Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «آفتاب»
2024-04-25@08:08:31 GMT

ادعاهایی درباره روابط جنسی نامشروع رضا پهلوی

تاریخ انتشار: ۷ شهریور ۱۳۹۸ | کد خبر: ۲۴۹۳۵۰۴۳

آفتاب‌‌نیوز :

سایت باشگاه خبرنگاران جوان، وابسته به صداوسیما نوشت: شناخت حالات و روحیات خانواده محمدرضا پهلوی، از رهیافت‌های مهم به تحلیل علل و زمینه‌های انقلاب اسلامی به شمار می‌رود. از جمله منابع این شناخت، رجوع به روایات و خاطرات افرادی است که روزگاری با این جماعت به سر برده‌اند و خلقیات و منش ایشان را از نزدیک روایت کرده‌اند.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

احمدعلی مسعود انصاری (پسرخاله فرح دیبا) از جمله چهره‌هایی است که از سربند ایجاد این رابطه فامیلی، به دربار راه یافت و تا اواخر دهه ۶۰، با خاندان سلطنت ارتباط نزدیک داشت.

او پس از مرگ شاه، تا مدت‌ها با رضا پهلوی نیز همکار بود تا اینکه بر اثر یک اختلاف مالی از وی جدا شد. در نزدیک به سه دهه‌ای که از انتشار خاطرات احمدعلی مسعود انصاری می‌گذرد، جماعت موسوم به سلطنت‌طلب سعی کرده‌اند تا افشاگری‌های وی درباره خاندان پهلوی را به حساب یک اختلاف شخصی بگذارند و از اهمیت این روایات بکاهند، حال آنکه اگر بنا شود با چنین منطقی با روایات تاریخی مواجه شویم، قطعاً باید در تاریخ‌پژوهی را تخته کنیم! چراکه در این صورت با استناد به اینگونه بهانه‌ها، هیچ یک از متون روایی قابلیت استناد نخواهند داشت! امید می‌بریم که انتشار این مقال تاریخ‌پژوهان انقلاب و عموم علاقه‌مندان را مفید و مقبول آید.

رابطه جنسی با دوست دختر برادرش!

احمدعلی مسعود انصاری که مدت‌ها در دفتر وی همکار او بوده، درباره تجاوز ولیعهد متوهم به دوست‌دختر برادرش چنین می‌گوید: «یک روز علیرضا برادرش با دوست‌دخترش به نام شاه‌پری‌- ز- که دختر بسیار زیبا و خوش‌اندامی بود- به دیدار رضا آمد. آن روزها علیرضا دانشجوی رشته موسیقی در دانشگاه پرینستون بود و با آنچه پدر برایش به جای گذاشته بود، روزگار خوشی می‌گذراند. به هر حال من و رضا و شاه‌پری یاد شده نشسته بودیم و به موسیقی ملایمی گوش می‌دادیم و از هر دری حرفی می‌زدیم که در این اثنا متوجه شدم شاه‌پری بدجوری به رضا نگاه می‌کند و رضا هم از این دلبری استقبال می‌کند و به قول معروف اشارات نامه‌رسان شده‌اند.

پیش از آنکه کار خراب‌تر شود در فرصتی به رضا گفتم این کار خوبی نیست، درست است که دختر زیبا و آزادی است، اما دوست‌دختر برادر توست و ظاهراً هم علیرضا از او خوشش می‌آید. رضا گفت بسیار خُب می‌روم و نظر علیرضا را در این مورد می‌پرسم. بعد هم گفت با علیرضا صحبت کرده و او گفته است که این مسئله او نیست و مطلبی است میان رضا و آن دختر که خودشان باید راه خودشان را انتخاب کنند. فردای آن روز که علیرضا را دیدم، او را خشمگین و ناراحت یافتم. می‌گفت: از پشت به او خنجر زده شده و در حق او سخت نامردی شده است. با او به صحبت نشستم و سعی کردم کمی آرامش کنم. گفت: سخت دختر را دوست دارد و عاشق اوست. و چون به مسئله رضایت خود به رابطه آن دو اشاره کردم، و حرفی را که به رضا زده بود یادآور شدم، گفت: من راضی نبودم، مسئله را به خود رضا و شاه‌پری واگذار کردم، زیرا هرگز فکر نمی‌کردم رضا در حق من چنین کند یا آن دختر چنین بی‌وفا باشد. البته دختر هم اصرار داشت که هر دوی آن‌ها را دوست دارد. به هر حال رابطه رضا و شاه‌پری ادامه یافت و این امر چنان علیرضا را ناراحت کرد که گویا اقدام به خودکشی هم کرد که به خیر گذشت. از آن طرف این شیرینی به دهن رضا سخت مزه کرده بود و حتی می‌خواست با دختر ازدواج کند و هر چه به او می‌گفتم که درست نیست با دختری ازدواج کند که مدت‌ها معشوقه و هم‌بستر برادرش بوده گوشش بدهکار نبود و می‌گفت آن هم‌بستری برای او مهم نیست و به این حرف‌ها اهمیت نمی‌دهد و همچنان بر تمنای دل از دست رفته‌اش پای می‌فشرد. تا بالاخره پس از دو ماهی که شعله تمنا کمی فروکش کرد علیاحضرت دخالت کرد و به هر زبانی بود، او را از این کار منصرف نمود.»

