فارین پالیسی: ایران قطعا تعظیم نمیکند/ خودخواهی ترامپ، موضوعی بحرانی است
تاریخ انتشار: ۹ تیر ۱۳۹۸ | کد خبر: ۲۴۲۳۶۰۸۰
به گزارش فارس، پایگاه خبری- تحلیلی «فارین پالیسی» در یادداشتی به قلم یک تحلیلگر ارشد آمریکایی «خودخواهی» رئیسجمهور این کشور را یک مساله بحرانی خوانده و با هشدار درباره عواقب مواضع سیاست خارجی دولت او تصریح کرده که ایران در برابر فشارهای آمریکا تسلیم نخواهد شد.
«جیمز تراب» که عضو اندیشکده «شورای روابط خارجی» آمریکا است و برای رسانههای مطرحی چون نیویورک تایمز، آتلانتیک و فارین افرز مطالب زیادی نوشته است، امروز یکشنبه یادداشتی با این عنوان منتشر کرد: «خودخواهی ترامپ، رسما یک موضوع بحرانی در سیاست خارجی است».
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
او در بخش ابتدایی این مطلب نوشت: «شاید اظهارات حسن روحانی رئیسجمهور ایران وقتی که کاخ سفید را "دچار معلولیت ذهنی" خواند، آنقدرها هم تند نبوده است. شما میتوانید متوجه دلیل این اظهارنظر او بشوید. دونالد ترامپ رئیسجمهور آمریکا اطمینان داشت که با خارج کردن آمریکا از توافق هستهای با ایران قادر به قلدری کردن در قبال روحانی و رهبران ایران و تسلیم کردن آنها برای پذیرش خواستههایش خواهد شد و وقتی آنها هم در پاسخ به او شروع به قلدری کردند، دچار آشفتگی شد. افراد دور و بر ترامپ که به او برای از بین بردن توافق (برجام) فشار آوردند، کاملا برای مانور دادن روی وضعیتی که طبق آن احتمال آغاز درگیریها با ایران و مقصر جلوه دادن ایرانیها وجود دارد، آمادگی داشتند».
از نظر نویسنده آمریکایی، «محدودیتهای ادراکی و شناختی ترامپ هر چه باشند، همه مختص به شخص او هستند اما او به یک نوع به خصوص هم در قبال سیاست خارجی ایالات متحده، دچار نابینایی است: او آنچنان به درستی موضع خودش باور دارد که به ذهنش هم خطور نمیکند که عواقب اختلاف نظر دیگران با موضع خودش را درنظر بگیرد. ما در هفتههای اخیر شاهد نسخه ترامپی از یک غرور امپراطوری بودهایم».
او مینویسد: «سیاست خارجی ایالات متحده از زمان جنگ جهانی دوم را میتوان به نوعی کشمکش بین آنهایی که توجهات را به عواقب محتمل اقدامات ایالات متحده جلب میکنند و آنهایی که به این عواقب بیتوجه هستند، ارزیابی کرد. جورج کنان دیپلمات ارشد آمریکایی در مقاله معروف سال ۱۹۴۷ خود در (نشریه) فارین افرز، ابتدا به لیبرالهای حامی شوروی هشدار داد که نمیتوان در قبال روسیه با منطق رفتار کرد و سپس به تندروها توصیه کرد که "اقدامات بی نزاکت و تهدیدآمیز" میتواند سبب آن شود کرملین به موقعیتی برسد که قادر به رسیدن به چنان موقعیتی نیست».
