سبک زندگی آیتالله فاضل لنکرانی در سالروز درگذشت ایشان
تاریخ انتشار: ۲۶ خرداد ۱۳۹۸ | کد خبر: ۲۴۰۷۲۴۵۰
به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، ۲۶ خرداد سال ۸۶ بود که عالم ربانی و مرجع بزرگ تقلید شیعیان، آیت ا... حاج شیخ «محمد فاضل لنکرانی» چشم از دنیا فروبست، اما دستاوردهای دینی، آثار و خدمات ماندگار ایشان هیچگاه فراموش نخواهد شد.
ما باید بازگشتی دوباره به سبک زندگی بزرگان داشته باشیم اصول آنها را استخراج کنیم و در حوزه فردی، اجتماعی، خانوادگی، اقتصادی، یک مدل و الگوی زیست بسازیم.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
سبک زندگی آیت ا... فاضل به ویژه در حوزه توجه ایشان برای کمک به دیگران، الگویی نیکوست که باید بیش از پیش به آن توجه شود. در ادامه برشهایی از کتاب «عالمان شهر اخلاق» را که روایتهایی از زندگی ایشان است خواهید خواند.
تلاش ویژه ایشان برای کمک به مردم
یکی از فرزندان ایشان میگوید: «پدرم معتقد بود که باید در کار مردم به آنها کمک کرد. بعد از انقلاب هر فردی به ایشان مراجعه میکرد و کار داشت، سفارش او را به مسئولان میکرد و برای گشایش کار مردم نامه مینوشت؛ حتی اوایل انقلاب حاج احمد آقا به ایشان اعتراض کرد که شأن شما این نیست که برای همه نامه بنویسید، اما ایشان میگفت که مردم گرفتارند و تنها کاری که از بنده بر میآید، نوشتن نامه و سفارش است.»
خاطره جالب «قالیباف» از آیت ا... فاضل
«محمدباقر قالیباف»، شهردار وقت تهران در وبلاگ شخصیاش و چندر روز بعد از فوت آیت ا... فاضل لنکرانی درباره ایشان نوشت: امروز دوشنبه است. بیست و هشتم خرداد. پیکر آیتا... العظمی فاضل لنکرانی را در قم تشییع کردند. یاد حرف آیت ا... میافتم. آن وقت که رفته بودم خدمتشان. آن موقع در ناجا بودم. گفتند: «من ۵۰ سال است دارم اسلام میخوانم. بگذار خلاصهاش را برایت بگویم. واجباتت را انجام بده. بهجای مستحبات تا میتوانی به کار مردم برس. کار مردم را راه بینداز.» بعد هم گفتند: «اگر قیامت کسی ازت سوال کرد، بگو فاضل گفته بود.»
زندگی ساده مرجعی بزرگ
یکی دیگر از فرزندان ایشان میگوید: «آن چه از ابتدا تاکنون دیدیم این است که معظم له سعی داشتند یک زندگی ساده و در سطح طلبهها داشته باشند. ایشان سالهای طولانی پس از تاهل حتی زمانی که تعداد فرزندانشان به پنج نفر رسید، در منزل پدری و دو اتاق زندگی میکردند. زندگی پدر تا اواخر عمر در حد متوسط طلبهها و بلکه پایینتر بود. ایشان هیچ گاه در دوران حیات، خانه و حتی یک متر زمین برای خود تهیه نکرد و خانهای که داشتند از طرف پدرمادرمان به مادرمان رسیده بود. در حالی که صدها ساختمان در قم به دست ایشان ساخته شد یا بسیاری از فضلا و علما توسط ایشان و پیگیریهای شان خانهدار شدند. پدرم از دنیا رفتند بدون آنکه حتی یک متر خانه یا زمین یا ملک دیگری از خود به جا گذاشته باشند.»
ناراحت شدن از گرانی به خاطر کارگران
یکی از شاگردان ایشان تعریف میکند که بسیاری مواقع بود که وقتی خدمت ایشان میرسیدیم، مشخص بود که بابت موضوعی ناراحت بودند. وقتی سوال میکردیم، به عنوان مثال میگفتند که، چون سیب زمینی گران شده است، ناراحتم. میگفتیم که اگر سیب زمینی گران شده، چرا شما ناراحت هستید؟! ایشان هم میگفتند که من حساب کردم، دیدم کارگری که شش، هفت بچه دارد و سر سفره نان و سیب زمینی به بچه هایش میدهد، چه باید بکند؟ برای همین ناراحت هستم.
