Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «اقتصاد آنلاین»
2024-04-24@23:07:42 GMT

دامـاد از آرایشگاه فرار کرد

تاریخ انتشار: ۲۹ تیر ۱۳۹۸ | کد خبر: ۲۴۴۶۲۸۸۴

دامـاد از آرایشگاه فرار کرد

به گزارش اقتصادآنلاین به نقل از ایران،  چندی پیش زن میانسالی با پلیس تماس گرفت و از ناپدید شدن پسرش خبر داد و گفت: پسرم به تازگی از آلمان آمده بود من به او یک دختر معرفی کردم تا ازدواج کند. امشب مراسم عقدش بود. صبح پسرم برای رفتن به آرایشگاه از خانه خارج شد. قرار بود بعد از آرایشگاه به سراغ عروس برود و به مراسم بیایند اما دیگر از او خبری نشد.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

هر چه با تلفنش تماس می‌گیرم جواب نمی‌دهد.با شکایت زن میانسال تحقیقات برای یافتن داماد جوان آغاز شد. در ادامه بررسی‌ها مادر داماد به پلیس مراجعه کرد و گفت: از گوشی تلفن همراه پسرم - سروش- پیامکی برای من ارسال شد. می‌گویند پسرم را ربوده‌اند و برای آزادی او پول می‌خواهند.

رهایی بعد از 24 ساعت

در حالی که تحقیقات برای یافتن داماد جوان ادامه داشت، کارآگاهان 24 ساعت بعد از اعلام این ماجرا، با خبر شدند که پسر جوان موفق شده از دست آدم ربایان فرار کند و به خانه برگردد.

بدین ترتیب بلافاصله تحقیقات از او صورت گرفت وی مدعی بود که در راه رفتن به آرایشگاه از سوی سرنشینان ناشناس یک خودرو ربوده شده اما در فرصتی مناسب موفق شده از دست آنها فرار کند.در ادامه تحقیقات کارآگاهان به گفته‌های پسر جوان  شک کردند و با بررسی‌های بیشتر دریافتند وی دروغ می‌گوید. بدین ترتیب بار دیگر تحقیقات از سروش ادامه یافت و وی به ناچار راز آدم ربایی دروغین خود را برملا کرد.سروش گفت: برای تحصیل به آلمان رفتم. هر وقت به ایران می‌آمدم مادرم می‌گفت باید ازدواج کنی. اما من اصلاً قصد ازدواج نداشتم. مادرم مدام عکس دخترهای ایرانی را به من نشان می‌داد و می‌گفت یکی را انتخاب کن. ولی من توجهی نمی‌کردم و به آلمان بر می‌گشتم. تا اینکه آخرین بار چند روزی از مادرم خبری نشد و بعد هم یکی از خواهرهایم با من تماس گرفت و گفت مادرمان بیمار شده است من هم بلافاصله به ایران آمدم. چند روز بعد هم مادرم گفت آرزو دارد قبل از مرگ عروسی مرا ببیند. بدین ترتیب با دختری که مادرم معرفی کرد نامزد شدم ولی خیلی اتفاقی متوجه شدم مادرم بیمار نیست و برای اینکه مرا وادار به ازدواج کند خودش را به بیماری زده است. خیلی عصبانی شدم. از طرفی علاقه‌ای هم به آن دختر نداشتم. به همین دلیل نقشه‌ای کشیدم تا بتوانم از ازدواج اجباری فرار کنم. روز عقد به بهانه آرایشگاه از خانه خارج شدم و به شمال رفتم بعد هم از گوشی تلفن همراه خودم به مادرم پیامک تهدید‌آمیز آدم ربایی را ارسال کردم. روز بعد نیز که دیگر مراسم به هم خورده بود از شمال به تهران آمدم و گفتم که از دست آدم ربایان فرار کرده ام.با افشای راز این آدم ربایی دروغین تحقیقات بیشتر ادامه دارد.

منبع: اقتصاد آنلاین

کلیدواژه: ازدواج عروسی داماد آرایشگاه

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.eghtesadonline.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «اقتصاد آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۴۴۶۲۸۸۴ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

طلاق می‌خواهم، چون شوهرم شب‌ها دیر به خانه می‌آید

دختر جوان رنگ به چهره نداشت. مدام به همسرش که روبه‌رویش ایستاده بود نگاه می‌کرد و زیر لب کلمات نامفهومی بیان می‌کرد و رفتار پر اضطرابش توجه اطرافیان را جلب کرده بود. پسر جوان نزدیکش شد و گفت میترا جان بس کن بیا بریم خانه، باور کن اشتباه می‌کنی من با کسی رابطه ندارم، من عاشق تو و زندگی‌ام هستم. چرا من و خودت را اینقدر عذاب می‌دهی؟

میترا نگاهی به پسر جوان کرد و گفت: برای این حرف‌ها دیگر خیلی دیر شده باید خیلی وقت پیش به این موضوع فکر می‌کردی.

در همین موقع مدیر شعبه دادگاه خانواده بیرون آمد و زوج جوان را به داخل فراخواند.

قاضی پشت میز نشسته و سرگرم مطالعه پرونده آنها بود. دقایقی بعد سرش را بالا آورد و به میلاد گفت: چرا همسرت درخواست طلاق داده است؟

میلاد مِن‌مِن‌کُنان گفت: نمی‌دانم جناب قاضی؛ من همسرم را دوست دارم و برایش هیچ چیز در زندگی کم نگذاشته‌ام از خودش بپرسید که چه می‌خواهد؟

میترا گفت: آقای قاضی ما یک سال قبل ازدواج کردیم و در این مدت اتفاقات زیادی رخ داد که من با گذشت چشمم را روی همه اشتباهات این آقا بستم، اما دیگر خسته شده‌ام.