جورج کنان دیپلمات آمریکایی و از مشهورترین مدافع سیاست «مهار شوروی» در طول جنگ سرد
وی افزود: «هری ترومن و دوایت آیزنهاور روسای جمهور (اسبق آمریکا) به طور کلی از اتخاذ چنین اقدامات تحریکآمیز غیر ضروری اجتناب کردند. جان اف کندی اما در تعارض با آنها زمانی که منصب خود را شروع کرد قول داد که "برای اطمینان از بقا و موفقیت آزادی ....هر بهایی را خواهد پرداخت." جان اف کندی ابتدا با به راه انداختن حمله به خلیج خوکها و سپس صدور مجوز برای افزایش شدید میزان هزینهها در توانمندی اتمی و سلاحهای متعارف آمریکا، تندروهای دور و بر نیکیتا خروشچف رهبر شوروی را قانع کرد که ایالات متحده در حال آماده شدن برای به عقب راندن منافع شوروی است. خروشچف نمیتوانست اعتبار شوروی را در معرض خطر قرار دهد. او در پاسخ به این اقدامات، دیوار برلین را ساخت و سپس از معاهده محدودیتها در زمینه آزمایش اتمی خارج شد و سرانجام در کوبا موشکهای اتمی مستقر کرد. چندی بعد بود که رابرت مک نامارا وزیر دفاع آمریکا اذعان کرد که اساس همه این ماجراها سوءتفاهم درباره توانمندیهای شوروی و مقاصدشان بوده است. این حرفها آشنا به نظر میرسد؟»
جیمز تراب در ادامه مینویسد: «این داستان بارها و بارها گفته خواهد شد. اول (جان اف) کندی و بعدا لیندون جانسون به جنگ در ویتنام کشیده شدند تا علیه آنچه که فکر میکردند اهداف کمونیستها برای کنترل جهان در حال توسعه باشد، اعلام موضع کنند. هیچ کدام از آنها نمیتواستند این موضوع را ببینند که ویتنام، چیزی بیش از یک سرباز پیاده مورد استفاده چین در یک بازی جهانی شطرنج نبود. با این حال اوایل سال ۱۹۶۵ بود که هانس جی مورگنتا (نظریهپرداز مطرح مکتب واقعگرایی در روابط بینالملل) در یادداشتی تحت این عنوان که "ما داریم در ویتنام خودمان را گول میزنیم" نوشت که "چین به لحاظ موروثی، دشمن ویتنام است" و هو شی مین رهبر ویتنام شمالی کسی بود که با ارتش خودش به قدرت رسید و بیشتر از آنکه یک ایدئولوگ کمونیست باشد، یک رهبر ملیگرا بود. مورگنتا پیشبینی کرده بود که تشدید جنگ دقیقا منجر به نتایجی خواهد شد که واشنگتن بیشتر از هر چیزی به دنبال اجتناب از آن بوده و آن هل دادن ویتنام به دامن چین و اقمار این کشور بود».
در ادامه یادداشت آمده است: «جورج هربرت واکر بوش (بوش پدر) جزو روسای جمهور نادری بود که دانش عمیقی درباره اهداف متعالی آمریکا داشت و میدانست که از طریق دادن فرصت به میخائیل گورباچف و رفتار با این رهبر روس به مثابه متحد و نه متخاصم، باید به او برای مدیریت فروپاشی اتحاد شوروی کمک میکرد. بوش چنان با این تفکر هدف خود را پیش برده بود که حتی به پارلمان اوکراین گفت که واشنگتن در برابر حکومت شوروی و جمهوریهای خواهان استقلالش، بیطرفی اختیار میکند. جورج واکر بوش (بوش پسر) اما بعد از حملات ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ ذهنش درگیر درستکاری ایالات متحده شد. استراتژی امنیت ملی که او یک سال بعد صادر کرد، با این جمله شروع میشود: "در دستیابی به اهدافمان، اولین انگیزه ما آن است که درباره اینکه ما نماینده چه موضوعی هستیم شفاف سازی کنیم، ایالات متحده باید از آزادی و عدالت دفاع کند چرا که این اصول اصولی درست و برای همه مردمان در هر جایی قابل استناد هستند". اگر اساس استراتژی امنیت ملی بر چیزی که نمود بیرونی دارد، نباشد و به جای آن، اساسش بر محور آنچه که ما فکر میکنیم باید باشد، در آن صورت لحاظ کردن نظرات آنهایی که متفاوت از ما میاندیشند، تبدیل به یک شکل از نقطه ضعف اخلاقی برای ما خواهد شد. این موضوع البته دقیقا همان چیزی است که ما را به جنگ (سال ۲۰۰۳) در عراق کشاند، یک افراطگرایی نظاممند خودمحور».
نویسنده این یادداشت معتقد است: «در (دوره) باراک اوباما اینطور به نظر میرسید که فشار روحی موجود در تفکر سیاسی ایالات متحده با اذعان به این موضوع که معنای در معرض قدرت آمریکا قرار گرفتن چیست، مخلوط شد. اوباما در سخنرانی ژوئن ۲۰۰۹ خود در قاهره برای نشان دادن احترام خود به دین اسلام و اذعان به آسیبهای (وارد شده به کشورهای اسلامی از سوی) استعمارگرایی تا حد زیادی پیش رفت تا بتواند به یک رابطه جدید مبتنی بر "منافع متقابل و احترام متقابل" (با کشورهای اسلامی) دست یابد».
او مدعی شد: «اوباما در قبال ایران هم با اقدامات مشابهی درباره بازدارندگی متقابل تلاش کرد و شکست خورد اما این تلاش او را قادر کرد که شورای امنیت سازمان ملل را قانع کند تحریمهای سرسختانهای علیه ایرانیها تصویب کند؛ تحریمهایی که در نهایت آنها را به میز مذاکره کشاند. ترامپ البته از ایدهآلگرایی جورج واکر بوش رنج نمیبرد اما چیزهایی که سبب بستن دید او میشوند، خودخواهی و خودمحوری او است. قدرت گسترده آمریکا تا به حال به او اجازه داده (در قبال دیگر کشورها) قلدری کند؛ قلدری که بعد از بیتوجهی به عواقب انجام کارها، دومین خصیصه او است. به اظهارات او درباره "منافع و احترام متقابل" در قبال مکزیک نگاه کنید در حالی که دولت دست چپی کنونی در این کشور از ترس تنبیههای اعلام شده ترامپ در حال سرکوب مهاجران از کشورهای آمریکای مرکزی است».
