توضیح وکیل محمدعلی نجفی درباره ابهامات جنجالی
تاریخ انتشار: ۲۹ تیر ۱۳۹۸ | کد خبر: ۲۴۴۶۲۲۶۶
وکیلمدافع محمدعلی نجفی در جلسه دوم رسیدگی به این پرونده ابهاماتی را مطرح کرد که مورد توجه افکار عمومی قرار گرفت. او درباره این موضوع توضیح داد: نقایص مطرحشده در پرونده قتل میترا استاد ارتباط قطعی با وجود ضارب یا فرد دیگری در محل حادثه ندارد و دکتر نجفی به صراحت و با صداقت توضیح داد که گلولهها چطور شلیک شده است و ما دنبال روشنشدن نواقص پرونده هستیم.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
حمیدرضا گودرزی، یکی از وکلای محمدعلی نجفی، در گفتگو با شرق گفت: از صحبتهای من در دادگاه برداشت صحیحی نشده است و رسانهها نواقصی را که من در پرونده مطرح کردم بهدرستی بازتاب ندادند. صحبتهای دکتر نجفی کاملا واضح است و وی قبول کرده که شلیکها بهصورت غیرارادی اتفاق افتاده و در دادگاه بسیار دقیق درباره آنچه اتفاق افتاده بود، توضیح داد. آنچه من گفتم نقایصی است که در پرونده وجود دارد و سرنوشتساز است. تیم بررسی صحنه جرم گفته هفت «محل» برخورد گلوله وجود دارد. دقت کنید بازهم میگویم «محل» برخورد گلوله؛ این مسئله با شلیک متفاوت است و جای برخورد دو گلوله هم در دست و قفسه سینه وجود دارد. با این دو محل اصابت گلوله و هفتتای دیگر که تیم دیده است، جمعا محل اصابت ۹ گلوله وجود دارد و باید تحلیل شود جای این گلولهها چطور به وجود آمده است؟ اگر کمانه کردهاند کارشناسان اسلحه دلایل علمیاش را ارائه دهند و تجزیه و تحلیل کنند تا رفع نقص شود، اما چنانچه کارشناسان اسلحه با مشاهده محلهای اصابت به این نتیجه برسند که بیش از پنج گلوله شلیک شده طبیعتا احتمالاتی که گفتیم مطرح خواهند بود.
کارشناس اسلحه در جلسه دادگاه گفت: تیرها کمانه کردهاند. گودرزی در پاسخ به این سؤال که آیا از اظهارات این کارشناس قانع شده است، گفت: کارشناس اسلحه به تشخیص هویت گفته گلولهها کمانه کرده، حال سؤال من این است که کمانهها به چه شکل بوده است؟ آیا از نظر علمی گلوله میتواند از دیوار به سقف کمانه کند یا خیر؟ تیمی از کارشناسان باید تجزیه و تحلیل کنند و نظر بدهند تا نقص پرونده برطرف شود. من درصدد رفع ابهام هستم. اگر کارشناسان بگویند نظر اولیه درست است مسئله در جای خودش است و محاکمه ادامه دارد. اگر تعداد گلولهها بیشتر باشد احتمالات دیگری از جمله فرضیه ضارب دوم مطرح است، اما مطبوعات استنباط اشتباهی کردند و گفتند وکیل دکتر نجفی گفته است فرد دیگری در این پرونده نقش دارد. من چنین حرفی نزدم و حتی چنین استنباطی هم از گفتههای من اشتباه است، چون من فقط درباره گلولهها گفتم و تصریح میکنم در دو لایحه ابرازی به محضر دادگاه پاسخ پرسش اصلی توسط کارشناسان اسلحه را خواستار شدهام که درباره ٩ محل اصابت گلوله چه تحلیلی دارند تا حقیقت روشن شود. من گفتم اگر ثابت شود پنج گلوله بیشتر بوده، احتمالاتی مطرح میشود، ولی اگر همچنان بگویند پنج گلوله بوده است، پس موضوع روشن میشود.
