Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «ایران آنلاین»
2024-04-23@13:47:21 GMT

مرگ،سلطان زیره و آقای بازار را هم در ربود...

تاریخ انتشار: ۲۳ شهریور ۱۳۹۸ | کد خبر: ۲۵۱۰۲۹۱۳

مرگ،سلطان زیره و آقای بازار را هم در ربود...

یکی از مشهورترین نماد‌های تجارت سنتی و بازار در ایران نیز چشم از جهان بست.همین دو هفتۀ پیش بود که در گفت و گو با ویژه‌نامۀ سفر روزنامۀ همشهری یا «مسافرخانه» از سفرهای متعدد خود به نقاط مختلف جهان گفت و خبرنگار، ناگاه در میانه، این پرسش را هم با او در میان نهاد: «حاج آقا! شما به سفر آخرت هم فکر می‌کنید؟!»

از حاج اسدالله عسگراولادی می‌نویسم که عصر جمعه 22 شهریور 1398 خورشیدی درگذشت.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

هم‌او که در همان مصاحبه و درپاسخ به آن پرسش گفته بود: «‌زیاد به سفر آخرت فکر نمی‌کنم.» و وقتی پرسیده شد: «یعنی برای‌تان، مسأله و دغدغه نیست؟» توضیح داده بود: «نه، من موظف هستم به وظایف خودم عمل کنم. هر جا بتوانم عمل می‌کنم. هر جا هم که نمی‌شود لابد مشکلی بوده است. پس جای نگرانی نیست. وقتی هم که به سفر آخرت رفتیم دیگر خودشان ما را پیش خواهند برد. نگرانی ندارد که!»

اسدالله عسگر اولادی به دو سبب شهرت داشت: نخست به خاطر این که برادر حبیب الله عسگراولادی سیاست‌مدار کهنه‌کار بود و دوم به سبب ثروت و موقعیت تجاری خودش و القابی چون «سلطان زیره» یا «سلطان خشکبار». 

البته می‌توان وجه سومی را هم اضافه کرد و آن، شناخت او از رسانه‌ها و رسانه‌ای بودن او بود. حال آن که معمولا ثروت‌مندان از بیم مالیات یا آسیب دیدن یا حساس شدن حکومت، خود را از چشم رسانه‌ها دور نگاه می‌دارند.

   درباره ثروت اما در آخرین مصاحبه گفته بود: «خیلی ها مرا جزء ثروت‌مندترین های ایران می‌دانند. اما من ثروت‌مند نیستم چون ثروت‌مند کسی است که دارایی انباشته داشته باشد و دارایی انباشته یعنی این که صدها برابر نیازت پول داشته باشی و این پول در بانک به صورت سپرده یا به شکل مستغلات باشد. حال آن که من در هیچ بانکی چه داخلی و چه خارجی سهام و سپرده ندارم. اما خود را مستغنی می‌دانم. یعنی نیاز به کسی یا بانکی ندارم. من تاجرم. کارم هم خشکبار است. پسته، بادام، زیره و خرما. در این زمینه هم خبره‌ام و خود را مجتهد می‌دانم. حالا بعضی به این تخصص لقب "سلطان" داده‌اند و به من سلطان زیره یا خشکبار می گویند.»

اسدالله عسگر اولادی البته با مؤتلفه‌ای ها نشست و برخاست داشت و گفته می‌شد عضو شورای مرکزی هم بوده هر چند گاهی می‌گفت نیست و تنها سمپاتی دارد اما اشتهار او بیشتر به خاطر صادرات خشکبار و موفقیت‌های تجاری او بود و وجه سیاسی پررنگی هم نداشت و یک بار که از او خواسته شد دربارۀ مبارزات خود پیش از انقلاب بگوید صادقانه گفت: هر چند رسم شده همه از مبارزه در آن دوران می گویند اما شمار مبارزان بسیار نبود و نقش من کمک به خانواده برادرم بود که به زندانی طولانی افتاده بود.

