جزییات ناپدید شدن لیدا، دختر دوچرخه سوار، از زبان خواهرش
تاریخ انتشار: ۴ تیر ۱۳۹۸ | کد خبر: ۲۴۱۸۸۳۱۱
چهار روزی میگذرد، از ناپدید شدن دختر ورزشکاری که برای خرید هدیه از خانهشان خارج شد و دیگر هرگز بازنگشت. تصویر لیدا کاوه این روزها در فضای مجازی دستبهدست میچرخد و به یک شخصیت معروف در شبکههای مجازی تبدیل شده است.
کاربران فضای مجازی و سلبریتیها همه دست به کار شدهاند و برای پیدا شدن لیدا تلاش میکنند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
از روز یکشنبه بود که اسم و عکس لیدا در صفحات اینستاگرام پر شد، معروفهای اینستاگرام و سلبریتیها از مردم خواستند تا اگر نشانی یا ردی از این دختر پیدا کردند، به خواهر لیدا خبر دهند.
خواهر لیدا که روزهای سختی را میگذراند، در گفتگو با خبرنگار «شهروند» ماجرای ناپدیدشدن مرموز خواهرش را روایت کرد:
آخرین بار چه زمانی با لیدا صحبت کردید؟
جمعه ظهر بود. صحبت نکردم، فقط پیامش را خواندم. ساعت ٢:٥٧ بود که پیام داد و گفت: «من شارژ ندارم و ممکن است گوشیم خاموش شود، تا نیمساعت دیگر به خانه برمیگردم. نگران نباش.» وقتی پیام را خواندم، به او گفتم اوکی. اما دیگر از خواهرم خبری نشد.
خودتان حدس میزنید چه اتفاقی برایش افتاده باشد؟
خواهرم با هیچکس دشمنی نداشت. آرامترین شخصیتی که بشود در دنیا پیدا کرد، خواهرم است، برای همین میدانم که اصلا موضوع آدمربایی یا اخاذی در میان نیست. تنها حدسی که میزنم این است که خواهرم هنگام بازگشت به خانه سوار یک تاکسی و گرفتار رانندهای شده است، به غیر از این نمیتواند باشد.
لیدا آخرین بار کجا دیده شده است؟
او برای خرید به میلاد نور رفته بود. دوربینهای آنجا را چک کردیم، آخرین بار به سمت شهرک غرب میرفت، میخواست از آنجا سوار تاکسی شود و به خانهمان در سعادتآباد بیاید. دیگر از آنجا به بعد خواهرم ناپدید شد. دقیقا همان زمان هم به من پیام داده بود. همه اینها نشان میدهد که او بعد از تمامشدن کارش درحال بازگشت به خانه بوده که ناپدید میشود.
چرا به مرکز خرید رفته بود؟
میخواست برای کسی هدیه بخرد، برای همین رفته بود تا عکسش را روی شاسی چاپ کند. اتفاقا دو دقیقه قبل از پیامدادن به من، به دوستش هم زنگ زده و گفته بود که کار عکس را انجام داده است. گویا قبل از رفتن به شهرک غرب برای چاپ عکس به سعادتآباد رفته بود، اما، چون بسته بود، به شهرک رفت. اینها را به دوستش گفته بود. اتفاقا لیدا آن روز بشدت مریض بود. آنفلوآنزا گرفته بود و حال خوبی نداشت، برای همین دوستش هم به او گفته بود که در خانه بماند و استراحت کند. اما لیدا، چون عجله داشت، رفت تا کارش را انجام دهد.
لیدا با شما زندگی میکند؟
بله. من ازدواج کردهام و پدر و مادرم در ویلایی در خارج از تهران زندگی میکنند. برای همین لیدا به خانه ما آمد تا رفتوآمد برایش راحتتر باشد. خیلی وقت بود که در کنار خودم زندگی میکرد.
از چه زمانی ورزش را شروع کرد؟
لیدا در ابتدا رشته مورد علاقهاش دوندگی بود. در دوران دبیرستان بود که دوندگی را شروع کرد، از شمال تا جنوب تهران میدوید. سالها این کار را انجام داد. از طرفی به عکاسی هم علاقه زیادی داشت. کار پروژهای میگرفت و گاهی اوقات هم برای دل خودش عکاسی میکرد. تا اینکه از چند ماه پیش دوچرخهسواری را هم آغاز کرد و به صورت حرفهای این کار را انجام میداد. لیدا به محیطزیست علاقه زیادی داشت، برای همین به خاطر آلودهنشدن هوا به هیچ عنوان سوار خودرو نمیشد و رانندگی نمیکرد، معمولا با دوچرخه یا پای پیاده تردد میکرد، حتی خیلی کم پیش میآمد که سوار تاکسی شود، مگر اینکه خسته یا بیمار بود یا عجله داشت. او هر روز مسافتهای طولانی را پیادهروی یا دوچرخه سواری میکرد. دنبال قهرمانشدن یا مدال گرفتن هم نبود. این کار را بیشتر برای دل خودش انجام میداد.
شغلش چه بود؟
لیدا گرافیست بود و پروژهای کار میکرد.
چی شد که سلبریتیها برای کمک به پیدا شدن لیدا دست به کار شدند؟ آنها لیدا را میشناختند؟
ما دوستان زیادی داریم که با سلبریتیها در ارتباط هستند. از طریق آنها کار به پیج سلبریتیها رسید و عکس خواهرم دستبهدست چرخید تا شاید خبری از او شود.