تصمیم رضا پهلوی برای تجاوز به دختر میزبان!

مسعود انصاری در ادامه نقل خاطرات خود از زن‌بارگی مخدوم سابق خویش، از ماجرایی دیگر پرده برمی‌دارد. وی روزی را به یاد می‌آورد که همراه با رضا پهلوی به هتلی متعلق به یکی از آشنایان رفته بود و همراهِ او شباهنگام، تصمیم داشته به دختر میزبان تجاوز کند:

«رضا در مورد زن این ضعف را دارد و از این نعمت به آسانی نمی‌تواند چشم بردارد. در این مورد ماجراها بسیار است. از جمله چند ماهی بعد از ماجرای شاه‌پری به هتلی رفتیم که با صاحب آن - که یک شخص امریکایی بود- دوست بودیم. دختر خانواده بدجوری به رضا چشم دوخته بود و من سخت مراقب بودم که آتشی در خرمن نگیرد که بالاخره مهمان پدر دختر بودیم و این کار خلاف اخلاق بود و خیانت در اعتمادی که پدر به ما کرده بود. ساعتی بعد به سوی اتاق‌هایمان رفتیم تا استراحت کنیم و من خوشحال که مانع آن ارتباط نادرست شده‌ام. اما پس از مدتی یکی از خدمه به اتاقم آمد و خبر داد که رضا به سراغ دختر رفته است و کار دارد از دست می‌رود. بلافاصله لباس پوشیده و با عجله خود را به آن‌ها رساندم و پیش از جاری شدن سیل، به هر زبانی بود رضا را قانع کردم که از شکستن سد دست بردارد و به پاس محبت‌های پدر حرمت میزبانی او را نگه دارد و به اتاق خود بازگردد و شب را تنها به سر آرد.»

ردیف کردن زنان شوهردار

روانشناسی زن‌بارگان نشان می‌دهد که آنان برای نیل به مطلوب خویش، معمولاً حاضر به رعایت هیچ قاعده اخلاقی و انسانی‌ای نیستند. هم از این روی تجاوز به زنان شوهردار، رویه‌ای رایج در خاندان پهلوی به شمار می‌رفت و آنان در ارتباط با جنس لطیف، خود را پایبند هیچ اصلی نمی‌کردند! روایت احمدعلی مسعود انصاری از زندگی جنسی رضا پهلوی شاهدی بر این مدعاست:

«باید توجه داشت که رضا جوان بود و پرتمنا و با زندگی‌ای که او داشت برعکس تصور عموم دسترسی به دختر برای او در امریکا مشکل بود، زیرا در این دیار باید خود به دنبال دختری می‌رفت و دل او را به دست می‌آورد که با موقعیتی که او داشت بسیار سخت بود و هر ماجرایی می‌توانست به صفحه اول جراید کشیده شود. در حالی که در ایران و در مراکش این مشکلات نبود و کسان دیگری این مهم را بر عهده می‌گرفتند. مثلاً همین اواخر و پس از بالا گرفتن اختلاف من و شاهزاده یکی از نزدیکان رضا تعریف می‌کرد یک بار در ایران رضا چشم به راه لعبتی بود ـ که از معرفی‌اش به ملاحظاتی درمی‌گذرم‌ـ که قرار بود به دیدارش بیاورند.