گودرزی تأکید کرد: نواقص دیگری هم در پرونده بوده؛ از جمله اینکه تیم بررسی صحنه جرم گفته گلوله به پشت دست مرحومه اصابت کرده و از کف دست خارج شده، اما پزشکی قانونی گفته به کف دست برخورد کرده و از پشت خارج شده است. این تضاد باید رفع شود. نکته دیگری که در گفتههای من بود و اشتباه منعکس شد، این بود که من گفتم تعدادی دکمه در سالن کنار صحنه پیدا شده، من هرگز نگفتم داخل حمام بوده است. دکمه در سالن مشرف به محل پیدا شده که نشاندهنده وجود درگیری بوده است.
گودرزی گفت: دکتر نجفی بسیار شفاف صحبت کرده و همه چیز را توضیح داده است. اگر منظور ما حضور فرد دیگری در محل بود، حتی اگر دکتر نجفی بیان نمیکرد من بهعنوان وکیل او صراحتا این موضوع را مطرح میکردم. من سالها قاضی بودم و این شجاعت را دارم که واضح درباره چنین مسئلهای صحبت کنم. البته خوشبختانه رئیس دادگاه بسیار صبورانه برخورد کرده و دو جلسه نقص رفع تشکیل داده و بسیاری از ابهامات را رفع کرده است، اما هنوز ابهاماتی هست و انتظار داریم این ابهامات که مطرح کردیم هم برطرف شود تا جای هیچ شبههای برای هیچکس باقی نماند و سؤالات افکار عمومی هم جواب داده شود.
وی در بخش دیگری از صحبتهایش به گلوله تغییر شکلدادهشده در بدن مقتول اشاره کرد و گفت: مسئله دیگر گلوله دفرمهشده است. این گلوله بررسی شد و جواب آمد و این اساس کار ما در دفاع خواهد بود. البته تأکید میکنم پاسخ این سؤال را هم من از رئیس دادگاه درخواست کردم که وقت گذاشت و همکاری کرد که پاسخ ارائه شد. ما درخواست داریم که کمیسیون پزشکی قانونی نیز در این خصوص اظهار نظر کند. حضور کمیسیون پزشکی قانونی و کمیسیون کارشناسان اسلحهشناسی در جلسه دادگاه میتواند برای روشنشدن واقعیت بسیار مفید باشد. البته مسائل جزئی دیگری هم وجود دارد که چندان در پرونده تأثیر ندارد و وارد آن هم نمیشویم.
وکیلمدافع محمدعلی نجفی به گفتههای شهریاری معاون دادستان تهران اشاره کرد و گفت: دکتر شهریاری در مصاحبهای عنوان کرده وکیل دکتر نجفی موجسواری کرده است. نقاطی که من گفتهام ابهامات پرونده است. اینکه رسانهها از گفتههای من اشتباه برداشت کردهاند، نباید به حساب حرفهای من گذاشت. من بهعنوان وکیل فقط درخواست روشنشدن موضوع را دارم. البته دکتر شهریاری بهلحاظ حقوقی در این پرونده در مقابل متهم است و برخی اظهارات ایشان قابل درک است، اما باید تأکید کنم بحث کاملا فنی است. از خبرنگاران محترم رسانهها درخواست دارم بار حقوقی کلمات را متوجه باشند و بعد از آنها استفاده کنند. ما بحث حقوقی در پروندهها داریم؛ هر کلمهای که استفاده میکنیم معنا دارد و میتواند روند پرونده را عوض کند.
وی گفت: فقط موضوع اصابت گلوله نیست. دکتر نجفی میگوید غیرارادی مسائلی پیش آمده و غیرارادی شلیک شده است. کارشناسان میتوانند این گفتهها را با مدارک و صحنه جرم تطبیق کنند و بگویند با جمیع اتفاقاتی که افتاده آیا شلیک ارادی بوده یا غیرارادی. کارشناس حاضر در دادگاه قسمتی از غیرارادیبودن شلیک را تأیید کردند. نکته دیگری که باید به آن اشاره کنم، رفتار بسیار حرفهای هیئت قضات است که صبورانه تلاش میکنند تا موضوع روشن شود. در پایان ضمن عرض تسلیت به خانواده استاد از خداوند برای ایشان طلب صبر دارم.
