مرغ دریایی من| رومانتیکبازیهای مرد روس
تاریخ انتشار: ۳ شهریور ۱۳۹۸ | کد خبر: ۲۴۸۷۸۵۳۷
«مرغ دریایی من» تصویری است رومانتیک از وضعیت بشر امروز، بشری که همواره در خسران به سر میبرد و هر چه پیش میرود از بیهدفیش بیشتر آگاه میشود. ۰۳ شهريور ۱۳۹۸ - ۰۷:۵۰ فرهنگی سینما و تئاتر نظرات - اخبار فرهنگی -
خبرگزاری تسنیم - احسان زیورعالم
در ابتدای نمایشنامه «مرغ دریایی» چخوف نوشتهاند «یک کمدی در چهار پرده»؛ اما به نظر میرسد نه خواندنش آنچنان دچار شعف کمدی میشویم و نه از دیدنش.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
درباره مرغ دریایی چخوف بسیاری از عبارت رومانتیسم استفاده شده است. میگویند در آن انگارههای رومانتیسم دیده میشود و حتی مدعی میشوند چخوف یک دوره رومانتیسم از سر گذرانده است، دورانی که احتمالاً او شیفته پوشکین بوده است. در مرغ دریایی هم چند بار نام نویسندگان رومانتیک روس میآید تا کمی زخم بر دل بوریس، نویسنده موفق بازاری زند. جایی که او میخواهد رومانتیک باشد و نمیتواند.
ارسطو، معلم اول فراموششده تئاتردیوید هر در یادداشتی بر «چخوف جوان» خود مینویسد: «توازن در نوشتن در اینجا تغییر کرده است؛ اما به اندازه کافی از نمایش سبک رمانتیسم اولیه چخوف در خود دارد تا آن را کاملترین نمایشنامه او سازد، کاملترین موفقیت. آیا شخصیتها قربانی صفات خود هستند یا مسیرهایی را برمیگزینند که شاید آنان را به جای دیگری سوق میدهد؟»
همه چیز برای رومانتیکگرایی متن چخوف آماده است. به نظر میرسد چخوف نیز همانند نویسندگان مشهور رومانتیک خود میخواهد علیه نوشتار حاکم کلاسیک بشورد، هر چند دیگر در زمان چخوف کلاسیکها محلی از اعراب ندارند؛ اما همچون کنستانتین در برابر مادرش، ایرینا، او نیز میخواهد شکلی از نمایشنامه را روی صحنه برد که چندان به مذاق کلاسیکها خوش نمیآید. او میخواهد جهانی تازه بیافریند و احتمالاً از آن جریان سیال ذهن متن کنستانتین دفاع کند. از این منظر چخوف به دیدگاه ویکتور هوگو نزدیک میشود، جملهای در ستایش رومانتیسم که میگوید «آزادیخواهی در ادبیات، درآمیختن گروتسک با تراژدی و هنر والا که در مکتب کلاسیسیزم منع شده بود، حقیقت کامل زندگی است.»
این حقیقت کامل زندگی را به یاد داشته باشیم و به سراغ اجرای کیومرث مرادی در ایرانشهر برویم. جایی که او شبنم مقدمی اکنون محبوب را پس از سالها به تئاتر بازمیگرداند و اثری میآفریند به نام «مرغ دریایی من». دقت کنیم که این «من» از کجا آمده است. این «من» آغازی است برای رومانتیکگرایی خوانش شده از متن. متنی که مملو از بروز عواطف و احساسات شخصیتهاست. در آن بیان آزاد حساسیتهای انسان در قالب دیالوگهای شبهشاعرانه نمودار میشود و بر حقوق فردی تأیید میشود. حال کیومرث مرادی آن را تشدید هم میکند. کافی است نگاهی به یادداشت کارگردان در بروشور داشته باشین که از قضا، دیالوگی میشود از سیمون مدودنکو، معلم عاشقپیشه نمایش. مرادی من خود را در شخصیتهای نمایش وارد کرده است و میشود ردپای او را در نینا و میشا و کنستانتین جستجو کرد. از حرارت کلامش یا بیقراری شخصیتیش. او رومانتیسم درونیاش را در «مرغ دریایی» برونریز میکند.