دختر دیر کرده بود و رضا بی‌صبرانه مرتب به ساعتش نگاه می‌کرد تا اینکه زنگ زد و احمد اویسی از آن سوی خط خبر داد که خاطر عزیزشان نگران نشود علت تأخیر شوهر خانم بوده که برعکس معهود کمی در رفتن تأخیر کرده بوده و همان لحظه از منزل خارج شده و به زودی یار برای وصال خواهد آمد. در دوران حضور رضا در مراکش تقریباً از این بابت مشکلی نبود، همان سنت دیرینه خوش‌خدمتی‌ها برقرار بود. به علاوه که تشریفات چندانی هم نبود و مثل ایران نبود که برای دستیابی به شاهزاده از هفت‌خان تشریفات، گارد، محافظ و ... باید می‌گذشت؛ لذا از این بابت وضع رضا از ایران هم بهتر بود. حتی به خاطر دارم یک روز چندین زن زیبا را یکجا آورده بودند که او هر کدام را می‌خواهد انتخاب کند.

می‌دانستم رضا و دیگران به مسئله شوهر داشتن این زنان اهمیت نمی‌دهند در حالی که طبق دستورات اسلام این گناهی بزرگ و نابخشودنی است و بارها به او گفته بودم من تحمل حضور چنین عمل خلاف مذهبی را ندارم و حتی تذکر داده بودم که حکم کسی که با زن‌شوهردار رابطه برقرار کند، طبق قوانین اسلام مرگ است؛ لذا بر آن شدم که اگر کسی از آن‌ها شوهر دارد مرخصش کنم. در سر راه به دیدار آن جمع رفتم و پرسیدم کدامین شوهر دارند؟ و با کمال تعجب مطلع شدم که حتی یک دختر بی‌شوهر در میانشان نیست. با ناراحتی همه را به خانه‌هایشان فرستادم و آن روز رضا را از کار مورد علاقه‌اش محروم کردم. در مراکش یکی دو دختر اروپایی و امریکایی هم این عیش را کامل می‌کردند. به جز یول براینر که به او اشاراتی کردم، دختری بود به نامMerrian Erikson که اهل سوئد بود و در سال‌های زندگی در ایران توسط یکی از کسانی که از این گونه خدمت‌ها دریغ ندارند او را برای رضا فرستاده بودند تا خدمتی را که به پدر می‌شد از پسر هم دریغ نگردد. این دختر زیبای بلند قد که چند سالی هم از رضا بزرگ‌تر بود ظاهراً به آسانی تسلیم نشده بود و به یاد دیدارهایی در ایران، در غربت مراکش چنان رضا را به هیجان آورده بود که روزی که قرار بود فردایش برای دیدار رضا به مراکش بیاید در شهر زیبای آگادیر رضا آشفته‌خاطر مرتب می‌پرسید: احمد فکر می‌کنی فردا او با من دست خواهد داد؟ و با من به... موفق خواهم شد؟ و آنقدر این سؤال را تکرار کرد که در آخر بی‌حوصله گفتم به درک اینکه اینقدر فکر ندارد یا تو قدرت سوارکاریت را در این میدان خواهی آزمود یا اسب رکاب نمی‌دهد و تو فکر دیگری خواهی کرد! البته در امریکا به خصوص اوایل ورود و قبل از ازدواج، معدودی هم بودند که به نوعی در پی جلب توجه رضا از این راه بودند، ولی این فرصت‌ها کمیاب بود.

از آن جمله از حمید لاجوردی می‌توان نام برد. او که در کار بورس و معاملات ارزی بود و رضایت رضا و خانواده برایش سود فراوان داشت، برای جلب نظر این مشتریان خوب نهایت تلاش خود را می‌کرد. حتی نادر معتمدی دوست دیرینه رضا را هم که زمانی معشوق فرحناز بود، به استخدام خود درآورد. به هر صورت برای خشنودی رضا در کنتی‌کت که بودیم یکی از زیبارویان امریکایی را به او معرفی کرد که مدتی خاطر رضا را به خود مشغول داشت. اما از آنجا که رضا توقع دل نازک او را برنمی‌آورد و انتظار ماهرو را برای خرید یک ماشین یا هدیه‌ای گرانقیمت برآورده نمی‌کرد، بالاخره عمر این رابطه نیز به سر آمد!»

زن‌ذلیل تمام عیار!

یک اصل روانشناختی می‌گوید: معمولاً آنان که برای خانواده و زوجیت دیگران احترامی قائل نیستند، نمی‌توانند برای همسر و فرزندان خویش نیز حریمی قائل شوند. در باب خاندان پهلوی به ویژه پهلوی دوم، بر این نکته بیفزایید که روحیه ضعف در برابر زنان و به قول ایرانیان «زن ذلیلی» را. این روحیه در زندگی ولیعهد متوهم نیز بازتاب‌ها و آثار گوناگون یافته که مواردی از آن به شرح ذیل در خاطرات احمدعلی مسعود انصاری آمده است:

