نسبت فرهنگ عاشورا با فرهنگ توسعه
تاریخ انتشار: ۲۴ شهریور ۱۳۹۸ | کد خبر: ۲۵۱۱۳۰۲۹
به گزارش خبرنگار مهر، محمد منصورنژاد، استاد دانشگاه، پژوهشگر و مسئول کمیته دینپژوهی صلح انجمن علمی مطالعات صلح ایران در یادداشتی نسبت فرهنگ عاشورا با فرهنگ توسعه به این موضوع پرداخته است:
الف) چند نکته درباره ویژگی نوشتار
۱)در این نوشتار، مدعیات مربوط به نهضت کربلا، عامدانه مستند به منابع نیست. یکی بدان دلیل که بنا بر ایجاز و اختصار بود و تفصیل مستندات در آثارم (هم مرتبط با فرهنگ عاشورا و هم توسعه) که پیشتر منتشر شده، با جزییات آمده است.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
۲)به اقتضای موضوع، زبان بحث آکادمیک است و از این رو سخن از طرح مسأله، سؤال، فرضیه و... است.
ب) طرح مسأله و سؤال
در هر طرح بحثی، طرح مسأله درست بسیار رهگشاست و به پرسش خوب منتج می گردد و صورت مسأله غلط، راه تفکر را بسته و به پرسشی نادرست ختم می گردد و در نتیجه به پاسخ درستی هم دست نمی یابد.
در مباحث مربوط به توسعه و دین، منابع ما بسیار فقیرند و مطالب اندک مطرح شده نیز با طرح مسأله نادرست، مفهوم بندی غلط و پیمودن مسیری خطا مبتنی اند و در نتیجه به ادبیات بحث نه تنها کمک نمی کند، بلکه مبتنی بر نوعی مغالطه است و به سوء تفاهم ختم می گردد. مثلاً برخی از بزرگان، توسعه را با توجه به معنای لغوی آن (وسع یوسع و...) تعریف نموده و بر همان اساس کتابی هم نوشتند که از جهت آکادمیک، اعتباری ندارد. توجه نداشتند که توسعه یک اصطلاح جدی در بسیاری از رشته های علوم انسانی است و درباره آن بیش از صد هزار صفحه مطلب نوشته شده است!
و یا برخی وقتی از ارتباط عاشورا و توسعه نوشتند سخن از «توسعه آسمانی» به میان آوردند. شک نیست که در فرهنگ عاشورایی سخن از معنویت، آخرت، نگاه آسمانی و... است، ولی این نکات چه ربطی به توسعه مصطلح دارد؟ توسعه یک اصطلاح در علوم انسانی است و مفروض آن این است که برای زمینی ها به ویژه در ابعاد دنیایی، سبک زندگی ایجاد نماید. اینکه گفته می شود: «عاشورا با ذره ذره وجودش به ما می آموزد که توسعه حقیقی را در آسمان باید جست، نه در زمین» (خاکبان؛ مقاله مدیریت عاشورایی الگوی مدیریت توسعه)، از جهت ملاک ها و معیارهای آکادمیک قابل آزمون نیست (گرچه در یک معنا و در جای خودش می تواند درست هم باشد). این نوشتار به دنبال آن است که ببینم آیا عاشورا برای ما که زمینی هستیم و نیاز های این جهانی داریم هم پیام و پاسخی دارد یا خیر؟
چون در این زمینه سخن بسیار است به صورت انضمامی و گذرا می گویم که مظاهر «توسعه مصطلح»، ما را کاملاً احاطه کرده است. از ساعت دستمان، تا تلفن خانگی و یا همراهمان، از وسیله نقلیه زیر پا تا تبلت و کامپیوتر جلوی چشممان، از یخچال و کولر و برق و..،. همه و همه که اگر روزی قطع شوند، حتی شاید حیاتمان به خطر افتد، از مظاهر توسعه اند. وقتی می خواهیم از فرهنگ عاشورا و توسعه بگوییم، باید تکلیفمان را با اینگونه یافته های انسانی (که بخش عمده اش هم به مناسبات بشری در ابعاد گوناگون باز می گردد) روشن کنیم. مباحثی که به زندگی روزمره ما مربوط است.
حاصل آنکه، اگر فرهنگ توسعه نگاه ویژه ای به جهان و انسان دارد، آیا تلقی حسینی از عالم و آدم و فرهنگ متأثر از آن، با نگاههای توسعه یافتگی نسبتی دارد یا خیر؟
ج)مفهوم بندی و تحدید موضوع
«حکیم سبزواری» در قالب نظم و شعر، معبر خوبی برای علم می گشاید که برای مفهوم بندی و تحدید موضوع بسیار رهگشاست. ایشان می گوید در هر موضوعی پرسش های اساسی سه دسته اند، پرسش از ماهیت یا تعریف سوژه، پرسش از وجود یا هستی سوژه و پرسش از دلیل و چرایی سوژه. (اس المطالب ثلاثه علم. مطلب ما مطلب هل مطلب لم).