او در عین حال، منتقدان جدی هم داشت و می‌گفتند یکی از تُجّاری که پای چینی‌ها را بیش از حد به ایران باز کرده او بوده است یا ثروت او تنها به خاطر صادرات نبود و از امتیازات و امکانات یا تسهیلاتی برخوردار بود که دیگران نبوده اند.

با این حال کسی تردیدی ندارد که او مرد بازار بود چندان که لقب «آقای بازار» او را می‌برازید. اگر عزت‌الله انتظامی را به عنوان «آقای بازیگر» می‌شناسیم در حالی که علی نصیریان و جمشید مشایخی هم شایستۀ این عنوان بودند اما به هر رو این عنوان را هوشنگ گلمکانی گویا بر پایه مکالمه‌ای از همسرش به انتظامی داد و بر جلد کتاب نشاند، القاب «آقای بازار» و «سلطان بازار» یا «سلطان خشکبار» را هم روزنامه‌نگاران اقتصادی برای عسگر‌اولادیِ بازرگان به کار بردند و اگر چه اوایل نمی‌پسندید اما بعدتر خوشش هم می‌آمد! البته در آن زمان «سلطان» بار مثبت داشت و هنوز اصطلاحاتی چون "سلطان رشوه" و "سلطان سکه" باب نشده بود.

بامزه‌ترین لقب اما «حاجی ترانسفر» بود که یک روزنامۀ اقتصادی و در ردیف سوم فهرست میلیاردرهای ایران در اوایل دهۀ 80 برای او به کار برد و ناخُرسند شد و حتی تهدید به شکایت هم کرد ولی بعدتر که دانست روزنامه‌نگاری از سر ذوق و علاقه به اقتصاد آزاد ابداع کرده کوتاه آمد و دیگر حساسیت، نشان نداد.

اسدالله، جوان بود که به آمریکا سفر کرد و بر لوح نصب شده بر مجسمۀ دیوید راکفلر بانک‌دار مشهور آمریکایی به نقل از او خواند که راز موفقیت او در سه جمله بوده است:

«زودتر از دیگران مطلع شدم، زودتر از دیگران تصمیم گرفتم و وقتی تصمیم گرفتم چشم خود را بستم و عمل کردم».

در بازگشت به میهن، همین سه را نصب‌العین قرار داد و کوشید زودتر مطلع شود، زودتر تصمیم بگیرد و وقتی تصمیم گرفت چشم خود را ببندد و عمل کند.

جایی هم گفته بود: «‌اولین بار که درآمدی کسب کردم 14 سال بیشتر نداشتم. هیچ پول و دارایی یی نداشتم مگر یک دوچرخه. اول بازار فردی بود به نام قجری که معروف بود. کنجد می فروخت. دوچرخه را پیش او گذاشتم و یک کیسه کنجد خریدم. کنجد را 60 تومان فروختم و 20 تومان سود کردم. آن سود 20 تومانی اولین درآمد من بود و از همه سودهای بعدی شیرین تر بود و با سود همان پول شب برای خانواده شیرینی خریدم و به مادرم دادم.»

خیلی ها شاید گمان کنند به اقتضای سن و سال و فعالیت در بازار تحصیلات دانشگاهی نداشته است حال آن که اتفاقاً داشت و نه یک لیسانس که دو لیسانس: هم ادبیات فارسی و هم ادبیات انگلیسی و بسیار هم اهل مطالعه بود و بیشتر مجله و مقاله.

او می گفت تاجر باید بتواند خوب صحبت کند و حتی قصه بگوید و تحصیل در دو رشته ادبیات فارسی و ادبیات انگلیسی به من در این زمینه ها یاری فراوان رساند. این در حالی است که بسیاری تصور می کنند با رشته های علوم انسانی نمی توانند در کسب و کار توفیق فراوان پیدا کنند.

