عبور سالم چادر از بحرانها/نام جشنواره مد و لباس فجر را هم نشنیدم
تاریخ انتشار: ۴ شهریور ۱۳۹۸ | کد خبر: ۲۴۸۹۲۸۴۱
خبرگزاری مهر – گروه فرهنگ؛
چندی پیش ایدهای برای طرح مسئلهای مهم در قالب یک پرونده رسانهای در تحریریه سرویس فرهنگ خبرگزاری مهر مطرح شد که به دلیل چالشها و حساسیتهایی که داشت به نوعی بر زمین ماند و توان پیش بردنش عملاً فراهم نشد. این عدم پیگیری کاملاً امری بیرونی بود؛ عملاً هیچ مسئولی تن نمیداد در خصوص آن مسئله حرف بزند و موضوع به گونهای بود که باید با حضور مسئولان و متولیان اصلی حوزه فرهنگ در کشور پیش برود.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
این گسست نهتنها هنوز حل نشده، بلکه به طور جدیتری در حال عمق یافتن است؛ به طور خلاصه تا آنجا که به فرهنگ مربوط میشود بروز و ظهور آن و مولفهها و عناصرش، اعم از مؤلفههای فکری، ارزشی، اخلاقی و… در بسترهایی کاملاً عینی و انضمامی اتفاق میافتد و در نهایت چیزی عینی را به عنوان «جامعه» و «مردم» اهل فرهنگ یا بیفرهنگ و ضدفرهنگ را پیش چشم ما مجسم میکند. امروزه آنچه در فضای معنوی و ارزشی نهادها، سازمانها، مراکز و و مؤسسات فرهنگی رسمی وابسته به آنها، جریان دارد و میتوان آنها را در قالب برنامهها و اجراهای متنوعی که به نوعی خروجی این نهادها و مؤسسات محسوب میشود، دید که کمترین نسبت را با فضاهای ارزشی و فرهنگیای دارد که الگوهایشان توسط مردم بطن جامعه پذیرفته شده است؛ لااقل این واقعیت را در تقابل بین فرهنگی طبقه متوسط شهرنشین در کلانشهرها و فرهنگ ترویجی نهادها و سازمانهای فرهنگی رسمی در کشور به خوبی میتوان تشخیص داد.
بررسی این تقابل روشن میکند که نهادها و سازمانهای متولی کار فرهنگ در کشور، از یک سو در حال انجام پروژهها و برنامهها و کنگرهها و فرهنگسازیهایی هستند که هممرزی و مماسی با دغدغههای سوژههای طبقه متوسط شهری در کشور ندارد و از سوی دیگر هم سوژهها اجتماعی، دغدغههای فرهنگی و ارزشی خاص خودشان را که الگوهایی کاملاً متفاوت و گاه متنافر با الگوهای ترویجی نهادها و سازمانها دارند، پیگیری میکنند و داستان این انقطاع و گسست روز به روز وجوهی تراژیکتر از قبل را نشان میدهند. بیایید به نمونهای که به شیوهای نمادین از این گسست خبر میدهد نگاهی بیاندازیم؛
خانمهای بسیاری را که شاغل در ادارات و وزارتخانهها و نهادهای رسمی کشور هستند میشناسم یا اتفاقی در خیابان و اتوبوس و خروجی ایستگاههای مترو دیدهام که به شیوهای جلب توجه کننده و سرعتی قابل توجه تغییر پوشش داده و از پوشش چادر به مانتو و برعکس از پوشش مانتو به چادر تغییر وضعیت میدهند. در اینجا قصدی برای تبلیغ یا ترویج هیچکدام از این انواع پوشش و حجاب یا مطلوب و غیرمطلوب بودن یکی نسبت به دیگری را ندارم، بلکه هدفم دست گذاشتن بر وجوه نمادین این کنش اجتماعی است. وجوهی که ما را به خوبی متوجه گسست «فرهنگ سازمانی» و «فرهنگ عمومی» میکند. آن طور که پیداست این اتفاق سالهای سال است که رخ میدهد ولی امروز شکلی کاملاً عادی و متعارف پیدا کرده است. قطعاً با حفظ همین وضعیت، این دوگانگی نمادین شکلی عادیتر هم پیدا خواهد کرد. اما این وسط چه چیزی در حال رخ دادن است؟ آیا جز این است که فرهنگ غالب و ترویجی در دل سازمانها گسستی معنادار با آنچه در کف خیابان در حال وقوع است دارد؟
در خلال شکلگیری و حیات این مجموعه عریض و طویل مناسبات بسیار و البته گاه سودمندی بین مدیران فرهنگی و طراحان و دستاندرکاران و متخصصان حوزه مد و لباس شکل گرفت که هر کدام را میشود در جای خود بررسی و ارزشگذاری کرد. بسیاری از نیروها و بودجهها و… در این حوزه گرد هم آمدند تا مثلاً علیرغم نظارت و مطالعه نقصانهای موجود در این حوزه، تا آنجا که مقدور است به برنامهریزی و ترویج و حمایتهایی دست بزنند که کلیت جامعه ایرانی نهایتاً در زمینه نوع انتخاب پوشش و مد و لباس و… نشانگر نوعی جامعهای برخوردار از عقلانیت فرهنگی و همچنین ارزشهای بومی و سرزمینی و… باشد.
