عباس عبدی: ارتباط افراد اطلاعاتی خودسر با همسر دوم نجفی را رد نمیکنم
تاریخ انتشار: ۲۵ خرداد ۱۳۹۸ | کد خبر: ۲۴۰۶۶۹۹۸
خرداد؛ عباس عبدی در یادداشتی درباره ماجرای قتل همسر نجفی نوشت: اولین نکتهای که به وفور مطرح شد و رنگ غالب تحلیلها را به خود گرفت، سناریوی پرستو بود. متاسفانه این رفتار غیراخلاقی و ناجوانمردانهای است که حتی توهین به شعور و فهم آقای نجفی هم هست.
این یادداشتها قرار بود از شنبه گذشته منتشر شود که به دلیل نکتهای که در همان روز نوشتم، انتشارش را به تاخیر انداختم ولی با توجه به مسائل پیش آمده در طول هفته گذشته اکنون انتشار آنها را مناسب میدانم.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
نوشتن برای امثال بنده نیز سخت است حداقل در شرایط کنونی. مدتی زمان لازم است که بیشتر فکر کرده و اطلاعات دقیقتری به دست آید. هر چند بعید میدانم به این زودیها اطلاعات قابل قبولی بیش از آنچه تاکنون به دست آوردهام، منتشر شود ولی از چند جهت دیگر نوشتن در این باره یک ضرورت است. اول اینکه واقعهای رخ داده که مهم است و باید نسبت به آن نظر و تحلیل داشت. به علاوه در این چند روز حرفهای نامناسبی نیز زده شده است که اگر بتوان حرف مفیدی زد در این وانفسای شایعات و تحلیلهای زرد میتواند مفید باشد. بنده به صفت پیگیری حوادث به ویژه قتل که حوزه مورد علاقهام یعنی جامعهشناسی حقوقی و کیفری است نیز پیگیر این رویدادها هستم و این نمونهای مهم از یک اتفاق قتل است که باید مورد تحلیل قرار گیرد. فرض بنده بر این تحلیل نیز آن چیزهایی است که آقای نجفی از وقوع قتل و احتمالا دلایل آن گفته و اقرار کرده است. شواهدی جدی علیه این اقاریر وجود ندارد. ساختن سناریوهای عجیب و غریب که در برخی از نوشتهها به آنها اشاره میشود تقریبا غیرممکن است. ممکن است پرسشها و ابهاماتی جدی درباره بخشهایی از ماجرای تعریف شده یا انگیزه فرد وجود داشته باشد ولی این ابهامات تاثیری در اصل ماجرا ندارد. با این مقدمه میپردازم به چند نکته درباره این اتفاق تاثرآور.
ماجرای پرستو توهین به نجفی است
اولین نکتهای که به وفور مطرح شد و رنگ غالب تحلیلها را به خود گرفت، سناریوی پرستو بود. متاسفانه این رفتار غیراخلاقی و ناجوانمردانهای است که حتی توهین به شعور و فهم آقای نجفی هم هست.
این برداشت محصول نگاه سیاسی است. البته از پیش از سال 1376 مواردی از این رفتارها دیده میشد و همان موارد عامل یا زمینهساز چنین برداشتیهایی در امروز شده است. این برداشت در درجه اول هدفش لکهدار کردن دستگاههای اطلاعاتی است ولی پیش از آن یک زن را متهم کرده که عملی به غایت غیراخلاقی است. من امکان چنین رفتارهایی را رد نمیکنم و میدانم که متاسفانه سوءاستفاده از این ابزار در گذشته بوده است و اکنون را نمیدانم ولی این را هم میدانم که کاربرد چنین تحلیلی هنگامی مجاز است که اطلاعات قطعی در این زمینه وجود داشته باشد. این برداشت در مورد اتفاق اخیر و تا اینجا که میدانم نه درست است و نه اخلاقی. البته ارتباطات بعدی افراد اطلاعاتی خودسر یا تحت امر با آن خانم را نه نفی میکنم و نه تایید. اینها در ادعاهای آقای نجفی آمده است و گمان میکنم که اگر شواهدی در تایید این ادعاها باشد، آنها را آقای نجفی جمعآوری کرده است. زیرا امکان باز کردن موبایل آن خانم و ثبت چنین ارتباطات کلامی وجود داشته است. حتی اگر این ادعاها نیز درست باشد، آن را نمیتوان به منزله پرستو بودن خانم استاد دانست که اتهامی سنگین و غیرموجه است. چنین چیزی میتواند دلایل دیگری داشته باشد. حتی اگر هم باشد تاثیری در مسوولیت آقای نجفی ندارد. اگرچه بنده شناخت کاملی از خانم استاد ندارم ولی برحسب شناخت اجمالی بعید میدانم دستگاههای اطلاعاتی، چنین افرادی را مورد استفاده برای این مقاصد قرار دهند.
