گفتوگوی خواندنی با همرزمان رزمندهای که از پرورشگاه به فرزندی پذیرفته شده بود
تاریخ انتشار: ۲۲ مرداد ۱۳۹۸ | کد خبر: ۲۴۷۴۸۹۶۴
نورالله بهنام فرمانده و سیدجواد علیالحسینی همرزمان شهید ابوالفضل غریبشاه در گفتوگویی از زندگی، سیره و سیرت این شهید سمنانی میگویند.
به گزارش شریان نیوز، افراسیاب (ابوالفضل) غریبشاه متولد سال ۴۶ در سمنان بود. او که پدر و مادر نداشت و بیسرپرست بود، نزد زوج کشاورزی که فرزند نداشتند بزرگ شد و تحصیل کرد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
صغری خیل فرهنگ
تا دوم راهنمایی درس خواند و به دلیل علاقه زیادش به قمر بنیهاشم نام خود را به ابوالفضل تغییر داد. اردیبهشت سال ۶۲ در حالی که ۱۶ سال داشت، به عنوان داوطلب بسیجی عازم جبهه شد. حضور در جبهه را بارها و بارها تکرار کرد.
معتقد بود بدون دلیل نباید جبهه را ترک کرد. چون جبهه باید همیشه پر از نیروهای رزمنده باشد. دی ماه سال ۶۵ به عضویت رسمی سپاه درآمد. در عملیاتهای زیادی حضور پیدا کرد و دو بار هم مجروح شد. دوستانش به او لقب آدم آهنی داده بودند، چون ترکشهای زیادی در بدن داشت.
آنقدر در جبهه ماند تا عاقبت در ۲۵ اسفند ۶۶ پس از بازگشت از عملیات موفق بیتالمقدس ۳ بر اثر برخورد ترکش ناشی از بمباران خوشهای بعثیها به شهادت رسید. دست یافتن به مطالبی که پیشرو دارید کار آسانی نبود، چراکه خانواده اصلی شهید غریبشاه مشخص نبودند. نشانی هم از زن و مرد کشاورزی که او را بزرگ کردند، پیدا نکردیم. بعد از مدتی تفحص و جستوجو توانستیم به دو نفر از دوستان و همرزمانش دست پیدا کنیم. نورالله بهنام فرمانده و سیدجواد علیالحسینی همرزم شهید در این گفتگو از زندگی، سیره و سیرت این شهید سمنانی میگویند.
نورالله بهنام
اولین بار چطور با شهید غریبشاه آشنا شدید؟
استان سمنان تا قبل از عملیات کربلای ۴ و ۵ لشکر یا تیپ مستقل نداشت. سمنانیها معمولاً در قالب سه یا چهار گردان در لشکرها و تیپهای دیگر به ویژه لشکر ۱۷ علیبنابیطالب (ع) قم حضور داشتند. بعد از سال ۶۵ تیپ ۱۲ قائم (عج) سمنان مستقل شد. شهید غریبشاه قبل از تشکیل این تیپ به جبهه رفته بود و در عملیاتهای مختلف حضور داشت.
معمولاً هم در گردان موسیبن جعفر (ع) بود. استان سمنان دو گردان داشت یکی به نام موسی بن جعفر (ع) که شامل رزمندگان سمنانی بود و دیگری به نام گردان کربلا که شامل نیروهای اعزامی از شاهرود بود. نیروهای اعزامی از دامغان و گرمسار هم در هر دو گردان حضور داشتند. شهید غریبشاه در گردان موسی بن جعفر (ع) بود. آشنایی من با شهید از سال ۱۳۶۶ صورت گرفت که ایشان از گردان پیاده به گردان تخریب آمد. البته آن موقع دیگر عضو رسمی سپاه شده بود. در عملیات بیتالمقدس ۳ غریبشاه برای شناسایی یکی از محورهای ارتفاعات گوجار مأموریت داشت. چون معمولاً نیروهای تخریب و اطلاعات عملیات قبل از هر عملیاتی برای شناسایی میرفتند. بعضی عملیاتها تا هفت محور داشت و هر گروه از نیروهای تخریب و اطلاعات و عملیات با همکاری هم مسئول یک محور میشدند. ایشان، چون هم از لحاظ اعتقادی، روحی، روانی، رازداری و هم توان فیزیکی رزمندهای برجسته و شاخص بود، همراه بچههای اطلاعات میرفت. محور ارتفاعات گوجار هم از نظر ارتفاع و هم سختی مسیر عبور میطلبید چنین نیرویی اعزام شود. شهید هم اهل شهمیرزاد بود که کوهستانی است، لذا ایشان را برای شناسایی منطقه انتخاب کرده بودیم. به هر حال آشنایی من با غریبشاه اینگونه آغاز شد.