اما در بحث حاضر می توان پرسید:
تعریف توسعه چیست؟ به برخی مظاهر توسعه در بالا اشاره شد. اتفاقی در این دو سه قرن اخیر در ابعاد مختلف (در فرهنگ، سیاست، اقتصاد، تکنولژی و....) برای بشر افتاد که ظرف مثلاً حدود ۲۰۰ سال اخیر، آدمیان بیش از چند هزار سال سابق، پیش رفته و این اتفاق روز به روز سرعت می گیرد به حدی که ثبت و ضبط تطورات بشری که محصول توسعه یافتگی است، کار سهلی نیست. مراد از توسعه، یک دستاورد کوچک و موردی در گوشه ای از عالم نیست. مراد تحول شگرف و فراگیر و ساختاری است که همه جهان را به شدت تحت تأثیر خود قرار داده است. توسعه مصطلح، یک مفهوم متعالی، ذو ابعاد و پویا برای زندگی این جهانی بشری است که متضمن آزادی و عدالت می باشد و در شکل مطلوبش با مختصات فرهنگی و جغرافیایی جوامع مختلف گره خورده است. از این رو مباحث توسعه که با ابعاد اقتصادی (مباحثی مثل رشد و...) پس از جنگ جهانی دوم شروع شده بود، به سوی توسعه سیاسی و توسعه فرهنگی و توسعه انسانی گسترش یافته و در آخرین تطوراتش با ملاحظه مسایل زیست محیطی، به مفهوم «توسعه پایدار» ارتقا یافته است. به نظرم هنوز این سیر را می تواند ادامه داد و مباحث توسعه پایدار را با نکات فرهنگی و معنوی نزدیک تر و تکمیل تر نمود.
سؤال دوم از هستی و وجود چنین توسعه یافتگی است. گفته شد که کافی است به خودمان (از پوشاک و خوراک تا لوازم و ملزومات و مناسبات اجتماعی و....) نگاهی عمیق داشته باشیم تا ببینیم که مطاهر و آثار توسعه تا چه حد گسترده، عمیق و تاثیرگذار است.
پرسش سوم به چرایی این اتفاق (توسعه یافتگی در برخی از مناطق جهان) مربوط است. اجمالاً پاسخ آن است، بدین دلیل بشر جدید توسعه یافت که «نگاهش به عالم و آدم»، عوض شد. از آن وقت که انسان مهم شد، عقل موضوعیت یافت، بشر به حقوقش واقف شد و جهان بینی اش تغییر کرد، به دستاوردهای شگرف صنعتی، تکنولژیک، فرهنگی و... دست یافت که برآیند آن را توسعه و توسعه یافتگی نامند.
اگر تا کنون طرح مسأله درستی هر چند اجمالی از توسعه و فرهنگ توسعه صورت پذیرفته باشد، حال پرسش اساسی آن است که آیا بین فرهنگ عاشورا و توسعه، ارتباط و نسبتی هم وجود دارد؟
همین سه پرسش را به اختصار (چون تا حدودی ابعادش روشن است)، درباره فرهنگ عاشورا نیز می توان داشت. مراد از «فرهنگ عاشورا» هم اشاره به اتفاقات یک روزه برای امام حسین و یارانش، در سال ۶۱ قمری نیست. بلکه مجموعه اصول، ارزشها ، آیین و شعایر ماندگاری هستند که با توجه به سیره و به ویژه قیام اباعبدالله تولید شده و در طول قرون و اعصار، گسترش یافته و در اختیار همگان می تواند باشد. در منابع و تاریخ اسلامی بازتاب یافته و تا حدودی در اجتماع نیز رد پای آن را به ویژه در ایام عاشورایی هر سال می توان یافت. دلایل فرهنگ عاشورایی بحث مهمی است، ولی در این وجیزه امکان طرح آن نیست.
د) فرضیه: نسبت بین فرهنگ عاشورا و فرهنگ توسعه، سه حالت ممکن و متصور وجود دارد:
۱)ستیز: فرهنگ کربلا، ضد فرهنگ توسعه است (در ستیز با هم اند)؛
۲)گریز: فرهنگ کربلا، با فرهنگ توسعه ارتباطی ندارد (بی ارتباطند)؛
۳)پذیر: فرهنگ کربلا، ظرفیت تولید فرهنگ توسعه را دارد (تاثیر مثبت است).