اگر جای قاتل و مقتول عوض شده بود همینطور داوری میکردیم؟
بنابراین با این پیشفرض معتقدم که در جریان تحلیل و توصیف این قتل پیش از هر چیز باید از کشته شدن یک انسان، یک مادر و یک دختر به نسبت جوان اظهار تاسف کرد و توجه داشت که فرزند او بدون مادر شده و تا پایان عمرش درگیر این فاجعه است. پدر و مادر و خانوادهاش، دختر خود را از دست دادهاند و از همه مهمتر اینکه یک انسان جان باخته است، هر چند میتوان توضیح داد که او نیز نقشی حتی مهم در بروز این فاجعه داشته است. طبیعی است که این نقش نافی اهمیت کشته شدن او نیست. همچنان که در این حادثه میتوانست جای قاتل و مقتول عوض شود. در این صورت آیا باز هم همین طور داوری میکردیم که امروز داوری میکنیم؟ بیتوجهی به مرگ یک انسان به خاطر ملاحظات سیاسی یا علاقهای که به آقای نجفی داریم، درست نیست. اتفاقا در این مورد خواهم گفت که این به زیان متهم نیز هست. تجربههای گذشته در این باره کم نیستند. فراموشی مقتول و برجسته کردن متهم به قتل در فرآیند دادرسی و جلب رضایت خانواده مقتول ایجاد اختلال میکند. به جای آنکه پرونده را ببندد، آن را باز میگذارد. بهترین حالت کوشش برای جلب رضایت و خارج کردن وجه خصوصی جرم قتل از پرونده و رسیدگی علنی به وجه عمومی آن است. البته اینها نافی رفتارهای احتمالی و تحریککننده آن خانم نیست ولی در هر حال جان یک انسان در میان است.
منبع: روزنامه اعتماد
برچسب ها: عباس عبدیمنبع: خرداد
کلیدواژه: عباس عبدی
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.khordad.news دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «خرداد» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۴۰۶۶۹۹۸ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
داریوش مهرجویی؛ قتل فجیع کارگردان در خانه/ نشر مصاحبه با مقتول در روز قتل
عصر ایران- سالی که نیمۀ نخست آن با خبر درگذشت یک کارگردان مشهور سینما و آن هم نه به صورت طبیعی که با مرگ خودخواسته یا همان خودکُشی آغاز شده بود (کیومرث پوراحمد) در نیمۀ دوم هم آبستن چنین غافلگیرییی برای ایرانیان بود و چه بسا تلختر چون اولی تصمیم خود کارگردان بود و دومی تصمیم قاتل یا قاتلان که داریوش مهرجویی و همسرش را در ویلای شخصیشان در کرج سلاخی کردند.
این که نام کوچک کارگردان داریوش بود و قتل در پاییز و با سلاح سرد رخ داد و همسرش را هم کشتند و جنایت در خانه خودشان انجام شد 5 مولفهای بود که ذهنها را در آغاز به سوی شبیهسازی با قتل داریوش فروهر و پروانه اسکندری در پاییز 1377 برد.
این در حالی بود که داریوش مهرجویی از همان سال 61 که به ایران بازگشت، دیگر گرد سیاست نگشت و با فیلمها در حال کار و زندگی بود و در عین حال تأملات فلسفی داشت و اگرچه مثل اکثر شهروندان به وضعیت کنونی معترض بود اما کنش سیاسی تندی نداشت تا به چنان سرنوشتی دچار شود. خیلی زود البته معلوم شد انگیزۀ قتل سیاسی نبوده اما هنوز چنان که باید و شاید ابعاد حادثه تشریح نشده تا باقی ماندۀ شایعات هم رخت بربندد.