تحلیلگر ارشد آمریکایی افزود: «شکی نیست که ترامپ فکر میکرد ایران هم (مانند مکزیک) تعظیم خواهد کرد. ایران (تعظیم) نکرده و تقریبا به طور قطع باید گفت که تعظیم نخواهد کرد. ترامپ برخلاف برخی از مشاورانش خواهان جنگ با ایران نیست اما با این حال به نحوی اقدام کرده که گزینهای به جز انتخاب از میان درگیری و عقبنشینی ندارد. ما فقط باید امیدوار باشیم که نگرانی او درباره برانگیخته شدن پایگاه آرای خود در نتیجه بروز یک جنگ در خاورمیانه از نگرانی او درباره انجام ندادن اقدامی در این جهت (جنگ با ایران) بزرگتر باشد».
منبع: الف
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.alef.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «الف» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۴۲۳۶۰۸۰ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
سخنرانی دردناک محمدرضا شاه درباره اشغال ایران
تعداد بازدید : 0 کد ویدیو دانلود فیلم اصلی کیفیت 480 بازدید 11 پس از آغاز جنگ جهانی دوم در ۹ شهریور ۱۳۱۸ (۱ سپتامبر ۱۹۳۹)، ایران بیطرفی خود را اعلام کرد اما پس از آغاز تهاجم آلمان به شوروی به دلیل گستردگی مرز ایران با اتحاد جماهیر شوروی، این بیطرفی ناپایدار بود. نیروهای متفقین به بهانهٔ حضور کارشناسان آلمانی در ایران این کشور را اشغال کردند. به دنبال اتحاد بریتانیا و شوروی و نیاز شوروی به کمکهای ایالات متحده و بریتانیا در جبهههای نبرد، متفقین تصمیم گرفتند از ایران به عنوان کریدوری برای تأمین نیروهای خود استفاده کنند و در نتیجه، نیروهای متفقین در ۲۵ اوت ۱۹۴۱ به ایران حمله کردند و این کشور را به اشغال خود درآوردند. در روز ۳ شهریور ۱۳۲۰، ابتدا نیروهای شوروی از شمال و شرق از زمین و هوا به ایران حملهور شدند و سپس نیروهای بریتانیایی نیز از جنوب و غرب حمله کردند و شهرهای سر راه را یکبهیک به سرعت اشغال کردند و هر دو به سمت تهران حرکت کردند. ارتش ایران به سرعت متلاشی شد. رضاشاه با فشار متفقین به خصوص بریتانیا سریعاً استعفاء داد و سپس با گذشتِ مدتها کشمکش بینِ روسها با دیگر کشورهایِ متفقین، و همچنین شکلگیری بحرانهای فراوان در ایران، با وساطت محمدعلی فروغی، بالاخره بر سر نوع حکومت جدید ایران و انتقال سلطنت به پسرش (محمدرضا) که ولیعهد پیشین نیز بود، به توافق رسیدند. در جریان اشغال ایران، قوای شوروی شامل ۴۰ هزار سرباز و هزار تانک تی-۲۶ بود که برتری عددی و کیفی زیادی نسبت به نیروهای ایرانی داشت. علاوه بر اینها، بیشترین برتری شوروی با نیروی هوایی بود که ۴۰۹ هواپیمای جنگی از جمله بمب افکنهای سنگین را برای اشغال ایران فراخواندند. قوای انگلیس نیز ۱۹۰۰۰ سرباز و ۵۰ تانک سبک به کار گرفته بودند. نیروی هوایی نیز قوای زمینی را پشتیبانی میکردند. تعداد هواپیماهای بمب افکن شوروی که نیروی زمینی را تقویت میکرد، پنج برابر نیروی هوایی دولت انگلیس بود. پس از اشغال، راهآهن سراسری ایران برای انتقال کمکهای نظامی از جنوب ایران به پشت جبههٔ شوروی، بر اساس قانون وام و اجاره مورد استفاده قرار گرفت. ایران که در آغاز جنگ، بیطرفی خود را اعلام کرده بود، نهایتاً در ۱۷ شهریور ۱۳۲۲ به آلمان اعلان جنگ داد. به پشتوانهٔ همین اعلان جنگ ایران میتوانست پس از پایان جنگ به اعلامیهٔ ملل متحد بپیوندد و همچنین در کنفرانسهای صلح پس از جنگ شرکت کند. محمدرضا پهلوی در سخنرانی به ضعف نظامی ایران در دوراه حکومت پدرش و خوش باوریاش در اعلام بیطرفی که به اشغال ایران و حوادث پس از آن از جمله قحطی اشاره کرده بود. این سخنرانی دردناک را میبینید و میشنوید.