چه خصوصیت اخلاقی داشت؟
عاشق امام بود و پیروی از دستورات امام را واجب میدانست. اطاعتپذیری فوقالعادهای داشت. موقعیتشناس بود. برای همین درس را رها و در جبهه حضور پیدا کرد. برای حفظ نظام اسلامی و انقلاب اسلامی به جد تلاش میکرد. همه کسانی که در جبهه حضور یافتند به دلیل حفظ انقلاب اسلامی بود، برای اینکه یک وجب از خاک وطن در اشغال دشمن نباشد، فداکاری میکردند تا مردم ما خوشحال شوند. پیروزی در هر عملیاتی موجب خوشحالی مردم ما میشد. هر وجب از خاک ایران که آزاد میشد مردم ما شادمان میشدند. بسیار صبور بود. بارها در جبهه حضور پیدا کرد. از سال ۶۲ تا ۶۶ که شهید شد مرتب به جبهه میرفت. خستگیناپذیر بود. خصوصیت دیگر ایشان این بود که عاشق شهادت بود. نیرویی بود که در عین سادگی، بسیار زرنگ و شجاع بود. به هیچ عنوان ترس در دلش نبود. خیلی راحت مأموریتها را میپذیرفت و به راحتی هم انجام میداد.
چه خاطرهای از ایشان در ذهنتان نقش بسته است؟
خودم در بیتالمقدس ۲ مجروح شدم. حدود ۱۰ روز از منطقه خارج شدم و به پشت جبهه آمدم، اما همان زمان ایشان در منطقه حضور داشت. وقتی برگشتم دیدم در واحد تخریب بینظمیهایی وجود دارد. به هر حال ابوالفضل جزو نیروهای کادر ما بود و ما توقع بیشتری از ایشان داشتیم. از او خواستم به پشت جبهه برگردد. گفتم نمیخواهم اینجا باشی. خیلی ناراحت شد. شنیدم که میگفت مگر من چه کار بدی کردم که فرمانده از دست من ناراحت شده و مرا از منطقه خارج کرده است. این دستورم برایش سنگین بود. میگفت من برای این عملیات خیلی زحمت کشیدم و شناسایی رفتم. ناراحت بود که نمیتواند در عملیات شرکت کند. البته من هم در نظر داشتم بعد از چند روز دوباره برگردد. صرفاً میخواستم کمی متنبه شود. دو، سه روز که گذشت پیغام داد اشتباه کردم، اجازه بدهید برگردم. انگار میدانست در عملیات پیشرو شهید میشود. شب عملیات پیش من آمد و گفت ببخشید من کوتاهی کرده و شما را ناراحت کردم. یک قرآن جیبی همراه خودش داشت. گفت من هیچ چیزی جز این قرآن ندارم، آن را به شما تقدیم میکنم. واقعاً مسجل شده بود که شهید میشود. گفتم میپذیرم و قرآن را گرفتم. همراه دیگر رزمندگان رفت. اتفاقاً ارتفاعات هم پر از برف بود، اما عملیات با موفقیت انجام شد. صبح روز بعد همه سالم و با پیروزی برگشتند. بچهها اغلب از رزمندههای باتجربه بودند و سابقه شرکت در عملیاتهای بزرگ را داشتند. وقتی از ارتفاعات برگشتند آنها را جمع کردیم تا در پایان آن عملیات موفقیتآمیز به پشت جبهه اعزام شوند. بر خلاف پیشبینیهای انجام شده بلافاصله بعثیها اقدام به بمباران هوایی منطقه کرده و از بمبهای خوشهای استفاده کردند. ۲۰۰، ۳۰۰ نفر از رزمندگان ما مجروح شدند. خودم هم زخمی شدم. دو سه تا از بچههای تخریب از جمله شهید غریبشاه هم مجروح شدند.
تقریباً ۴۰۰ نفر از رزمندگان در یک شیار بودند، اما غریبشاه تنها رزمنده از نیروهای تخریب بود که به شهادت رسید. ۲۵ اسفند ۶۶ یعنی فردای عملیات بیتالمقدس ۳ ابوالفضل زیر ارتفاعات گوجار شهید شد.
