Web Analytics Made Easy - Statcounter

به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان،  زمانی که هسته‌های تروریسم تکفیری در سوریه فعال شد، عناصر آن‌ها برای آنکه اهداف شوم سرکردگان خود را عملی کنند به هیچ چیز رحم نکردند. از انفجار‌های پی‌درپی در نقاط مسکونی و شهادت هزاران زن و کودک بی‌گناه گرفته تا به تاراج بردن سرمایه‌های سوریه را در دستور کار خود قرار دادند، در این میان، اما جوانان و مردم مقاوم سوریه کنار ارتش برای مقابله با تروریست‌ها به‌پا خاستند و نگذاشتند آن‌ها به اهداف خود و کشور‌های حامی آن‌ها برسند.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

بیشتربخوانید: ناگفته‌هایی از مهار ویروس اسرائیلی توسط دانشمندان هسته‌ای

شهید محمد علی زین ملقب به «أباعلی» از روحانیون منطقه زینبیه دمشق بود که در حوزه علمیه امام خمینی (ره) واقع در زینبیه دمشق تحصیل می‌کرد و دارای ۵ فرزند بود. زمانی که تروریست‌ها به سوریه حمله کردند و قصد تعرض به حرم مطهر حضرت زینب (سلام‌الله‌علیها) را داشتند، او برای مقابله با آن‌ها پرداخت و سرانجام به درجه رفیع شهادت نائل شد. در همین با همسر این شهید سوری گفت‌و‌گویی انجام دادیم که در ادامه آن را می‌خوانید:

* در ابتدا کمی از خودتان برای ما بگویید!

من از ساکنان محله امام صادق (علیه السلام) در منطقه باب توما واقع در دمشق هستم. پدر و مادرم انسانی ساده و مردمی و مومن بودند. مقطع ابتدایی را در دمشق به پایان رساندم و پس از آن مشغول خیاطی شدم. من اصالتاً لبنانی هستم، اما در سوریه زندگی می‌کنم. همسر شهید من نیز دارای دو تابعیت بودند؛ تابعیت لبنانی و سوری. من اکنون در لبنان ساکن هستم و در ابتدای بحران سوریه در منطقه زینبیه حضور داشتیم، اما از آنجا خارج شدیم,، زیرا عناصر مسلح در این منطقه حضور یافتند و مدارک همسرم علی را گرفتند؛ بنابراین ما مجبور به مهاجرت به لبنان شدیم.

* روز حمله تروریست‌ها به محله‌تان چه اتفاقی افتاد؟

در روزی از روز‌ها صبح هنگام، خودرویی در منطقه زینبیه منفجر شد که بر اثر آن شیشه‌ها شکست و من و دخترم در آن زمان خانه بودم. پس از این اتفاق بود که تصمیم گرفتیم به بعلبک برویم، به همین خاطر به سوی شیخ فرهاد یکی از دوستان همسرم رفتیم که در حوزه‌های سوریه درس خوانده بود و در بعلبک مستقر بود. پس از آن که در بعبلک مستقر شدیم، همسرم به میادین جهاد در سوریه بازگشت. فرزندانم حسن و حسین نیز همراه پدر به جبهه نبرد علیه تروریست‌ها رفتند.

* چه ویژگی‌هایی سبب شد تا با اباعلی ازدواج کنید؟

من دوست داشتم با مردی مومن و واقعا متدین ازدواج کنم. نحوه ازدواج ما نیز جالب بود؛ ما قبل از خواندن خطبه عقدمان همدیگر را ندیده بودیم! نه من ایشان را دیدم و نه ایشان مرا دیده بود بلکه فردی واسط ویژگی‌های ایشان را برای من بیان کرده بود و بالعکس و متوجه شدیم که قادر به ازدواج با یکدیگریم. آن واسطه فردی به نام احمد الواحدی بود که در منطقه ما حضور می‌یافت و حسینیه داشت و همسر و فرزندانم در خدمت این حسینیه بودند. اکنون نیز پس از آزادسازی زینبیه مراسماتی را در ماه محرم در این منطقه برگزار می‌کند.

