هنوز به زندگی عادی برنگشتهایم
تاریخ انتشار: ۲۵ تیر ۱۳۹۸ | کد خبر: ۲۴۴۲۸۶۲۵
آفتابنیوز :
تنها ۵ روز بعد از تحویل سال نو، خبر فاجعهای بزرگ به گوش رسید. حادثهای که زندگی بسیاری از ایرانیها را زیر و رو کرد. سیلی خانمان برانداز، دار و ندار خیلی از هموطنان ایرانی را در ۵ استان کشور به یغما برد.
لرستان یکی از همین استانها بود که سیل بیشترین خسارتها را به آن وارد کرد. قدم در مسیر خرم آباد به پلدختر که میگذاری کافی است به پایین جاده نگاهی بیندازی تا در عمقی بسیار دورتر از سطح جاده، رودخانه آرام کشکان را ببینی.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
در امتداد مسیری که جادهای ترانزیتی است هر چند کیلومتر گله به گله تجمع ماشینآلات راهسازی به چشم میخورد، ولی این جاده ترانزیتی دست کمی از جادههای خاکی ندارد. بعد از حدود ۴ ماه همچنان یکی از راههای مواصلاتی اصلی استان، خطرناک و پر از سنگلاخ است طوری که کاملاً صعب العبور است. جادهای که روزگاری یکی از زیباترین جادههای کشور به شمار میرفت، امروز علاوه بر اینکه به سنگلاخی تبدیل شده بلکه تابلویی دلگیر از روستاهایی است که تقریباً بهخاطر شدت خرابیهای سیل خالی از سکنه شدهاند.
روستاهای «طالبی»، «تنگهتیر» و بخش «رئیسیان» خسارتهای زیادی دیدهاند که درصد بسیاری از آنها غیرقابل جبران هستند. «چم مورت» را هم در همین مسیر میبینیم، روستایی که در محاصره کامل سیل قرار داشت اما امروز آب آرام و بیصدا آن قدر دورتر از روستا قرار دارد که اگر خبری از آن روزها نداشته باشی محال است حتی در خیال هم بتوانی تصور کنی روزی این روستا را آب داشت با خود میبرد.
بعد از حدود ۳ ساعت ون سواری وقتی دیگر کاملاً بهخاطر پایین و بالا رفتن در نتیجه سنگلاخی بودن جاده دل و رودهام کاملاً به هم گره خورده، میروم تا درباره وضعیت زندگی مردم پلدختر گزارشی تهیه کنم. بگذریم از اینکه مجبورم برای تک تک مردمی که مستأصل به نظر میآیند توضیح دهم که من فقط یک خبرنگارم و پست و مسئولیتی ندارم. قبل از هر چیز این را بگویم که در تمامی مناطق سیل زده لرستان وقتی پیاده در حال قدم زدن هستی مردم با دیدن هر غریبهای با شوق به سمتات میآیند و عاجزانه با بیان مشکلات خود که در ۹۹ درصد موارد از جنس معیشتی هستند، درخواست کمک میکنند.
خانم قوچی پیرزنی ۶۰ ساله از بین جمعیت جلو میآید، از روستای مورانی اطراف پلدختر است. وسایل خانهاش را آب برده و وضعیت خانه هم برای زندگی تعریفی ندارد حتی با ماشین هم نمیتوان مسیر خانه را طی کرد. میگوید که به لحاظ خوراکی مردم خیلی کمک کردهاند اما لوازم خانگی ندارد. دولت و نیروهای هلال احمر برنج و روغن و لوازم بهداشتی و اقلام غذایی دادهاند اما از لحاظ لوازم خانه در مضیقه شدید است. خانم تیموری هم عاجزانه میگوید ۴ فرزند یتیم دارد و بهزیستی هم هیچ کمکی نکرده. در پلدختر زنان و مردان زیادی برای دریافت کمک، همچنان منتظر رسیدن دستهای یاریگر هستند. خانم نصیری هم که ماهی ۵۰۰ هزار تومان اجاره خانه میدهد، همسر کارگری ساده است که در این گرمای وانفسا هنوز نتوانسته یخچالی ساده برای خانواده دست و پا کند. پیرزنی که ساکن «وره زرد» و خود سرپرست است، جلو میآید و با نگاه و صدایی مستأصل میگوید که تنها کمکی که به او میشود ۱۰۰ هزار تومان ماهانه از کمیته امداد است.