از زندگی شخصی شهید هم اطلاع داشتید؟ گویا ایشان یتیم بودند.
یک بار به خانهشان رفتم و دیدم که پدر و مادرش هم حضور دارند. بعد که پرسیدم گفت پدر و مادر واقعی او نیستند، اما آنها او را بزرگ کردهاند. به من گفت آرزویم این است که بدانم پدر و مادر اصلی من چه کسانی هستند. اما تأکید کرد که تا وقتی زندهام راضی نیستم کسی از این موضوع آگاه شود.
سیدجواد علیالحسینی
شما چطور با شهید غریبشاه آشنا شدید؟
من قبل از عملیات کربلای ۴ عازم جبهه شدم. در منطقه گتوند دریاچهای بود که برای آموزش شنا و جنگهای آبی - خاکی مورد استفاده قرار میگرفت. آنجا من و شهید غریبشاه در یک گردان در یک گروهان و در یک دسته بودیم. دوستی داشتیم به نام عدنان بصیر که اصالتاً عراقی بود و شهید کمک تیربارچی همین عدنان بصیر بود. رزمندگان در جبهه خیلی خوب و راحت با هم دوست میشدند. چون از نظر اعتقادی، اخلاقی و رفتاری هماهنگی زیادی میان آنها وجود داشت. من هم سید بودم که معمولاً در اینگونه جمعها یک مزیت حساب میشد. شاید همین هم در دوستی شهید با من مؤثر بود. معمولاً در گردانها با هم بودیم. حتی وقتی استان سمنان صاحب تیپ مستقل شد که چند گردان داشت، در تقسیم نیروها باز هر جا که قرار بود برویم با هم میرفتیم. صمیمیت خاصی میان ما وجود داشت.
شهید به شما از زندگی خاصش و اینکه بیسرپرست بوده حرفی زده بود؟
ما زیاد با هم حرف میزدیم. مثلاً اینکه چطور شد به جبهه آمدیم. با خانواده هم آشنا شدیم. در جریان همین گفتگوها بود که گفت خانم و آقایی، چون بچهدار نمیشدند، مرا از پرورشگاه آوردند و بزرگ کردند. اوایل باور آن برای من سخت بود، اما به من گفت حلالت نمیکنم اگر قبل از شهادتم این موضوع را به کسی بگویی.
در چه عملیاتهایی با هم بودید؟
در منطقه مجنون در خط مقدم و در عملیات کربلای ۴ و ۵ در منطقه شلمچه هم با هم بودیم. بعد از آن من به مخابرات تیپ رفتم و ایشان هم به گردان تخریب رفت، ولی با هم ارتباط داشتیم. حتی بسیاری از اوقات با هم بودیم.
خاطرهای از این همراهیها دارید؟
در جریان عملیات کربلای ۵ اتفاق جالبی افتاد. یک روز تانکهای عراقی قصد داشتند ما را دور بزنند و در واقع میخواستند گردان ما را محاصره کنند. عدنان بصیر با کمک شهید غریبشاه توانستند با شلیک پیاپی آرپی جی مانع عبور تانکها شوند. خیلی شجاع بودند. همین دو نفر مانع محاصره گردان از سوی بعثیها شدند.
اگر میشود باز برگردیم به سؤالمان در خصوص خانواده شهید. بعدها سعی نکردید از پدر و مادرش بیشتر بدانید؟
در جبهه با توجه به آیه «ولاتجسسوا...» زیاد در زندگی یکدیگر تجسس نمیکردیم و حتی سؤال نمیپرسیدیم. در جبهه دوستی بین نیروها مهمتر از اینگونه قضایا بود. این نکته برای من خیلی جالب بود که خانوادهای که فرزند ندارند سرپرستی یک بچه را قبول و بزرگش میکنند، به طور طبیعی خیلی دلبسته او میشوند، اما به رغم همه دلبستگیها رضایت میدهند او به جبهه جنگ برود.
