جمله رازگشایی که هویت ۴ سارق نقابدار را برای مالباخته فاش کرد!
تاریخ انتشار: ۲ مرداد ۱۳۹۸ | کد خبر: ۲۴۵۱۸۱۷۰
برادران تازه عروس وقتی دیدند خواهرشان از سوی شوهر پولدارش تحقیر میشود دسیسه شومی طراحی کردند.
به گزارش شریان نیوز، سال ۹۴ بود که پلیس از سرقتی در غرب تهران مطلع شد. زنی نگران در تماس با پلیس ادعا کرد وقتی بعد از قهر یک هفتهای به خانه اش بازگشته است شوهرش را با دست و پایی بسته در حمام پیدا کرده است که بسیار ضعیف و ناتوان شده بود.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
خیلی زود تیمی از ماموران پلیس کلانتری پای در خانه اعیانی مرد کارخانه دار گذاشتند و دیدند اورژانس به خاطر ضعف عمومی مسعود او را به بیمارستان انتقال داده است.
ناهید که خیلی ناراحت بود وقتی ماموران به تحقیق از او پرداختند با صدایی لرزان گفت: من و مسعود حدود سه سال است ازدواج کرده ایم ما عاشق شدیم و آشنایی مان در خانه یکی از هم دانشگاهی هایم بود ما از لحاظ مالی ضعیف بودیم و خانواده مسعود پولدار بودند وقتی شوهرم از من خواستگاری کرد خیلی دو دل بودم میترسیدم به دلیل فاصله طبقاتی به مشکل بخوریم، اما او اطمینان داد عشق مهمترین اصل برای زندگی است و با وجود مخالفت هر دو خانواده با هم ازدواج کردیم.
وی افزود:بعد از ازدواج زودتر از تصورم اختلاف بین ما شروع شد، مسعود دانشگاه را رها کرد و سراغ کارخانه پدری اش رفت و به من هم اجازه نداد درس بخوانم همه آرزوهایم از بین رفتند او کمتر به خانه پدری من میآمد یا اجازه میداد من خانواده ام را دعوت کنم و هر وقت اعتراض میکردم مدام تفاوت بین خودش و خانواده ام را به رخم میکشید و برادرانم را که بسیار زحمتکش بودند مسخره میکرد.
ناهید گفت: بارها با او قهر کردم و به خانه پدری ام رفتم، اما او هربار به بهانه عشق من را به خانه میکشید تا این که آخرین بارقهر کردم یک هفتهای هم گذشت و از او خبری نشد باور نمیکردم او دیگر من را نمیخواهد تا این که امروز پدرشوهرم زنگ زد و از او شنیدم دو روز است از مسعود خبری ندارد دلم هزار راه رفت سریع خودم را به خانه رساندم از دیدن به هم ریختگی اثاثیه وحشت کردم بعد با صدای بلند مسعود را صدا زدم همه جا را گشتم تا این که در حمام شوهرم را نیمه جان دیدم ابتدا با اورژانس تماس گرفتم و بعد به پلیس ۱۱۰ زنگ زدم اصلا نمیدانم چه اتفاقی افتاده است، اما از این که قهر کرده بودم ناراحتم.
۴ مرد نقابدار
مسعود بعد از شش ساعت به هوش آمد و پلیس را بالای سرخود دید این مرد که باور نمیکرد زنده مانده باشد به ماموران گفت:نیم ساعتی بود به خانه رسیده بودم، چون ناهید قهر کرده بود تنها بودم در آشپزخانه میخواستم تخم مرغ نیمرو کنم که صدای در را شنیدم تصور کردم ناهید آمده است با بذله گویی از آشپزخانه بیرون آمدم و ناگهان چهار مرد را که نقاب زده بودند جلوی خودم دیدم حتی فرصت نکردم فریاد بزنم یا فرار کنم یک مشت محکم به صورتم خورد و روی زمین پرتاب شدم آنها به زور رمز گاوصندوقم را گرفتند بعد من را داخل حمام انداختند، دست و پایم را بستند هرچه التماس کردم اعتنایی نکردند و در حمام رابستند.