به این ترتیب باید پذیرفت که جامعه ایرانی باید تحت تأثیر این سازوکارهای برنامهریزی شده، طی برگزاری همه جشنوارهها و همایشها و نمایشگاهها و غیره… در مسیری قرار بگیرد، (یا لااقل به این مسیر متمایل شود) که از نظر فرهنگی معرف عقلانیت ویژهای باشد که توسط این سازوکارها و مجموعهها در زمینه انتخاب پوشش و انواع مد و لباس و… ترویج میشده است. آیا چنین اتفاقی افتاده است؟ و اگر نیفتاده آیا این به معنای همان گسست بنیادین میان «فرهنگ سازمانی / نهادی» و «فرهنگ عمومی / تودهای» مذکور که نشاندهنده بی کارکردی برنامههای دستور العملی و بخشنامهای و انتزاعی و صوری و… این نهادها و سازوکارها و مجموعهها نیست.
حامد حاجیحیدری جامعهشناس و استاد دانشگاه است. او معتقد است نیمی از زنان و حتی بیشتر به پوشش چادر علاقهمند هستند و زنان جامعه مد چادر و مقنعه را به عنوان لباس فعالیت اجتماعی پذیرفتند. او تصویرسازی مراسم تشییع جنازه شهید حججی در تهران اشاره دارد که چهار کیلومتر تشییع جنازه صورت گرفت و خانمهایی که در این مراسم حضور بودند تماما حجاب داشتند یا حضور زنان در رویدادهای همچون اربعین یا شبهای قدر از این دسته است. گفتوگوی مهر با حامد حاجیحیدری درباره گسست و دوگانگی در پوشش در ادامه میآید:
آقای حاجی حیدری ما معتقدیم که نوع پوشش در جامعه باید به گونهای باشد که در کنار بحث حجاب؛ کارکردهای دیگری از جمله ارتقای اخلاق اجتماعی را هم داشته باشد. اما به نظر میرسد که ما با این اتفاق در جامعه روبهرو نیستیم و چیزی که در سطح جامعه میبینیم شبیه به این فرض نیست، به نظر میرسد نوعی تقابل میان کنشهای ظاهری مردم در جامعه با سیاستهای نهادها و متولیان فرهنگی به وجود آمده است تا حدی که احساس میشود این نهادهای فرهنگی دیگر برای مردم بیکارکرد شدهاند، گویی مردم و نهادها حرف یکدیگر را نمیفهمند و نوعی شکاف یا گسست میان آنان ایجاد شده است به گونهای که الگوهای ارائه شده از سوی نهادها برای مردم فاقد اهمیت و اولویت شده است؟ شما تا چه اندازه با این پیشفرض موافق هستید؟
در ابتدا بگویم که من پیشفرضی که شما مطرح میکنید را قبول ندارم و اتفاقا نظری برخلاف آن دارم؛ علاوه بر اینکه این پیشفرض در تحقیقات اجتماعیای که من تاکنون درباره جامعه ایران در دوره معاصر دیدهام اثبات نشده است؛ بنابراین این که مردم برخلاف مسیر سیاستهای حجاب حرکت میکنند را در واقع قبول ندارم و مهمتر از آن در واقع این آمار در سطح کلان ملی جمعآوری نشده است و آن دسته از آماری که بهصورت محدود جمعآوری شده است این موضوع را تایید نمیکند بنابراین به اعتقاد من نباید بر مبنای مشاهدات شخصی افرادی که در نقاط خاص تهران موضوعات را رصد کردهاند، بنای قضاوت را گذاشت. میتوانم به اتفاقات و رویدادهایی که نشان از سر و شکل جامعه را میدهند اشاره کنم مثلا تشییع جنازه شهید حججی در مشهد، تهران، اصفهان و نجفآباد که خانمهایی که در تصاویر دیده میشد همه حجاب داشتند.