Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «جهان نيوز»
2024-04-25@13:19:34 GMT

باورم نمی‌شد که آقای خامنه‌ای بیایند خانه‌مان!

تاریخ انتشار: ۲۵ خرداد ۱۳۹۸ | کد خبر: ۲۴۰۵۹۱۶۱

باورم نمی‌شد که آقای خامنه‌ای بیایند خانه‌مان!

به گزارش جهان نيوز، چند روز پیش، یعنی هجدهم خرداد ۱۳۹۸، حاجیه خانم حلیمه خاتون خانیان، همسر گرامی شهید سیدحمزه سجادیان و مادر بزرگوار چهار شهید داوود، ابوالقاسم، کاظم و کریم، دارفانی را وداع گفتند.
  مادر شهیدی که حضرت آیت‌الله خامنه‌ای یکبار در سال ۶۷ و برای بار دوم در بهمن ۹۳ به منزل ایشان رفتند.

رهبر انقلاب اولین بار و در دیدار با خانواده یک شهید آشوری، احساسات خود را نسبت به این مادر بزرگوار بیان کردند.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

ایشان در هشتم دی ماه ۶۷ و یک هفته پس از دیدار با مادر شهیدان سجادیان، به خانه‌ی شهید ژان ژرژ ژان‌داوید (تاریخ شهادت ۶۷/۱/۸) رفتند. آنچه در ادامه می‌خوانید، روایت کتاب «مسیح در شب قدر» از این روایت است:

مادر شهید ژان‌داوید می‌گوید: «من آن روزها حوصله هیچ‌چیز و هیچ‌کس را نداشتم؛ به‌خصوص اگر می‌خواستند در مورد ژان صحبت کنند. قبل از ظهر، دو نفر آقا با تیپ بسیجی‌ها آمدند دم در و گفتند یکی از مسئولین می‌خواهند بیایند دیدنتان! گفتم نمی‌خواهد بیایند! اما شب دوباره زنگ زدند. عصبانی بودم، گفتم نمی‌خواهم کسی بیاید. گفتند از مقامات هستند. گفتم حتی اگر بالاترین مقام مملکت باشد، بگویید اول پسر من را برایم بیاورد، بعد بیاید! بندگان خدا مانده بودند چه بگویند.

باورم نمی‌شد که آقای خامنه‌ای بیایند خانه‌مان! اول آمدنشان، من هنوز در همان حال و هوا بودم، اما خدایی، این‌قدر این مرد روحانی بود و این‌قدر فضای خانه غمزده ما را عوض کرد که من از این‌رو به آن‌رو شدم»

یکی از جملاتی که حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در آن موقع به مادر شهید داوید گفتند، روایت دیدار هفته‌ی پیش‌شان با خانواده شهید سجادیان بود: «من خانواده‌هایی را دیده‌ام که چند شهید داشتند. همین هفته گذشته، من خانه یک شهیدی رفتم که چهار پسرشان و شوهر آن خانم شهید شده بودند. پنج تا عکس زده بودند آنجا به دیوار، چهار تا جوان مثل چهار دسته گل. انسان واقعاً منقلب می‌شد. پدر هم بعد از بچه‌ها شهید شده بود. پرسیدم کِی شهید شدند. تاریخ شهادت را که برای من گفتند، من دیدم که از شهادت اولی تا آخری، یک سال فاصله نشده، یعنی واقعاً چیز عجیبی است… من واقعاً از استقامت آن خانواده تعجب کردم. پدر خانواده مرد خیلی مؤمنی بوده، ولی من احساس کردم پدر طاقت نیاورده، رفته بود جبهه مرتباً بعد از شهادت بچه‌ها، بعد از دو سه سال، او هم شهید می‌شود. اما مادر خانواده که نمی‌تواند برود جبهه؛ آن خانم بیچاره، همه آن کوه مصیبت را تحمل می‌کرد، تنهایی. من واقعاً خیلی آن خانم را بزرگ و با ارزش یافتم، خیلی باعظمت دیدم آن خانم را.»

متن کامل این ماجرا را می‌توانید در کتاب «مسیح در شب قدر» بخوانید. کپی متن خبر برچسب ها: رهبر انقلاب دیدار رهبری شهید

منبع: جهان نيوز

کلیدواژه: رهبر انقلاب دیدار رهبری شهید

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.jahannews.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «جهان نيوز» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۴۰۵۹۱۶۱ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

فرجام گروه فرقان؛ پشیمانی و خسران!

حادثه فرقان از عبرت‌های تاریخ انقلاب است. افرادی متدین، نمازخوان، نماز شب خوان و دائم روزه‌دار با شعار اسلام آمدند و بهترین آدم‌های متدین انقلاب را به شهادت رساندند. اما با کار فرهنگی که روی آن‌ها شد، به‌شدت عوض شدند و فهمیدند که اشتباه بزرگی کرده‌اند، طوری که تا نزدیکی چوبه دار، دغدغه این را داشتند که آیا خدای متعال توبه آن‌ها را پذیرفته یا نه؟

به گزارش ایسنا، یکی از گروه‌های منحط که در ابتدای پیروزی انقلاب بر اساس خط اعتقادی منحرف خود و برداشت‌های اشتباه و ناصواب از اسلام و قرآن، ترور و به شهادت رساندن مقامات سیاسی و نظامی وفادار و دلسوز نظام را در دستور کار خود قرار داده بود؛ گروه فرقان بود.