«هلاکو رامبد از ضعف شاه فقید در مقابل همسرهایش مطلع بود. از جمله دیده بود که چگونه در سال‌های آخر حکومت شاه، فرح در عمل حکومت را به دست گرفته و شنیده بود که شاه به علت مخالفت ثریا، به مجلس عروسی دخترش شهناز با اردشیر زاهدی نرفته بود. وی با آن که ده‌ها نمونه دیگر از ضعف‌نفس‌های شاه را در برابر زنانش می‌دانست، اما باز هم متوجه اثرات این ضعف نفس که در رضا شدت بیشتری داشت نمی‌شد و توجه نمی‌کرد که این ضعف با فرهنگ امریکایی که رضا با آن رشد کرده و در آن زن‌ها بر مردها حاکم هستند، تشدید شده است.

به حدی که مثلاً بارها پیش می‌آمد که رضا بی‌حوصله و از ماندن در خانه خسته شده بود و به من پیشنهاد می‌کرد به سینما یا محل تفریحی برویم، اما پس از موافقت من، همین که می‌خواستیم برویم می‌گفت مثلاً تا نیم‌ساعت دیگر قرار است یاسمین از دانشگاه زنگ بزند. صبر کن به او خبر بدهم کجا می‌رویم، ولی گاه می‌شد که یاسمین ساعت‌ها زنگ نمی‌زد و رضا جرئت نمی‌کرد از خانه بیرون برود و تمام آن روزمان خراب می‌شد، یا مدتی یاسمین برای رضا رژیم غذایی تعیین کرده بود تا او چاق نشود و با آنکه سخت گرسنه‌اش بود تا یاسمین خانه بود جرئت نمی‌کرد غذا بخورد، اما همین که یاسمین پایش را از خانه بیرون می‌گذاشت رضا با عجله می‌دوید طرف آشپزخانه یا دستور می‌داد فوری برای او غذایی بیاورند، و این رژیم گرفتن او اسباب تفریح خاطر ما و وسیله‌ای برای ساختن لطیفه‌های گوناگون شده بود.

این ضعف نفس تا حدی بود که وقتی یکی از ما حتی به دفاع از او در مقابل زنش حرفی می‌زدیم، او از ترس زنش به ما می‌تاخت. از جمله در همان سفری که گفتم به فلوریدا رفته بودیم، رضا مریض شده بود. یک شب که حالش خوب نبود و سخت بی‌حوصله بود یاسمین پایش را در یک کفش کرده بود که به دانسینگ بروند و رضا نمی‌خواست. بالاخره آنقدر یاسمین یک‌دندگی کرد که مسعود معاون به او تذکر داد که بهتر است امشب را به خاطر رضا دست بردارد. همین مخالفت مسعود سبب اختلاف آن دو شد و سخن به تلخی کشید. در بازگشت از سفر رضا به من گفت: به مسعود بگو دیگر با یاسمین به تندی حرف نزند که من ناراحت می‌شوم؛ و بالاخره هم، چون مسعود با یاسمین درست کنار نیامد، با وجود علاقه زیادی که رضا به او داشت، و از کودکی با او بزرگ شده بود و از سال ۸۳ هم امور شخصی رضا را اداره کرده بود، او را اخراج کرد.

حال به این زنِ‌زور، اگر روحیه غیرایرانی یاسمین را هم بیفزاییم، غفلت رامبد و استیصال او بهتر معلوم می‌شود، زیرا یاسمین که عملاً در امریکا بزرگ شده بود حتی به مراتب از رضا هم با فرهنگ و جامعه ایران بیگانه‌تر بود. وی به فرهنگ امریکایی و تفریحات آن علاقه بسیار داشت. از جمله مثل بیشتر نوجوانان امریکایی عاشق رقص و رفتن به دانسینگ بود. به همین سبب هم رضا را مجبور می‌کرد که آن دانسینگ مجلل را در خانه درست کند، در حالی که رضا به رقص علاقه چندانی نداشت و به همین سبب هم یاسمین که در دانشگاه جرج واشنگتن درس سیاست می‌خواند با همکلاسی خود تا نیمه‌های شب به مجالس رقص می‌رفت و توجهی نداشت که این مسئله چقدر از نظر ایرانیان ناپسند است و کمتر ایرانی‌ای می‌پذیرد که همسرش شب تا دیروقت با یک مرد غریبه در خارج از منزل به سر برد.