هیچ کس نمیتواند بگوید آن اتفاق کوچک بود و آدمهایی که در آن شرکت داشتند فقط محدود به قشر خاصی از جامعه بودند. خیر این تشییع جنازه ملی بود و خیلی از مردم در آن شرکت داشتند و خیلی خوب میتواند به عنوان یک نشانه آماری برای ما محاسبه شود. حالا که آماری کلان در حد ملی نداریم باید به این گونه نشانهها اکتفا کنیم و این نشانه در کنار خیلی نشانههای دیگری اثبات میکند که آن طوری که شما میگویید گسستی میان سیاستهای حجاب و مردم وجود ندارد و چه بسا همسانی و هماهنگی مردم با این سیاست ها را هم نشان بدهد برخلاف پیش فرض شما و اثبات کند که تعداد زیادی از مردم همچنان طرفدار نه تنها حجاب که حجاب برتر یعنی چادر هستند. بنابراین به اعتقاد من بهتر است که فعلا روی این پیش فرض بحث کنیم و بعد به نتایج آن و چرایی آن برسیم. پروندهای که باز کردهاید جالب است اما به شرطی که در قدم اول آن بایستیم و فعلا درباره این صحبت کنیم که پایه فرض شما بر چه اساسی شکل گرفته است؟ آیا تحقیقی اجتماعی آن را اثبات کرده است یا مردمانی با طرز تفکر خاص در مناطقی از تهران به این فرض دامن زدهاند؟
البته منظور ما از گسست این تعابیر شما نیست و مشخصا مرتبط به حجاب نمیشود، مقصود ما بسیار کلیتر و اساسا در حوره مد و پوشش است. میگوییم که نهادها و سازمانهایی متولی فرهنگ در کشور هستند که از یک سو در حال انجام پروژهها و برنامهها و کنگرهها و فرهنگسازیهایی هستند که هممرزی و مماسی با دغدغههای سوژههای طبقه متوسط شهری در کشور ندارد و از سوی دیگر هم سوژههای اجتماعی، دغدغههای فرهنگی و ارزشی خاص خودشان را که الگوهایی کاملاً متفاوت و گاه متنافر نسبت به الگوهای ترویجی نهادها و سازمانها دارند، پیگیری میکنند! ما به صورت کلی درباره الگوهای ارائه شده مدولباس صحبت میکنم و اینکه این الگوها فارغ از اینکه بحث حجاب را ترویج میکنند یا نه تاثیر خودشان را در جامعه از دست دادهاند. ممکن است حجاب به صورت سنتی پوشش بسیاری از مردمان ما باشد و با اعتقادات قوی خود تا به حال نیز این پوشش را حفظ کرده باشند، اما این پوشش حتما نتیجه کار سازمان های فرهنگی و اتفاقاتی که انها رقم میزنند نیست. شاهد مثل هم اینکه بسیاری دیگر از رویکردهایی که آنها ترویج کردهاند هیچ توفیقی نیافته است.
ببینید این موضوع بهحدی حساس و خاص است که نباید کلی راجع به آن صحبت کرد و باید بهصورت مشخص با دادههای عینی درباره آن گفتگو کرد والا به بیراهه خواهیم رفت و نه مقصود شما حاصل میشود و نه مقصود ما. این ابهام و این کلیگویی اتفاقا موردپسند جامعه روشنفکری ایران هم هست. روشنفکری ایرانی سعی دارد این بحثها را به سمت ابهام ببرد؛ تا بتواند نتیجه کلی و غیردقیق و براساس داده های عامهپسند حاصل کند و همه بگویند راست میگوید آن روز در خیابان دیدید یک زن چگونه راه میرفت. اینجور بحث ما را به نتیجه نخواهد برد.باید دقیق مثال آورد تا بحث روشن شود. مثلا من تصویرسازی مراسم تشییع جنازه شهید حججی در تهران را مثال زدم. یک داده عینی و ملموس که همه آن را مشاهده کردند و کسی نمیتواند آن را انکار کند.چهار کیلومتر تشییع جنازه صورت گرفت و خانمهایی که در این مراسم حضور داشتند تماما حجاب داشتند یا اصلا حضور مردم در مراسمات عاشورا یا شبهای قدر را بررسی کنیم . این مثال ها به نظر من گواه حجاب در این زمینه است و کسی هم نمیتواند بگوید که اینگونه نیست. راه اثباتش هم ساده است به خیابانها بیایید و مردم را مشاهده کنید.به جای آنکه مردم را در خیابان محل زندگی خود ببینید دیدی وسیعتر پیدا کنید و همه زنان ایرانی را در هر نقطه از کشور ببینید و بعد قضاوت کنید. من الان متوجه نمیشوم که شما منظورتان از سیاستهای فرهنگی و اعمال آنها و نتیجه نگرفتن آنها چیست.