در لرستان بسیاری از خانوادهها مستأجر هستند و نمیتوانند از وامهای ۱۵ میلیونی و ۵ میلیونی دولت در جهت کمک به سیل زدهها استفاده کنند؛ چون در یک خانه با دوخانوار این وام تنها به یک نفر تعلق میگیرد. مهتاب مظفری هم که مستأجر است همین مشکل را دارد و میگوید تنها کمکی که به خانوادهاش شده به لحاظ موادغذایی بوده.
مرد جوانی که در ضلع غربی رودخانه پلدختر ساکن است درست در محلی که شدیداً تحت تأثیر سیل قرار داشت فیلم آن روزها را نشانم میدهد. بیاغراق خانه کاملاً در آب فرو رفته و گل و لای همه وسایل را از بین برده بود. هر چند هنوز با بیان خاطرات تلخ آن روزها چشمانش تر میشود اما میگوید: «از حق نگذریم وامهای با سود ۴ درصد که در دو مرحله ۱۵ میلیونی یعنی ۳۰ میلیون تومان داده شد، باعث شد خانه را بازسازی کرده و درصد زیادی از مشکلاتم حل شود به غیر از این مبلغ دو مرحله هم وام ۵ میلیون تومانی بلاعوض یعنی به میزان ۱۰ میلیون تومان دریافت کردم.»
در پلدختر دمای هوا به ۴۲ درجه رسیده و تحمل این گرما واقعاً بدون خنککننده و کولر غیرممکن است. خیلی از خانوادههای سیل زده پلدختر هنوز از داشتن کولر محروم هستند. در پلدختر در کنار خانههایی که به تلی از خاک تبدیل شدهاند، ورزشگاه «سرمالیان» به چشمم میخورد که هیچ بقایایی از آن دیگر به چشم نمیخورد جز تلی خاک. دبیرستان پسرانه «شاهد» هم دست کمی از یک خرابه ندارد. بعید است در این مدت باقی مانده تا مهرماه بتوان درهای مدرسه را دوباره باز کرد. علاوه بر پلدختر روستاهای اطراف هم خسارتهای جدی دیدهاند. دو روستای «خرس در اولیا» و «بابازید» کاملاً نابود شدهاند و مردم در تلاش هستند که خانههای خود را بسازند و همچنان در چادر زندگی میکنند.
به جای پول میخواهم زائر کربلا شوم
در میان ازدحام جمعیتی که برای امرار معاش درخواست کمک داشتند، زن جوانی همراه با پسربچهای یک ساله مدام تکرار میکرد: «من پول نمیخوام، دلم میخواد برم کربلا» توجهم را جلب کرد. جلو رفتم. با تعجب خواستم داستانش را تعریف کند. گفت: «ساکن خیابان انقلاب ۱۲ هستم، فرش و قالی ندارم، امروز قرار است یک فرش بگیرم. خیری ظرفهای خانه را تأمین کرد اما یخچالم کاملاً خراب شده. حدود سه ماه است که با این طفل معصوم در رطوبت و خرابی زندگی میکنم. با این همه درخواست هیچ کمکی ندارم و فقط دلم میخواهد راهی کربلا شوم.»
منبع: روزنامه ایرانمنبع: آفتاب
کلیدواژه: سیل عوارض سیل زندگی عادی
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت aftabnews.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «آفتاب» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۴۴۲۸۶۲۵ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
بازگشت به خانه در لنز دوربین عکاسان
به گزارش قدس آنلاین، ۴۹ عکس در ابعاد مختلف روی دیوار رفته که حال و هوای مردم سوریه را در روزهای پس از جنگ به تصویر میکشد؛ از بازی کودکان در بقایای خودرویی تخریب شده تا فوتبال بازی کردن جوانان و جریان زندگی زیر پوست شهری ویران که در حال ریشه دواندن است.