همین بی‌توجهی به اخلاق و فرهنگ ایرانی سبب شده بود که گاردها و خدمه ایرانی مرتب از رفتار او به خصوص همراهی دائمی‌اش با آن پسر همکلاسی‌اش، اظهار نارضایتی کنند و، چون با من احساس نزدیکی می‌کردند و مرا به خاطر اعتقادات مذهبی‌ام با نظر خود نزدیک می‌دیدند، نزد من گلایه می‌کردند. از جمله می‌گفتند روزی رضا موقع خروج از منزل به آن‌ها گفته بود، چون به دنبال کاری منزل را ترک می‌کند، مواظب باشند کسی مزاحم یاسمین و دوست‌پسرش که در استخر شنا می‌کردند نشود و آن‌ها هم به سرعت دوربین‌های تلویزیونی را از روی استخر گردانیده بودند و، چون این حساسیت‌ها را با رضا در میان گذاشتم و گفتم که می‌دانم که بین همسر تو و آن جوان رابطه‌ای نیست، اما این مسائل در فرهنگ ما ایرانیان پذیرفته نیست، گفت من لیبرالم و به این حرف‌ها اهمیتی نمی‌دهم. با توجه به این شرایط بود که آهی که زبان رضا و همسرش را خیلی خوب می‌فهمید در مقابله با رامبد موفق بود. معلم خصوصی یاسمین شده بود و برای درس خصوصی به او حتی به اتاق خواب او می‌رفت که مورد اعتراض بی‌حاصل من بود؛ و هر چه به رضا می‌گفتم اتاق خواب حریم خانواده است و غیر از زن و شوهر کسی نباید به آن وارد شود و درس را در سالن خانه هم می‌توان خواند، گوش نمی‌داد. بدین ترتیب رامبد سنگر به سنگر عقب رانده می‌شد. به طوری که بارها به من که دیگر مدت‌ها بود کمتر به خانه رضا رفت و آمد داشتم و تنها به ضرورت کارهای مالی با او و اطرافیانش رابطه داشتم، زنگ می‌زد و با نهایت تأثر و در حالی که بغض گلویش را می‌فشرد، به تلخی می‌گفت این سخت‌ترین و بدترین دوران زندگی سیاسی اوست. تلخی وی با گذشت زمان بیشتر می‌شد و وقت و نیروی او را بیهوده به هدر می‌داد و او را به جایی نمی‌رساند.»

منبع: آفتاب

کلیدواژه: رضا پهلوی روابط نامشروع

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت aftabnews.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «آفتاب» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۴۹۳۵۰۴۳ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

درباره اولین شهید ترور جمهوری اسلامی ایران

امروز، ۳ اردیبهشت مصادف است با چهل‌ ‌و پنجمین سالروز شهادت سید محمد ولی قرنی، شخصیتی که نه‌تنها در تثبیت موقعیت ارتش در نظام جمهوری اسلامی نقش کلیدی داشت، بلکه با شهامت و ایستادگی در مقابل طرح‌هایی که در جهت فروپاشی ارتش مطرح می‌شد، که در پشت این قضیه دست آمریکا بود، به ارتش هویت داد. به همین خاطر خاری در چشم دشمنان شد و او را به شهادت رساندند.

زندگی نامه شهید قرنی

‫شهید قرنی سال ۱۲۹۲ خورشیدی، در خانواده‌ای مذهبی به دنیا آمد. پدرش، میرزا آقاخان از مدیران مخابرات تهران بود. وی تحصیلات ابتدایی خود را در دبستان گل‌بهار اصفهان و تحصیلات متوسطه‌اش را در دبیرستان دارالفنون در تهران آغاز کرد و در دبیرستان نظام ارتش به پایان رساند. در سال ۱۳۰۹ وارد دانشکده افسری شد و در سال ۱۳۱۳ با درجه ستوان دومی، در رسته توپخانه فارغ‌التحصیل گردید.

فعالیت‌های قرنی قبل از انقلاب ۵۷

قرنی به علت شایستگی و کاردانی، رتبه‌های نظامی را یکی پس از دیگری پشت سر گذاشت و در آخرین مرحله پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، با درجه سرتیپی در راس رکن دوم ستاد ارتش قرار گرفت و تا ۲۰ بهمن ۱۳۳۶ در این سمت بود. در زمان کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، فرمانده نظامی تیپ گیلان بود.

بر پایه اسناد موجود، خرده‌گیری سیاسی قرنی علیه حکومت سرسپرده محمدرضا شاه پهلوی، مهره استکبار جهانی به سرکردگی آمریکا و صهیونیسم بین‌الملل، از پایان ۱۳۳۵ و در دوران نخست‌وزیری حسین علاء آغاز شد. در این دوران، جایگاه سیاسی قرنی در چارچوب انتقاد از دولت‌های وقت بود و این انتقاد، با نخست‌وزیری منوچهر اقبال در فروردین ۱۳۳۶ بالا گرفت.