در چنین فضای جهانی که برهنگی را ترویج میکنند، قطعا حجاب در جمهوری اسلامی نقاط قوت داشته است که زنان ایرانی فاصله زیادی با این آرمانشهر منفی دارند.
چنانچه اشاره کردم بحث ما فراتر از حجاب است. مسلم است که در بحث حجاب فاکتورهای بسیار دیگری فارغ از سیاستهای فرهنگی نادهای دولتی وجود دارد. بگذارید ما هم مثل شما یک مثال عینی ارائه دهم.مثلا جشنواره مدولباس فجر، بالاخره نهادها و متولیان فعالیتهای فرهنگی گستردهای را در راستای معرفی مناسب در زمینه انتخاب پوشش و انواع مد و لباس به مردم انجام میدهند. تا دلتان بخواهد انواع مد و ژوشش به زعم خودشان اسلامی و ایرانی در این جشنواره معرفی میشود؛ اما آیا آنچه در این جشنواره معرفی میشود تغییری محسوس حتی کوچک در وضع پوشش مردم ایران به وجود می آورد. متوجهم که کار فرهنگی بلندمدت است و با یک جشنواره و یک سال فعالیت و تروجی اتفاقی نمیافتاد؛ اما وقتی چندین و چند سال است که این برنامهها در حال تکرار است و نه تنها نتیجه نداده است بلکه بعضا به نتیجه عکس هم بلد شده است چاره ای نداریم جز اینکه از گسست نهادهای فرهنگی و ذهنیت مردمی صحبت کنیم و سوال کنیم که این گسست چرا رخ داده است؟
اول بگویم که پیشفرضهایی که در مورد این مسائل وجود دارد و شما مطرح میکنید، خیلی دقیق و درست نیست همان پیشفرضهایی که شما را به این نتیجه رسانده است که مردم به یک سمت حرکت میکنند و متولیان حوزه مد و لباس در ایران در سمت دیگری هستند. بنابراین پیش از هر تصمیمگیری و اتفاق دیگری باید درباره این پیشفرضها بحث کنیم. چون به اعتقاد ما هنوز اثبات شده نیستند و هنوز نیاز به بحث دارند تا معلوم شود که دادههای اجتماعی چه قدر آنها را تایید میکنند و چه قدر رد. یعنی اینکه ما از لحاظ علم اجتماعی بنشینیم و این مسئله را بررسی کنیم با چه پیشفرضهایی سروکار داریم. شما یک مثال مطرح کردید؛ جشنواره مد و لباس فجر.اما در این میان خیلی سوالهای دیگر به وجود میآید؛ شما میگویید که مردم با این جشنوارهها زاویه دارند و عملا تاثیری روی آنها ندارد. اما شما اساسا سوال کردهاید که چه قدر از مردم این جشنواره را میشناسند. خود من اصلا اسم چنین جشنوارهای را هم نشنیده بودم. طبیعتا اطلاعات ریزی هم در اینباره ندارم و فکر میکنم خیلی از مردم هم از این جشنواره اطلاعات نداشته باشند. جشنواره فیلم فجر، جشنواره تئاتر فجر، جشنواره موسیقی فجر را میبینند و از آن اطلاع دارند و دنبال میکنند اما جشنواره مد و لباس فجر را من نشنیده بودم و الان از شما شنیدم.
بدتر آقای دکتر! یعنی نه تنها هیچ تاثیری ندارند بلکه بود و نبودشان نیز برای جامعه مطرح نیست
ببینید من میخواهم شما را به موضوع مهمتری از دید خودم یعنی حجاب ارجاع دهم.بحث درباره تاثیرگذاری نهادهای فرهنگی نهایتا ما را به جایی نمیرساند چون دادهای نداریم. اما درباره حجاب داده داریم. روند بالای واردات چادر مشکی که در اخبار صداوسیما اعلام شد ۴۰۰میلیون دلار است واقعا رقم قابل ملاحظهایست این میزان از واردات و هزینه برای چادر مشکی را ما میبینیم که چه پوشاک گرانقیمتی هم شده است. حالا این را بگذارید در کنار اینکه گفتهاند دولت برای کلاهگیس یارانه میدهد اما برای چادر مشکی خیر! با این حال میبینیم که چادر مشکی تا این اندازه استفاده دارد. حال میخواهم به موضوع دیگر هم اشاره کنم شما به روند عمومی برهنگی زنان در جهان توجه کنید یعنی از سال ۱۹۵۰ تا به امروز به طور متوسط هر ۵ سال یکبار خانمها یک تکه از لباسشان را از دست دادند علیرغم اینکه مردان یک کتوشلوار میپوشند و این روند ۳۰۰ سال تغییری نمیکند. در چنین فضای جهانی که به این شیوه بر جهان حاکم است سیاست حجاب در جمهوری اسلامی نقاط قوت داشته است که زنان ایرانی فاصله زیادی با این آرمانشهر منفی دارند. اینها دادههایی است که به صورت عینی در اختیار ما قرار دارد و ما بر حسب آنها میتوانیم درباره پذیرش حجاب یا عدم پذیرش آن در جامعه گفتگو کنیم.