یکی از مقامات نظامی و متعهد به نظام که توسط این گروه، ترور و به شهادت رسید؛ سپهبد شهید؛ محمد ولی قرنی بود.

محمدولی قرنی در سال ۱۲۹۲ در تهران به دنیا آمد. در سال ۱۳۰۹، وارد د دانشکده افسری شد و در سال ۱۳۳۶، به اتهام توطئه برای سرنگونی پهلوی دوم دستگیر و به اخراج از ارتش و زندان محکوم گردید.

با پیروزی انقلاب اسلامی، قرنی اولین رئیس ستاد مشترک ارتش شد و در مقابله با آشوب‌های کردستان ایفای نقش کرد.

وی در سوم اردیبهشت ۱۳۵۸، به دست چند تن از اعضای گروهک فرقان به‌شدت مجروح شد و به شهادت رسید.

اما روایت سرلشکر پاسدار محسن رضایی؛ رئیس وقت سازمان اطلاعات سپاه از اعتقادات این گروه و فعالیت‌های آن‌ها و همچنین نحوه شناسایی، دستگیری و بازجویی و اعترافات آنان، روایتی جالب و در عین حال عبرت‌آموز است:

یکی دو ماه از انقلاب نگذشته بود. دولت موقت انسجام لازم را نداشت و نهادهای امنیتی هم در کشور شکل نگرفته بود. در کشور، احساسات و شور انقلابی جریان داشت و سلاح بسیار زیادی در دست مردم بود. ساختار اداری قبلی به‌کلی نابودشده و نهادها و سازمان‌های جدید هم در حال تأسیس بودند.

در چنین وضعیتی، گروه فرقان با رهبری یک طلبه جوان به نام اکبر گودرزی شکل گرفت. اعضای این گروه قصد داشتند که عده زیادی از روحانیون مبارز و سران نظام را ترور کنند.

آن موقع، مسئولان نظام محافظ و نگهبان نداشتند و هرکسی به‌راحتی می‌توانست آن‌ها را ترور کند، چون خبری از پلیس و امنیت نبود. بعلاوه گروه فرقان یک گروه جوان و ناشناخته بود و برعکس گروه‌های دیگر مانند مجاهدین خلق یا حزب موتلفه اسلامی، تقریباً هیچ شناختی از آن وجود نداشت.

اعضای این گروه جوان‌هایی مذهبی اما احساساتی بودند که با برداشت سطحی از قرآن و نهج‌البلاغه برای بیشتر مفاهیم دینی، مصادیق عینی ساخته و با یک برنامه حساب‌شده به دنبال ترور برخی از مسئولان و چهره‌های انقلابی بودند.

آن‌ها کار بسیار خطرناکی را شروع کرده و عده‌ای از متدین‌ترین، انقلابی‌ترین و وفادارترین نیروهای انقلاب و امام را نشانه گرفته بودند.

در مرحله اول، امثال محمدولی قرنی، آیت‌الله مطهری، دکتر محمد مفتح، مهدی عراقی و پسرش محمد حسام را شهید و به جان خیلی‌های دیگر مانند آیت‌الله هاشمی رفسنجانی و آیت‌الله خامنه‌ای سوءقصد کردند که ناموفق بودند.

گروه فرقان عده زیادی از افراد را نشانه گرفته بود تا شهید کند. اگر فرصت می‌یافت، احتمالاً ده تا پانزده نفر دیگر از سران نظام را شهید می‌کرد. البته بخش عمده‌ای از این اطلاعات، بعد از دستگیری آن‌ها به دست ما رسید.

در واقع، ما با جریان ناشناخته‌ای مواجه بودیم که با اتکای به آیات قرآن و شعارهای اعتقادی و ظاهر اسلامی، نزدیک‌ترین افراد به حضرت امام را هدف قرار داده بود.

نفوذ در درون گروه

یک روز مرتضی الویری یک نفر را به من معرفی کرد که به‌نوعی با گروه فرقان ارتباط پیداکرده بود. من این فرد را به آقای رمضانی و دکتر محمدی معرفی کردم و او نفر اصلی برای نفوذ در تشکیلات فرقان شد.

آن فرد به ما خبر داد که یکی از نیروهای کادر فرقان در جست‌وجوی خانه‌ای برای اجاره است. ما از این فرصت استفاده کردیم و خانه دو طبقه‌ای در نزدیکی بیت حضرت امام اجاره کردیم. در طبقه اول آن، یکی از برادران پاسدار به نام آقای قایقران را با خانواده‌اش قرار دادیم تا از نزدیک مراقب اوضاع باشد و طبقه دوم را از طریق عامل نفوذی خود به کادر فرقان پیشنهاد دادیم.

