیه خاطر برای خود، حاصل دیگری ندارد.
میشود دوره تاریخی برای آن تصور کرد که از چه دورهای صدا و سیما وارد این چرخه معیوب شد؟ مثلاً میتوان گفت پس از اصلاح قانون اساسی و حذف شورای سرپرستی به اینجا رسیدیم؟
حتماً میشود مؤثر دانست، اما به نظر من، ما مشغول کشف یک پدیده جهانی هستیم، به این معنی که هنوز تلویزیون را نشناختیم، پس تلاش میکنیم چرخ را دوباره اختراع کنیم. تلویزیون این نیست. ایران، نخستین و تنها کشور در خاورمیانه بود که مانند بقیه جاهای جهان تلویزیون وارد آن شد. در ایران هم مانند سایر نقاط جهان تلویزیون به صورت خصوصی وارد شد. پس از فرار شاه به رم در مرداد 32، ثابت پاسال یک چک سفید امضا به او میدهد. وقتی که کودتا میشود و شاه برمیگردد، برای تشکر در ازای خدمات ثابت پاسال، با اجازه تأسیس تلویزیون خصوصی در ایران موافقت میشود. اما وقتی رژیم شاه قدرت تلویزیون را فهمید، تلویزیون را مصادره و آن را ملی کرد. اگر بپرسید از چه زمانی تلویزیون دچار لغزش شد، میتوان گفت از همان زمان. مادامی که تلویزیون دچار این انحصار است و تا وقتی که به ضرب قدرت سیاسی و حاکمیت، سره از ناسره تمییز داده نمیشود، وضع ما همین خواهد بود.
هیچ صورت قابل ترمیمی نمیبینم. ممکن است جاهایی بتوان آسیبها را کمتر کرد، اما چاره اصولی تلویزیون در رفع انحصار است. ما حساسیتها و نگرانیها را میفهمیم و کسانی که در چارچوب مرزهای ملی ما فعالیت میکنند، حتماً و باید تابع قواعد مورد اتفاق عموم باشند. بنابراین، مطابق گفته شما، این گزاره درستی است که رسانه تلویزیون موجود فاقد کارکردهای مورد نظر سیاسی شده است. درست به همین دلیل هر رسانهای که خارج از این محدوده عمل کند، امکان موفقیت آن چندین برابر صدا و سیما خواهد بود. این هم یک گزاره درست است. درحالی که ما میتوانیم این را به سمت منافع خودمان ببریم، اما اکنون تلاش بر این است تا رسانههای مستقل را حذف کنیم. فیلتر کردن هم جواب نمیدهد. آیا مصرف کنندگان تلگرام کمتر شدهاند؟ آمار نشان میدهد بیشتر شدهاند. در دوره کوتاهی اثر کرد، اما فیلترشکن با همه محتواهای مطلوب و منفور در اختیار همه قرار گرفت و در کنار آن تلگرام به جایگاه خود بازگشت.
رئیس شرکت سایفون اعلام کرد با فیلتر شدن تلگرام، تعداد کاربران این فیلترشکن به روزانه 10 میلیون نفر هم از ایران رسید.
مفت چنگ آنها و مفت چنگ کسانی که در تهران یا ایران، فیلترشکن میساختند و میفروختند.