مسعود درباره این که دزدان را میشناخت ادعا کرد اصلا نمیداند چه کسانی توانسته اند به راحتی وارد خانه اش شوند و گفت: تقلای زیادی کردم تا نجات پیدا کنم، اما زود فهمیدم آنها قصد قتل من را هم داشته اند فهمیدم رفته اند، اما چارهای جز انتظار و امید به آمدن ناهید به خانه نداشتم تا این که بیهوش شدم فقط صدای ناهید را شنیدم که وحشت زده فریاد میزد و بعد چیزی نفهمیدم تا این که در بیمارستان به هوش آمدم.
دزدان آشنا
وقتی با دستور بازپرس پرونده تیمی از پلیس تخصصی دست به کار شد تا دزدان را شناسایی کند ماموران در بازرسی از خانه مرد کارخانه دار مطمئن شدند دزدان آشنا هستند و باید به راحتی کلید خانه و اطلاعاتی درباره گاوصندوق مردکارخانه دار داشته باشند. این تحقیقات میدانی نشان داد دزدان دو میلیارد تومان طلا، دلار، پول و حتی چکهای بانکی را سرقت کرده اند.
یک جمله رازگشا
وقتی مسعود از کارآگاهان شنید که دزدان آشنا هستند ناگهان به یاد یک جمله افتاد و گفت: وقتی در حمام بسته شد یکی از دزدان به دیگری گفت که این جا میمیرد و آن یکی گفت خب بهتر ارثیه اش هم جای دوری نمیرود! همین جمله کافی بود که کارآگاهان به برادران ناهید شک کنند و با تحت نظر قرار دادن آنها به سرنخهایی برسند.
بازداشت دزدان کینه جو
کارآگاهان در همین شاخه به رفت و آمدهای دو برادر ناهید نزد دوستان مرموزشان برخوردند و ولخرجیهایی که مهمترین آن خریدن خانهای در کرج بود و همین کافی بود تا احمد و سعید به همراه دو دوستشان به نامهای ناصر و بهروز دستگیر شوند.
انتقام
سعید خیلی خونسرد بود و در بازجوییها گفت: کار ما بود من و برادرم سالها زحمت کشیدیم تا نان حلال به خانه هایمان ببریم و این سرقت فقط برای انتقام بود.
وی افزود: خواهرم و خانواده ام از سوی داماد لوس و پولدارمان تحقیر میشدند او حتی سر سفره ما نمیآمد و خواهرم را عذاب میداد. احمد هم گفت: از مدتها پیش قصد انتقام داشتیم، اما میدیدیم خواهرمان عاشق شوهرش است البته مسعود هم ناهید را منهای ما میخواست خیلی عقده در دل داشتیم بارها میخواستیم کتکش بزنیم، اما نمیشد تا این که بار آخر خواهرم وقتی آمد شنیدیم او را اصلا دوست ندارد همین کافی بود تا نقشه سرقت را بکشیم ناهید میگفت بچه دار نمیشوند، چون مسعود میگوید نمیخواهد بچه شان خانواده مادری این شکلی داشته باشد. در اوج خشم بودیم از دو پسر عمویم خواستم به ما کمک کنند آنها هم از مدتها از رفتارهای دامادمان باخبر بودند همین کافی بود تا با برداشتن کلید از کیف خواهرم وقتی دامادمان نبود داخل خانه شویم و منتظر بمانیم تا این که دیدم مسعود داخل خانه شد و بعد به او حمله کردیم.
یکی از پسرعموها به نام ناصر گفت:قرار بود سرقت کنیم تا ضرر مالی به مسعود برسد، اما داخل خانه نقشه عوض شد او را کتک زدیم و داخل حمام انداختیم من از پسرعمویم پرسیدم اگر بمیرد چه میشود؟ او گفت امکان ندارد صبح کارخانه نرود سراغش میآیند و بعد به مسخره گفت اگر بمیرد ارثیه اش جای دوری نمیرود!
