مرگ مرموز یک دختر پس از جراحی بینی +تصاویر
تاریخ انتشار: ۱۱ شهریور ۱۳۹۸ | کد خبر: ۲۴۹۷۶۹۶۶
سحر اسکندری ۱۸ ساله که شاگرد اول مدرسه شان بود و تمام اوقات فراغت خود را با خواندن کتاب میگذراند، با توجه به این که در رشته پزشکی قبول شده بود میخواست پرستار شود تا بتواند بیشتر به مردم خدمت کند.
دختر جوان در شرایط سختی بزرگ شده بود و هر روز رویاها و کارهایی را که قصد داشت انجام دهد در دفترش مینوشت و در دست نوشتههایش همیشه با فرشته نگهبان حرف میزد و حرفهایش را به او میگفت.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
در این میان، غضروف روی بینی او باعث شده بود نوک بینیاش کج شود و به همین دلیل آرزو داشت با عمل زیبایی نقص آن را رفع کند تا این که خانوادهاش به سختی توانستند هزینه جراحی را تهیه کنند و تنها دختر خانواده را در یک قدمی رسیدن به رویایش قرار دهند.
آخرین دیدار
روز ششم مرداد سحر همراه خانوادهاش به بیمارستان مدرس تهران رفت و با خوشحالی، لباس اتاق عمل را پوشید و با خانوادهاش خداحافظی کرد.
عقربهها ساعت ۱۱ صبح ششم مرداد را نشان میداد که سحر وارد اتاق عمل شد و خانوادهاش پشت در اتاق عمل منتظر ماندند. لحظات به سختی میگذشت و همه چشم انتظار بودند. پدر و مادر سحر پشت در اتاق عمل زیر لب دعا میخواندند تا دخترشان به سلامت از اتاق خارج شود.
در ساعت ۴ بعد از ظهر، پزشکان یکی پس از دیگری به اتاق عمل میرفتند و خارج میشدند و این رفت و آمدها باعث نگرانی خانواده سحر شده بود. هیچ کس جواب درستی به آنها نمیداد تا این که یکی از پزشکان از اتاق خارج شد و خواست پدر و مادر سحر وارد اتاق اوشوند.
پزشک جوان به پدر و مادر سحر گفت که دخترتان به داروها واکنش نشان داده است، باید امروز در بیمارستان زیر نظر باشد و فردا از بیمارستان مرخص میشود.
سحر به بخش مراقبتهای ویژه منتقل شد و ۱۸ روز زیر نظر پزشکان بود تا این که با تمام رویاها و آرزوهایش روی تخت بیمارستان تسلیم مرگ شد و دیگر نتوانست نتیجه عمل زیبایی اش را در آینه ببیند.
خانهای در سکوت
خانه قدیمی یک طبقه با دیوارهای آجری که روی دیوارها بنرهایی از غم و سوگواری دیده میشد و روی همه آنها اسم سحر نوشته شده بود، نشان از آن داشت که خانه دختر با محبت و دلسوز خانواده اسکندری است.
خانه در سکوت بود و روی صندلی اتاق دختر جوان یک پارچه سیاه کشیده شده بود. مادر او وقتی تصاویر و تقدیرنامههای دخترش را روی دیوار اتاق دید، اشک روی گونههایش جاری شد و زیر لب میگفت: دخترم را از من گرفتند.
پدر سحر سعی داشت با خونسردی داغ دخترش را پشت تلخندهایش پنهان نگه دارد، اما وقتی درباره دخترش شروع به صحبت کرد، خیلی زود سکوت کرد و داغ از دست دادن دخترشان را در گلویش نگه داشت.
پدر سحر گفت: روز ششم مرداد دخترم به اتاق عمل رفت و هرچه منتظر ماندیم از اتاق بیرون نیامد تا این که یکی از پزشکان اعلام کرد دخترتان به داروها واکنش نشان داده و باید شب در بیمارستان بستری شود.
وی افزود: شوکه شده بودیم، چون دخترم همه آزمایشهای قبل از عمل جراحی را انجام داده بود و هیچ مشکلی در آزمایشها نبود. قرار بود دخترم فردای روز عمل از بیمارستان مرخص شود، اما ۱۹ روز در بخش مراقبتهای ویژه زیر نظر بود.
پدر این دختر جوان ادامه داد: سحر ۱۸ سال داشت، همیشه درس میخواند و تنها سرمایههای من در زندگی فرزندانم هستند که یکی از آنها را پزشکان از من گرفتند.
وی افزود: روزهایی که دخترم در بیمارستان بود، پزشکان هر روز حرفهای جدیدی میزدند و به ما امید میدادند، این در حالی بود که من از چند پزشک دیگر خارج از بیمارستان درخواست کمک کردم و هرکسی دخترم را میدید تاکید میکرد که او مرگ مغزی شده و اکسیژن به مغزش نرسیده است.
من آخرین بار جسد دخترم را دیدم، پزشکان حرفهای دروغ زیادی به ما زدند، با این که خودم دخترم را به خاک سپردم، اما هنوز منتظر معجزه هستم تا سحر از در اتاق بیرون بیاید و با همان صدای همیشگی بگوید: «سلام بابا».