شهید هم به خانم و آقایی که او را بزرگ کردند وابسته بود؟
بله وابسته بود. معمولاً در پایان هر مأموریت اعزام به جبهه مقدار کمی حقوق به رزمندگان میدادند. شهید غریبشاه همه پولهایش را جمع و خرج ساختن خانه برای پدر و مادرش کرد. خانهای که بعد از شهادتش تکمیل شد. خیلی به آنها احترام میگذاشت، بهطوری که من هم در اثر همنشینی با او سعی میکردم به پدر و مادر و بزرگترهایم بیشتر احترام بگذارم. من این موضوع را از ایشان یاد گرفتم. آدم وقتی به زندگی شهید نگاه کند میبیند که دائم مراقب بود. حال عبادت خوبی داشت. گاهی چیزی شبیه قبر درست و در آن با خدا راز و نیاز میکرد، اما در جمع همیشه خندهرو بود. شادابی خاصی داشت. من حتی مزاح کردن را هم از ایشان یاد گرفتم.
چه شاخصههای اخلاقی در ایشان دیدید؟
خیلی مردم دار بود. من کسی را ندیدم که از دست ایشان ناراحت باشد. اهل غیبت و تهمت نبود. خوش بیان و شجاع بود. شجاعت شهید باعث شد از کمکتیربارچی، سراغ کارهای خطرناکتر برود و به گردان تخریب رفت. در کارهای تخریب، یک ثانیه غفلت کردن ممکن است به قیمت جان خود فرد و تعداد زیادی از رزمندگان تمام شود. در عملیات کربلای ۵ سمت راست کتف و پهلوی او ترکش خورد. دیگر ایشان را ندیدم. گفتند او را با پیکر شهیدان به پشت جبهه منتقل کردند. بعد از پایان عملیات که به سمنان بازگشتم در مرکز بسیج مهدوی بودم که کسی به پشت گردنم زد. برگشتم دیدم غریبشاه است، اما خیلی لاغر شده بود. گفتم افراسیاب (ابوالفضل) تویی؟ مگر شهید نشدی؟! به شوخی گفت من تا خرمای تو را نخورم شهید نمیشوم. گفتم مگر ترکش نخورده بودی؟ گفت حتی با ماژیک روی صورتم علامت ضربدر زده بودند. (کاری که معمولاً در جبهه روی پیکر شهدا انجام میدادند)، اما وقتی به بیمارستان مقر تاکتیکی رسیدیم دکترها متوجه شدند که من نفس میکشم. چند عمل جراحی روی من انجام دادند، بهطوری که بیش از یک ماه در کما بودم.
شاید این سؤال برای برخی مطرح باشد که چگونه میشود کسی که راحت میتواند زندگی کند و اجباری هم برای رفتن به جبهه ندارد داوطلبانه برای جهاد میرود و به شهادت هم میرسد؟
استان سمنان یکی از استانهای مذهبی کشور است. به ویژه در دوران دفاع مقدس فضای غالب استان، فضای اسلامی و انقلابی بود. جوانان استان پایبند به اعتقادات دینی بودند. بحث جهاد و دفاع برای مردم متدین ما بسیار مهم بوده و هست. پدران و مادران فرزندانشان را بر مبنای دین تربیت میکردند. دیدگاه اکثر مردم هم این بود که در جنگ تحمیلی، اسلام در خطر است و این برگرفته از فرهنگ عاشورایی است. در جبهه حتی نام لشکرها، تیپها، گردانها، گروهانها و دستهها برگرفته از نام ائمه معصومین (ع) بود، لذا بسیاری از مردم به خصوص جوانان به اختیار راه جهاد و حضور در جبهه را انتخاب میکردند. هرچند طبیعی است که هر خانوادهای نگران جان فرزندش بود، ولی تفکر انقلابی و اسلامی موجب میشد کسی مانع حضور عزیزان خود در جبههها نشود.
منبع: شریان
کلیدواژه: پرورشگاه
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت shariyan.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «شریان» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۴۷۴۸۹۶۴ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
فرماندهی که در تمامی مسئولیتها موفق بود
شامگاه ۲۹ فروردین ۱۴۰۰ بود که سپاه پاسداران خبری تلخ و باورناپذیر را منتشر کرد؛ عروج سردار حجازی جانشین فرمانده نیروی قدس سپاه، خبری بود که به یکباره منتشر شد و همگان را در بهت فرو برد. سیدمحمد حجازی همانطور که عمری خالصانه و بدون ادعا زیست و خدمت کرد، شهادتش نیز مظلومانه بود. او آنطور خدمت کرد که شایسته مردان خدا بود؛ بیریا، بیحاشیه، بیادعا و بدون هیچ چشمداشتی.