منبع: فرارو
کلیدواژه: نجفی وکیل نجفی میترا استاد
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت fararu.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «فرارو» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۴۴۶۲۲۶۶ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
ستارهای که در خرابههای یخ زده شوش، سگ بغل میکرد
زندگی پسر موطلایی گارد اما بسیار تراژیک شد. ابتدا آلودگی به کوکائین و سپس ویرانشدگی با مرفین، او را به کارتنخوابی در یکی از خرابههای میدان شوش تبدیل کرد. کجایی آقای دهداری آخر و عاقبت شاگردت را ببینی؟ ببینی که داودت در اوج کارتنخوابی، از آلودگی برید و پاک شد و برای ادامه هستی به شمال سرسبز رفت. آنجا در مازندران بود که یاد همایون سرطلایی افتاد که داود را اولین بار به آلن راجرز معرفی کرد.
به گزارش هفت صبح، در یکی از رستورانهای تهران قرار گذاشتند و آنجا آقای عبده برگهای مقابلش گذاشت تا با امضای آن، بازیکن پرسپولیس شود. حالا داود چگونه باید به پرویزخان خبر دهد که از گارد زیبا بریده و به تیم سرخپوشان پایتخت پیوسته است؟ همایون کوه را از روی دوش او برداشت و گفت «این کار سخت و سنگین را به من وابگذار.» داود چه میدانست که پیوستن به پرطرفدارترین تیم ایران، برای او به مثابه غلتیدن در ابتدای درّهای بزرگ است. بعدها به این فکر کرد که لابد اگر در گارد زیرنظر پرویزخان مانده بود آن زندگی شرربار بعدی را به چشم نمیدید.
ای سگان خیابانی این خوشگلترین پسر تاریخ فوتبال این مملکت که شما را از ناچاری در یخبندانها بغل کرد چه میدانست سراشیبیها از کجا آغاز میشوند. همان شب که قرارداد پرسپولیس را امضا کرد دهداری خودش را به سرعت رساند خانه داود و فقط یک چیز به او گفت «داود الان زود است به پرسپولیس بروی. ممکن است وسط بازیکنان بزرگ سرخپوش، دیده نشوی.» اما کار از کار گذشته بود.
پسرکی که توسط محمود بیاتی به تیم ملی دعوت شده و جلوی تیم رومانی بازی کرده بود به نیمکت پرسپولیس زنجیر شد و بعد از دوسال و نیم توپ زدن در تیم سرخها که به گارد محبوبش برگشت دیگر کُرک و پَرش ریخته بود. آلودگی اما از نیمکتنشینی در پرسپولیس آغاز شد و نه تنها فوتبال او بلکه جوانیاش را در آستانه انهدام قرار داد. اضمحلالی که با نخستین پکها آغاز شد. وقتی هواداران پرسولیس، او را بعد از اتمام بازیها سوار ماشینهای خود کرده و به بزمهای اشرافی میبردند او چه میدانست که این آغاز فرورفتن در دامچالههاست.
در همین مهمانیهای اعیانی بود که با «کوک» آشنا شد. حالا همچون کبک سر در برف کرده بود و همه میدانستند که رخ زرد او از چیست. اما تنها روح بزرگ پرویزخان بود که به دادش میرسید و با وجود آنکه هرگز حاضر نبود بازیکن بیتمرین و بیانضباط را در ترکیب فیکس قرار دهد برای سوگلیاش ارفاقی قائل میشد تا انگیزهای دوباره پیدا کند. بچههای گارد اعتراض میکردند اما دهداری با پردهپوشی تمام میگفت «او باید بازی کند تا بیشتر از این در قعر فرو نرود.»
حالا دیگر همسر ستاره هم شبی او را ترک کرده و سر از فرانسه درآورده بود. همسر دومش نیز وقتی اعتیادش را فهمید با او نماند. هنگام کارتنخوابی در یکی از خرابههای شوش روزی با لباسهای پارهپوره و صورتی مچاله، دل به دریا زد و خود را به نمایشگاه سورتمه پروین در میدان هفتتیر رساند اما او را نشناختند و با تیپا بیرونش کردند. ای خداوند ارحمالراحمین آن نوری که در اوج ظلمت به سمت دل داود تابید از کدام کعبه آمده بود.
داودی که حالا چنان مچاله شده بود وزنش به سی کیلو هم نمیرسید و دیگر باید اندکاندک به جمع مستان میپیوست و از دست میرفت و شهرداری میآمد جنازهاش را برمیداشت. اما آن نور ناگهانی که جلوی چشم داود مشعشع شد فقط به او گفت «این چه حال و روزی است پسر؟» داود با نور سخن گفت و زار زد: «آه، من دیگر به پایان خط انهدام خویش رسیدهام.»