نیم نگاه
نمیشود انکار کرد که اقتصاد سیاسی در فعالیتهای اخیر صدا و سیما نقش بسیار تعیین کنندهای داشته است و متأسفانه این نقش نه به نفع فرهنگ تولید بوده، نه به نفع اصلاح فرهنگ و نه به نفع برقراری ارتباط صادقانه با مخاطب
چرا در سطح بینالمللی در حوزه ارتباطات، ما چپترین مواضع را اتخاذ میکنیم؛ به این معنی که خواهان آزادی بیان و آزادی ارتباط برای همه هستیم، مخالف امپریالیسم و انحصارگری خبری هستیم، اما به مجرد اینکه میخواهیم درباره داخل کشور صحبت کنیم، از چپ چپ به راست راست تغییر مکان میدهیم؟
عادت کردیم تلویزیونی با 80 شبکه داشته باشیم، اما کسی جواب نمیدهد که منفعت این 80 شبکه چقدر است؟ انگار 80 شبکه داریم تا فقط دلمان خوش باشد. صدا و سیمای فعلی با این عرض، این طول، این کیفیت، این محتوا و این بهروزآمدگی، پدیده مقرون به صرفهای نیست، مطلقاً مقرون به صرفه نیست
انگار تلویزیون برای مدیران و کسانی است که آنجا کارهای سیاسی میکنند. رضایت مردم برای آنان اهمیت تعیین کننده ندارد
اگر قرار باشد برنامههای سرگرمی صدا و سیما لایههای متنی سیاسی داشته باشد یا برای پرت کردن حواس مردم نسبت به مسائل مهم طراحی شود، اشتباه بزرگ است که البته دارد انجام میشود
منبع: ایران آنلاین
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت ion.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایران آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۳۹۱۴۴۹۲ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
کنسرتها در انحصار مافیای موسیقی
آثری که در این چهاردهه خواندهاید تم اجتماعی داشته و اینطور نبوده است که فقط به ضبط و اجرای اثری در گوشه استودیو محدود باشد، بلکه هرکدام از آثارتان به وقت بزنگاههای حساس تاریخی ارائه شده است. اساسا هنرمند اجتماعی بودن چه رسالتی را برای هنرمند به همراه میآورد؟درست است که هنرمند در درجه اول با اثرش نزد مردم معرفی و شناخته میشود ولی آنچه او را ماندگار میسازد، اخلاق است. همانطور که بزرگان ما هم همیشه به این مؤلفه پایبند بودهاند. چهبسا گاه دیده میشود بعضی از هنرمندان در سطوح بالای هنر قرار دارند ولی از برقراری ارتباط مردمی بیبهرهاند، درحالیکه هنرمند باید اگر کاری از دستش برمیآید برای مردم انجام دهد. من در این سالها آهنگهایی مثل «امداد» را خواندهام که بخشی از شعرش این است:
بگیر دست فتادگان را
به حکم وجدان
تو مهربان
شریک غمهای دیگران شو
طبیب آلام خستگان شو، تبسمی بر لبی نشان
یا همینطور در ارتباط با تعاون تا امروز چندین کار خواندهام. میخواهم بگویم اهل شعار نیستم و به آنچه میگویم خودم هم عمل میکنم. اگر لایق باشم همیشه خودم را بهعنوان خواننده مردمی میدانم، چون تمام کارهایی که من در این سالها خواندهام برآمده از بطن جامعه و مردم بوده است. به همین دلیل همیشه خودم را جزئی از مردم میدانم و معتقدم که هنرمند باید به مردم احترام بگذارد، خلوص نیت داشته باشد و با آثاری که ارائه میدهد باری را از دوش مخاطب بردارد. دستکم درباره خودم میتوانم بگویم تمام تلاشم این بوده که کارهایی از این جنس بخوانم. گاهی، بعضی به این مسأله اشاره میکنند که کارهای مناسبتی میخوانم، من هم در پاسخ میگویم: مگر مناسبتی خواندن چه اشکالی دارد؟ اگر یک هنرمند از خرمشهر بخواند، یا درمدح ائمه و درباره شخصیتهای علمی، فرهنگی و هنری کاری ارائه دهد، مناسبتی است؟همه زندگی مناسبت است، پس این مسأله اشکالی ندارد و من هم تا نفس دارم در این زمینه فعالیت میکنم.
به نقش اخلاق در موسیقی اشاره کردید. بعضی از هنرمندان معتقدند این مؤلفه در میان هنرمندان نسل جوان کمرنگ شده است. نظر شما چیست؟
متاسفانه در حالحاضر مافیایی در موسیقی بهوجود آمده که پیش از هرچیز منافع مادی برایش در اولویت است. این مافیا عمدتا به انتخاب خوانندگان جوان میپردازد، با آنها قراردادهای طولانیمدت میبندد و اغلب این خوانندگان جوان هم که به سودای شهرت و ثروت به این عرصه آمدهاند ناچارند در قیدوبند این قرارداد بمانند. این مسأله به موسیقی امروز ما لطمه زیادی وارد کرده است. سابق بر این، مردم به یک هنرمند همیشه به چشم یک الگوی اجتماعی نگاه میکردند و اخلاق، کردار و منش آن هنرمند را سرلوحه کار خود قرار میدادند اما امروز مافیایی که در موسیقی حاکم است، روی بعضی از چهرهها سرمایهگذاری و تبلیغ میکند که عملا الگوی مناسبی برای نسل جوان نیستند. کما اینکه گاه روی بیلبوردهای شهری به چهرههایی در موسیقی پاپ برمیخوریم که ناآشنا هستند ولی هزینه هنگفتی صرف تبلیغات و معرفی آنها میشود. بله، این اتفاق در کشور ما افتاده است و متاسفم که بگویم تعداد تولید آثار کیفی در موسیقی روزبهروز درحال کاهش است. بهواسطه غلبه تبلیغات، ذائقه بعضی از مخاطبان به این سمتوسو رفته است و خلأ موسیقی خوب باعث شده تا مردم به سمت این آثار گرایش پیدا کنند. امروز ما در شرایط حساس فرهنگی قرار داریم، حالا ممکن است بعضی، مسائل اقتصادی را مهمترین دغدغه جامعه بدانند اما از نظر من فرهنگ مهمترین مسأله است که جا دارد به آن توجه بیشتری شود. در واقع، ضرورت تولید آثار فاخر در زمینه موسیقی اصیل ایرانی امروز بیشتر از هر زمان دیگر احساس میشود، چرا که این آثار میتوانند جایگزین موسیقی بیکیفیت و زودگذر شوند و مخاطب را در مسیر صحیحی قرار دهند.