* اباعلی در زمان جنگ با داعش در کدام شهر‌ها حضور داشت؟

همسرم سید بود و در حوزه امام خمینی دمشق تحصیل و پس از آن نیز تدریس می‌کرد. زمانی که همسرم اباعلی شهید شد ۸ ماه پیکر او را تحویل ندادند. او به مقاومت اسلامی لبنان کمک می‌کرد و به همین دلیل نیرو‌های مقاومت جایگاه او را می‌شناختند. او در سوریه در منطقه درعا فعالیت مبارزاتی داشت. او در دفتر حمایت از مقاومت اسلامی لبنان فعالیت می‌کرد و به همراه تعدادی دیگر دفتری را در منطقه زینبیه دمشق برای حمایت از مقاومت لبنان ایجاد کرده بود و حتی در روز‌های تعطیل مانند جمعه نیز به جوانان مقاومت کمک می‌کرد.

*آیا شما با حضور اباعلی در مبارزه با تکفیری‌ها مخالفت می‌کردید؟

نه امکان نداشت. این وظیفه و واجب بود. هم خود اباعلی می‌خواست برود و هم فرزندان نیز چنین درخواستی داشتند.

*اباعلی از چه زمانی وارد میادین مبارزه با تروریست‌ها شد؟

از همان ابتدای جنگ. البته آن ابتدا به ما اطلاع نداد که به جنگ رفته است و پس از آن متوجه شدیم. وی هر بار که از جبهه بازمی گشت لباس مردم عادی را بر تن داشت و حضورش در جبهه را از ما مخفی می‌کرد. زمانی که با مجاهدان جوان به سر می‌برد، به آن‌ها مفاهیم و دروس دینی را منتقل می‌کرد. این آموزش‌ها را به نیرو‌های کمیته‌های مردمی منتقل می‌کرد. پسر برادرم فرمانده گروه بزرگی از نیرو‌های مردمی سوریه است و اباعلی نیز با او همکاری و لبنانی‌ها همکاری می‌کرد. زمانی که به شهادت رسید هر یک از این گروه‌ها و جنبش‌های اسلامی خواهان بازگشت پیکر او بودند.

*در زمان ورود تروریست‌ها به سوریه علاوه بر نیرو‌های مردمی سوریه، نیرو‌های مختلفی سایر کشور‌ها به نام مدافعین حرم وارد عرصه پیکار با تکفیری‌ها شدند. نظرتان درباره آن‌ها چیست؟

مردان و جوانان سوری کمیته‌های مردمی و داوطلبانه را برای مبارزه با تروریست‌ها ایجاد کردند. در آن ابتدا بیشتر نیرو‌های مردمی فعال بودند تا نیرو‌های ارتش. در آن ابتدا خود مردم در برابر تروریست‌ها دفاع می‌کردند؛ حکومت به آن‌ها سلاح می‌داد یا اجازه استفاده از سلاح‌ها را به مردم می‌داد. یکی از دوستان همسرم به نام ابوزین بود که با ایشان ارتباط داشتیم و قبل از اباعلی همسرم به شهادت رسید از جمله این افراد بود. سپس شهروندان به کمیته‌های داوطلبانه و مردمی پیوستند. زنان نیز در این زمینه فعالیت داشتند، البته طبیعی بود که زنان نسبت به شرایط و وضعیت فرزندان و همسرانشان ترس و هراس داشته باشند؛ البته جهاد بر ما واجب بود. عناصر مسلح به سمت مرقد شلیک می‌کردند. زنان و دختران و حتی مردان را می‌ربودند و در برابر آزادی آن‌ها مبالغ زیادی دریافت می‌کردند.

* چگونه خبر شهادت ایشان را دریافت کردید؟

ما خبر شهادت وی را تلفنی دریافت کردیم. زمانی که ما در بعلبک مقیم بودیم، اباعلی آپارتمانی را در منطقه زینبیه که تازه آزادشده بود برای ما کرایه کرد، زیرا می‌دانست که به سوریه باز می‌گردیم. او دو هفته غایب بود و سپس یک هفته در منزل حضور داشت منتها یک بار طی یک هفته سه بار آمد و با بچه‌ها خداحافظی کرد و می‌گفت ماموریت سختی در پیش داریم.