برایم عجیب نیست کنستانین در نمایش تکثیر میشود و ما درگیر ثنویت شخصیت او هستیم. تجلی زنانه او مدام روی صحنه راه میرود و همه چیز را تغییر میدهد. منهای دیالوگهایی که میان کنستانتین مذکر و مونث رد و بدل میشود و میتواند حذف شود، این تجلی وجوه آنیما/آنیموسی مرادی روی صحنه است که عرضاندام میکند. او کنستانتین را میشکافد تا پیش از خودکشی اولش، از بحران یک نویسنده رومانتیک بگوید، بحرانی که ناشی از همان آزادی سبکی است. نویسنده رومانتیک خود را از قیود آزاد میکند و رها چون جهانگردی جذاب به درون ماجرا میرود. کنستانتین مرادی از این آزادی میآزارد و متوقف میشود. این هم خودش یک جور رومانتیسم تعبیر میشود.
گام بعدی تشدید رومانتیسم است. رسیدن به زبان شاعرانهای که ما میشناسیم. کیومرث مرادی «من» خود را تا جایی که توان دارد در متن چخوف میکند. همانند دیوید هر و تام استوپارد، او شاکله نمایش را حفظ میکند و به زبانی که ما رومانتیک میپنداریم، شاعرانگی به اجرایش میدهد. چیزی که چندان در متن چخوف دیده نمیشود. متن چخوف باغی ساحلی را فرض میکند که آدمها میروند و میآیند و حرف میزنند؛ اما مرادی چیزی فراتر از این میخواهد. او میخواهد نشان دهد در این ایستایی چخوفی یک پویایی هم وجود دارد که شخصیتها آن را نمیبینند. مرادی از همین رو دست به دامان شکسپیر میشود. شکسپیری که چخوف مفتونش میشود. عشق چخوف به هملت بر کسی پوشیده نیست، نمونهاش میشود «ایوانف» که گویی ادای دینی است به شاهزاده اندوهناک دانمارکی شکسپیر؛ اما در «مرغ دریایی» داستان بینامتنی میشود. جایی که ایرینا و بوریس در نقش گرترود و کلودیوس ظاهر میشوند و بخشی از هملت را به عنوان دیالوگهایشان بیان میکنند.
در چنین وضعیتی چه میشود کمی پیاز داغ ماجرا را داغتر کنیم و از دل یک داستان ساده چخوفی، وضعیتی جنایی بیافرینیم. این هم یک گام برای تشدید رومانتیسم ماجرا توسط مرادی است. در میانه نمایش میفهمیم ایرینا و بوریس دست به دست هم داده و همسر سابق ایرینا را به قتل رساندهاند و اکنون کنستانتین هملتی است روستبار. او نمیتواند ازدواج مادرش را با بوریس بپذیرد و شاید هم به مادرش شک کرده است و چه خوب که نمایشی در عمارت مادر برپا کند. چقدر هملت میشود؛ ولی به جای آنکه کلودیوس باشد که نمایش را قطع کند، این گرترود است که میگوید این نمایش روی صحنه رفته مهمل است و جهان را به چشم پسرش تیرهوتار میکند. پس عجیب هم نیست به جای آن کشتار پایانی، فقط کنستانین است که خودش را به تقدیر مرگ تقدیم میکند و از کشتار بیشتر ممانعت میکند. اوفلیای او نیز به جای آنکه به صومعه برود ، به جهان تماشاخانهها میرود که دستکمی از صومعه ندارد. کلودیوس هم دل به اوفلیا میبندد و پلونیوس هم در چند نقش تکثیر میشود و زنده میماند.
باید گفت کیومرث مرادی کارش را بلد است. او میداند چگونه به مخاطب حجم قابلتوجهی احساسات تزریق کند و به جای غصه خوردن از اندوه هملت، غمزدگی چند شخصیت ییلاقنشین را به ما هبه میکند. ما بیشتر از متن چخوف با شخصیتها همذاتپنداری میکنیم و تجلی خودمان را در تنوع شخصیتها مییابیم. دستکاریها نیز با مفاهیم این روزها عجین میشود. خیانت رخ داده میان ایرینا و بوریس و مهمتر از همه پولینا و دورن، چیزی است که مردمان امروز بسیار با آن سروکار دارند. پس این «من» کیومرث مرادی نوعی بهروزرسانی درام هم هست. او میخواهد تصویری امروزی از «مرغ دریایی» ارائه دهد. اگر آن ماجرای اسبها حذف میشد، شاید همه چیز به روزگار امروز ما بدل میشد. جایی در روسیه که هنوز تصویری نوستالژیک از آن باقی مانده است و رومانتیکها را به وجد میآورد.