من خیلی کنجکاوم که بدانم چرا کسی تا الان در محافل آکادمی علوم اجتماعی چنین موضوعی که شما بیان کردید را مدلل نکرده است یعنی در پیمایشی عنوان کند جامعه ایران برخلاف حجاب حرکت میکند. البته معتقدم که این فرض اصلا قابل مدلل کردن نیست و اکثریت زنان ایران علاقهمند به حجاب هستند.
به اعتقاد من، زنان جامعه مد چادر و مقنعه را به عنوان لباس فعالیت اجتماعی پذیرفتند، بنابراین به نظر میرسد اگر آن پیشفرضها بهخوبی مدلل نشود بحثهایی پیش میآید که باعث از دست دادن نقاط قوتمان میشود. به نظر میرسد که مد مناسب چه مشخصههایی میتواند داشته باشد! اگر انقدر مورد استقبال قرار بگیرد.
مد مناسب را چه کسی باید به مردم معرفی کند؟ در واقع مرجع فکری و کنش فرهنگی مردم در کشور چه کسانی هستند که مد مناسب را برای آنان ذائقهسازی کند؟
مد مناسب ویژگی متنوعی دارد، اما قطعا یکی از ویژگیها «استقبال مردم» است مثلا ما مُد یا سبک پوششی به نام چادر داریم این سبک برای سالهای طولانی میتواند ماندگار شود. بخش عمده زنان این سرزمین این پوشش را مناسب دانستند البته نه مناسب برای یک وضع یا عادتواره زودگذر بلکه دارای یک سازماندهی تشکیلات اجتماعی در مدت طولانی در موقعیت بحرانی آنها از این الگوی پوشش استفاده کردند و هنوز هم به رغم این شرایط جهانی که وجود دارد و آماج اینستاگرام، سینما، تبادلات فرهنگی فرامرزی که جوانان جامعه به این فضاها دسترسی دارند هنوز هم بخشی عمده آنها این مد (چادر) را انتخاب میکنند. باید بهخوبی تفکر کنیم که چه چیزی در این مُد چادر و مقنعه وجود دارد که آن را از اینهمه بحرانها سالم عبور داده است با توجه به اینکه نفوذ اینستاگرام زیاد است که زنان را به برهنه شدن تشویق میکنند با اینحال هنوز هیچ تحلیلگر اجتماعی موفقی نمیتواند بگوید که بیش از نیمی از مردم ایران علاقهمند به چادر نیستند.
مد مناسب ویژگی متنوعی دارد، اما قطعا یکی از ویژگیها «استقبال مردم» است مثلا ما مُد یا سبک پوششی به نام چادر داریم این سبک برای سالهای طولانی میتواند ماندگار شود.
من خیلی علاقهمند هستم بدانم به رغم همه شرایط ناملایم و نامناسب (دولت جمهوری اسلامی به چادر یارانه نمیدهد، ضریب نفوذ اینترنت و اینستاگرام بالا است و...) چه میشود که بیش از نیمی از زنان ایران به چادر علاقهمند هستند؟ البته این را به عنوان آمار ثبت نکنیم زیرا بیشتر هم است ولی این امر بدیهی است که در بیشتر مراسمهای اجتماعی (تشییع جنازه شهید حججی، حرم امامرضا (ع) با بیش از ۲۰میلیون زائر در سال، مراسم اربعین...) شاهد آن بودیم و دیگر بدبینی عامه روشنفکری درباره حجاب را نمیبینیم.