* پیکر همسرتان ۸ ماه پس از شهادتش بازگشت، در این مدت چه برشما گذشت؟

در آن زمان میان گروه‌های تکفیری و نیرو‌های مقاومت مذاکراتی در خصوص بازگشت پیکر همسرم در جریان بود. شهید من در راه سوریه، مقاومت و کشور به شهادت رسید. علیرغم اینکه من دوست داشتم پیکر ایشان بازگردد، اما می‌دانستم که برای سوریه و اهدافش شهید شده و با این موضوع کنار آمدم. می‌دانستیم که شهدا نزد حضرت زهرا (سلام الله علیها) هستند.

* برجسته‌ترین ویژگی‌های شخصیتی شهید در طول دوران زندگی با شما و نزدیکانشان چه بود؟

نسبت به جلسات خانوادگی خیلی اهتمام و توجه داشتند و به عنوان مثال در زمان ماه رمضان جلسات قرآن و حدیث برپا می‌کردند. امر به معروف و نهی از منکر در هر زمانی به شکل مهربانانه را ترک نمی‌کردند. جلسات دینی را هم رها نمی‌کردند و نسبت به آن مراقبت داشتند، به همین دلیل فضا شیرین و جذاب بود و نسبت به نماز صبح مراقبت زیادی داشت تا فضیلت آن را از دست ندهد. اباعلی خیلی اجتماعی بود و به دیگران خیلی کمک می‌کرد. به همین دلیل مردم او را خیلی دوست داشتند و زمانی که ما به بیروت رفتیم خیلی به ما توجه کردند. در بعلبک و دمشق و بیروت و ... خیلی از مردم اباعلی را می‌شناختند.

* برخی کشور‌های عربی و غربی برای نابودی سوریه ائتلاف کردند، اما در مقابل، کشور‌هایی مانند ایران مانع از رسیدن آن‌ها به این هدف شوم شدند. نظر شما درباره اقدامات ایران در طول مبارزه با تروریست‌ها چیست؟

ایران همچون مادری است که آغوش خود را برای تمام مظلومین و ملت‌های اسلامی باز کرده است و دقیقا مانند مادری است که به مجروحان و مظلومان کمک می‌کند. هدف و آینده ما الحمدلله یکی است.

* مردم و ملت سوریه به ایران و حضور در کشورشان چگونه نگاه می‌کنند؟

طبیعتا آن‌ها سپاسگزار ایران هستند و طبیعتا مردم سوریه و لبنان قدردان زحمات ایران در این زمینه هستند.

* وضعیت زندگی شما پس از شهادت همسرتان به چه صورت است؟ چگونه با سختی‌ها کنار می‌آیید؟

خدا را شکر می‌کنم. خداوند مرا توسط فرزندم علی مورد ابتلا و آزمایش قرار داده است. علی بیماری خطرناکی دارد و پای او به دلیل حضور در جبهه قطع شده و مورد جراحی قرار گرفته است. او همچنین بیماری قلب هم داشته است و در سال جدید کلیه هایش نیز به مشکل خورده و از کار افتاده اند. برادرش حسین مجبور شد یک کلیه خود را به او بدهد. البته اباعلی همه این‌ها را می‌بیند.

* نظرتان درباره امنیتی که در ایران برقرار است، چیست؟

سخنی از امام علی (علیه السلام) عرض می‌کنم؛ الصحه و الأمان نعمتان مجهولتان. ان شاءالله شما این دو نعمت را از دست ندهید و فقدانش را تجربه نکنید.

* وحدت ملت‌های مسلمان منطقه برای نابودی اسرائیل را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

طبعاً ما مسلمان برادریم و کتاب الله و محبت اهل بیت ما را گرد هم آورده است. این رابطی واقعا قوی است و ان شاءالله به هدفمان در نابودی اسرائیل می‌رسیم.

* در رابطه با حال و هوای الآن منطقه زینبیه بفرمایید.

الآن حال و هوا بسیار شیرین است و علاوه بر مراسم، علما و حتی از کشور‌های مختلف عربی به عنوان برادران ما در این منطقه حضور می‌یابند. ما حتی در منزل خواهر یا برادرم نیز در زمان‌های مناسبات مختلف، برای اهل (بیت علیهم السلام) مجالسی برپا می‌کنیم. در روز میلاد حضرت زهرا (سلام الله علیها) و امیرالمومنین علی (علیه السلام)، در منزل خودمان مراسم حتی کوچک با کیک و شیرینی می‌گیریم.