مدعای بحث حاضر، بند سوم بالاست و فرضیه این مطالعه آن است که عناصر فرهنگ عاشورا در تولید فرهنگ توسعه نقش مثبت دارد.
آنها که عاشورا را تنها آسمانی تفسیر می کنند، در حقیقت از بند اول و یا دوم بالا دفاع می کنند و نمی توانند مدافع نسبت بین عاشورا و توسعه به معنای مصطلح باشند.
یادآوری نکته مهمی ضرورت دارد. فراموش نشود می توان از عاشورا فرهنگی استنباط نمود و ساخت، که فرهنگی ضد توسعه باشد. (کافی است محتوای سخن برخی وعاظ و مضمون اشعار بسیاری از مداحان تحلیل گردد تا معلوم شود که فرهنگ عاشورایی نه تنها دنیا ساز نیست، بلکه حتی آخرت سوز است: از دروغ و تحریف گرفته تا برداشت های سطحی و حد اکثر عاطفی و نامربوط!) در این نوشتار فرهنگ عاشورا بازخوانی شده و نسبت آن با فرهنگ توسعه تحلیل می گردد.
ه) اصول توسعه
فرهنگ توسعه اصولی دارد. مدعای ما تناسب بین فرهنگ عاشورا با فرهنگ توسعه به دلیل وجود اصول مشترک در هر دو فرهنگ است. مهمترین اصول فرهنگ توسعه به قرار زیرند:
۱)در فرهنگ توسعه آدمی موجودی مختار ، منتخب و آزاد است. در فرهنگ عاشورایی برای این ملاک به شواهد فراوانی می توان استناد کرد؛
۲)در فرهنگ توسعه آگاهی، علم و روشنگری که از محصولات عقل اند بسیار برجسته اند. به شواهد فراوانی از این ملاک در فرهنگ عاشورا می توان استناد نمود؛
۳)در فرهنگ توسعه نظم، عهد، وفا، همگرایی و انسجام از عناصر مهم اند. چنین مشخصه هایی در فرهنگ عاشورا وجود دارد؛
۴)حقوق بشر، کرامت آدمی، ارزش انسان و حق مشارکت در تدبیر امور و سرنوشتشان و برابری از مشخصات فرهنگ توسعه اند. در فرهنگ عاشورا چنین عناصری به جد یافت می شوند؛
۵)فرهنگ توسعه ربط وثیقی با آرامش، دوستی و صلح دارد. این عناصر در فرهنگ عاشورا موج می زند؛
۶) اجماع ، مدیریت منسجم و دوری از نظم و دوری از هرج و مرج و حاکمیت دوگانه و چند گانه از لوازم فرهنگ توسعه است. چنین ویژگی هایی در فرهنگ عاشورا براحتی قابل تشخیص است.
و) نسبت دین و توسعه
ممکن است گفته شود بحث از توسعه، چه ربطی به فرهنگ عاشورا دارد که کنشی مبتنی بر اعتقادات دینی است! بحث توسعه آیا با دین، اصلا ارتباطی دارد؟ به اشاره می توان گفت که بسیاری از متفکران، توسعه جهان غرب در عصر جدید را بر اساس تحول در دین و محصول نو اندیشی دینی تحلیل می کنند. به عنوان شاهد ماکس وبر که در میان اصحاب علوم اجتماعی شخصیتی بسیار شناخته شده است در آثارش و به ویژه کتاب اخلاق پروتستان و روح سرمایه داری، به صورت بسیار دقیقی تحولات غرب جدید را به تحولات شیوه نگاه مسیحیان گره می زند.
او معتقد است از زمانی که روایت های پروتستانتیستی امثال لوتر و کالوین در اندیشه مسیحی مطرح شد که به شدت روایت های پیشین را نقد نموده و برای کار، وظیفه وتلاش توجیه دینی و اخلاقی مطرح نمودند و ریاضت های افراد صبغه دینی یافت و... آنگاه بر اساس اخلاق پروتستانی، سرمایه داری غرب جوشید و انقلاب صنعتی و برداشت های نوین در مناسبات انسانی مطرح گردید.
برخی دیگر از متفکران نظم، عهد، قانون گرایی در غرب جدید را محصول روایت های تازه از دین و بازگشت مسیحیت به توحید و خداگرایی و آموزه های اصلی حضرت مسیح می دانند.