خود شما از جمله هنرمندانی بودهاید که وقتی وارد موسیقی شدید به شهرت و پول فکر نمیکردید و بهطور قطع، اهداف دیگری در ذهن داشتید. امروز بعضی از هنرمندان جوان بهواسطه شهرت و دیده شدن به حیطه موسیقی میآیند. این مسأله را چقدر یک آسیب میبینید؟
شکی نیست که نقش رسانهها و کارشناسان در این زمینه اهمیت زیادی دارد و میتوانند به ریشهیابی این مسأله بپردازند. شهرت و مادیات نزد هنرمندان پیشکسوت دوران گذشته همیشه در درجات بعدی قرار داشته، بهخصوص اینکه تاکید اصلی من همیشه برای اخلاق بوده است. شاید بتوان گفت یکی از دلایلی که آثار هنرمندان قدیمی هنوز هم نزد مخاطبان موسیقی ایرانی همچنان مورد توجه است به همین خاطر باشد.
در برههای از زمان سرود جایگاه خوبی داشت و آثار متعددی هم دراین زمینه ساخته شد اما هرچه پیش آمدیم این شاخه از موسیقی کمرنگ شد؛ به نظر شما دلیلش چیست؟
در سالهای ابتدایی وقوع پیروزی انقلاب، دگرگونی درتمام زمینهها پیش آمد که طبیعی بود و این تحولات باعث شد تا هنرمندان در بستر انقلاب به ارائه اثر بپردازند. از حق هم نباید گذشت که درآن دهه هنرمندان با مشارکت و همدلی پای کار آمدند و آثاری با این مضمون ارائه کردند. کما اینکه درحالحاضر در همین آموزشگاهی که نشستهایم و با یکدیگر گفتوگو میکنیم از اولین موسساتی بود که به ساخت کارهای انقلابی پرداخت. اما هرچه پیش آمدیم این قبیل کارها کمرنگتر شد و چندان که اشاره کردم، ورود مافیای تهیهکنندگان موسیقی، هنر ما را به بیراهه برد و اینقدر تبلیغات و هزینه کرده تا رفتهرفته اغلب مخاطبان باورشان شده است که موسیقی خوب همین است که امروز میشنویم! من بهعنوان یک مخاطب وقتی به این نوع موسیقی به اصطلاح پاپ گوش میدهم، میبینم که تمام آثار از ملودی گرفته تا شعر و دیگر عناصر شبیه هم شده است. البته نمیخواهم بگویم موسیقی پاپ بد است، تکوتوک کارهای خوبی هم دراین ژانر ارائه میشود اما وقتی نگاه میکنیم میبینیم آثاری که با صدای بنان یا امثال او خوانده شد هنوز بعد از گذشت سالها شنونده را به وجد میآورد و هنوز تازه است. واقعیت این است که اغلب آثار موسیقایی امروز درحوزه پاپ، باطن و محتوا ندارد و عمقی نیست و بیشتر هنرمندان این عرصه به فکر ظاهر از جمله مادیات هستند.