مرگ اسدالله عسگر اولادی به 62 سال فعالیت تجاری شخص او پایان می‌دهد اما باید دید نهادهایی که تأسیس کرده ادامه می‌یابند یا قائم به شخص او بوده است.

او در سال 1336 اولین شرکت تجاری خود را با نام «حساس» تأسیس کرد و از آغاز تا پایان به صادرات محصولات کشاورزی و خشکبار اشتغال داشت اما انکار نمی‌کرد که از ملک و املاک هم غافل نبوده است.

سال‌ها پیش که دوستی از او راز موفقیت تاجر کهنه‌کار را پرسیده بود مانند کتاب «زندگی‌نامه» یا مصاحبۀ پیش گفته آن سه جملۀ راکفلر را بازنگفت بلکه گفت: «هر درآمدی که به دست آوردم چند قسمت کردم. بخش اول برای هزینه های خانواده و امور جاری. بخش دوم سرمایه‌گذاری در همان کار برای ادامه و  توسعۀ آن. بخش سوم را اما ملک خریدم و چهارمی را به امور خیریه اختصاص دادم و اگر مشمول خمس می‌شد بخش پنجم هم برای خمس مال یا وظایف شرعی دیگر و همین‌ها پولم را بابرکت کرد.»

اسدالله عسگر اولادی اگرچه در افواه و بیشتر به خاطر برادر، به مؤتلفه منتسب بود اما توصیف او با عنوان مؤتلفه‌ای محدود کردن دایره دوستان و روابط اوست. چرا که مرد تجارت بود و با چهره‌های متنوع دوستی داشت. از سلام علیک و احترام و علاقه به سید محمد خاتمی که در حضور یا غیاب او ابراز می‌کرد تا خانه‌ای که اواخر دهۀ 70 برای روزنامۀ زن به فائزه هاشمی اجاره داد و در واقع در اختیار او قرار داده بود.

تاجر سرشناس،  86 سال در این دنیا زندگی کرد و 63 سال آن را به تجارت مشغول بود و طبیعی است که به خاطر سر و کار داشتن مدام با پول و اموری از این دست منتقدانی هم داشته و حرف و سخن هم پیرامون او بوده باشد اما هیچ یک خدشه‌ای به اعتبار او با عنوان «آقای بازار» وارد نمی سازد.

شاید مهم‌ترین کاری که او انجام داد این بود در فضای خاص پس از انقلاب که کسب ثروت امری مذموم به شمار می‌آمد از ثروت و از نهاد بازار و ار بخش خصوصی دفاع کرد هر چند که می توان حدس زد در مقابل کسب ثروت به شیوه اختلاس های سال های اخیر انگشت به دهان و حیران مانده بود و ماند و دید که دوباره فضای جامعه علیه کسب ثروت شده چرا که نمی‌توان تمیز داد از چه راهی حاصل آمده است.

سلطانِ زیره چنان‌که خود گفته بود بیش از مرگ به زندگی می‌اندیشید و در همان آخرین مصاحبه گفته بود راهیِ سفر مسکوست و نمی‌دانم به این سفر رفت و بازگشت یا این یکی را نرفته به سفر ابدی رفت...

/عصر ایران

منبع: ایران آنلاین

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت ion.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایران آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۵۱۰۲۹۱۳ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

آقای صداوسیما، خودِ مجید واشقانی از این چیزی که نوشتید، خنده‌اش می‌گیرد!

آفتاب‌‌نیوز :

یک روزنامه در یادداشتی نقش مجید واشقانی را در سریال «هفت سر اژدها» مورد بررسی قرار داد و نوشت: مجید واشقانی ایفاگر نقش سلطان‌خواه، تشکیلات گسترده‌ای را رقم زده و در واقع با استفاده از رانت پدر و برخی مقامات، برای خود حکومتی تشکیل داده است. سلطان‌خواه می‌خواهد با خریدن برخی چهره‌های امنیتی و پلیسی، از طریق تشکیلات اقتصادی مهم کشور مثل نفت ثروت و مال هنگفتی به دست آورد. اگر از ظاهر این نقش گذر کنیم و قدری به باطن آن برویم، متوجه شباهت‌های بسیار کاراکتر سلطان‌خواه و ردینگتون درسریال بلک‌لیست (لیست سیاه) خواهیم شد.

