حرفهای شوکهکننده زنی که در کودکی قربانی مردان هوسران شد/ ما فقیر بودیم و با یک اسباببازی مرا به سکوت وادار میکردند!
تاریخ انتشار: ۲۶ مرداد ۱۳۹۸ | کد خبر: ۲۴۷۸۸۹۸۳
حرفهای شوکهکننده زنی که در کودکی قربانی مردان هوسران شد/ ما فقیر بودیم و با یک اسباببازی مرا به سکوت وادار میکردند!زن قربانی: آن قدر از دوران کودکی مورد سوء استفاده قرار گرفتم که آرزو میکردم نه شاهزادهای با اسب سفید بلکه جوانی مستمند یا مردی متاهل به سراغم بیاید.
به گزارش شریان نیوز، آن قدر از دوران کودکی مورد سوء استفاده اطرافیانم قرار گرفتم که همواره آرزو میکردم نه شاهزادهای با اسب سفید، بلکه جوانی مستمند یا حتی مردی متاهل به سراغم بیاید تا من هم مانند خیلی از دختران دیگر ازدواج کنم و از این وضعیت رها شوم چرا که دیگر سن و سالم گذشته بود.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
زن ۳۱ سالهای که برای جلوگیری از متلاشی شدن زندگی اش دست به دامان قانون شده بود درحالی که آثار ناشی از کتک کاریهای همسرش را دلیلی بر ادعای خودش میدانست در تشریح سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری سیدی مشهد گفت: پدرم شغل ثابتی نداشت و از نظر مالی در سطح بسیار ضعیفی بودیم به همین دلیل روزگار سختی را میگذراندیم. من آخرین فرزند خانواده بودم و یک خواهر و دو برادر بزرگتر از خودم داشتم. خلاصه به دلیل وضعیت مالی پدرم هیچ گاه آرزوهای کودکانه ام برآورده نمیشدو گاهی حتی داشتن کفشهای زیبا یا کیفهای مدرسه قشنگ برایم به یک رویا تبدیل میشد.
از سوی دیگر نیز همواره مورد سوء استفاده اطرافیانم قرار میگرفتم چرا که آنها با خرید خوراکیهایی که دوست داشتم یاحتی یک اسباب بازی کودکانه ارزان قیمت مرا طعمه هوسرانیهای خودشان میکردند اگرچه مادرم نیز آرام آرام ماجرا را فهمیده بود، ولی برای حفظ آبرو هیچ حمایتی از من نمیکرد.
خلاصه در این شرایط خانوادگی رشد میکردم و آرزو داشتم روزی از این وضعیت نجات پیدا کنم. بالاخره در دوران راهنمایی ترک تحصیل کردم و در کنار خواهر و برادران بزرگ ترم ماندم. از طرف دیگر خواهر بزرگم خواستگاری نداشت و من هم به خاطر او نمیتوانستم ازدواج کنم. البته به دلیل وضعیت اجتماعی و اقتصادی ضعیف خانواده ام کمتر خواستگارانی به سراغم میآمدند در حالی که آرام آرام سن ازدواجمان به تاخیر میافتاد آرزو میکردم فقط مردی حاضر به ازدواج با من باشد دیگر هیچ چیزی برایم مهم نبود تنها میخواستم از این شرایط زندگی رها شوم.
روزها به همین ترتیب سپری میشد تا این که دو سال قبل زمانی که برای بازگشت به منزل منتظر اتوبوس شهری بودم ناگهان راننده یک دستگاه پراید در ایستگاه اتوبوس توقف کرد من هم ناخواسته مسیر منزلمان را اعلام کردم و سوار خودرو شدم. راننده مسافر دیگری نداشت و این گونه سر صحبت بین من و راننده باز شد. از هر دری سخن گفتیم تا این که به درد دل با او پرداختم و گوشهای از مشکلات زندگی ام را برایش بازگو کردم وقتی به مقصد رسیدیم شماره تلفن هایمان را رد و بدل کردیم و این گونه رابطه تلفنی بین من و «شهباز» آغاز شد. او مردی متاهل بود و سه فرزند داشت. با وجود این به یکدیگر علاقهمند شدیم و روابط تلفنی ما کم کم به دیدارهای پنهانی کشید. در این میان زمانی که همسر و فرزندان شهباز در منزل نبودند یا برای دیدار بستگانشان به شهرستان میرفتند من هم با تماس تلفنی شهباز به منزلش میرفتم و ...