حاصل آنکه برخی از متفکران نه تنها بین دین و توسعه ارتباطاتی می بینند، بلکه مبانی توسعه در جهان جدید را نتیجه شیوه نگاه جدید دینی می بینند. با این وصف از نگاه نگارنده، اگر به عاشورا و نهضت کربلا بتوان نگاهی تازه داشت و بتوان از آن فرهنگی پویا استنتاج نمود، آنگاه می تواند ربط وثیقی بین این فرهنگ و فرهنگ توسعه یافت.
در شرایط کنونی بسیاری از روایت های عاشورایی، ایستاست و فرهنگ منبعث از آن هم از پویایی لازم برخوردار نیست. کافی است متن سخنان برخی وعاظ و مضامین اشعار بسیاری از مداحان، تحلیل محتوا شوند تا به گستره و عمق تحریفات (تحریف لفظی و معنوی) درباره تاریخ کربلا پی برد! حرکات سخیف و زننده ای که در برخی عزاداری ها دیده می شود، به انضمام مراسم گسترده ایام محرم در موارد بسیاری که هیچ خروجی قابل قبول مادی و معنوی نداشته، بلکه خود موجد توسعه نیافتگی و نشانه عقب ماندگی است. واضح است که فرهنگ ایستا با فرهنگ توسعه نسبتی ندارد. اما به نظر می رسد که نهصت کربلا ظرفیت شگرفی دارد تا به نحوی بازخوانی گردد که به فرهنگی پویا، سازنده و عصری بدل شود. آنگاه فرهنگ پویای عاشورایی با فرهنگ توسعه ربط وثیق می یابد. تلاش حاضر در همین راستاست.
ز) مشترکات فرهنگ توسعه و فرهنگ عاشورا
۱) ثبات، آرامش، دوری از نزاع و جنگ از بسترهای لازم و ضروری برای توسعه است. به عبارت دیگر صلح طلبی با فرهنگ توسعه نسبت بیشتری دارد تا جنگ طلبی. به همین جهت کشورهای عقب مانده و باصطلاح در حال توسعه بیشتر و پیوسته تر و گسترده تر از کشورهای باصطلاح توسعه یافته، درگیر جنگ و نزاع داخلی اند.
اما در بحث حاضر، آیا مگر فرهنگ عاشورا هم با صلح و آشتی نسبتی دارد؟ اگر منبع بحث داده های سطحی، غلط و متعارض برخی از ملایان کم سواد و سرسپرده و یا به ویژه برخی مداحان (پاکت بگیر رسمی و حرفه ای!) باشد، از کربلا جز خون و خشونت و.... چیزی نمی جوشد. ولی بر اساس منابع اصلی و جدی، داستان رنگ و بوی دیگری دارد. و به واقع مقاصد کربلا واقعا توسط برخی عامدانه تحریف می گردد. مدعای نگارنده آن است که فرهنگ عاشورا با صلح، دوستی، آشتی و مهربانی پیوند مستحکم دارد. در این زمینه سخن بسیار است و تنها به اشاراتی و شواهدی محدود بسنده می گردد.
جدای از اینکه امام حسین ۴۵ سال از عمر شریف ۵۷ ساله اش را در فضای صلح با حاکمان عصر زیست (۲۵ سال همراه پدرش، ۱۰ سال با برادرش و مدت ۱۰ سال هم در عهد امامتش)، در زمان حکومت یزید هم به مناقشه کشانده شده و فضای نبرد بر او تحمیل گردید. او تنها می خواست حق عدم بیعت با حاکم جدید را داشته باشد و چنین حق انتخابی با زور از مدینه تا کربلا از او ستانده شد.
با اینکه پس از مکه در مسیر کوفه به فضای مبارزاتی افتاده بود و امویان نیز در گام نخست، حدود ۱۰۰۰ نفر با حر بن یزید ریاحی فرستاده بودند تا راه بر حسین سخت ببندد، اما برخورد امام حسین با حر و لشگریانش درون بیابان بی آب، واقعا شگفت انگیز است. آنچه تاریخ گواهی می دهد آن است که امام حسین، حر و لشگریانش و بلکه حتی اسبان آنها را، سیراب نمود! چنین برخوردی با دشمن مسلح، را در کجای تاریخ سراغ داریم؟ این برخورد آزادمنشانه و بسیار دوستانه با دشمن، چه ربطی به روحیه جنگ طلبی و خشونت خواهی دارد؟ اگر این برخورد فوق العاده دوستانه امام حسین با حر چند روز پیش از عاشورا نبود، امکان ملحق شدن حر به امام حسین تا چه حد بود؟ جز این است که انسان اسیر محبت و احسان است! (الانسان عبید الاحسان)
اینکه امام حسین روز تاسوعا جنگ را به عقب می اندازد، و این موضعگیری که روز عاشورا هم علاقه ای به آعاز جنگ نشان نمی دهد و کار فرهنگی را در دستور کار قرار می دهد و... ایا حکایت از جنگ گریزی اباعبدالله و یارانش ندارد؟
وصیت نامه بزرگان در فهم شخصیت آنها خیلی مهم است. همگان می دانند که امام حسین در وصیتنامه اش، به صراحت نوشت که برای شرارت، تباه کاری، فسادانگیزی و ظلم قیام نکرده است و بلکه امام حسین بنا به نص وصیتنامه، اصلاح طلب است و.... (انی لم اخرج اشرا و لا بطرا و.... انما خرجت لطلب الاصلاح فی امه جدی .....)