خوشبختانه آن فرد آمد و در طبقه دوم مستقر شد. ما به کمک دوستانمان در اداره دوم ارتش، در همه جای آن خانه میکروفون کار گذاشته بودیم و گفت‌وگوی افراد و جلسه‌های گروه فرقان را شنود می‌کردیم. از خلال شنودها اطلاعات خوبی به دست آوردیم. تیم تعقیب و مراقبت ما هم فعال شد و ما با تعقیب افرادی که به آن خانه تردد داشتند، اطلاعات خود را درباره فرقان تکمیل کردیم.

متأسفانه شهادت دکتر مفتح کار را برای ما سخت کرد. ما نمی‌دانستیم خانه‌های تیمی فرقان را که شناسایی کرده بودیم، بزنیم یا نه و اگر به این خانه‌ها حمله کنیم، آیا موفق خواهیم شد تا از ترور افراد دیگر به دست عوامل فرقان جلوگیری کنیم یا اینکه احتمال دارد اعضای فرقان هوشیار شوند و از دسترس ما خارج شوند؟ این تردید تا دی‌ماه سال ۵۸ که همه خانه‌های تیمی گروه فرقان را شناسایی و به آن‌ها حمله کردیم، بین دوستان ما مطرح بود.

دستگیری و بازجویی اعضای گروه

بعد از شهادت شهید مفتح در آذر ۵۸ به نتیجه رسیدیم که به هر طریق ممکن، حمله به خانه‌های تیمی گروه فرقان را شروع کنیم. بر همین اساس، به یازده خانه تیمی حمله کردیم که در نتیجه آن، نزدیک به پنجاه نفر از اعضای فرقان دستگیر شدند.

آقای گودرزی (رئیس گروه) برخلاف تصور، در ۴۸ ساعت اول اعتراف کرد و اطلاعات زیادی در اختیار ما گذاشت. من از دوستان سؤال کردم: شما چطور این‌همه اطلاعات را از ایشان گرفتید؟ آیا او را کتک زدید؟ گفتند: نه ما حتی یک سیلی هم به او نزدیم.

دوستان ما فقط کار اطلاعاتی صرف نمی‌کردند، چون می‌دانستند که این گروه، اعتقادی است. ازیک‌طرف، با اعضای گروه فرقان مباحثه اعتقادی داشتیم و در وهله اول، بطلان عقایدشان را ثابت می‌کردیم. هنگامی‌که آن‌ها از درون متزلزل می‌شدند، شروع به حرف زدن می‌کردند.

بنابراین، مهم‌ترین ابزار ما، اثبات بطلان اعتقادات آن‌ها بود که برایشان بسیار سخت بود و از اینکه می‌دیدند همه اعتقادات آن‌ها پوچ بوده، عذاب می‌کشیدند.

حادثه فرقان یکی از عبرت‌های تاریخ انقلاب است. افرادی متدین، نمازخوان، نماز شب خوان و دائم روزه‌دار با شعار اسلام آمدند و بهترین آدم‌های متدین انقلاب را به شهادت رساندند. اما با کار فرهنگی که روی آن‌ها شد، به‌شدت عوض شدند، تغییر کردند و فهمیدند که اشتباه بزرگی کرده‌اند، طوری که تا نزدیکی چوبه دار، دغدغه این را داشتند که آیا خدای متعال توبه آن‌ها را پذیرفته یا نه؟

آن‌ها حتی پدر و مادر و خواهران و برادران خود را توجیه کرده بودند که اشتباه کرده‌اند. به آن‌ها گفته بودند که برای ما دعا کنید تا خدا توبه ما را بپذیرد.

اگر این حادثه، هرسال یک‌بار به جوانان ایران یادآوری شود و به‌عنوان یک پند جلوی چشمانشان باشد، گزاف نخواهد بود.

منبع:

اردستانی، حسین، تاریخ شفاهی دفاع مقدس: راه دوران مبارزه، بحران گروه‌های سیاسی: روایت محسن رضایی، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی: مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، تهران ۱۳۹۹، صص ۳۱۷.۳۱۸، ۳۱۹.۳۲۰، ۳۲۱.۳۲۲، ۳۲۷

دیگر خبرها

  • مراسم گرامیداشت شهید منتظر قائم و شهدای مدافع امنیت در یزد
  • تشییع و خاکسپاری مادر شهید در فرادنبه
  • شهادت یک خبرنگار دیگر فلسطینی در بمباران خانه‌اش در غزه
  • آسمانی شدن مادر شهید در فرادنبه
  • دیدار فرمانده سپاه شهدای آذربایجان غربی با مادر و خانواده طلبه مجاهد مرحوم حاجی حسینلو در خوی 
  • آسمانی شدن مادر شهید عباسی در کازرون
  • خانم معلمی که کلاس درسش را در بیمارستان بر پا کرد
  • درگذشت مادر شهید عباسی در کازرون
  • فرجام گروه فرقان؛ پشیمانی و خسران!
  • یا سرم می‌رود یا سر صدام را می‌آورم!