با تمام این اوصاف من بیشتر علاقهمند هستم بدانم که با توجه به تمام شرایط نامساعد حجاب ماندگار مانده است و البته یک جواب دارم! به نظرم اتفاقی که در ایران افتاده است در چارچوب موعودگرایی، تجربه قدسی، حیات دینی، زندگی اجتماعی دینی، حضور در مناسک اجتماعی دینی که در واقع خیلی از علائم زندگی متمدنانه دینی و محیطزیست اجتماعی را در جامعه حفظ کرده که حجاب هم جزو آن میشود. به نظر من یکی از فعالیتهایی که حجاب را حفظ کرده است تجربه قدسی دینی و مناسک اجتماعی دینی پرشوری است که در جامعه ما فراوان دیده میشود.
کد خبر 4700530 مریم علی باباییمنبع: مهر
کلیدواژه: شهید محسن حججی عاشورا اینستاگرام کتاب و کتابخوانی ترجمه ادبیات جهان ادبیات معرفی کتاب نقد کتاب بازار نشر دفاع مقدس جنگ تحمیلی عید غدیر خم نشر نو گردشگری جایزه ادبی وزارت ارشاد بنیاد ملی بازی های رایانه ای
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.mehrnews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «مهر» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۴۸۹۲۸۴۱ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
درمورد زنان چند بار دست در حفره حجاب کردند و گزیده شدند، اما باز هم تکرار میکنند!
عباس عبدی در اعتماد نوشت: چرا عدهای با علوم اجتماعی و انسانی به شدت دشمن هستند؟ گروهی که در مرحله بعد نیز به شیوههای گوناگون با دانش پزشکی مخالفت میکنند. ریشه این مخالفت را باید در الزامات عقلانیت جدید و ترس سنتگرایان و به طور مشخص مستبدان و یا بنیادگرایان با این عقلانیت جستوجو کرد. ریاضیات و فیزیک کمتر دچار این وضعیت بودهاند. بشر از روزی که به مفهوم عدد پی برده دو به علاوه دو را چهار میداند و مخالفت با این گزاره ممکن نیست، یا آن اندازه به دور از عقل سلیم است که محلی برای مخالفت باقی نمیگذارد. ولی ماجرای جامعهشناسی و علوم اجتماعی و انسانی و تا حدی پزشکی متفاوت است.
جامعهشناسی یکی از جدیدترین علوم است و اگر بخواهیم خیلی ساده و فشرده تعریف کنیم، بر این فرض استوار است که ریشه پدیدههای اجتماعی در دنیای انسانی ما قرار دارد و به جای آنکه پدیدههای اجتماعی را به چیزهایی مثل خشم خدایان اسطورهای یا طبیعت نسبت بدهد، ریشهها و علل را در مناسبات میان انسانها جستوجو میکند. بر این اساس، جامعهشناسان معتقدند که جامعه در طول زمان و به تدریج و بر اثر کنشهای متقابل انسانی شکل میگیرد یا به عبارت سادهتر، مجموعه انسانها با هم جامعه را میسازند.
این فرض یا ایده معنایش این است که جامعه چنان نرم و شکلپذیر نیست که کسی یا کسانی بتوانند مثل موم هر جور که میخواهند آن را شکل بدهند. جامعهشناسی نشان میدهد که بسیاری از خواستها و ذهنیتهای صاحبان قدرت تحققپذیر نیست؛ و چه بسا نتایج مترتب بر اعمال و رفتار آنان چیزی مغایر با اهداف مورد نظرشان شود. از این منظر علوم اجتماعی برای آنان در نقش جام جهانبین است در حالی که آنان هیچ علاقهای به دیدن واقعیات این جام ندارند و به صورت پیشفرض آنها را انکار میکنند.
جامعهشناسی چه پیامی دارد که تا این اندازه مورد نفرت و خشم چنین افراد و گروههایی است؟ به نظرم از میان همه پیامها دو جنبه از همه مهمتر است. یکی نگرش تاریخی و دیگری قائل بودن اعتبار برای عینیت اجتماعی و استقلال نسبی آن از ارادههای فردی و حتی اثرگذاری و جهتدهی آن بر اراده است.
نگرش تاریخی یعنی اینکه پدیدههای اجتماعی در زمان شکل میگیرند، رفتهرفته جا میافتند و در طول زمان تغییر میکنند و در نهایت هم در زمانی مقرر نیز کاملا دگرگون میشوند و از میان میروند. این نگرش میگوید پدیدههای اجتماعی ازلی و ابدی نیستند. عقاید مردم، سبک زندگی آنها، سلیقهها و گرایشها و بسیاری از چیزها همواره در حال تغییر است و کسی یا کسانی نمیتوانند یک قاعده تعیین کرده و از همگان بخواهند که بر اساس آن عمل کنند.