منبع: تسنیم

انتهای پیام/

همسر شهید سوری: به هدفمان در نابودی اسرائیل خواهیم رسید/حال و هوای حرم حضرت زینب بعد از نابودی تروریست‌ها

منبع: باشگاه خبرنگاران

کلیدواژه: شهدا شهدای مدافع حرم

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.yjc.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «باشگاه خبرنگاران» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۴۳۳۵۰۲۱ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

این شهید پسردایی ۱۵۰ افغانستانی بود ! +عکس

به گزارش پارس نیوز، مدافع حرم «حامد بافنده» به سال 1366 متولد شد و از همان دوران کودکی همراه پدر و مادرش به مسجد رفت و آمد می کرد. همین آشنایی با مسجد او را به سمت مداحی و تلاوت قرآن کشاند و شروع کرد به سبک عبدالباسط تمرین قرائت کردن.

نوجوانی و جوانی شهید بافنده نیز در مشهد مقدس، به همین راه گذشت. پس از شروع جنگ سوریه و تجاوز تکفیری ها به خاک این کشور او علی رغم یک دختر کوچک تصمیم گرفت عازم دفاع از حرم حضرت زینب(س) شود اما هر کاری می‌کرد راهی برای او وجود نداشت. تا اینکه متوجه شد نیروهای افغانستانی در قالب لشکر فاطمیون می‌توانند به سوریه بروند. تصمیم گرفت  با آموختن زبان و لهجه افغانستانی هر جور که می‌شود خود را به سوریه برساند. 

همسرش ماجرای رفتن او را اینطور روایت می‌کند: «حامد» برای رفتن به سوریه مشغول یادگیری زبان افغانستانی شد، چون می‌خواست از طریق لشکر فاطمیون به سوریه برود و چون ارتباط خوبی هم با افغانستانی‌های اردوگاه داشت و برای شهدای آن‌ها مداحی می‌کرد و خیلی با آن‌ها رفت و آمد داشت، خیلی سریع به زبان افغانستانی مسلط شد. زمان اعزام که رسیده بود همه ایرانی‌ها که در لشکر فاطمیون بودند شناسایی و برگردانده شدند و «حامد» نیز در آخرین دقایق شناسایی شد، ولی نیرو‌های فاطمیون می‌گویند که «حامد» پسر دایی ما است، اگر وی را برگردانید همه ما 150 نفر با هم برمی‌گردیم و بدون «حامد» به سوریه نمی‌رویم.

بعد از عملیات که با موفقیت انجام می‌شود، «حامد» و دوستان برای انتقال شهدا با هم همراه می‌شوند، پیکر چند شهید فاطمیون را آماده انتقال می‌کنن دو مسیر را برای یافتن پیکر بقیه شهدا ادامه می‌دهند، در کنار جاده خاکی وی و دوستانش راه می‌رفتند که ناگهان متوجه یک تله کنار جاده می‌شوند. تخریب‌چی‌ها اقدام به خنثی کردن آن کرده و صدای انفجار در منطقه می‌پیچد، دوستان «حامد» متوجه شدند که وی وسط همان جاده خاکی در حالی که دست‌های وی باز و رو به آسمان بوده دراز کشیده است، ترکشی به شاهرگ گردن «حامد» خورده بود که همین باعث شهادت وی روز 3 اردیبهشت سال 96 همزمان با شهادت امام موسی کاظم(ع) شد.

منبع : تسنیم

دیگر خبرها

  • توزیع ۶۰ بسته‌ معیشتی در رشت
  • توزیع بسته‌های معیشتی
  • احتمال احیای داعش در منطقه تا چه حد جدی است؟
  • ۱۴ سال پرستاری از جانبازی که بی‌نام و نشان بود
  • این شهید پسردایی ۱۵۰ افغانستانی بود ! +عکس
  • رویترز: حمله به نیروهای آمریکایی در عراق و سوریه
  • ناگفته‌هایی از عملیات وعده صادق علیه رژیم صهیونیستی
  • این شهید پسردایی ۱۵۰ افغانستانی بود!+عکس
  • تشییع پیکر مادر و همسر شهیدان سلطانی
  • گرامیداشت شهید مدافع حرم سیدمهدی جلادتی برگزار می‌شود