چندین بار امام حسین(ع) (از جمله در همین وصیت نامه) می گوید که اگر دعوتش مقبول نمی افتد، او هم اصراری بر ادامه نهضت نداشته و قصد بازگشت به مدینه را دارد.
حاصل آنکه، امام حسین(ع) در اکثر عمرش در گفتمان صلح زیست و در ۶ ماهه آخر عمرش که وارد فضای مبارزه شد نیز کاملا در گفتمانی اخلاقی و انسانی عمل نمود. گفتگو، مدارا، محبت و خشونت گریزی در مواجهه با دشمن، در سیره امام موج می زند. اگر کسی می خواهد پیام درستی از فرهنگ کربلا بگیرد، پیام اصلی اخلاق و دوستی است. چنین منش و روشی راه را برای همدلی هموار نموده و برای اقدام جهت توسعه نیز مهیا می سازد
۲)اگر آگاهی، علم و عقلانیت از اصول ثابت در فرهنگ توسعه است، آیا فرهنگ عاشورایی از چنین ویژگی برخوردار است؟ ذکر رخدادی در ظاهر روز تاسوعا در این زمینه مفید است. شمر و مادر حضرت عباس، از یک طایفه بودند. یزیدیان سعی کردند از این رابطه برای لطمه زدن به نهضت حسینی بهره گیرند. از این رو شمر، از ابن زیاد والی کوفه، برای بستگان خود امان نامه گرفت تا بر آن اساس جان و مالشان را خطری تهدید نکند. حضرت عباس یکی از آن افراد بود. از این رو در تاسوعا شمر به جایگاه یاران امام نزدیک شده و عباس را به گفتگو دعوت نمود. اما عباس پاسخی بدان ندا نداد.
در چنین شرایطی امام حسین منطقا چه عکس العملی می بایست نشان دهد. شرایط و فضا جنگی است و فرمانده دشمن، فرمانده خودی را به دیدار محرمانه دعوت می کند. فراموش نشود که امام حسین هنوز فراموش نکرده که فرماندهان برادرش حسن، طی گفتگو با فرماندهان معاویه، جذب دشمن شده و امام دوم را تنها گذاشتند و نتیجه ان غلبه معاویه و بنی امیه بر علویان بود. با این همه فرمان امام واقعا از منظر فرهنگ توسعه قابل تامل است. ایشان به عباس فرمانده سپاهش گفت که چرا پاسخ شمر را نمی دهی و دعوتش را اجابت نمی کنی و سخنش را نمی شنوی؟
عباس در دیدار با شمر دریافت که او و برخی دیگر از بستگانش، می توانند از این مهلکه و وضعیت خطرساز کنونی براحتی خلاص شده و پس از آن هم به زندگی راحت و در امنیت ادامه دهد. اما او میان ماندن و رفتن و با حسین بودن، دومی را با اگاهی و دانش برگزید و همین کنش معطوف به علم و مبتنی بر آزادی است که ماندگار شده است. انتخابگری بر اساس فهم، با فرهنگ توسعه کاملا هماهنگ است و این اقدام تاسوعایی و عاشورایی، اقدامی ستوده است.
این گونه تصمیم و عمل ها در ان مقطع تاریخی، آنگاه اهمیتش را بیشتر نشان می دهد که با شیوه عمل رقیب مقایسه گردد. زمانی که ابن زیاد تصمیم به اعزام سپاه به سوی امام حسین را گرفت دستور داد تا در بیرون شهر کوفه پرچم و اردوگاهی برافراشتند. آنگاه فرمان داد تا در شهر کوفه اعلام عمومی نمایند که هر مردی که توانایی نبرد دارد اگر بدان اردوگاه ملحق نشد خانه اش را خراب و.... فراهم آمدن آن سپاه انبوه در لشگر عمر سعد بدان جهت بود که گرچه اکثر آنها اصلا تمایلی به جنگ نداشتند، ولی گزینه دیگری نیز برای انتخاب نداشتند!