بهروزرسانی تصویر در دکور هم متجلی میشود. یک دکور متقارن که در آن اندک جزییات ما را به تصوری از یک عمارت ییلاقی سوق میدهد و البته سازه نمایش کنستانتین که هیچگاه برچیده نمیشود. هر چند همه میگویند کاش این تیر و تختهها از میان میرفت و دریاچه ورای آن دیده میشد؛ اما اراده کافی برای برچیدنش نیست. چقدر این ماجرا هم امروزی است، هرچند در متن بدون دستکاری موجودیت دارد. آنجا هم مدام از برنچیدن این جرثومه سخن به میان میآید و برچیده نمیشود.
حال به «حقیقت کامل زندگی» بازگردیم، جایی که هوگو رومانتیسم را بیان حقیقت زندگی میدانست. به نظر میرسد حقیقت بشر در تصویری خلاصه میشود که چخوف به ما ارائه میدهد. مردمانی که نمیدانند چه میخواهند و تلاشهایشان به نومیدیشان ختم میشود. به نظر میرسد حقیقت بشر از نگاه یک رومانتیک در «إِنَّ الإِنْسانَ لَفِی خُسْرٍ» خلاصه میشود. هر چه کنی به خسرانت افزوده میشود و بت خسران میشود آن تیروتختههای بهجا مانده از یک نمایشی، نمایشی که به شدت وامدار رومانتیسم است. چه دور باطلی است این وضعیت و گویی ما نیز در این دور باطل اسیریم. یعنی آمدنمان به نمایش و دیدن «مرغ دریایی من» هم نوعی خسران است و لذت بردن از نمایش نیز ناشی از این خسران. گویی ما در حال خیانت به خویشتنیم و شاید باید مثل ایوانف دست به هیچ کنشی نزنیم؛ شاید.
چخوف هم در متن ریزکاریهای طنازانهای دارد. برای مثال نام آرکادینا هم این وسط جذاب است، اشارهای به سرزمین رویایی «آرکادیا» و از محبوبترین نقاط جهان در منظر رومانتیستها. آرکادیا، بهشت ادبیات پاستورال، منبع فانتزی شاعرانی چون لرد بایرون است و اکنون آرکادینا، یک بازیگر کلاسیک با همه آن انگارهها مخالفت میکند و مهمل میخواندشان. این هم طنز روزگار است که همه در پی به دست آوردن بانو آرکادینا هستند و آن را برآمده از رومانتیک بودن خود میدانند. مثل آنجا که کیومرث مرادی تقابل دورن، میشا و آرکادینا را میسازد تا شعری را با کنش اجرا کنند؛ اما این آرکادینا چندان میانهای با رومانتیسم ندارد.
این همان کمدی ماجراست. اینکه ما نمیدانیم چه میخواهیم و برای چه «مرغ دریایی من» را تماشا میکنیم؛ ولی میبینیم، دست میزنیم و دربارهاش حرف میزنیم. پاسخش ساده است و اینکه ما انسانیم و چه بخواهیم و چه نخواهیم در خسران به سر میبریم. در این میان شاید خسارت کیومرث مرادی کمتر باشد که حرفش را برای عدهای میزند و تشویق یا تقبیح میشود. احساساتش را با شوق در واژگان مخفی میکند و در دهان بازیگرانش قرار میدهد. از تئاتر و آزادیهایش تقدیر میکند و در این میان از انبوه تماشاگرانش هم لذت میبرد. خسران زمانی آغاز میشود که نمایش به پایان میرسد؛ روز از نو، روزی از نو و این هم یک کمدی دیگر است در بینهایت پرده.
پینوشت:
این روزها در تئاتر ترکیبی از بازیگران جوان و پرتجربه زیاد دیده میشود. نمایشهایی که مرکزیت و محوریت اثر با یک بازیگر شاخص است و قرار است بقیه چون اقمار در سایه او حرکت کنند. در «مرغ دریایی من» این نقطه ثقل برعهده شبنم مقدمی است. او تنها ستاره روی صحنه است؛ اما این ستاره بودن موجب محو شدن دیگر شخصیتها نمیشود. این نمایش از معدود آثاری است که بازیگر چهره خود را همپای دیگران پیش میبرد و چنان عرض اندام نمیکند که دیگران محو شوند. این وضعیت برای شبنم مقدمی پس از یک دوره طولانی غیبت از تئاتر قابلتحسین است.