قرنی در مهرماه ۱۳۳۶ به درجه سرلشکری رسید که این امر نشانگر اعتماد محمدرضا پهلوی به او تا این تاریخ می‌باشد. در ۲۰ بهمن ۱۳۳۶ وی که با درجه سرتیپی در جایگاه رکن دوم ستاد ارتش بود، با به دست‌آوردن عنوان معاون دوم ریاست ستاد ارتش، از سمت یاد شده، برکنار و در ۲۶ بهمن ۱۳۳۶ از جایگاه پایانی نیز کنار گذارده شد.

آغاز فعالیت‌ سیاسی

مبارزه سیاسی عمل‌گرایانه سپهبد قرنی از ۱۳۳۶ آغاز شد. او در دوران خدمت، به فساد مالی در درون ارتش پی برد و در رایزنی با گروهی از همفکران و همکاران، خود را برای اصلاح این وضعیت شروع نمود. برای اینکار، در ۱۳۳۶ هنگامی که ریاست رکن دوم ارتش را به دوش داشت، طرح کودتایی را برای براندازی تاج و تخت محمدرضاشاه پهلوی ریخت که افشای آن، به دستگیری وی در هشت اسفند ۱۳۳۶ انجامید.

پس از روشدن سندهایی درباره نقش آمریکا در این ماجرا و دستگیری قرنی، وی در ۳۱ تیر۱۳۳۷، از ارتش شاهنشاهی اخراج گردید.

قرنی در هشتم آذر ۱۳۳۹، پس از گذراندن ۲ سال و ۸ ماه زندان، آزاد شد. پس از آزادی، از ۱۳۴۱ کوشش خود را علیه حکومت بیگانه ‌دوست پهلوی پررنگ‌تر ساخت. برپایه گزارش ساواک، در این دوره از فعالیت قرنی که تا انقلاب اسلامی دنبال گردیده است، هیچ ردپایی از ارتباط وی با آمریکا موجود نیست.

قرنی و انقلاب اسلامی به رهبری حضرت امام خمینی(ره)

همزمان با آغاز مبارزه سیاسی حضرت امام خمینی(ره) علیه حکومت دست‌نشانده شاهنشاهی پهلوی، آمریکا و اسرائیل و همچنین دلبستگی محمدولی به خواندن کتاب‌های سیاسی و مذهبی، او را به گرد شاگردان جنبش اسلامی امام(ره) وارد کرد.

در همین راستا، به چهره‌های مذهبی؛ همچون آیت‌الله سیدمحمود طالقانی و آیت‌الله سید محمدهادی میلانی نزدیک می‌گردد. به زودی پیوندهای قرنی با آیت‌الله طالقانی، دیدار وی با آیت‌الله میلانی در جریان قیام ۱۵ خرداد ۱۳۴۲و حضورش در برخی نشست‌های مذهبی فاش شد.

ساواک، در پنجم دی‌ماه ۱۳۴۲، او را به همراه شماری دیگر دستگیر کرد. پس از دستگیری، برخورد حکومت ساواک با قرنی خشن بود. او به مدت ۹ ماه در زندان انفرادی به سر برد. سپس، در دادگاه نظامی به سه سال زندان محکوم شد و تا ۲۰ آذر ۱۳۴۵ در زندان بود. از این زمان تا واپسین روزهای دستگاه حاکم پهلوی، پیوسته ساواک قرنی را می‌پایید.

وی از نظر گذران زندگی، سخت در تنگنا افتاده بود. گزارش ساواک، پس از رهایی قرنی از زندان، نشان از آن داشت که او مبارزه را از سر گرفته است. از این رو، در ۱۴ خرداد ۱۳۴۶، تیمسار حسین فردوست، جانشین ساواک، شهید قرنی را فراخواند و به وی چنین یادآوری شد: «شما فعالیت‌های مشکوکی دارید و لازم است از این قبیل فعالیت‌ها خودداری نمایید.»

دریافت درجه سرلشکری با حکم امام خمینی(ره)

بلافاصله پس از پیروزی انقلاب، یعنی روز ۲۳ بهمن، سرلشکر قرنی، ضمن اعاده به ارتش با درجه سرلشکری، با حکم امام خمینی (ره) به عنوان رئیس ستاد ارتش انقلاب منصوب شد.