اکنون اما بیست سال بیشتر است که داود از عدم برگشته و پاک شده است. پاکِ پاک. پاکباختهای به تمام معنی. کمکم داشت ترگل ورگل میشد و به آن مرد سوختهدلی که کف خیابان میافتاد و مردم به گمان اینکه مرده است به سمتش سکهای به عنوان کفاره میانداختند شباهتی نداشت. خدا روح پرویزخان دهداری را نورباران کند که تنها کسی که در اوج بیماری خودش به فکر رستگاری شاگرد موطلاییاش افتاد او بود.
وقتی در بستر مرگ افتاده بود به مهدی مناجاتی سپرد که «هوای داود را داشته باش» و چنان شد که سرهنگ، او را در بیغولهها پیدا کرد و در خانهاش پناه داد. اما داود یک روز از او هم گریخت. در اوج سیاهیها و تلخیها اما به کمک کلاسهای ترکاعتیاد از آلودگی وحشتناکش نجات پیدا کرد و با همسر سومش که ارومیهای بود ازدواج کرد و باهم در مازندران زیبا ساکن شدند.
چه کسی باور میکرد سرگذشت دهشتناک برای یَل 25ساله کشتی ایران که قرار بود «کارلین» ما باشد به اسارتگاهی ختم شود که چاره را در شتافتن خود به سوی عزرائیل ببیند و با قورت دادن چندین قرص برنج در زندان دیزلآباد کرمانشاه، ختم خود را اعلام کند. مگر از ظهور و درخشش او تا ماجرای قتل اتفاقیاش و محکوم شدن به زندان و خودکشی کردنش، چقدر زمان برد؟
شاید آنهایی که روی اسامی آدمها و نقش آن در زندگی، نظریه صادر میکنند اینجا از ساختن این جناس که «قربانی» قربانی شد، لذت میبردند اما او قربانی غریبی بود. قربانی شهرت، قربانی یک لحظه تصمیم غلط. قربانی خود. قربانی جامعه. شاید میتوانست تا شب اعدامش در محبس، طاقت بیاورد اما از روزی که برادرش از زندان آزاد شد و او تنها ماند و احساس کرد که جامعه کشتی او را کاملا فراموش کرد به خود گفت که مگر انتحار و اعدام چه توفیری باهم دارند؟
پایان هر جفتشان، زبانی است که از حلق بیرون آمده و غسالی است که دارد بدن عضلاتیاش را میشوید. چنین مشتاقانه و از روی ناامیدی مطلق به استقبال مرگ شتافتن، باعث شد که نتواند تا شب اعدام صبر کند. کاسه صبر پسری که از سال 2007 تا 2011 برای کشتی فرنگی ایران درخشیده و انواع گردن آویزها را هدیه آورده بود دیگر در محبس تمام شده بود. اگر دوپینگ، اولین تیشه را به ریشه او زد، آن دعوای نابهنگام کنار چشمه تیر خلاص را به بدن او زد. بابک و برادرش در بازگشت از شکار در حومه کرمانشاه و هنگام شنا در یکی از آببندهای محلی، با خانوادهای درگیر شدند و بابک با شلیک تفنگ شکاریاش پسری 25 ساله را از پا درآورد و خود، همراه او مُرد.
تازه وقتی که با جنازه حریف مواجه شد ندامتی غریب در سینهاش لبالب شد. آن روز مثلا برای ترساندن حریفی که با برادرش محمد درگیر شده بود دست به اسلحه شکاری برد اما شلیکش به سنگ خورد و کمانه کرد و رفت توی قلب جوان ناکامی که او هم مادر داشت. بابک قربانی که نامش را بعد از طلای بازیهای آسیایی گوانگژو سر زبانها انداخته بود مدالهای خوشرنگ دیگری هم به گردن انداخت اما وقتی خبر قتل او در رسانهها جنجال به پا کرد بسیاری از گوششکستهها برایش اشک ریختند.