بهروز هم گفت: بعد از سرقت، پولها را تقسیم کردیم نفری ۷۰۰ میلیون گیرمان آمد و بعد شنیدیم مسعود زنده و وضعیتش خراب است خیلی عذاب وجدان گرفتیم همه مان ترسیده بودیم اگر میمرد بدبخت میشدیم اصلا تصور نمیکردیم شناسایی شویم و وقتی دستگیر شدیم شوکه شدیم.
در دادگاه
این چهار دزد انتقامجو که با سپردن وثیقه آزاد شده بودند درحالی که ناهید مجبور به طلاق از مسعود شده بود در جلسه دادگاه جزایی عمومی تهران به خاطر اقدامشان ابراز پشیمانی کردند و خواستار بخشش شدند.
اما مسعود که بعد از آن سرقت بحران روحی پیدا کرده است در دادگاه گفت: پول هایم را پس گرفته ام، اما رضایت نخواهم داد زندگی ام را از دست دادم زنم را طلاق دادم و الان مشکل روحی دارم.
حکم دادگاه
بعد از جلسه دادگاه قاضی پرونده هر چهار دزد را به خاطر سرقت شبانه و ورود به خانه مال باخته به هفت سال زندان و ۷۴ ضربه شلاق محکوم کرد.
تایید حکم
بعد از گذشت چهار سال و در حالی که به خاطر اعتراض متهمان به حکم پرونده به دادگاه تجدید نظر رفته بود قضات حکم را تایید و آن را قطعی کردند.
منبع: شریان
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت shariyan.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «شریان» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۴۵۱۸۱۷۰ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
روایتی جدید از مرگ پرابهام خواننده مشهور | ناگفتههای همسر ناصر عبداللهی از دلیل مرگ او
آفتابنیوز :
او در اولین مصاحبه خود روایتی جدید از مرگ پرابهام خواننده مشهور دارد. کسی که به گفته خودش در تمام این سالها متهم به قتل همسرش بوده، اما قانون به او اجازه نداده تا او را پیگیری قضایی کند. این پرونده عبداللهی بدون پیگیری پدر و پسران عبداللهی مختومه اعلام شد و هرگز عاملان مرگش شناخته و مجازات نشدند.
پس از ۱۸ سال، اما «فاطمه فهیمی» همسر «ناصر عبداللهی» ناگفتههای زیادی را به زبان میآورد.
زندگی ناصر عبداللهی بعد از جدایی از همسر اول
فاطمه فهیمی میگوید: «همسر اول ناصر بعد از جدا شدن، تمام زندگی، خانه و اسناد داخل خانه که برای ناصر و بچهها بود را شبانه جمع کرد. به جز وسایل خیلی کوچک که آن هم برای اتاق خواب بچهها بود، حتی برخی از وسایل بچهها را که میتوانست برده بود. ایشان شبانه رفتند و مدتها خبری از او نبود، ۶ سال بچهها در کنار من و تا زمانی که پیش ناصر بودم زندگی میکردند. از بچهها نگهداری کردم و هیچ خبری از آن زن نبود».
او ادامه میدهد: «زمانی که ما به بندر آمدیم مدتها در خانه پدرم ساکن بودیم تا زمانی که بتوانیم خانهای تهیه کنیم. چون رفتن ما به بندر یک دفعه اتفاق افتاد. ناصر گفت ۱۰ سال میشود در تهران است و میخواهد به بندر برگردد. وقتی به بندر آمدیم، پدرم نمازخانهای را که در پایگاه فرهنگی داشت به ما داد تا ما بتوانیم وسایل را آنجا بگذاریم. بعد از آن تا وقتی که ما خانه پیدا کردیم در منزل پدرم ساکن شدیم».
فهیمی میگوید: «روزی که این اتفاق برای ناصر افتاد من در منزل پدرم بودم و خانه خودم نبودم. من به خواسته خود ناصر به خانه پدرم رفتم و ناصر گفت من در حال تنظیم قطعهای هستم، شما برو و من هم تا غروب خودم را میرسانم. همه بچهها در خانه بودند (نوید، نازنین و نامی)».