مثل اینکه قاعدهای بگذارند که همه باید یک نوع غذا بخورند. در جهان قدیم علوم اجتماعی به معنایی که امروز میشناسیم، چندان اهمیت نداشت. زیرا برای تبیین پدیدههای اجتماعی به تقدیر یا خواست خدایان و مانند آن متوسل میشدند. مثلا درباره فقر معتقد بودند که این سرشت خلقت و طبیعت است که برای گروهی از مردم فقر را رقم زده و برای گروهی دیگر موقعیت بالا را. به تعبیر حافظ «بشنو این نکته که خود را ز غم آزاده کنی/ خون خوریگر طلب روزی ننهاده کنی…»
در چنین جامعههایی تحولات بسیار آهسته و بطئی بود. تحرک اجتماعی، روابط میان فرهنگها و ساکنان مناطق گوناگون خیلی کم بود. بنا بر این کمتر عاملی در جامعه بود که در کوتاه یا حتی میانمدت دچار تحولات ریشهای شود و اساسا پرسشی هم درباره تغییر پیش نمیآمد و اگر هم بود به تقدیر و سرنوشت و اموری از این نوع نسبت داده میشد. در حالی که در چند سده اخیر در اروپا و در ۱۵۰ سال اخیر در ایران تغییرات بسیار گسترده و تند بوده است.
کافی است تصویری چند بعدی از ایران در ۱۵۰.۱۰۰ و حتی ۵۰ سال پیش داشته باشیم و با تصویر مشابه امروز مقایسه کنیم، خواهیم دید که در چهار جهان به نسبت متفاوت قرار داریم. این واقعیت حتی در طول یک نسل نیز مشهود است. ما از چند دهه پیش، از یک جامعه روستایی با اقتصاد کشاورزی و خانوادههای گسترده، افرادی کمسواد و بیسواد در فضایی غیرارتباطی وارد عصر صنعتی، شهری با خانوادههای هستهای یا تکعضوی، فناوری دیجیتال، مردم تحصیلکرده و با ارتباطات گسترده شدهایم. طبیعی است که هضم این حد از تغییرات برای خیلیها سخت است.
یکی از نزدیکان از عذابهایی که مادر پیرش میکشید تعریف میکند که با دیدن بیتوجهی نوهها به دین و نیز پوشیدن شلوارک و تاپ دختران در خانه جلوی برادران خودش چنان حرص و جوش میخورد که حد ندارد. یا از سفر رفتن آنان با دوستانشان، یا شادیها و زندگی آنان را نمیتواند درک کند و تعابیری دیگر از آنها در ذهن دارد. یا دیر ازدواج کردن یا اصلا ازدواج نکردن که مطلقا قابل فهم برای او نیست.
خوب این مادربزرگ دوستداشتنی کار چندانی نمیتواند انجام بدهد، ولی حکومتها و صاحبان قدرت که نتوانند این تحولات را هضم و درک کنند و بخواهند مانع از تغییرات شوند یا حتی تغییراتی را برخلاف خواست عمومی ایجاد کنند، دچار شکستهای فاحش میشوند، در حالی که دانش جامعهشناسی میتواند آنان را از این خبطهای سیاستی دور دارد.
یکی از جالبترین نمونههای آن اقدامات رضاشاه در مخالفت با حجاب و برداشتن آن از سر زنان بود. او به خیال یا ادعای خود میخواست جامعه را پیشرفته کند، لذا محصول تحولات جامعه مدرن که مشارکت زنان بود را با ریشه آن - که تحولات اقتصادی و اجتماعی است - اشتباه گرفت و جابهجا کرده و در سال ۱۳۱۴، اقدام به کشف حجاب اجباری کرد. در شرایطی که ایران هنوز در دوره اربابرعیتی و خانخانی بود. غالب اقتصاد آن معیشتی و کشاورزی بود، طوایف هنوز یکهتاز بودند.
بیسوادی بالای ۸۰ درصد بود. بیسوادی زنان احتمالا بالای ۹۵ درصد بود، اشتغال صنعتی و اداری در حداقلهای قابل تصور بود، شهرنشینی زیر ۲۵ درصد بود، نرخزاد و ولد و نیز مرگ و میر بسیار بالا بود و هیچ نشانهای از شاخصهای جامعه مدرن در حد متعارف دیده نمیشد. او در چنین شرایطی مدعی آزاد کردن زنان بود!