جای پرداختن به چه مضامینی در موسیقی امروز را خالی میبینید؟
بارها به این مسأله اشاره کردهام که چرا نباید آثاری درباره مفاخر علمی ساخته شود. این غفلت درحالی اتفاق میافتد که پیشینه فرهنگی ما از این منظر درخشان و طولانی است. ما چهرههای برجستهای چون بوعلی سینا، فارابی، مولانا، حافظ، سعدی و ... را داریم که میتوانیم درباره آنها کارهای فاخر بسازیم و جوانان با شنیدن این آثار ترغیب شوند و بروند ببینند این شخصیتها چه خدماتی انجام دادهاند. یا همینطور جای ساخت آثاری درباره قهرمانان ملی و حماسی، سرداران بزرگی که در زمان جنگ شهید شدند و از کشور ما دفاع کردند، خالی است. با ساخت اثر درباره این شخصیتها میشود به الگوسازی برای جوانان پرداخت. نمونه آن شهید آوینی است که به نظرم باید دهها کار درباره او ساخته میشد اما نشده است. چه بخواهیم و چه نخواهیم، موسیقی همواره یکی از هنرهای تاثیرگذار به شمار میرود و تنها صداست که باقی خواهد ماند. همانطور که نقش موسیقی روی یک فیلم تاثیرگذار است؛ هنوز موسیقیای که استاد فرهاد فخرالدینی برای سریال «امام علی»(ع) ساخت در گوش مردم ماندگار و خاطرهانگیز است. ازاینها گذشته، موسیقی آکاپلا (بدون ساز) میتواند با اقبال خوبی از سوی مردم مواجه شود. یکی از هنرمندانی که در این زمینه قدمهای موثری دراین سالها برداشته، هادی آرزم بوده است که برای این نوع موسیقی زحمت زیادی کشیده است. ولی به آن شکلی که باید، دراین زمینه کمتر کار کردهایم.
چرا شما در سالهای اخیر کنسرت برگزار نمیکنید و آثاری که ارائه میدهید بیشتر در قالب تکآهنگ است؟
من برای برگزاری کنسرت آمادهام ولی واقعیت این است که به امثال من میدان داده نمیشود. یا گاهی با بهانههایی مواجه میشوم که میگویند در فلان شهر برای برگزاری کنسرت ممانعت صورت میگیرد. دلم میخواهد شرایطی فراهم میشد و میتوانستم آهنگ «خجسسته باد این پیروزی» را که در قالب بیات ترک است با ارکستر سمفونیک تهران اجرا میکردم. البته درسالهای اخیر در زمانی که آقای فریدون شهبازیان رهبری این ارکستر را بهعهده داشتند، پیشنهاداتی دراین زمینه ارائه کردم ولی تا امروز این مسأله محقق نشده است. یا میشود به مناسبت سالروز آزادسازی خرمشهر در روز سوم خردادماه، کنسرتی برگزار شود و مردم هم مطمئنا استقبال خواهند کرد. در سالهای گذشته آهنگ «دریغا» را در تالار وحدت به رهبری آقای سنجری اجرا کردیم که با استقبال زیادی از سوی مخاطبان رو به رو شد. بههرحال کارهای حماسی کمتر ارکسترال شده است، چرا که همان مافیا نمیگذارد و میخواهد بیشتر موسیقی پاپ بر جامعه غالب باشد. موسیقی اصیل ایرانی، امروز مهجور مانده و هنرمندان درجه یک این ژانر گوشهنشین شدهاند. به بیان سادهتر، در این سالها، کنسرتهای موسیقی سنتی در مقایسه با موسیقی پاپ، نسبت ۱۰ به ۹۰ یا ۵ به ۹۵ را پیدا کرده و موسیقی فاخر درکشور ما مظلوم واقع شده است.
و سخن آخر؟
جای آن است که به فرهنگ اصیلمان بیشتر ازگذشته توجه کنیم؛ بهخصوص اینکه تجربه اجرای آثار فاخر این نکته را اثبات کرده است که مردم به موسیقی ایرانی علاقه زیادی دارند، درنتیجه ضرورت داردزمینه برای فعالیت این نوع موسیقی بیشتر فراهم شود.
عملیات «وعده صادق» مطالبه عمومی جامعه
مهمترین وظیفه هرکشوری دفاع از تمامیت ارضی است. طبعا وقتی به کنسولگری ایران حمله میشود ما نیز به دفاع میپردازیم، همانطور که در قوانین عرف بینالملل چنین اقداماتی باید با پاسخ کوبنده توام باشد.ازاینرو عملیات «وعده صادق» مطالبه عمومی جامعه بهشمار میرود. من نیز طی ماههای اخیر قطعه فلسطین را با چنین رویکردی ارائه کردهام.