او با بیان اینکه یکی دو ماه بعد از رفتن به خانه خودمان این اتفاق افتاد، ادامه میدهد: «روزی که این اتفاق افتاد بچهها به مدرسه رفتند و من با دخترم نینا برای خرید رفتیم که ناصر بهمن گفت شما برو من خودم به دنبالت میآیم. وقتی من رفتم، بعد از آن با ناصر تماس گرفتم و جوابی نداد. با بچهها که تماس گرفتم آنها خانه بودند. یکبار گفتند پدرشان خواب وبار دیگر گفتند در حال کار کردن است. فردای آن روز به من گفتند شما در سورو بمان پدر خودش به دنبالت میآید».
همسر ناصر عبداللهی میگوید: «فردای صبحی که من به خانه پدرم رفته بودم خانواده ناصر به منزل پدرم آمدند؛ فکر میکنم برادر ناصر بود که به دنبال پدرم آمد و پدر من نیز رفت. هرچه تماس گرفتم با پدرم که بپرسم چرا خانواده ناصر به دنبالش آمدند پاسخی نداد. بعد فهمیدم که ناصر در بیمارستان است که آن هم پدرم به من گفت. هیچکس به من حرفی نمیزد، حتی مادر ناصر به من گفت حال ناصر خوب است و گفته فعلا به خانه نیا با وجود اینکه ناصر در بیمارستان بود».
تن بیجانی که روی تخت بیمارستان افتاده بود…
او ادامه میدهد: «وقتی من به بیمارستان رفتم ناصر اصلا اوضاع خوبی نداشت. سر تا پای او دچار مشکل شده بود. حالا چه اتفاقی برایش افتاده بود واقعا متوجه نشدم. خانواده من نیز متوجه نشدند چه اتفاقی افتاده است. اما حاشیهها زیاد بود. میگفتند کار ما بوده و ما ناصر را زدهایم».
فاطمه فهیمی میگوید: «تنها یک تن بیجانِ بدون جمجمه، کتف، زانو و مچ پا را در بیمارستان دیدم. صورت ناصر زخمی و کلیهها از کار افتاده بود. من این جسمی که کاملا بیجان است را در بیمارستان دیدهام. اینکه چه بلایی سر این آدم آمده بود را تا به امروز من نفهمیدهام».
او ادامه میدهد: «ناصر یک سنی مذهب معتقد به اهل بیت بود. حتی زمانی که میخواست موزیک احمد سانی را بخواند وقتی با پدر من مشورت کرد، پدرم به او گفت حمایتت میکنم و حالا ما را به اینکه ناصر را کشتهاید محکوم میکنند».
قانون به فاطمه فهیمی اجازه پیگیری نداد!
همسر ناصر عبداللهی میگوید: «وقتی من بهخاطر پرونده ناصر به تهران رفتم و پیگیری کردم؛ گفتند شما نمیتوانید بهعنوان همسر پیگیری کنید، فقط پدر، مادر و پسر ارشد او میتوانند پیگیر پرونده ناصر باشند. حتی قانون به من اجازه پیگیری نداد».
او ادامه میدهد: «بارها به کسانی که من را مقصر دانسته و حاشیه میسازند گفتهام اگر من قاتل ناصر هستم چرا باید زنده بگردم؟ مگر ناصر پدر، مادر و خانواده نداشت؛ چرا هیچکدام از من شاکی نشدند؟ مگر به من نمیگویید قاتل؟ بالاخره آدم باید یک سرنخی را بگیرد تا به واقعیت برسد. وقتی من برای پیگیری میروم، میگویند شما نمیتوانید، باید فامیل درجه یک باشد؛ من که زن ناصر بودهام فامیل درجه یک محسوب نمیشوم. میگویند مادر، پدر، خواهر، برادر و پدر، اینها میتوانند پیگیر پرونده ناصر باشند».