احترام ویژهای قائل شدن برای مردم
نزدیکان ایشان میگویند که آیت ا... فاضل در گفتگو با دیگران از تعابیر بسیار مودبانهای استفاده میکردند و بر فضیلتهای دیگران بیشتر تاکید داشتند و سعی میکردند به خطای دیگران بیش از حد توجه نشود تا فضایل تحت الشعاع قرار نگیرد. در اوج مرجعیت وقتی طلبهای با ایشان صحبت میکرد، احساس میکرد که با پدر خودش صحبت میکند. یکی از شاگران ایشان میگوید: «در مجالس روضهای که داشتیم تا زمانی که کسالت نداشتند، مقید بودند برای همه اشخاصی که وارد مجلس میشوند، قیام کنند.
در زمان کسالت ایشان، وقتی صندلی ایشان را در مجلس روضه بالای مجلس قرار داده بودیم، ناراحت شدند و فرمودند که صندلی من باید نزدیک در باشد که به واردین مجلس احترام بگذارم. در سلام دادن به مردم حتی آنهایی که وارد اتاق ایشان میشدند، پیش قدم میشدند در حالی که آنها وارد بر ایشان بودند.
رفتار ایشان با فامیل و اهل خانه
فرزندان ایشان درباره رفتارهای ایشان در خانواده میگویند: «در جمع خانواده (برادر و خواهرها)، میگفتند، میخندیدند، شوخی میکردند و با همه گرم میگرفتند. والد راحل در محیط خانواده برخوردشان با فرزندان و والده بزرگوارمان بسیار محبتآمیز بود و آن جنبه عطوفت و کمال رافتشان راجع به اولادشان کاملا برای ما مشهود بود. عاطفه ایشان زبانزد فامیل بود و در جویا شدن و اطلاع از احوال فرزندان و وابستگان خودشان بسیار دقت داشتند.
در برخورد با بچهها، هیچ موقع حریمی برای خود قائل نمیشدند و آنها هم خیلی راحت با ایشان صحبت میکردند و مسائلشان را در میان میگذاشتند. جلساتی که ایشان با بچهها و فامیل داشتند، علاوه بر معنویت حاکم بر جلسه از صمیمیت خاصی نیز برخوردار بود. از جمله نکات قابل توجه، صبر و شکیبایی ایشان در محیط زندگی بود. در ناملایمات و مصائبی که در محیط زندگی پیش میآمد، آن چنان صبور بودند که برای دیگران جای شگفتی و تعجب داشت. سعی میکردند قناعت را به همه ما یاد بدهند و تاکیدشان بر این بود که اگر زندگی یک مسلمان مقرون به قناعت نباشد، زندگی صحیحی نخواهد بود.»
منبع: روزنامه خراسان
انتهای پیام/
خاطره جالب «قالیباف» از آیت الله فاضلمنبع: باشگاه خبرنگاران
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.yjc.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «باشگاه خبرنگاران» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۴۰۷۲۴۵۰ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
عروس امام خمینی درگذشت | جزئیاتی از زندگی همسر سیدمصطفی خمینی؛ معصومه حائری که بود؟
زیسان: معصومه حائری فرزند مرحوم آیتالله شیخ مرتضی حائری و از خاندان آیت الله العظمی شیخ عبدالکریم حائری بنیان گذار حوزه علمیه قم بود.
خانم معصومه حائری در تاریخ ۱۷ فروردین ماه سال ۱۳۳۳ با حاج آقا مصطفی خمینی ازدواج کردند، ایشان در ابتدا علاقهای به ازدواج نداشتند، اما با توجه به شرایط آن دوران به توصیه پدرشان و بعد از ملاقات حاج آقا مصطفی به ازدواج با ایشان رضایت میدهند، و بعد از گذشت یک سال به عقد ایشان در میآیند.
حاصل ازدواجشان ۴ فرزند بود، دو تن از فرزندانشان در کودکی از دنیا رفته اند، و یک پسر به نام حسین و یک دختر به نام مریم دارند. ایشان در دوران تبعید حضرت امام (س) و حاج آقا مصطفی در عراق حضور داشتند، و همسر گرامیشان را همراهی میکردند.
ناگفتههای زندگی امام خمینی به روایت مرحوم معصومه حائریمعصومه حائری سال ۱۴۰۰، در گفتگو با نشریه «حریم امام» به بیان نکاتی درباره خانواده امام خمینی پرداخت:
- امام خیلی به من علاقه داشت و یادم هست هر هفته که میخواست سر و صورتش را اصلاح کند، به من میگفت بیا رو به روی من بنشین تا در کنار اصلاح کردن با هم حرف بزنیم. آقا در آن زمان خودش سر و صورتش را اصلاح میکرد و علاوه بر کوتاه کردن موهای سر و صورت، موهای پرپشت ابروهایش را که روی چشمش را میگرفت کوتاه میکرد. مژههای امام هم خیلی بلند بود و من به شوخی میگفتم مژههاتان را هم کوتاه کنید.