هرچند مقایسه این دو به لحاظ شباهت، ممکن است قدری هواداران مجموعه بلک‌لیست را آزرده خاطر کند، اما واقعیت این که واشقانی در قامت یک بازیگر حرفه‌ای در مافیا، خوب می‌داند چطور چهره خود را به یک مافیای واقعی مثل ردینگتون نزدیک کند. کلاه نوعِ فدورا که سلطان‌خواه بر سر می‌گذارد و آن عینک رنگی که گاهی روی چشمش قرار می‌دهد، درست نمایانگر تصاویری از زندگی لوکس، پنهانی، برخاسته از قدرت و صد البته فاسد کاراکتر اصلی بلک‌لیست است. سلطان‌خواه هم درست مثل ردینگتون، اصراری ندارد که همان اول دستش برای مخاطب رو شود. به مرور مشتش را برای مخاطب باز می‌کند تا مشخص شود هر دوی این شخصیت‌ها قرار است چه شگفتانه‌ای برای مخاطب داشته باشند. چیزی که به مرور به یک معمای چند مجهولی در هفت سر اژد‌ها تبدیل می‌شود که فشار‌های سیاسی و امنیتی، به جای آن‌که به فرد فاسد وارد شود روانه افراد صادق می‌شود. در هفت سر اژدها، اما قرار نیست نیرو‌های امنیتی با متهمان همراه شوند. البته به درستی بحث نفوذ در میان نیرو‌های پلیس هم به نمایش گذاشته می‌شود، اما دیگر خبری از قرارداد معروف نیرو‌های اف‌بی‌آی با متهم ردیف اول نیست. در هفت سر اژد‌ها با چند گروه مواجهیم که انگار قرار نیست تا دقیقه آخر مشخص شود که کدام‌شان دغدغه واقعی این خاک و وطن را دارند که نیرو‌های پلیس هم از این دسته هستند. در اشاره دوباره به کاراکتر سلطان‌خواه و سلسله شباهت‌هایی که در مورد این شخصیت و مجموعه بلک‌لیست گفته شد، باید به بیان و زبان مجید واشقانی هم اشاره کرد که توانسته سیمای واقعی یک آقازاده فاسد را به نمایش بگذارد؛ چه زمانی که در حال خوردن هندوانه، خبر حکم دادگاه را می‌شنود و با نوای وکیل همراه می‌شود و چرخ می‌زند، چه وقتی که می‌خواهد همه را سر جای خود بنشاند و از نظرش، هر کسی یک قیمتی دارد.

منبع: جام جم آنلاین

دیگر خبرها

  • آیا قامت این قوم افراخته می‌شود؟
  • مجموعه ساعت های 6.5 میلیون دلاری سلطان برونئی (عکس)
  • (تصاویر) ضیافت شام رئیس امارات به افتخار سلطان عمان
  • آشنایی با مالکان تمامی باشگاه‌های لیگ برتر و میزان ثروت آن‌ها
  • آقای صداوسیما، خودِ مجید واشقانی از این چیزی که نوشتید، خنده‌اش می‌گیرد!
  • ما نخبه نیستیم، عدالت آموزشی در اغماست! / سهم ثروت برای قبولی در رشته‌های پرطرفدار چقدر است؟ +فیلم
  • گربه‌ای که خواب از چشم محمدرضا گلزار ربود
  • سلطان کوکائین در تهران دستگیر شد
  • رونمایی از شبکه نفوذ
  • سلطان کوکائین دستگیر شد