فاطمه فهیمی میگوید: «وقتی من برای پیگیری میروم و میگویند شما نمیتوانی و حق این کار را ندارید، چطور پیگیر پرونده ناصر باشم؟ اگر قانون این اجازه را بهمن میدهد من پیگیری کنم! به من که هیچ اختیار عملی داده نشد، آنها هم که اختیار داشتند نرفتند، نمیدانم چرا، فقط میشنوم که به من میگویند خانم فهیمی برادر ناصر گفته است که شما ناصر را کشتید. من هم به آنها گفتم برادر ناصر تا دوسال بعد از فوت او در حمایت و پیش ما بود. پس چرا چیزی نگفت؟ چرا در آن دو سالی که ما به او کمک کردیم نگفت که ما قاتل هستیم، اکنون میگوید؟ برادرهایش میتوانند این موضوع را پیگیری کنند، اما اینکار را نمیکنند».
پزشکی قانونی؛ دلیل مرگ نامعلوم، پرونده مختومه است!
فاطمه فهیمی با اشاره به اینکه خانواده ناصر گفتند ما پیگیری کردیم پرونده مختومه است و دیگر نمیشود پرونده ناصر ادامه داشته باشد، ادامه میدهد: «حالا چه دلیلی داشت، من نمیدانم و متوجه نمیشوم. گواهی پزشکی قانونی گرفتم دلیل مرگ را نامعلوم زده بود. بچههاهم بعد از این اتفاق رابطه خودشان را با من قطع کردند و هیچکدام جواب درستی به من ندادند. من نمیتوانم در خصوص اینکه آیا آنها خبر دارند که چه اتفاقی افتاده است، نظری دهم؛ زیرا متوجه نشدم چه اتفاقی برای ناصر افتاد».
او میگوید: «از خانواده عبداللهی تنها کسی که میتوان از او بهعنوان یک انسان حرف زد تنها ناصر بود. من هیچ چیز خوبی در این خانواده ندیدهام. من هم دوستدارم بدانم چه اتفاقی برای همسرم افتاد. چه چیزی شد که ناصر آن شکلی شد و چه کسی این بلا را سر ناصر آورد؟ برای منی که محکوم به قتل ناصر هستم نیر سوال است. حتی نمیدانم که چرا پسرهایش به دنبال این موضوع نمیروند».
فهیمی با بیان اینکه من بهخاطر تمام شدن حاشیهها میروم سراغ پرونده، ادامه میدهد: «اما نمیشود، زیرا تمام پروندههای قانونی ناصر دست برادر و خانواده او است. آنها هم یک کلام میگویند پرونده بسته شده و این اختیار بهمن داده نمیشود».
مرگی که نه خودکشی بوده و نه بر اثر اعتیاد
او با تاکید بر اینکه ناصر اهل خودکشی نبود و به هیچ عنوان اعتیاد هم نداشت، ادامه میدهد: «ناصر را زده بودند، اما اینکه چه کسی اینکار را کرد من هیچوقت نفهمیدم. هیچکس پیگیری نکرد. من میدانم به ناصر حمله شده است از آثاری که در بدن ناصر دیده میشد مشخص بود. هیچکس نمیتواند جوری به سر خودش بزند که جمجمهاش ترک خورده و نرم شود. هیچکس جوری که یک تکه گوشت از صورتش کنده شود خود را نمیزند. هیچکس نمیتواند در این حد خود را بزند که هر دو کتف، زانو و مچ پا را خورد کند».
همسر ناصر عبداللهی میگوید: «من در کسی دشمنی با ناصر ندیده بودم وقتی چیزی ندیدهام نمیتوانم کسی را محکوم کنم. پزشک قانونی حتی حمله را تایید نکرد و دلیل مرگ را نامعلوم زده بود. مسئله ناصر به لحاظ قانونی و پیگیری مشکل داشت».