انتهای پیام/
R1369/P/S4,34/CT4 واژه های کاربردی مرتبط تماشاخانه ایرانشهر تئاترمنبع: تسنیم
کلیدواژه: تماشاخانه ایرانشهر تئاتر تماشاخانه ایرانشهر تئاتر
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.tasnimnews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «تسنیم» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۴۸۷۸۵۳۷ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
۶ سال زندگی با «در انتظار گودو»!/ بازی با زمان بر صحنه تئاتر
امیرحسین جوانی کارگردان جوان تئاتر درباره برنامه خود برای اجرای اثری نمایشی در سال جاری، به خبرنگار مهر گفت: بعد از مواجهه اولم با نمایشنامه «در انتظار گودو» در سال ۹۵ و آشنایی با فضای خاص این نمایشنامه، همیشه در فکر طراحی یک اجرای متناسب با شرایط و حال و هوای روز جامعه ایران برای این متن بودم. این فرصت به کمک سیامک صفری در سال ۹۷ مهیا شد و به مدت ۶ ماه با یک گروه دانشجویی که نخستین تجربیات صحنهای خود را کسب میکرد، روی متن کار کردیم و در هشتمین جشنواره دانشجویی «ثمر» به صحنه بردیم. کار در آن دوره بهترین کار جشنواره شد و چندین جایزه دیگر را از آن خود کرد.
وی ادامه داد: جشنواره در سالن نوفل لوشاتو برگزار میشد و همین امر باعث شد مدیریت مجموعه از ما دعوت کند تا نمایش را در نوفل لوشاتو در قالب اجرای عمومی روی صحنه ببریم. ما «در انتظار گودو» را در سالن نوفل لوشاتو روی صحنه بردیم و هر شب با استقبال خوب تماشاگران مواجه شدیم.
جوانی تاکید کرد: متن «در انتظار گودو» یک کنجکاوی را در مخاطب بر میانگیزد و همین باعث پرمخاطب بودن این اثر میشود. گروهی که با این متن آشنا هستند به تماشای اجراهای مختلف از آن مینشینند تا ببینند که چگونه اجرا شده است و گروهی هم که آشنایی با متن ندارند همیشه اسمی از «در انتظار گودو» را شنیدهاند و کنجکاویشان در این باره است که ببینند این متن چه موضوعاتی را مطرح میکند و چه حال و هوایی دارد.
این کارگردان تئاتر یادآور شد: اجرای «در انتظار گودو» در آن سال با استقبال خوب مخاطبان همراه بود که شاید بیش از همه کنجکاوی خانواده تئاتر نسبت به این متن باعث این استقبال شد. دلیل دیگر تمرینهای خیلی فشرده، دقیق و ظریف ۶ ماهه ما روی متن بود و به همراه گروه نمایش توانستیم اجرایی سر حال را برای این متن داشته باشیم. اجرا به جایی رسیده بود که صندلیها خالی نبود و مخاطبان چند ردیف روی زمین مینشستند. من مجبور شدم در برخی شبها طراحی اجرای خود را تغییر دهم تا میزبان مخاطبان باشیم.
وی با بیان اینکه طی سالهای اخیر تمایل به اجرای مجدد نمایش «در انتظار گودو» را داشته است، اظهار کرد: بعد از اجراهای موفق سال ۹۷ و ۹۸ «در انتظار گودو»، همیشه این سودا را داشتم که این نمایش میتوانست اجراهای بیشتری را تجربه کند و همیشه به گروه میگفتم که دور جدیدی از اجرا را آغاز خواهیم کرد. متاسفانه شرایط مختلف از جمله شیوع ویروس کرونا باعث شد تا این امر میسر نشود. پاییز سال ۱۴۰۲ فکر اجرای مجدد «در انتظار گودو» بار دیگر به ذهنم آمد. در ابتدا به سراغ گروه اولیه اجرا رفتم ولی آنها امکان حضور در دور جدید را نداشتند. با سجاد افشاریان برای اجرای مجدد «در انتظار گودو» صحبت کردم و دوست داشتم با همراهی او دور جدید اجراها را روی صحنه ببرم. در پاییز سال گذشته به توافق رسیدیم و شروع به جمعکردن ایدهها و ایدههایی که در آن اجرای اولیه نمایش نبود رفتم. سپس شروع به گفتوگو با بازیگران جدید برای حضور در این نمایش کردم و حالا با بازیگران با سابقه تئاتر در حال تمرین هستیم تا نمایش را روی صحنه ببریم.