پدر داغدیده درباره اهدای اعضای بدن دخترش گفت: تصمیم گرفتیم اعضای بدن او را اهدا کنیم که مادر و برادرم با هم صحبت کردند و خواستند تا روز شنبه صبر کنیم شاید اتفاقی بیفتد، به همین دلیل پنج شنبه به بیمارستان رفتیم و همان روز با یکی از پزشکان جر وبحث لفظی کردم. قرار بود درباره رضایت مان برای اهدای عضو صحبت کنیم که ساعت ۱۲:۳۰ اعلام کردند دخترتان دیگر نفس نمیکشد و به کام مرگ فرو رفته است.
وی افزود: در وزارت بهداشت از کل مجموعه بیمارستان شکایت کردیم و یک شکایت نیز در دادسرای جرایم پزشکی ارائه دادیم. دخترم دیگر بر نمیگردد، اما با این پیگیریها میخواهیم خانواده دیگری داغ فرزند نبیند.
داغ فرزند
مادر سحر نیز گفت: قرار بود سحر روز ۱۰ مرداد به اتاق عمل برود که پزشک دخترم با من تماس گرفت و خواست عمل جراحی را زودتر انجام دهیم که دخترم نیز پذیرفت.
وی افزود: همان روز یک دختر جوان دیگر برای عمل برداشتن زگیل از کف پایش به بیمارستان آمده بود که همسن دخترم بود و گویا سحر را میشناخت و با هم به اتاق عمل رفتند. دختر جوان از همان روز نخست به مادرش گفته بود که پزشکان سحر را کشتند، صورتش کبود شده بود و روی صورتش یک ملحفه سفید کشیده بودند.
مادر دختر جوان ادامه داد: مادر آن دختر شماره تلفنم را گرفت، اما هیچ وقت حرفی نزد و هر روز پیگیر حال سحر بود تا این که دخترم فوت کرد و همان روز گفت: دخترش دیده که سحر از روز نخست در اتاق عمل فوت کرده و آن حرفها برای امید واهی دادن به ما بوده است.
این مادر داغدیده افزود: دخترم درس خوان بود و پزشکی قبول شد، اما دوست داشت رشته پرستاری بخواند تا بعد از چهار سال بتواند به مردم خدمت کند که این اتفاق افتاد و مغز استخوان و دریچه قلبش را اهدا کردیم.
هیچ یک از مسئولان پاسخ گو نبودند و حتی از بیمارستان یک پیامک تسلیت نفرستادند و پیگیر نشدند.
دخترم هدف داشت و، چون به سختی بزرگ شده بود، میخواست به همنوعان خودش کمک و خدمت کند، اما پزشکان جان او را گرفتند، دکترها در حق دخترم کوتاهی کردند. درد بزرگی است که من مادر را میسوزاند و تا قیامت باید داغ بچهام را ببینم.
وی گفت: هنوز باور نداریم که فرزندمان فوت کرده است.
بنا بر این گزارش، تحقیقات در خصوص علت مرگ این دختر جوان از سوی مراجع قضایی ادامه دارد.
منبع: پارسینه
کلیدواژه: مرگ مرموز جراحی زیبایی بینی عمل زیبایی حادثه
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.parsine.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «پارسینه» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۴۹۷۶۹۶۶ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
مرگ مرموز مسافر پایتخت
مدتی قبل مرد جوانی با مراجعه به یکی از کلانتریهای شهرستان ملارد از ناپدید شدن پدر میانسالش خبر داد.
او در تحقیقات گفت: پدرم برای انجام کاری، صبح روز گذشته از خانه خارج شد تا به تهران برود، اما دیگر از او خبری نشد. از دوستان و بستگان هم سراغ پدرم را گرفتیم، اما کسی از او خبری نداشت و تلفن همراه پدرم نیز خاموش است. نگرانش شدیم و احتمال میدهیم برای او اتفاقی رخ داده باشد.
به دنبال شکایت مرد جوان، تحقیقات از سوی تیمی از کارآگاهان اسلامشهر آغاز شد. بررسیهای تیم تحقیق نشان میداد که مرد ناپدید شده سوار بر خودرو عبوری شده و به تهران رفته است.
همزمان با ناپدید شدن مرد میانسال، کارآگاهان پلیس پایتخت مطلع شدند که پیکر نیمهجان مرد میانسال به یکی از بیمارستانهای پایتخت منتقل شده و ساعاتی بعد مرد میانسال جانش را از دست داده است.
هیچ مدرک هویتی همراه مرد میانسال نبود، اما از آنجایی که مشخصات او با مرد گمشده شباهت داشت و از سویی روز مرگ او با روز ناپدید شدن مرد میانسال یکی بود، این احتمال مطرح شد که جسد متعلق به مرد ناپدید شده است.
موضوع به خانواده مرد گمشده به نام هاشم اطلاع داده شد و با حضور خانواده مرد میانسال در پزشکی قانونی و مشاهده جسد، هویت او برملا شد و آنها هاشم را شناسایی کردند.
در ادامه تحقیقات نیز کارآگاهان پلیس هویت راننده عبوری که هاشم را سوار کرده بود، بدست آوردند.
بررسیها نشان میداد که راننده خودرو ساکن تهران است و آنها با نیابت قضایی راهی پایتخت شدند تا با دستگیری راننده از سرنوشت مبهم هاشم پرده بردارند.
باشگاه خبرنگاران جوان اجتماعی حوادث و انتظامی