همچنین وقتی امام حسین در صبح عاشورا شروع به سخن گفتن با لشگر مقابل نمود، عکس العمل عمر سعد و یارانش سخنرانی متقابل نبود، بلکه دستور داد تا لشگریان هلهله کنند تا سخن حسین شنیده نشود و روشنگری اتفاق نیفتد. یزیدیان می دانستند و می دانند که جهل و بی خبری مردم، سرمایه بزرگی برای استمرار حکومت مستبدانه شان است. فرماندهان یزید از انتخاب عقلایی لشگریان در هراس بوده و با تهدید و ارعاب آنان را به نبرد کشاندند، حال آنکه سپاهیان حسینی به اعتراف تاریخ، کنش معطوف به عقلانیت و آگاهی داشتند. این گونه موضعگیری ارزش فرهنگ عاشورایی را بالا برد و آن را با کنش های معطوف با توسعه هم سنخ نمود. توسعه یافتگی نمی تواند مبتنی بر جهل و فریب رسانه ای باشد. کارگزاران و کنشگران برای توسعه افرادی آگاه بوده و حتی فراتر از عقلانیت ابزاری دست به اقدام می زنند.
در جریان کربلا عقلانیت ارتباطی، در اوج بود و مناسبات افراد با هم، اعم از پیر و جوان و زن ومرد بسیار سازنده، دوستانه عمیق و اعتماد آفرین بود. نه تنها مردان حماسه ساز با هم همدل بودند، بلکه به گواهی تاریخ بارها برخی از شخصیت های برجسته حاضر در سپاه حسین، فردی و گاه جمعی، با حضرت زینب و سایر زنان و کودکان دیدار نموده و از مقاومت و وفا داری و انتخاب آگاهانه شان گفته و قلب های خانواده همراه را آرام و همنوا نمودند.
۳) در توصیف نهضت کربلا از وفاداری یاران اباعبدالله نسبت به امام زیاد گفته می شود. این گزارش درست است و نیز برای اصحاب امام حسین قطعا فضیلت محسوب می گردد. اما از منظر فرهنگ توسعه رویه و ضلع دیگر این داستان بسیار اهمیت بیشتر دارد. نکته قابل بحث آن است که تا چه حد امام حسین تلاش داشت تا استقلال فکری و آزادی عمل یارانش محفوظ بماند. در فرهنگ توسعه همه افراد ذی حق و صاحب عزت و احترامند. در جریان کربلا و مثلا شب عاشورا می بینیم که امام حسین یارانش را جمع و برای انان سخن می گوید.
منطقا شب عملیات یک فرمانده برای نیروهایش چه چیزی باید بگوید؟ غیر از این است باید بدانها امید و روحیه بدهد و نقاط ضعف دشمن و نقاط قوت خودی ها را برجسته سازد؟ و....
اما همه می دانیم امام حسین مشی دیگری را برگزید. او برای یارانش در محاصره دشمن از خطرات فردا و حتی کشته شدن افراد گفت! امام به جای اینکه روحیه آنها را بالا ببرد، شفاف و صادقانه با آنها سخن نمود. نه تنها از حق انتخاب و آزادی عمل گفت، بلکه آنها را به ترک میدان دعوت نمود تا از خطر رهایی یابند. بهانه را گرفت تا کسی مجبور به ماندن نباشد. بیعت را برداشت تا راحت باشند. حتی برای اینکه از جهت عاطفی هم آنها را خلع سلاح نماید، پیشنهاد نمود تا اهل بیت پیامبر را هم همراه خود گرفته و از تاریکی شب استفاده نموده و از صحنه جنگ بگریزند.
این همه شفافیت، آگاهی بخشی، احترام به مخاطب و حفظ حق انتخاب همراهان را در کجای عالم در میان رهبران و فرماندهان نظامی می توان یافت؟ کسی که در فضای جنگی برای پیروانش تا این حد حق انتخاب قایل است، در شرایط عادی چه ایده ای و روش و منشی برای تدبیر امور و ایفای نقش مردم دارند؟ اگر به حکومت دست یابد تا چه حد مردمسالارانه عمل نموده وحقوق مردم را رعایت خواهد نمود؟ حاصل آنکه فرهنگ عاشورایی، ظرفیت شیوه تدبیری را دارد که برای توسعه سیاسی و اجتماعی جامعه لازم است.
اگر کسانی ادعای پیروی از امام حسین را دارند به جای مطیع سازی و مرید پروری باید تلاش نمایند تا به اقشار مردم استقلال، آزادی اندیشه و عمل را بیاموزند و این سیره را فرهنگ سازی نمایند. چنین روشی برای همه زمان ها ومکان ها سازنده است. توسعه یافتگی هر جامعه به عزیز و ذی حقوق بودن افراد گره خورده است.