نقش سپهبد قرنی در آشوب‌های کردستان

شهید سپهبد قرنی که در جریان آشوب‌آفرینی ضدانقلاب در کردستان توانسته بود جلوی پیشروی آنها را بگیرد، خشم این پادوهای استکبار و سازمان‌های جاسوسی سیاسی آمریکا و موساد اسرائیل را برانگیخت و نخستین شهید پس از پیروزی انقلاب اسلامی شد.

سرلشگر قرنی را ترور کردند

قرنی پس از کناره‌گیری از ارتش در روز ۶ فروردین ۵۸، خانه‌نشین شد و در نهایت در روز سوم اردیبهشت در منزل شخصی خود در خیابان ولی‌عصر(عج) توسط گروهک فرقان به شهادت رسید. حمید نیکنام از اعضای گروهک فرقان ضارب اصلی سرلشکر قرنی بود که دستگیر و اعدام شد. پیکر شهید قرنی نیز در حرم حضرت معصومه(س) دفن شد.

کینه و نفرت گروه‌های چپ و مارکسیستی از سپهبد قرنی به این دلیل بود که در زمان تصدی رکن دوم ارتش، شبکه افسران حزب توده را پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ کشف و منهدم کرده بود. این مسأله‌ای نبود که گروه‌های چپ از آن بگذرند، یکی از دلایل اصلی ترور وی از سوی گروهک فرقان با تفکرات التقاطی مارکسیستی عنوان شده است. همچنین بسیاری ترور قرنی را به مسأله ضلع زور از مثلث "زر و زور و تزویر" مربوط می‌دانند.

گروهک فرقان پس از ترور شهید قرنی در بیانیه‌اش، دلایل این ترور را این‌گونه اعلام کرد: «سرسپردگی به امپریالیزم آمریکا و کوشش در جهت انجام کودتای آمریکایی، همکاری با رژیم طاغوتی قبلی، همکاری با رژیم ضدتوحیدی فعلی و سرسپردگی به دیکتاتوری آخوندیسم، مفسد فی الارض، اقدام برای سرکوبی مردم کردستان در جهت قلب حقایق و واقعیات و متهم کردن مردم به اینکه مأمور اجنبی هستند، کوشش برای خلع سلاح مردم مبارز و محروم ایران و بازسازی ارتش از جمله دلایل ترور سپهبد قرنی بود!».

آیت‌الله هاشمی رفسنجانی در خاطرات خود، درباره شهادت قرنی می‌نویسد: "سیاست دولت موقت در مقابله با آشوب‌ها و درگیری‌های قومی، حل‌وفصل مسئله از طریق گفتگو و مذاکره بود؛ اما اکثر نظامی‌ها و از جمله سرلشکر قرنی که ریاست ستاد ارتش را برعهده داشت، باتوجه به تجربیاتی که از قبل داشتند، چنین سیاستی را بدون پشتوانه‌ای از قاطعیت و نشان دادن اقتدار، برای حفظ یکپارچگی کشور کارآمد نمی‌دیدند و به آن معتقد نبودند؛ ما هنگامی که در کردستان بودیم، این مخالفت را وقتی برخلاف نظر هیئت با پرواز هواپیماهای جنگی در آسمان شهر سنندج مواجه شدیم، به‌عینه دیدیم.

در اثر ابراز همین مخالفت‌ها همراه با فشارهایی که احزاب و گروه‌های عمدتاً چپ‌گرا به دولت موقت وارد می‌کردند، مهندس بازرگان، سرلشکر قرنی را از کار برکنار کرد و به‌جای وی سرلشکر ناصر فربد را برگزید. این برکناری برخلاف ادعائی که می‌شد نه‌تنها آرامشی در حوادث مناطق کردنشین و سایر مناطق به‌وجود نیاورد، بلکه بهانه‌ای به دست گروهک کج‌اندیش فرقان داد که قرنی را متهم به کشتن مردم کُرد کنند و در محکمه‌ای ساختگی او را به اعدام محکوم سازند. درست چند روز بعد از برگزاری رژه بزرگ ارتش، با هجوم به منزلش او را به شهادت برساند.

روایت محافظ و راننده شهید قرنی تنها شاهد صحنه ترور

روایت محسن شجاعی، راننده و محافظ سپهبد قرنی که تنها شاهد ماجرا بوده، از نحوه ترور ایشان توسط اعضای گروه فرقان در کتاب «مرزبان؛ زندگی‌نامه شهید قرنی» این گونه آمده است: «یک روز متوجه شدم یک گروه نقاش به خانه ایشان آمده تا جاهایی از منزل را رنگ کند. به نقاش گفتم شما که دارید اینجا کار می‌کنید، مواظب باشید که یک‌وقت در حیاط را باز نکنید. کُلتم کنارم بود و لب حوض نشسته بودم. یکی از نقاش‌ها روی نردبان بود و دیگری هم داشت نقاشی می‌کرد. یک پسربچه هم همراهشان بود که سطل‌ها را تمیز می‌کرد.