امیر رستمی یکی از عکاسانی است که بیش از ۱۲ قطعه عکس از او در کنار چند عکاس دیگر همچون حامد سوداچی، سعید فرجی، صابر قاضی و میثم ملکی قزوینی بر دیوارهای این نمایشگاه آویخته شده است. او که برای عکاسی از این سوژه دو بار به سوریه سفر کرده و از نزدیک شاهد رنجهای مردم جنگزده این سرزمین بوده، درباره حضورش در این رویداد و تجربهای که از عکاسی در شهرهای ویران شده داشته میگوید که در ادامه میخوانید.
پروژهای که کلیدش را مؤسسه بیان زد
رستمی درباره چگونگی ورودش به این پروژه و عکاسی از سوریه میگوید: پس از جنگی که در سوریه شکل گرفت، مؤسسه بیان در نظر داشت درباره اتفاقهایی که در سوریه رخ داده تولیدات تصویری داشته باشد، البته در زمینه مستندسازی بسیار فعال بودند اما در حیطه تصویر و عکس کاری انجام نشده بود. پس از پایان جنگ و چند ماه پس از پیروزی رسمی دولت بشار اسد در سوریه، با تعدادی از دوستان عکاس از جمله بنده صحبت کردند و این پروژه را در سال ۹۷ کلید زدند؛ هدف این پروژه هم این بود که میخواستیم فضای زندگی در سوریه و احوالات مردم پس از جنگ و اینکه چطور به خانههایشان بازمیگردند و زندگی را با کمبود امکانات شکل میدهند به تصویر بکشیم.
وی در ادامه درباره سفرش به سوریه یادآور میشود: دو مرتبه در سالهای ۹۷ و ۹۸ به سوریه سفر کردم که در نخستین بازدیدم حدود ۴۸ روز آنجا حضور داشتم و در مجموع برای عکاسی سه ماه در شهرهای مختلف سوریه بودم.
باقیماندههای جنگی ویرانکننده در لنز دوربین عکاسان
رستمی در پاسخ به اینکه نخستین برخورد، تجربه و مواجهه شخصیاش با شهرهای جنگزده چطور بوده، میگوید: با وجود اینکه برخی از دوستان عکاسی که در این پروژه بودند تجربههای جدی داشتند و تازهکار هم نبودند اما روبهرو شدن با یک کشور جنگزده برای ما تازگی داشت. من اوایل دهه ۸۰ و زمانی که طالبان سقوط کرد برای عکاسی در افغانستان حضور داشتم، اما آنجا فضای جدی جنگی شکل نگرفته بود و بیشتر شاهد چرخشی میان گروهکها و طالبان بودیم و تخریب زیادی هم وجود نداشت اما جنگ سوریه شرایط ویژه و بسیار خاصی داشت و به نظرم یکی از پیچیدهترین جنگهایی است که تاکنون اتفاق افتاده زیرا در دنیا اساساً جنگ داخلی بسیار کم است و در اغلب جنگها مانند روسیه و اوکراین یا ایران و عراق مواضع مشخصی وجود دارد اما در نظر بگیرید در جنگی مانند سوریه ارتش، نیروهای جبههالنصره را میزند و نیروهای مسلح دیگری هم در بخشهایی مستقر هستند و این طرف اتوبان تا آن طرفش جنگ پارتیزانی برقرار است و از خانهای به خانه دیگر مخالفان جدی وجود دارد. به گفته وی؛ براساس اسناد موجود جنگ داخلی سوریه جنگ میان مسلحان و افراد اسلحه به دستی بود که در شهرهای مختلفی مثل حمص و... شکل گرفت اما از یک جایی به بعد به مخالفان بزرگتری مانند آمریکا تبدیل شد که در این آتش میدمیدند و شروع به جنگ عقیدتی میان شیعیان، اهل تسنن و... کردند. در این میان نخستین چیزی که برای خودم عجیب بود این مسئله بود که اهل تشیع حدود ۲۰۰ تا ۲۲۰ هزار نفر از جمعیت سوریه را تشکیل میدهند و باقی جمعیت اهل تسنن و... هستند و اینجا یک جنگ داخلی شکل گرفته که پایانش مشخص نیست.