پرونده جهادی و خدمتی شهید حجازی با آن چهره محجوب که کمتر مقابل دوربین قرار میگرفت، مملو از خدمات و سمتهایی بود که او به هیچ کدام از آنها به چشم جایگاه نگاه نمیکرد. بار و مسئولیتی بود که باید انجام میداد و برایش فرقی نمیکرد عنوان آن سمت چه باشد و سختیهایی داشته باشد.
ملاک نبود کجا خدمت کند
سردار سیدمجید میراحمدی از همرزمان قدیمی شهید حجازی در همین خصوص میگوید: «یکی از ویژگیهای برجسته سردار حجازی این بود که بنا به میلشان انجام وظیفه نمیکردند! بلکه بنا به تکلیف و اثربخشی خودشان انجام وظیفه میکردند. حقیقتاً ملاک نبود کجا خدمت کنند و چه مسئولیتی داشته باشند. ملاک اصلی برای سردار حجازی فقط انجام تکلیف بود. ایشان قبل از پیروزی انقلاب اسلامی یک مبارزه جدی را با رژیم پهلوی شروع کردند و در همان عنفوان جوانی دستگیر شدند و به زندان افتادند. سردار حجازی از همان زمان یک مبارز و مجاهدی خستگیناپذیر بودند.»
میراحمدی میافزاید: «ایشان هر سمتی را پذیرفتند، بر اساس همین تکلیف مداری بود. اگر در لبنان به یاری جبهه مقاومت در کنار سیدحسن نصرالله شتافتند باز بر اساس همین روحیه و ویژگی بود. شهید حجازی به عنوان امین و مستشار در کنار سیدحسن نصرالله حضور داشتند و حضورشان در لبنان بسیار تأثیرگذار بود. پس از شهادت حاج قاسم سلیمانی نیز وقتی به ایشان جانشینی سردار قاآنی پیشنهاد شد، شهید حجازی با توجه به روحیه تکلیف مداریاش مسئولیت جانشینی فرماندهی نیروی قدس را پذیرفتند.»
همنشینی با علما و صلحا
روحیه تکلیفمداری، تبعیت محض از ولیفقیه و خدمت بیادعا در نظام اسلامی به دلیل خودسازیهایی بود که شهید حجازی انجام داده بود. به قول یکی از همرزمانش: «ایشان دستورالعملی جهت خودسازی شخصی داشتند. اینطور نبود که باری به هر جهت زندگی کنند. برای خودشان استاد اخلاق داشتند و ارتباطات بسیار نزدیکی با علمای برجسته اخلاق مثل حضرت آیتالله مرحوم بهاءالدینی، آیتالله جوادی آملی و آیتالله حسنزاده آملی داشتند. تعاریفی که حضرت آیتالله جوادی آملی بعد از شهادت ایشان به کار بردند گویای شخصیت بزرگ شهید حجازی است. سردار حجازی در مقطعی احساس تکلیف کردند که باید با رژیم ستمشاهی مبارزه کنند، در این مسیر قرار گرفتند و به مبارزه انقلابی پرداختند.»
آیتالله جوادی آملی در اولین سالگرد شهادت حجازی گفته بود: «سردار حجازی در مقاطع گوناگون و تا پایان عمرش با اسلام و رهبری بود. در ردههای مختلف سپاه مدیریت کرد و همچنین در جنگ حضور داشت.»
سیداحمد و سیدمحمد، پیشکسوتان سپاه
شاید کمتر کسی بداند شهید حجازی از جمله نفراتی بود که در تشکیل سپاه نقش داشت. او به همراه برادر بزرگترش شهید سید احمد حجازی در امور آموزشی و پشتیبانی دورههای اول سپاه نقش داشتند. مرحوم حجتالاسلام سیدمجید حجازی برادر شهیدان درباره فعالیت دو برادر بزرگترش در سپاه گفته بود: «سید احمد متولد سال ۱۳۳۴ و سید محمد متولد سال ۱۳۳۵ بود. فقط یک سال فاصله سنی داشتند و به همین خاطر بسیار با هم صمیمی بودند. بعد از پیروزی انقلاب هر دو به عضویت سپاه درآمدند و از پیشکسوتان این نهاد انقلابی بودند. سید احمد از آنجایی که دورههای تخریب و انفجار را پشت سرگذاشته بود، در دوره اول سپاه به آموزش نیروی جوان این نهاد انقلابی پرداخت. سیدمحمد هم همراهیاش میکرد. بعد، چون پدرمان از معتمدان بازار بود، دو برادر در پشتیبانی و تدارکات نهاد تازه تأسیس شده سپاه فعالیت کردند.»