سپهبد قرنی یک سینی چای آورد. گفتم این‌ها که بالا نشسته‌اند، مدام دارند ما را کنترل می‌کنند؛ منظورم کسانی بودند که از بالکن یکی از اتاق‌های هتل واقع در روبه‌روی خانه مشرف بودند.

قرنی گفت: تو چقدر به این‌ها گیر می‌دهی. حدود ساعت ۹ صبح بود، همین‌طور که داشتیم چای می‌خوردیم در خانه را زدند، تا من بلند شوم که در را باز کنم، پسربچه‌ای که کمک نقاش‌ها بود، بی‌اختیار دوید و در را باز کرد. تا من بیرون برسم، یکی از فرقانی‌ها، اسلحه کلاشینکف را زیر گلویم گذاشت. کُلتم که کالیبر ۴۵ داشت را از من گرفت و با ضربه‌ای خشابش را بیرون پراند و خشاب را گوشه باغچه انداخت و کُلتم را پرتاب کرد طرف دیگر حیاط.

مهاجمین مرا هُل دادند و به رویم رگبار بستند، من هم اشهدم را خواندم و به دیوار چسبیدم. فقط مدام می‌گفتم تو را به خدا به تیمسار کاری نداشته باشید، آدم خوب و خیرخواهی است. گفتند ساکت شو حرف نزن و بعد داخل خانه دویدند. دو تیر شلیک کردند و سوار موتور شدند و به سرعت از محل رفتند.

دو گلوله به سینه و پای قرنی اصابت کرده بود. پیکر وی با وانتی به بخش جراحی بیمارستان مهر منتقل شد، اما سرلشکر قرنی چند لحظه بعد از انتقال به بخش جراحی درگذشت.»

براساس این گزارش، سپهبد قرنی با اینکه در دوران رژیم پهلوی به درجه سرلشکری رسیده بود، اما وقتی شاهد ظلم‌هایی بود که محمدرضا پهلوی علیه مردم داشت، مقابل آن‌ها نیز درآمد؛ لذا مهم‌ترین ویژگی شهید قرنی مقابله با ظلم و تلاش برای رفع مشکلات مردم و گسترش تفکر انقلابی در کشور بود، که متأسفانه توسط گروه فرقان و به دست منافقی به نام «حمید نیکنام» به شهادت رسید.

سرهنگ زمانی از امرای ارتش درباره شهید قرنی گفته است: «می‌دانید که حضرت امام خمینی (ره) از هیچ کس بی‌جهت تعریف نکرده‌اند، تنها کسی را که نزدیک ۱۰ بار از او تعریف کرده اند تیمسار قرنی بوده است. وقتی به شهادت رسید و پیکر او را به بهشت زهرا (س) می‌بردند که دفنش کنند، من همه کاره مراسم بودم. امام (ره) به یکی از مقامات روحانی می‌فرمایند او را یک راست به قم ببرید و در صحن حضرت معصومه (س) در کنار آیت‌الله حائری یزدی (ره) دفن کنید».

خدابخش حکیمی-خبرنگار تحریریه جوان قدس

دیگر خبرها

  • خودروی سفارشی محمدرضاشاه پهلوی هم برقی شد! /عکس
  • افشای همکاری مسعود رجوی با ساواک | ویدئو
  • تبعیض جنسیتی در دانشگاه‌های دانمارک/ ۳۷ درصد دانشجویان دکتری دختر تجربه تحقیر کلامی دارند
  • «رضاخان را بهتر بشناسیم»
  • خنده های جالب تحلیلگر آمریکایی در واکنش به اینکه مردم ایران به رضاپهلوی و بمباران ایران توسط اسرائیل علاقمند هستند + فیلم
  • درباره اولین شهید ترور جمهوری اسلامی ایران
  • تحلیلگر آمریکایی با غلتک از روی ربع‌پهلوی رد شد
  • حمله مرگبار پلیس آمریکا به بیمار جنسی؛ او به سراغ دختـر ۷ ساله آمده بود! | فیلم
  • وقتی «بوقلمون» هم مقابل «رضا پهلوی» کم می‌آورد!
  • وقتی «بوقلمون» هم مقابل «رضا پهلوی» کم می‌آورد!