در این یک سال بار‌ها از او خواهش کردم شب‌ها زودتر به خانه بیاید وقتی ساعت کاری‌اش ۹ شب است چرا باید ۱۱ و ۱۲ شب بیاید؟ هر شب به بهانه‌ای دیر می‌آید؛ یا زنگ می‌زند و می‌گوید دارم می‌روم باشگاه ورزش کنم یا می‌گوید می‌روم برای مغازه جنس بیاورم یا می‌گوید با دوستانم شام می‌روم بیرون و... وقتی هم که می‌آید یا بوی سیگار و مشروب می‌دهد یا بوی عطر زنانه! هربار اعتراض کردم با چرب زبانی مرا فریب داده و گفته عاشق من است و به هیچ زن و دختری نگاه نمی‌کند.

 من هم باور کردم، اما دیدن عکس‌هایش در میهمانی‌های مختلط در صفحه اینستاگرام دوستانش مرا بدجوری عصبانی کرده است. همان شب‌هایی که گفته رفتم برای مغازه جنس بخرم یا باشگاه هستم در میهمانی بوده و مشغول خوش‌گذرانی. از اینکه در این یک‌سال فریب حرف‌های دروغش را خوردم از خودم بدم می‌آید.

میلاد با شنیدن این حرف‌ها گفت: من دروغ نگفته‌ام آن شب با دوستم باشگاه بودم وقتی او را به خانه‌ای که گفته بود رساندم متوجه شدم نامزدش برایش میهمانی گرفته و غافلگیرش کرده است بعد از من هم خواست در میهمانی‌اش شرکت کنم همین واقعیت ماجرا بود، اما همسرم مرا متهم به دروغگویی کرده است. البته جناب قاضی بگذارید یک واقعیت را بگویم؛ خواهر همسرم به دلیلی که نمی‌دانم چیست شاید به خاطر حسادت به زندگی ما، ایشان را مدام علیه من تحریک می‌کند او هم، چون از خواهرش کوچک‌تر است و تحت‌تأثیر حرف‌های او قرار می‌گیرد مدام با من سر ناسازگاری دارد.

میترا با عصبانیت گفت: به خواهر من چه کار داری؟! تو زندگی‌مان را خراب کردی. تو به من خیانت می‌کنی و برای توجیه رفتارت من و خواهرم را متهم می‌کنی!

میلاد هم گفت: تو و خواهرت هر دو بیمار روانی هستید و به همه شک دارید من اگر از روز اول می‌دانستم این بیماری سوء‌ظن در خانواده شما وجود دارد هرگز با تو ازدواج نمی‌کردم.

زن جوان با شنیدن توهین‌های همسرش عصبانی شد و گفت: آقای قاضی لطفاً طلاق مرا صادر کنید، چون دیگر نمی‌توانم با این مرد خیانتکار و بی‌ادب زندگی کنم.

نکته کارشناس

امیرحسین صفدری - کارشناس حقوقی
علت اصلی ایجاد تنش‌ها بین این زوج جوان این است که آنها در مدت آشنایی راجع به اولویت‌های زندگی مشترک و اهداف‌شان از ازدواج، هیچ صحبتی نکردند و بدون شناخت کافی و از روی ظواهر باهم ازدواج کردند که تأثیرات منفی این ساده‌انگاری را الان مشاهده می‌کنید.

میلاد و میترا اگر می‌خواهند این زندگی را حفظ کنند باید از ابتدا به این رابطه نگاه کنند و با صداقت و تعهد و مسئولیت‌پذیری رابطه خودشان را بسازند وگرنه این رابطه با این طرز تفکر که هیچ تعهدی در آن دیده نمی‌شود و دروغ وارد آن شده است راهی جز طلاق و جدایی را برایشان به ارمغان نخواهد آورد.

زوج‌های جوان باید بدانند زندگی متاهلی با زندگی مجردی تفاوت زیادی دارد زندگی مشترک یعنی مسئولیت‌پذیری یعنی تعهد‌داشتن و وفاداری و از خودگذشتگی و اگر این موارد را رعایت نکنند با شکست مواجه می‌شوند.

روزنامه ایران

باشگاه خبرنگاران جوان اجتماعی حوادث و انتظامی

دیگر خبرها

  • رفع موانع ازدواج و فرزندآوری مقدمه جوان سازی و ازدیاد جمعیت
  • اهمیت خانواده و ازدواج برای نسل جوان تببین شود
  • عاقبت فرار از خانه به‌عشق خواستگار شیشه‌ای
  • قتل آتشین پدر در خواب با نقشه شیطانی دخترش
  • قتل آتشین پدر در خواب عصرگاهی با نقشه شیطانی دخترش
  • قتل آتشین پدر در خواب عصرگاهی با نقشه شیطانی دختر جوان
  • رونمایی از کتاب آقا داماد در سمنان
  • برگزاری مراسم ازدواج ۱۰۰ زوج جوان در شهرستان قشم
  • سخت‌نگیر! بیا وسط
  • طلاق می‌خواهم، چون شوهرم شب‌ها دیر به خانه می‌آید