۴)حق مشارکت و مشارکت پذیری از ویژگی های فرهنگ توسعه و جوامع توسعه یافته است. برای همین به عنوان نمونه مشارکت سیاسی و اجتماعی زنان در کنار مردان، امروزه یک اصل بدیهی و پذیرفته شده در کشورهای توسعه یافته است. اما نباید فراموش نمود که همین حق برای بانوان غربی، تنها از قرن بیستم به بعد به رسمیت شناخته شد. زنان در غرب، تنها حدود یک قرنی است حق مشارکت فعال، رسمی و موثر یافتند.
اما در فرهنگ عاشورایی در نزدیک به ۱۴ قرن پیش مشارکت زنان در نهضت پر رنگ و مثال زدنی است. برجسته ترین زن واقعه کربلا، زینب است. او برای حضور در کنشی سیاسی و اجتماعی، حتی خانه و همسرش (عبدالله جعفر ) را رها نمود ه و دست به سیر و سفری تاریخ ساز زد. زنان نه تنها گام به گام با امام حسین تا روز عاشورا حضور داشتند، بلکه پس از عاشورا نقشی ماندگارتر هم ایفا نمودند. این شیر زنان در بند اسارت امویان نیز خوش درخشیدند و در محفل والی کوفه و سپس در مجلس یزید، چنان قوی و مسلط ظاهر شدند که دشمنان را شگفت زده نمودند. اینکه گفته می شود زینب و دیگر بانوان، نهصت حسینی را ماندگار و پایدار نمودند، سخن درستی است. زیرا عمری کربلا را با جزییات برای دیگران گزارش نمودند و به همین جهت همگان از ماههای آخر عمر امام حسین اطلاعات بیشتری نسبت به سایر امامان دارند. حتی اگر ادعا شود که نهصت کربلا پس از روز عاشورا و در مسیر نینوا تا کوفه و از کوفه تا شام، بدست زنان رهبری شده است نیز سخن درستی است. زیرا امام سجاد به دلایلی اذن حضور فعالانه در صحنه ها را در آن مقطع نداشتند. رخداد کربلا خط بطلانی بر دیدگاه کسانی است که زنان را به کنج خانه ها می خوانند و حق مشارکت سیاسی، اجتماعی و فرهنگی انان را (متاسفانه به نام دین) نمی پذیرند.
همین نکات را می توان درباره قشر جوان نیز گفت. حضور پر رنگ و تاثیر گذار جوانان و حتی نوجوانان در کنار افراد کهنسال و میانسال نیز در این نهصت مثال زدنی است.
اگر توسعه یافتگی به رسمیت شناخته شدن همه اقشار را می طلبد، فرهنگ عاشورایی از این نظر ظرفیت های شگرفی دارد که متاسفانه هنوز به درستی بدان پرداخته نشده است. سهم زنان، نوجوانان، جوانان، رنگین پوستان و... در نهضت کربلا که از هر گونه تبعیض جنسیتی و نسلی و ... کاملا مبراست، نیاز به تامل گسترده و عمیق دارد و برای توسعه یافتگی جوامع اسلامی و شیعی بسیار الهام بخش است.
در نهایت گرچه به تعبیر یکی از کارشناسان در کربلا تمرکز مدیریت و فرماندهی دیده می شود (بر عکس لشگریان اموی)، اما این تمرکز به شیوه های توتالیتری و مستبدانه و سلسله مراتبی ختم و اعمال نمی گردد تا حق اختیار، انتخاب و مشارکت دیگران و همراهان را بستاند. بلکه این تمرکز مبتنی بر شایسته سالاری و احترام به حقوق دیگران است و اگر همه یاران با جان و دل همراه با حسین اند به این دلیل است که به تخصص و تشخیصش اعتماد دارند. با این همه امام همواره در طول نهضت همراهان را در تصمیم گیری ها مشارکت داد و کاملا حق انتخاب راه را برای یاران به رسمیت شناخت . توجه به مشارکت پذیری آحاد و اقشار جامعه، از ویژگی های فرهنگ توسعه است.