وقتی درک دقیقی از نبود آسایش نداریم
این عکاس در واکنش به وقایع متأثرکنندهای که در شهرهای جنگزده سوریه مشاهده کرده، اظهار میکند: ما وقتی امنیت داریم درک چندان دقیقی از مقوله امنیت یا آسایش نداریم. خیلی از کشورها به دلیل وضعیت سرزمین ما در منطقه، آن را رصد میکنند تا بتوانند از منابعش بهرهمند شوند و طبیعتاً کشوری مانند ایران با این توسعه اراضی، منابع وسیع و موقعیت راهبردی که از شمال تا جنوب دارد، مورد توجه خیلیهاست. به نظرم در سالهایی که ناآرامیهایی در داخل کشور شکل گرفت اگر قرار بود از بطن این نارضایتیها اتفاقی بیفتد مطمئن باشید خیلی از کشورها از آن استقبال میکردند. شاید نارضایتیهایی هم نسبت به برخی مسائل وجود داشته باشد اما واقعیت این است که دامن زدن به این اتفاقها امنیت ما را نشانه میگیرد و ما در واقع داریم امنیت خودمان را به مخاطره میاندازیم و اینکه دچار انفکاک شویم مدنظر بسیاری از قدرتها در جهان است، اما با وجود اینکه همه رسانهها علیه حاکمیت ایران بودند خوشبختانه ما از این مسائل در چند سال گذشته عبور کردیم.
وی که تجربه عکاسی مستند از بحرانهای داخلی، خارجی و وقایعی همچون زلزله بم و... را دارد، متذکر میشود: زمانهایی که درگیر بحران هستیم همیشه میگویم ای کاش شرایطی به وجود میآمد که ارگانهای فرهنگی میتوانستند بخشی از مخالفان را به یک تور در کشورهایی مانند سوریه و نقاطی ببرند که در نتیجه اعتراضات یک کشور به جنگ کشیده شده و از دست رفته است. در واقع از مجموع این اتفاقها نکته مهم برای من این بود که اگر اتفاقی شکل بگیرد و با عقلانیت درستی هدایت نشود میتواند به جایی بینجامد که نتیجهاش سوریه یا عراق باشد.
پیرمردی در میان ویرانهها؛ قابی از سوریه جنگزده
رستمی با نقل خاطرهای از ایام عکاسی در سوریه ادامه میدهد: اطراف دمشق در محلهای که به ویرانه تبدیل شده بود، پیرمردی را دیدیم که به ما قهوه تعارف میکرد. یک جنبه ظاهری ماجرا این است که یک ارتباط کلامی بین ما و او شکل بگیرد اما با دیدن این وضعیت از یک زاویه دیگر غمی مرا در بر میگرفت؛ وقتی از کنار پیرمرد رد میشدیم و به انتهای خیابان رسیدیم آنچه دیده میشد پیرمردی بود که در ویرانهها نشسته است و این برایم بسیار ناراحتکننده بود و آن چیزی که عمیقاً ذهن من را به خودش مشغول کرد این بود که چه زندگیهایی از بین رفته و نسلهای متمادی که دیگر هرگز روی خوش زندگی را نخواهند دید.
رستمی درباره آثارش در نمایشگاه «بازگشت» میگوید: عکسهایی که در این مجموعه به نمایش درآمده طبیعتاً همه عکسهای من نیست و به زودی قرار است کتابی کامل درباره عکسهای این نمایشگاه منتشر کنم.
ظرفیتهای نمایشگاههای شهری در جذب مخاطبان بیشتر
او در واکنش به خروج نمایشگاههای هنری از گالریها به سطح شهر برای ارتباط بیشتر با مخاطب تصریح میکند: طبیعتاً در فضای گالری محدودیتهایی وجود دارد اما به نظرم فضای شهری و به طور مثال بیلبوردها هم نمیتوانند بار همه تصویر را به دوش بکشند و این مدل عکسها را مناسب آن فضا نمیدانم اما گالریهایی که از مسقف بودن خارج میشوند و در گذر و معبرها هستند میتوانند متفاوت و مؤثر باشند. معمولاً افراد خاص و علاقهمندان به گالریها میآیند اما برپایی نمایشگاه در معبرها سبب میشود وقتی مردم آثار را میبینند جرقهای در ذهنشان ایجاد شود و این اتفاق بین آدمهای مختلف به وجود میآید و تأثیرات مهمی هم میگذارد.