دوری از جبهه را برنمیتافت
یکی دیگر از همرزمان شهید سیدمحمد حجازی هم از حضور او در جبهههای دفاع مقدس میگوید: «در همان ابتدای جنگ سیدمحمد به جبهه رفت و مسئول اعزام نیروها به جبهههای جنوب کشور بود. تا مرحله جانشینی قرارگاه قدس هم پیش رفت. سردار حجازی سالهای زیادی از دفاع مقدس را در جبهه حضور داشت و حضورش هم تأثیرگذار و مهم بود. در مقطعی هم ایشان بنا به خواسته فرمانده کل سپاه به عنوان فرمانده سپاه خراسان منصوب شد و به مشهد رفت. این مسئولیت بنا به تکلیفی بود که فرمانده کل سپاه بر دوشش گذاشته بود و ایشان هم پذیرفت، در حالی که هیچ تمایلی برای فاصله گرفتن از جبهههای جنگ نداشت. سردار حجازی در ادامه خدمتش هم همین روحیه را حفظ کرد، یعنی هرجا که تکلیف میشد میرفت.»
عملکرد موفق در بسیج
بعد از دوران دفاع مقدس و زیر نظر مقام معظم رهبری، بسیج به نیروی مقاومت بسیج ارتقا پیدا کرد که اتفاق بزرگی بود. هرچند راهاندازی این نیرو با فرماندهی سردار افشار بود، اما سردار شهید سیدمحمد حجازی از سوی سردار افشار به عنوان رئیس ستاد این نیرو معرفی شد و از این طریق، حجازی یکی از تأثیرگذارترین افراد در راهاندازی نیروی مقاومت بسیج بود.
شکیل معاونتهای مختلف و مشخص کردن شرح وظایف این نیرو از اقدامات شهید حجازی بود. سردار مجید خراسانی در این خصوص میگوید: «سردار حجازی در ساختارسازی و کادرسازی بسیار موفق بودند. به گونهای که حضرت آقا در پیام مربوط به شهادتشان فرمودند که سردار حجازی در هرجایی بوده موفق بوده است. شهید حجازی در حقیقت پایههای یک سازمان بدیع در دنیا و جهان اسلام را به نام نیروی مقاومت بسیج طراحی و به کادرسازی آن کمک کردند. در کارهای ابتکاری که رهبری انتظار داشتند نمونه بودند و در این موارد کمتر مثل ایشان سراغ داریم. به خصوص اینکه نیروی مقاومت یک سازمان و مجموعه مردمی است و معمولاً راهاندازی مجموعههای مردمی، پیچیدگی، لطافت، دقت و شرایط خاص خودش را دارد.»
کادرسازی و ساختارسازی استثنایی
خراسانی همچنین میگوید: «کادرسازی موفق دومین هنر سردار حجازی بود که در این مورد بسیار موفق عمل میکردند. شهید حجازی در کادرسازی و ساختارسازی استثنا بودند. در ادامه مسیر خودشان و در بحرانیترین شرایط کشور از نظر سیاسی و امنیتی به عنوان فرمانده نیروی مقاومت بسیج معرفی شدند. ایشان گام دوم ساختارسازی خودشان را در این دوره با ابتکارات و روشهای جدید انجام دادند. شهید حجازی در راهاندازی، توسعه و ادامه مسیر در بسیج خیلی تلاش کردند.»
از جمله اقدامات شهید حجازی در بسیج، تشکیل و راهاندازی مجموعه بسیج سازندگی بود. حجازی بخش عمدهای از دیدگاههای خودش را در رابطه با بسیج از مقام معظم رهبری میگرفت و بخش دیگری مربوط به ابتکاراتش در جهت توسعه بسیج بود. سردار حجازی حرکت نمونهای را برای راهاندازی حوزه سازندگی نیروی مقاومت بسیج در مناطق محروم کشور پایهگذاری کرد.
حضور مؤثر در جبهه مقاومت اسلامی
یکی دیگر از خدمات ارزنده سردار شهید سیدمحمد حجازی حضورش در جبهه مقاومت اسلامی بود. او سالها در لبنان خدمت کرد و در کنار سیدحسن نصرالله حضور داشت و امین او بود. شهید حجازی از سال ۱۳۹۳ به لبنان رفت و بیش از پنج سال حضور مستشاری در این کشور را تجربه کرد.