این روابط همچنان ادامه داشت و من با هر بهانهای به دور از چشم اعضای خانواده ام به دیدار شهباز میرفتم تا این که سه ماه بعد از این روابط مخفیانه متوجه شدم باردار هستم. نگرانی عجیبی سراسر وجودم را فرا گرفته بود و از یک رسوایی بزرگ خانوادگی وحشت داشتم. وقتی ماجرا را برای شهباز بازگو کردم همه چیز به هم ریخت. او که با خشم توام با فحاشی با من سخن میگفت همه آن حرفهای عاشقانه اش را فراموش کرد و از من خواست به هر طریق ممکن جنینم را سقط کنم، ولی من حاضر به این کار نشدم و اصرار کردم که باید مرا به عقد دایم خودش درآورد او هم که بر سر یک دو راهی قرار گرفته بود حاضر شد به صورت پنهانی مرا به عقد موقت طولانی مدت خود دربیاورد تا همسرش از ازدواج مجدد او مطلع نشود.
با این توافق، شهباز برایم خانهای در حاشیه شهر اجاره کرد من هم با اندک لوازمی که تهیه کرده بودم پا به زندگی مشترک با او گذاشتم. ولی هنگام اسباب کشی به منزل جدید، ناگهان به طور ناخواسته جنینم سقط شد. شهباز وقتی این موضوع را فهمید نفس راحتی کشید و سعی کرد کمتر به منزلم بیاید.
این درحالی بود که همسر اول او نیز پی به ماجرای ازدواجش برده بود و اختلاف شدیدی داشتند به همین دلیل دیگر شهباز سراغ من نمیآمد و به طور مخفیانه مبالغی را برای اجاره منزل و تامین مخارج زندگی پرداخت میکرد، اما اصرار به طلاق داشت چرا که نمیخواست زندگی اش از هم بپاشد در این میان من هم دوست نداشتم به زنی مطلقه و بی پناه تبدیل شوم در عین حال شهباز هر از گاهی به سراغم میآید و مرا به باد کتک و ناسزا میگیرد تا مجبور شوم از او طلاق بگیرم و ...
شایان ذکر است، به دستور سرگرد قاسم احمدی (رئیس کلانتری سیدی مشهد) پرونده این زن در دایره مددکاری اجتماعی مورد بررسی و رسیدگی قرار گرفت.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی
منبع: روزنامه خراسان
منبع: شریان
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت shariyan.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «شریان» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۴۷۸۸۹۸۳ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
فکر نمیکنم مصدومیتم جدی باشد/ محکوم به برد برابر صنعت نفت بودیم
امید عالیشاه کاپیتان تیم فوتبال پرسپولیس درباره وضعیت مصدومیتش در بازی با تیم صنعت نفت آبادان اظهار کرد: فکر نمیکنم مصدومیتم جدی باشد و حس درد داشتم و ترسیدم که خدای نکرده تشدید شود، اما امشب یا فردا ام آر آی میگیرم تا میزان دقیق آسیب دیدگی ام مشخص شود. البته به نظرم چیز خاصی نیست.
عالیشاه درباره اینکه تیم پرسپولیس در آبادان توانست پیروز شود، گفت: همیشه بازی کردن برابر تیم صنعت نفت در آبادان و جلوی تماشاگرانش سخت بوده است، چون تیم خوبی است. اما ما همه جوره محکوم به برد بودیم و خدا را شکر شرایط خوبی هم داشتیم و امیدوارم که ادامه دار باشد.
او درباره اینکه تیم پرسپولیس به صدر جدول رفته است، گفت: بازی به بازی باید پیش رفت و اکنون به بازی با آلومینیوم در جام حذفی باید فکر کنیم و ان شاء الله بعد از آن بازی به لیگ برمی گردیم.
باشگاه خبرنگاران جوان ورزشی فوتبال و فوتسال