در حالی که مردانش آزاد نبودند و در همان زمان نزدیکترین همراهان سیاسی خود را یکی پس از دیگری در زندان میکشت یا بیرون از زندان مجبور به خودکشی میشدند. این سیاست به نحو دیگری نیز در حکومت محمدرضا پهلوی نیز ادامه یافت و نتیجه همه اینها را در جریان انقلاب دیدند و جالب اینکه در هر دو مورد سیاستمداران فهمیدهای بودند که آنها را از این رفتارها منع میکردند.
اکنون نیز با مشکل مشابهی مواجه شدهایم؛ قانون فرزندآوری رویه دیگری از همین بیتوجهی و دشمنی با علوم اجتماعی است. قانونی که با صرف هزینههای سرسامآور نهتنها به اهداف تعیین شده، نرسید که نتایج آن کاملا هم معکوس بوده که در یادداشت جداگانهای با ریز جزییات اشاره کردهام.
مورد مهمتر که هزینههای مادی، روانی، اجتماعی و سیاسی آن بسیار بیشتر است، نحوه مواجهه با مساله پوشش زنان است. تا حالا چند بار دست در این حفره کرده و گزیده شدهاند و همچنان هم در حال تکرار آن هستند. توجه ندارند که نتایج منفی این سیاستها بسیار زیانبار است. میخواهید بدانید که نتیجه چه خواهد شد؟
توماس پیکتی در کتاب «تاریخ کوتاه برابری» با تحلیلی دقیق از بیتوجهی بلشویکها در تقدیس روابط قدرت و یقین آنان به دانستن حقیقت؛ سرنوشت این حکومت را که مهد سوسیالیسم و منع مالکیت خصوصی و مظهر برابری بود را در پایان عمر ۷۳ سالهاش چنین ترسیم میکند: «روسیه در سده بیستم به کشوری بدل شد که مالکیت خصوصی را کاملا لغو کرده بود، [ولي] در آغاز سده بیست و یکم به پایتخت جهانی الیگارشیها و نبود شفافیت مالی و بهشتهای مالیاتی تبدیل شد.»
اگر در سال ۱۹۲۰ و یا حتی ۱۹۴۵ پس از تبدیل شدن اتحاد جماهیر شوروی به یکی از دو قطب جهان، کسی میگفت که فقط ۴۵ سال دیگر لازم است تا جامعهای به نسبت مذهبی، همراه با سرمایهداری لجامگسیخته را در مناطق شوروی شاهد باشیم، اصحاب قدرت مسخره میکردند؛ ولی بودند کسانی که ادامه آن روند رسمی حکومت کمونیستی را غیرممکن میدانستند. امروز نه فقط یک الیگارشی فاسد سرمایهداری در آنجا هست، بلکه افراطیترین مذهبیهای جهان نیز در گوشه و کنار آن امپراتوری عجیب ریشه دوانده و حتی خودشان را هم از تبعات فاجعهبار این افراطگری بینصیب نگذاشتهاند.
کشورهای کمونیستی میخواستند جامعهای بسازند که همه انسانها مطابق با قاعدهای که حکومت میگوید فکر و تحلیل کنند، غذا بخورند، لباس بپوشند، یکسان ببینند و… حتی برای اینکه چه کسی با چه کسی ازدواج کند از حزب کمونیست مجوز بگیرند. اسلاونکا دراکولیچ نویسنده و متفکر کروات در کتاب «کمونیسم رفت و ما ماندیم و حتی خندیدیم» مینویسد: «اگر زنی لباس زیبا میپوشید عنصر مشکوکی به حساب میآمد که گاهی حتی لازم بود دربارهاش تحقیق شود.
اعضای حزب کمونیست در یوگسلاوی تا سالها بعد از جنگ هم اگر میخواستند با زنی ازدواج کنند که ظاهر مشکوکش به وضوح بر اصل و نسب «بورژوایی» او دلالت میکرد، میبایست رسما از حزب درخواست مجوز میکردند». (ص ۴۹)
امروز نه از یوگسلاوی نشانی مانده و نه از آن حزب کمونیست صادرکننده مجوز ازدواج؛ چنان که از شوروی و حزب کمونیستش هم نشانی نمانده، اما جامعهای بسیار متفاوت به جا مانده است. البته یک چیز دیگر هم به جا مانده و آن قضاوتی است که درباره آن سیاستها ابراز میشود. قضاوتی همراه با خوارشماری و نفرتی که در مورد این رفتارها و آن ایدهها وجود دارد.
بیتوجهی به رویکردهای جامعهشناسانه هزینه سنگینی است که پرداخت خواهد شد. فریب کلاهبرداران گندمنمای جو فروش را نخورید.