شاید یکی از بهترین تعاریف در خصوص حضور مؤثر شهید حجازی در جبهه مقاومت اسلامی را بتوانیم در جملات سیدحسن نصرالله دبیرکل حزبالله لبنان بیابیم. نصرالله پیرامون حضور شهید حجازی در لبنان گفته است: «سالهاست او را از طریق حضورش در میان خود میشناسیم. او یک فرمانده حکیم، مجاهد و مهاجر در راه خدا بود. او برای ما برادری بزرگ و پشتوانهای قوی، یک فداکار وفادار، الگوی اخلاقی، یک روشنفکر با تجربه و همچنین رفیق، دوست و یاری مخلص برای شهید بزرگ حاج قاسم سلیمانی (رضوان الله علیه) به ویژه در این سالهای سخت و سرنوشت ساز در زندگی ملت، منطقه و مقاومت ما بود.»
پدر موشکی حزبالله لبنان
به شهید حجازی لقب پدر موشکی حزبالله لبنان را داده بودند. حجتالاسلام علی شیرازی نماینده سابق ولیفقیه در نیروی قدس سپاه در این باره گفته است: «وقتی رهبر معظم انقلاب دستور علنی دادند که باید هم غزه و هم کرانه باختری را تجهیز کنیم، همه نیروها برای اجرای این فرمان وارد میدان شدند. در غزه امکان ارسال سلاح نیست، اما این امکان وجود دارد که دانش را به مردم آنجا انتقال داد. سردار حجازی همراه حاج قاسم برای مقاومت و شکست رژیم اشغالگر قدس تلاش کردند و با توجه به اینکه امکان ارسال تجهیزات به نوار غزه وجود نداشت، آنها دانش موشکی را به آنجا منتقل کردند که در این رابطه سردار حجازی سهم عمدهای داشت. جمهوری اسلامی برای حزبالله ماهی نگرفت، بلکه به آنها ماهیگیری آموزش داد. به همین واسطه، امروز دست مردم غزه و کرانه باختری پرتر از قبل است. زمانی دست مردم فلسطین برای جنگ با رژیم صهیونیستی سنگ بود، اما امروز جنگ موشک است و در آینده امیدواریم مردم غزه پهپاد بسازند و با افزایش دانش در همه زمینهها به عمر رژیم صهیونیستی پایان دهند.»
زخم اساسی به قلب صهیونیستها
بعد از شهادت حاج قاسم سلیمانی، شهید حجازی به جانشینی نیروی قدس سپاه میرسد. او به عنوان یکی از فرماندهان ارشد نیروی قدس، چه آن زمان که در لبنان حضور داشت و چه زمانی که جانشینی سردار قاآنی را برعهده گرفت، آنقدر عملکرد موفقی داشت که خاری در چشم صهیونیستها بود.
به قول سیدعلی حجازی، فرزند شهید: «در پنجسال و نیمی که حاجآقا (شهید حجازی) در لبنان بودند، دوری پدر و مادرمان واقعاً برای ما سخت شده بود. مضاف بر این سختیها، تهدیدها هم خیلی زیاد بود و صهیونیستها مدام در رسانههای خود اسم حاجآقا را میبردند. اینها نشان میداد که صهیونیستها برای ترور، دست روی حاجآقا گذاشتهاند. وقتی من و خانواده به حاجآقا گلایه میکردیم که چرا بازنمیگردید، ایشان همیشه به ما میگفت که کارهایی را شروع کردهایم که میخواهیم به نتیجه برسند و اگر برای بازگشت اصرار کنم، ممکن است این کارها ابتر بمانند، البته الان بحمدالله آن کارها دارد ادامه پیدا میکند. شهیدحجازی واقعاً زخم اساسی به صهیونیستها زد.»
عاقبت این فرمانده رشید سپاه پاسداران انقلاب اسلامی که خط جهاد را از جبهههای دفاع مقدس تا بلندیهای جولان ادامه داده بود، در شامگاه ۲۹ فروردین ۱۴۰۰ به شهادت رسید. پس از عروج آسمانی او بود که مقام معظم رهبری در پیامشان به همین مناسبت گفتند: «عمری سراپا مجاهدت، فکری پویا، دلی سرشار از ایمان راستین و آکنده از انگیزه و عزم راسخ و نیرویی یکسره در خدمت اسلام و انقلاب، خلاصهای از شخصیت این مجاهد فی سبیلالله است. او در مسئولیتهای بزرگ و اثرگذار در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی خدمت کرده و در همه آنها سربلند و موفق بوده است.»