برای پسرکی که به جای اعزام به المپیک، سر از محبس درآورده بود. کدام شما شبهای جوانیتان را در انتظار اعدام صبح کردهاید که بدانید او در بند چه حالی داشت. تراژدی آنقدر عمیق و غیرقابل پیشبینی بود که جامعه کشتی آستین بالا زد تا از خانواده مقتول رضایت بگیرد. برخی از آنها تا کرمانشاه هم رفتند. عبدالله موحد ستاره و شاعر موسفید کشتی ایران به دیدار خانواده داغدار رفتند.
اما هنوز خون مقتول داغ بود و آنها توان دست شستن از طناب دار را نداشتند. بابک دو سال پشت میلههای زندان ماند. همان عقاب بیستون که تا پیش از آن، رویاهایش فقط در طلای المپیک خلاصه میشد. روزی که «خبر خودکشی قهرمان کشتی بر اثر مسمومیت دارویی» تیتر صفحات حوادث روزنامهها شد حالا مادران بیستون نمیدانستند که استروئیدها را نفرین کنند که باعث دوپینگ او شد یا قرص برنج را که باعث خودکشیاش؟ جامعه کشتی را به خاطر رهاکردگی او شماتت کنند و یا عصبیت خفته در سینه جوانان روزگار را و یا غسال پیر را که او را داشت کفنپیچ میکرد.
کشتیگیر سیاهبخت و سیهروزی که روزگاری علیرضا حیدری در وصفش میگفت پنج شش طلا برای ایران خواهد آورد بعد از دو دعوای جانانه در اردو و لیگ و گذراندن یک حبس و آبکش شدن بدنش در یک حمله مسلحانه با کلاشینکف، در حالی که 9 گلوله از 32 گلوله به بدنش اصابت کرده و او را تا دم مرگ برده بود بیهیچ مدال جهانی در خاک خفت. فریدون قنبری معروف به گلادیاتور، متولد 1359 شهرستان صحنه، در حالی که مدال طلای جوانان جهان (1997هلسینکی) و قهرمانی آسیا (2004 تهران) را بر سینه داشت بعد از آن گلولهباران، چنان بدنش ضعیف شد که زیاد نتوانست به زندگی ادامه دهد و در اوج چلچلی در گورستان باغ فردوس کرمانشاه مدفون شد.
در حالی که کارشناسان کشتی او را یک استعداد ناب در کشتی ایران معرفی میکردند و ستارههای جهان از قبیل خوئل رومرو، ریواز میندورا شویلی، مون آن جائه و بیچناشویلی را در خاک پیچانده بود چنان آسان و سهل از دست رفت که انگاری هرگز صاحب آن جگر و شجاعت نبوده است. یک 84کیلویی بیپروا که در جامجهانی کشتی تهران با تیم ایران قهرمان رقابتها شد.
اما در صحنه گلولهبارانش، اولین تیر که ناغافل به فکش خورد، فکر کرد بیرون ماشین ترقه انداختهاند. خواست از ماشین پیاده شود اما پایش قادر به حرکت نبود. در پلک بههم زدنی، باران گلوله به سویش شلیک شد و 9 تیر، بدن او را آبکش کرد و 23 تیر بقیه، ماشینش را. تا بیمارستان کمی به هوش بود. اما خون بالا میآورد. مردن مگر چگونه است که او چنین سرخ، جنازه خویش را زیر صدای مداوم آژیر، حمل میکرد؟ احساس میکرد مرده است و با خود گفت «مادر دارم میآیم پیشت» اما ناگهان معجزه خدا را دید.
یکی از گلولهها به فکش خورده بود، چهارتا به دستش، یکی به کتف، یکی زیر بازو، و دو تا هم به پهلو اصابت کرده بود. او بیش از یک ماه در بیمارستان خوابید. فکش کج و کوله شده بود و نمیتوانست دو دستش را حرکت دهد. همسرش که دبیر آموزش پرورش بود پایش ماند و کمکش کرد تا روی پا بایستد. حالا زنده بود و به شکرانه سلامتی و جستن از آن حمله خونین، به نماز رو آورده بود و شب و روز به این فکر میکرد که «حتما به یک دلیلی زنده ماندهام. چرا نباید شاکر باشم؟» اما چندی بعد وقتی پسر صحنه را مردهشوی پیر میشست قطره اشکی هم بر چشم او سریده بود.
کانال عصر ایران در تلگرام