هیچ سرنخی پیدا نشده؟
نه در این مدت چند نفر هم تماس گفتند، ولی هیچ کمکی نکردند و هنوز حتی سرنخی هم از خواهرم پیدا نشده. همان شب به کلانتری رفتم و موضوع را اطلاع دادم. پلیس آگاهی هم در حال جستوجو است، تا دو سه روز دیگر پرینت تماسهایش میآید، ولی فکر نکنم آن هم کمکی به ماجرا کند، چون میدانم خواهرم آن روز درحال بازگشت به خانه بوده و فقط با من و دوستش تماس داشته است.
همراه لیدا طلا یا پول زیاد بود؟
نه، اتفاقا لیدا اصلا به طلا علاقهای نداشت، حتی لباسهایش هم همیشه ساده بودند. او عاشق ورزش بود و به جز ورزش به هیچ چیز دیگری فکر نمیکرد. طلا یا پول زیادی همراهش نبود که بگوییم قربانی سرقت شده است.
منبع: اکوفارس
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت ecofars.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «اکوفارس» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۴۱۸۸۳۱۱ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
اعدام و حبس برای عاملان تعرض به ۲ دختر دانش آموز
یک سال قبل دختر ۱۷ سالهای به نام مهتاب به همراه مادرش با مراجعه به پلیس آگاهی مدعی شد از سوی ۴ پسر مورد تعرض قرار گرفته است.
وی در تشریح ماجرا به مأموران گفت: دو هفته قبل در مسیر مدرسه با پسری به نام نیما آشنا شدم و چند روز باهم مکالمه تلفنی داشتیم و او به من ابراز علاقه کرد، بعد از یک هفته هم با هم قرار گذاشتیم تا همدیگر را ببینیم. من هم برای اینکه تنها نباشم با دوستم نسرین به سر قرار رفتم. نیما هم با برادر، پسرعمو و یکی از دوستانش به نام شهرام سر قرار آمد، آنها ما را سوار خودرویشان کردند و به بهانه تفریح و گشت وگذار در خارج از شهر ما را به بیابانهای ورامین بردند. وقتی به آنجا رسیدیم ناگهان حس بدی پیدا کردم، چون آنجا محلی برای تفریح نبود، از نیما خواستم تا برگردیم، اما آنها بدون توجه به اعتراض من و دوستم به ما حمله کرده و به زور به ما تعرض کردند، بعد هم ما را در نزدیکی خانهمان از ماشین پیاده کردند. وقتی وارد خانه شدم آنقدر وضعیت پریشانی داشتم که مادرم خیلی سریع با دیدن من متوجه شد اتفاقی برایم افتاده است. من هم موضوع را برایش تعریف کردم و تصمیم گرفتیم از آنها شکایت کنیم. البته نسرین به خاطر ترس از اینکه خانوادهاش متوجه موضوع نشوند شکایت نکرد.
با ثبت این شکایت، مأموران ۴ پسر جوان را ردیابی و بازداشت کردند.
پس از بازداشت متهمان، نسرین هم با مراجعه به پلیس آگاهی از ۴ متهم شکایت کرد. در ادامه دو شاکی پرونده با دستور قضایی به پزشکی قانونی فرستاده شدند و کارشناسان این سازمان پس از معاینه و بررسی آثار ضرب و شتم، تعرض به دو دختر جوان را تأیید کردند.
با تکمیل تحقیقات برای ۴ متهم پرونده کیفرخواست صادر و پرونده برای رسیدگی به شعبه ۵ دادگاه کیفری یک استان تهران فرستاده شد.
در دادگاه چه گذشت
در ابتدای این جلسه مهتاب به جایگاه رفت و گفت: اعتماد بیجای من باعث شد تا زندگی خودم و دوستم نابود شود. ما در آن بیابان التماس میکردیم و اشک میریختیم، اما نیما و آن ۳ نفر بدون توجه به التماس و گریههای ما به طرز وحشیانهای کتکمان زدند و تعرض کردند. از آن روز به بعد یک لحظه آرامش ندارم و به لحاظ روانی آسیب زیادی دیدهام. به همین خاطر حاضر نیستم آنها را ببخشم و برای آنها درخواست اشد مجازات دارم.
پس از آن نسرین به جایگاه رفت و درحالی که اشک میریخت، گفت: همه واقعیت را مهتاب گفت، اما من فقط این را میگویم که این ۴ نفر کاری کردند که از ترسم نمیخواستم به خانهمان برگردم و در نهایت هم به خاطر عواقب این موضوع واقعیت را به خانوادهام نگفتم. حتی از ترس اینکه آنها دوباره آزارم دهند یا خانوادهام پی به این ماجرا ببرند، تصمیم گرفتم شکایت نکنم تا اینکه متوجه شدم آنها دستگیر شدهاند و بعد شکایت کردم. حالا هم نه رضایت میدهم و نه میبخشم و درخواست حکم اعدام برای متهمان دارم.
سپس ۳ متهم یک به یک به جایگاه رفتند و اتهام تجاوز به عنف را نپذیرفتند و ادعا کردند که با ۲ شاکی پرونده دوست بودند و رابطه با میل و خواسته دوطرف صورت گرفته بود.
شهرام ۱۷ ساله هم که از کانون اصلاح و تربیت به دادگاه منتقل شده بود، اتهامش را نپذیرفت و مدعی شد مهتاب و دوستش را آزار نداده است.
در پایان جلسه قضات برای صدور رأی وارد شور شدند و با توجه به مدرکهای موجود در پرونده، گزارشهای کارشناسان پزشکی قانونی و پلیس، دو برادر و پسر عمویشان را به اعدام محکوم کردند و از آنجا که شهرام در زمان ارتکاب جرم زیر سن ۱۸ سالگی بوده، به ۵ سال حبس محکوم شد.
روزنامه ایران
باشگاه خبرنگاران جوان اجتماعی حوادث و انتظامی