خاطره سردار قاآنی از همراهی با شهید حجازی در عملیات خیبر
مدیریت عالی سیدمحمد زیر بمباران دشمن
در خیبر برای اولین بار قرار بود از داخل آب به آن وسعت عبور کنیم. به همان میزان که برنامهریزی برای انجام عملیات میشد، شاید سختتر از آن، برنامهریزی برای آماده کردن نیروها و تأمین نیازهای پشتیبانی و... نیاز بود و برنامهریزی برای نیروهایی که در خط بودند کار مهم و اساسی بود. شب اولی که نیروها حرکت کردند، برادر عزیز سردار حجازی با عشق و علاقه و با اهتمامی که داشتند در عملیات حضور داشته باشند، آمده بودند اداره قرارگاه شط علی را برعهده داشته باشند؛ اعم از اعزام نیروها، تأمین امکانات مورد نیاز و... همه این برنامهریزیها برعهده ایشان بود. برادرمان آقای حجازی در آن بمباران شدید، نیروها را سامان میدادند. کمی بعد حدود ۱۰ الی ۱۲ فروند بالگرد اعم از ۲۱۴، شنوک و کبری برای تأمین نیروها آمدند. آقای حجازی خیلی با نشاط و با روحیه آمدند بچهها را سوار این بالگردها کرده و حرکت کردند به سمت منطقه عملیاتی و به موقع به منطقه مورد نظر رسیدند.
به این ترتیب آن منطقه حفظ و نهایتاً کار تصرف جزایر کامل شد و استحکام پیدا کرد. غرض اینکه در آن شرایط بحرانی، ایشان با تسلط توانست اوضاع را ساماندهی کند. به کار تسلط و کنترل داشت و بچهها را ساماندهی میکرد. شکر خدا نیروها به موقع به منطقه رسیدند و کار عملیات پیش رفت و جزایر تثبیت شد. سالها بعد از اتمام دفاع مقدس، شرایطی پیش آمد تا در جبهه مقاومت باز همراه این شهید بزرگوار باشیم. البته خدمات ایشان به جبهه مقاومت بسیار زیاد است و نمیشود از همه آنها گفت.
محسن رضایی فرمانده وقت سپاه در دفاع مقدس:
حجازی از ابتدای جنگ مسئولیتهای خطیری داشت
محسن رضایی، فرمانده سپاه در بخش قابل توجهی از دفاع مقدس میگوید شهید سیدمحمد حجازی از ابتدای دفاع مقدس مسئولیتهای خطیری در جبههها داشت. متن زیر بخشی از گفتههای رضایی در همین خصوص است: «در عملیات رمضان، شهید حجازی جزو افراد مطرح بود. من که با فرماندهان صحبت میکردم با ایشان هم مکالمه داشتم. ایشان در آن مقطع مسئولیت توجیه گردانها را برعهده داشت. نیروهایی را که میآمدند توجیه و تقسیم میکرد. بخشی از صحبتهای خودم با ایشان را که مربوط به عملیات رمضان میشود هنوز دارم. در جلسهای همراه با آقای اشجع بودیم (از بچههای قدیمی جبهه و جنگ) که سیدمحمد (شهید حجازی) به من میگوید برادر محسن در مورد وضعیت نیروهای تیپها هماهنگ کنیم. من میپرسم چقدر نیرو از استانها آمدهاند که تقسیم شوند. ایشان میگویند تا فردا ۱۴ گردان و یک گروهان در اختیار ماست. آمار مجروحان و شهدا را به ما ندادند. تا فردا (تیپ) امام حسین (ع) به ۱۴ گردان رسیده و (تیپ) ۲۳ هم ۱۵ گردان شده است. یک گردان را هم پخش کردیم و... همینطور آقای حجازی توضیح میدهد که گردانهای اعزامی چه آماری دارند و چطور تقسیم میشوند.
این صحبتها مربوط به عملیات رمضان است، تاریخ ۳۰ تیر ۱۳۶۱. اینطور نیست که ایشان آخر جنگ به سطحی از ردههای بالا رسیده باشد. از همان ابتدای جنگ حدش این بوده که مسئولیت توزیع نیروهایی را داشت که از استانها میآمدند و ایشان منطقه به منطقه، گروه به گروه میدادند و این نیروها پخش میشدند.»
منبع: روزنامه جوان
باشگاه خبرنگاران جوان وبگردی وبگردی