جوانی درباره زمان و مکان مدنظر برای اجرای مجدد نمایش «در انتظار گودو»، گفت: قرار است اواخر فصل بهار سال جاری و در تماشاخانه هیلاج، نمایش «در انتظار گودو» را روی صحنه ببریم.
وی درباره دلایل خود برای به صحنه بردن مجدد نمایش «در انتظار گودو»، یادآور شد: «در انتظار گودو» یکی از پر اجراترین آثار به صحنه رفته ادبیات نمایشی در جهان است و دلیل آن بعد فلسفی موجود در متن است که از زمان و جغرافیا فراتر است. جامعهای که با مسایل اقتصادی و اجتماعی مختلف مواجه است با فضای ابزورد داخل متن ارتباط برقرار میکند. با توجه به اتفاقات اقتصادی و اجتماعی ایران، خودم را به ۲ شخصیت اصلی این نمایشنامه نزدیک میبینم و از این رو این اثر برای جامعه امروز ما حرف برای گفتن دارد. ضمن اینکه اجرای دقیق و درست نمایشنامه «در انتظار گودو» میتواند مخاطبان بسیاری را با خود همراه کند.
این کارگردان تئاتر درباره شیوه اجرایی مدنظر خود برای این اثر نمایشی، توضیح داد: همیشه به نمایشنامه «در انتظار گودو» علاقه داشتم و هر چقدر که بیشتر ادبیات نمایشی جهان را مطالعه میکنم، این متن برایم خاصتر میشود چون مهندسی بسیار دقیق نویسنده اثر را روی این متن میبینم. «در انتظار گودو» واقعا در ادبیات نمایشی جهان کمنظیر است. خیلی زیاد به ساختار اصلی نمایشنامه وفادار هستم. بر اثر آزمودن روشهای مختلف به این نتیجه رسیدم که هیچ چیزی بیشتر از آنچه ساموئل بکت در این متن گفته از عهده ما بر نمیآید. بکت آنقدر جهان دقیق، مهندسیشده و منظمی را طراحی کرده که یک دیالوگ یا یک توضیح صحنه بیعلت نیست. من نه از سر یک سادهانگاری بلکه به دلیل درگیری ۶ ساله خود با این متن به این نتیجه رسیدم که توصیههای بکت بسیار توصیههای دقیق و به جایی هستند و به گروه اجرایی کمک خواهند کرد.
جوانی افزود: قسمتی از نمایش را به صورت فست موشن اجرا کردم که در آن هم به ساختار نمایشنامه وفادار هستم. چون مساله زمان را جزو کلیدواژههای بکت میبینم، قبض و بسط زمان در نمایشی که در آن سال طراحی کردم وجود داشت و در اجرای جدید هم تلاش میکنیم به آن طراحی برسیم و بازی زمان را که در ساختار نمایش هست در فرم هم پیدا کنیم.
کارگردان نمایش «در انتظار گودو» در پایان سخنان خود تصریح کرد: امیدوارم در سال جاری هم برای این اجرا و هم اجراهای دیگر بازدید حداکثری از سوی مخاطبان تئاتر انجام گیرد زیرا جامعه ما به این اتفاق نیاز دارد. تئاتر بیش از آنکه در فضاهای خصوصی در جریان باشد باید در فضاهای عمومی و برای مخاطبان بسیاری در جریان باشد و امیدوارم تئاتر پرمخاطب دهه ۷۰ احیا شود. در شرایط جنگ جهانی تئاتر و موسیقی فعال بود و باید در جامعه ما نیز با وجود مشکلات اجتماعی و اقتصادی تئاتر فعال باشد زیرا تئاتر میتواند مامن و محفلی باشد که به آن پناه ببریم.
کد خبر 6086660 فریبرز دارایی