او با اشاره به قتل روحالله داداشی، ادامه میدهد: «چند سال پیش وقتی که روحالله داداشی را کشتند و زمانی که قاتل او را دستگیر و اعدام کردند من در تهران بودم. برای یک کار قانونی رفته بودم و همانجا گفتم که قاتل روحالله داداشی یک شبه با اینکه متواری شده و فرار میکند پیدا میشود؛ زیرا به لحاظ قانونی پیگیری شده و او را پیدا کردند. اما برای ناصر با آن همه شدت جراحتی که روی بدناش بود هیچ پیگیری انجام نشد»
محکومیتِ بی اساس
فاطمه فهیمی میگوید: «بردار من آن زمان هیچ سنی نداشت و الان میگویند او قاتل است. چرا کسی را نبردند؟ اگر میگویند ما قاتل هستیم چرا ما را نبردهاند؟ خیلیها من، برادر و پدرم را محکوم میکنند. ناصر تمام زندگیاش با من و خانوادهام بود. اما نمیدانم یکدفعه چه اتفاقی افتاد که گفتند ما او را کشتهایم. اگر بحث اختلاف با زن بود بله ناصر با زن اول خود خیلی اختلاف و مشکل داشت. اما با من و خانواده من هیچجوره مشکلی نداشت. من آنها را هم محکوم نمیکنم با اینکه مشکلاتی بین آنها بوده من میگویم بالاخره زن و مرد بودند».
او ادامه میدهد: «من کسی را محکوم نمیکنم، اما تیر محکومیت تا آخرین لحظه سمت من است. با اینکه من تا آخرین لحظه کنار ناصر بودم و یک لحظه از او جدا نشدم. بعد میآیم کاری کنم که ناصر نباشد؟ اما اکنون همه میگویند کار زن دوم او و داییهایش بود».
اخباری که میتواند خانمانسوز باشد
فهیمی در ارتباط با اخباری که به گفته او کذب و دروغ بوده است، میگوید: «برادر من با ارشاد صحبت کرد و آنها گفتند کاری که ما میتوانیم انجام دهیم این است که در ارتباط با سایتهای خبری قانونی پیگیر شوید که کسی به خودش اجازه ندهد همچین کاری را کند. وقتی نهاد قضایی میگوید پرونده ناصر مختومه است و پیگیری نمیشود کنید از ما چه کاری بر میآید؟ چرا بعد از ۱۸ سال دل بچهاش را آزار میدهید؟ طرف آمده به دختر من پیام داده است، سکوت میکنی، چون مادرت قاتل است؟».
او ادامه میدهد: «نینا بهدلیل این اتفاقات یک دفعه دچار حمله عصبی میشود. او را پیش دکتر بردهام و میگوید لقمه عصبی در گلویش در آورده است و این میتواند بچه را دچار خفگی کند. به دلیل استرس، بغض و شوکهای عصبی. خدا میداند من چگونه با کمک خانوادهام در تمام این ۱۸ سال نینا را بزرگ کردهام و نگذاشتیم کمبودی داشته باشد. اما الان که بزرگ شده است هر کسی یک چیزی به او میگوید».
ابهاماتی که با گذشت ۱۸ سال، هنوز برملا نشده است
همسر ناصر عبداللهی با اشاره به اینکه روزی که این اتفاق برای ناصر افتاد همه دیدند، آنجا بودند، میگوید: «خانوادهاش اولین کسانی بودند که او را در بیمارستان دیدند. پرسنل صدا و سیما، ارشاد، دوستان ناصر حتی از تهران همه آمدند و ناصر را در آن وضعیت دیدند. من فقط میدانم این اتفاق نه از سر خودکشی است نه اعتیاد».
او ادامه میدهد: «ناصر دچار مرگ مغزی شده و پشت جمجهاش نرم شده بود. آدم چه ضربهای میتواند به خودش بزند که پشت سرش نرم شود؟ هیچکس این شکلی نمیتواندا خودکشی کند. اگر انگشت اشاره سمت خانواده من است پس چرا وقتی خانواده ناصر حق پیگیری دارند، پیگیری نمیکنند؟ چرا در گوش همه میگویند کار خانواده زنش است. چرا بعد از ۱۸ سال هنوز پیگیری نکردهاند؟».
منبع: همشهری آنلاین