- آقا خیلی تمیز و اهل رعایت بهداشت بود، به طوری که ما سر سفره برای ایشان دو تا چنگال میگذاشتیم تا اگر دو نوع غذا در سفره بود، هر کدام را با چنگال جداگانهای بردارد. ایشان این قدر تمیز و اهل مراعات بود که میگفتم من خانوادههای روحانی زیادی را دیدهام، اما شما از همه مدرنتر و امروزیتر هستید.
- یادم هست یک بار مرحوم حاج احمد آقا پیش ایشان میخواست با دست غذا بخورد که فرمود احمد، اگر میخواهی با دست غذا بخوری، برو بیرون بخور! باز به یاد دارم که خانم در بشقابی که پلو خورده بود و میخواست خربزه بگذارد و بخورد، باز آقا به ایشان تذکر داد. آقا خیلی مرتب و تمیز بود و به عنوان نمونه دیگر، یک میز جلوی در خانه بود که آقا وقتی وارد منزل میشد، کفشهایش را در میآورد و داخل آن میگذاشت و یک جفت دمپایی برمیداشت و میپوشید.
- خانم اصالتاً تهرانی و امروزی و از یک خانواده اصیل بود و خود آقای خمینی هم اصالت خانوادگی بالایی داشت و برادر ایشان، مرحوم آقای پسندیده هم یک آدم حسابی به تمام معنا بود. حسین آقا میگفت بعد از رحلت حاج آقا مصطفی اگر جریان انقلاب و مبارزه پیش نمیآمد و فکر و ذهن امام معطوف به این مسائل نمیشد، امام از غصه مرگ حاج آقا مصطفی دق میکرد و از دنیا میرفت.
- من قضایای شب رحلت حاج آقا مصطفی را از زبان خدمتکاری که به او ننه میگفتیم و زن فهمیدهای بود نقل میکنم؛ چون خودم مریض بودم و در طبقه پایین منزل پیش بچهها خوابیده بودم. ننه میگفت آن شب وقتی حاج آقا مصطفی به خانه آمد، به من گفت در خانه را ببند، ولی قفل نکن؛ چون قرار است کسی به ملاقات من بیاید. اتاق ننه روبروی در خانه بود و میتوانست ببیند چه کسی وارد منزل یا خارج میشود. حاج آقا مصطفی طبق معمول برای مطالعه به کتابخانه خودش در طبقه بالا رفت تا مطالعه کند. آن شب ننه دیده بود چه کسانی پیش آقا مصطفی رفته بودند و همه آنها را شناخته بود و ما هرچه اصرار کردیم اسم از آنها را به ما نگفت. ننه صبح خیلی زود صبحانه حاج آقا مصطفی را برده بود و ایشان را برای خوردن صبحانه صدا زده بود، اما ایشان بیدار نمیشود و به همین علت پیش من آمد. به طبقه بالا رفتم و دیدم حاج آقا مصطفی در حالت نشسته، روی میز کوچکی که جلویش بود خم شده است. دیدم بدنش گرم و از عرق بسیار زیاد، کاملاً خیس و نقاطی از بدنش کبود است. حاج آقا مصطفی را به بیمارستان بردند، ولی دیگر کار از کار گذشته و حاج آقا مصطفی از دنیا رفته بود.
- یکبار به آقا گفتم شما که در خمین بزرگ شدی، چرا این قدر مدرن و امروزی و تمیز و مرتب هستی؟! ایشان هم میخندید.
- آقا منظم و دقیق بود و همیشه دقیقاً سر وقت غذا میخورد. زمان تبعید آقا در نجف، گاهی من و خانم به ایران میآمدیم و امام تنها بود و حاج آقا مصطفی برای این که ایشان تنها نباشد، پیش امام میرفت و با ایشان غذا میخورد. یک روز حاج آقا مصطفی کمی دیرتر رفت و دید امام غذایش را سر وقت و مطابق معمول خورده و منتظر ایشان نمانده است. بعد از آن، هر روز حاج آقا مصطفی میرفت و موقع غذا خوردن، کنار امام مینشست و فقط نگاه میکرد و لب به غذا نمیزد و امام هم انگار نه انگار، به غذا خوردن ادامه میداد و اصلاً به حاج آقا مصطفی تعارف نمیکرد تا غذا بخورد. پدر و پسر کار خود را بلد بودند.
tags # اخبار سیاسی سایر اخبار آیا قدرتهای فوقبشری واقعیت دارند؟ چطور انسان به این قدرت میرسد؟ بعد از فضا چه چیزی وجود دارد، جهان کجا تمام میشود؟! (تصاویر) مرکز واقعی جهان کجا است؟ فضانوردان چگونه در فضا دستشویی میکنند؟ | سرنوشت مدفوع انسان در فضا چه میشود؟