مهم ترین زمینۀ شایعه آخرین مصاحبۀ همسر او - وحیدۀ محمدیفر- بود که از تهدیداتی سخن میگفت و ابراز نگرانی میکرد و همین هم سبب شگفتی شد که چرا خودشان قضیه را جدیتر نگرفتند یا موقتا به مکانی دیگر نکوچیدند یا از دیگران نخواستند به آنان یاری کنند تا طعمهای تنها در مقابل مهاجم یا مهاجمان نباشند؟ مصاحبه درست در همان روز قتل در صفحه اول روزنامه اعتماد منتشر شد. اتفاقی که اگر بی سابقه نباشد کمسابقه است و به واقع اسباب حیرت است. دادستان کل دادگستری البرز هم گفت: «شکایتی در دادسرای فردیس طرح نشده بود تا پلیس یا دستگاه قضایی ورود داشته باشد.»
در گفتوگو با همسر داریوش مهرجویی اگرچه در روتیتر از اقدام به سرقت با چاقوی فردی ناشناس اشاره شده اما تیتر درباره این موضوع نیست و به نقل از او آمده «سنتور علی سنتوری را دزدیدند» حال آن که به قاعده باید به تهدید پرداخته میشد. حتی تصویر هم به بهرام رادان بازیگر نقش سنتوری اختصاص دارد نه مصاحبه شونده.
داریوش مهرجویی در آغاز دهه ۶۰ از ایران رفت اما تصمیم گرفت بازگردد و کار کند. بازگشت و به خلق آثاری ماندگار پرداخت که به بخشی از گنجینه فرهنگی و هنری ایران بدل شدند.
او مطالعات و علایق فلسفی داشت چنانکه در دانشگاه «یوسیالای» لُسآنجلس نیز در رشته فلسفه تحصیل کرد و با فیلم هایی که ساخت به یکی از نمادهای موج سینمای ایران بدل شد.
اگر مهاجرت اوبه فرانسه 60 ادامه مییافت نه «اجارهنشینها» داشتیم و نه از سه گانۀ «سارا، پری و لیلا» خبری بود و نه از «مهمان مامان» و «سنتوری» و کارهای دیگر که از همه خاطره داریم.
فیلمهای سالهای متأخر او را اگرچه خیلیها دوست نداشتند و برخی به ضعف فیلمنامههای همسر جوان نسبت میدادند اما خود کارگردان جایی خصوصی گفته بود «نارنجیپوش» نیز یک دورۀ انحطاط تاریخی را به تصویر کشیده است. مشهورترین اثر او البته «هامون» بود در ۱۳۶۸ و در دهۀ 70 نیز بانو، سارا، پری، لیلا و درخت گلابی را.
مهرجویی به ایران برگشت چون در غرب احساس امنیت نمیکرد و پیرانه سر در خانه امن خود کشته شد و این نیز به واقع مایه شگفتی و تحسر بود:
"من مهاجرت را تجربه کردهام. خوب نبود. آدم در غرب احساس ناامنی میکند. غرب، خیلی بیرحم است. سیستم و قوانین آنها بیرحم است. با همین قوانین سفت و سخت، اقتصادشان را شکل دادهاند. مثل ما نیستند که با پول نفت زندگی کنند... وقتی میروی یا مجبور میشوی به عنوان پناهنده ثبتنام کنی با یک حقوق بخور و نمیر یا تن بدهی به کارهای پست و ناجور. ضمن این که اروپاییها بیگانههراسی دارند و دایم در این باره حرف میزنند که مهاجران را باید بیرون کرد... یک نانوایی بود در پاریس کنار خانه ما. یک روز همسرم آمد. دیدم خیلی ناراحت است. گفتم چه شده؟ گفت به خاطر سه سانتیم ( یک صدم فرانک) که کم داشتم همه خریدهایم را پس گرفت و گفت برو پولش را بیاور. بله، به خاطر سه سانتیم!"- [مجلۀ 24، اسفند 1390]
قتل فجیع کارگردان و همسرش تکان دهنده ترین پایان بود برای یک عمر زندگی هنری که دل و دماغی برای کسی باقی نگذاشت تا به آن نگاه سینمایی داشته باشد جز یک نفر که خشم و اعتراضاتی را برانگیخت و بیشتر چندش آور توصیف شد.