۵) برای تحقق توسعه، دوری از هرج و مرج و وجود نظم، وفاق و همبستگی اجتماعی از شرایط و اصول مهم است و مدیریت پریشان، متعارض و حاکمیت دوگانه و چندگانه از موانع توسعه است. به عبارت دیگر توسعه، اجماع نسبی نخبگان بر روی نقشه و طرحی که قرار است اجرایی نمایند را می طلبد. برخی از مدیریت متمرکز عاشوراییان و مدیریت متفرق لشگریان یزید سخن گفته اند (دیدگاه جنای سروش محلاتی). این سخن نیاز به شرح دارد. زیرا مدیریت متمرکز در یک معنا ضد توسعه است. (مثلا در کره شمالی، مدیریت متمرکز سبب شده است که این کشور از جهت توسعه یافتگی، اصلا قابل قیاس با کشورهای نزدیکش در آسیای جنوب شرقی نباشد) مدیریت متمرکز می تواند به معنای تدبیر استبدادی و توتالیتری نظام باشد که برای مردم حقوقی در مشارکت امور نمی شناسد و....
اما اگر مراد از مدیریت متمرکز، دوری از تفرقه و گسست در تصمیم سازی و تصمیم گیری و رعایت نظم و ترتیب در امور باشد، بدین معنا برای توسعه شرط لازم است. در فرهنگ عاشورایی توافق و همدلی، موج می زند و در آن به نوعی کثرت در وحدت و وحدت در کثرت دیده می شود. از سویی امام حسین(ع) از امر و نهی و تصمیم های خود محور، دوری می جوید و با همراهانش امور را در میان می گذارد و از سوی دیگر اصحابش تلاش دارند تا بر مدار امام و خواسته هایش بیندیشند و عمل نمایند. بین مدیریت گروه و همراهان،!، اعتماد و همدلی بالا وجود داشت. از آن جهت بر روی مسیری که پیموده می شد و اقداماتی که صورت می پذیرفت توافق وجود داشت که خردپذیر ترین راه بود و ناگزیرترین مسیر.
مثلا وقتی امام حسین(ع) در مدینه به بیعت با یزید فرخوانده می شود و تهدید به قتل می شود، آیا راهی مناسبتر از ترک مدینه بود؟ پس از قصد هجرت، در جهان اسلام آیا مکانی مناسبتر از مکه وجود داشت که امام حسین(ع) اخبار جهان اسلام در آن عصر را رصد نماید و یا از عزم و خواسته اش با نخبگان مسلمین بگوید؟ وقتی بنا به اطلاعات، ممکن بود در طواف کعبه ترور شود، آیا راهی مناسبتر از ترک مکه وجود داشت؟ در تعیین مسیر آیا جایی بهتر از کوفه برای رفتن وجود داشت که نامه با چند هزار امضاء از آن سامان دریافت کرده باشد؟ و....
یکی از دلایل امکان ایجاد انسجام اجتماعی و اجماع عمومی سازنده در میان یک جمع، وجود تصمیم معقول و ایده های قابل دفاع است. هدف نسنجیده، عدم توافق و مخالفت عقلا را در پی دارد. برنامه و اقدام برای توسعه یافتگی، طرح موجه، متوازن و قابل دفاع از سوی خردمندان را می طلبد. عاشورا به شیفتگانش می آموزد که هرگونه تصمیم هم باید معقول باشد و هم توجیه و همدلی جمعی را همراه داشته باشد.
ح) نتیجه گیری
۱) ردّ پای اصول اصلی فرهنگ توسعه را در فرهنگ عاشورا به خوبی می توان نشان داد، مشروط به اینکه از اکثر روایت های متحجرانه رایج فاصله گرفت؛
۲) فرهنگ عاشورا ابعاد معنوی صرف و اخروی نیرومندی دارد، ولی در بحث فرهنگ توسعه پرسش آن است که فرهنگ عاشورا چه به دنیای ما می آید؟ تا نگاه مثبت نسبت به مظاهر مادی و دنیوی پذیرفته نشود، امکان بحث از نسبت فرهنگ عاشورا و فرهنگ توسعه وجود ندارد. در این زمینه می بایست مستقل به موضع پرداخت و دست کم در حد اشاره ای می توان گفت که اباعبدالله(ع) مثل سایر امامان با مظاهر دنیوی مشکلی نداشتند. همه می دانند که امام حسین(ع) مظهر سخاوت بود. اگر میزان درهم و دینار اهدایی ایشان آن چنان که در منابع تاریخ بازتاب یافته است، محاسبه شود برخی از صدقات ایشان برای یک مستمند، حدود ۱ میلیون تومان کنونی بود! اگر امام از ثروت (که از مظاهر بارز دنیایی است) بدور بودند، پس این همه بخشش چگونه امکان داشت؟
۳) بر اساس مباحث مطرح شده با توجه به ظرفیت های فرهنگ عاشورا، می توان مباحث مربوط به فرهنگ توسعه را در دو بُعد مورد بازخوانی فرار داد، یکی اینکه در کنار ابعاد مادی، به ابعاد معنوی نیز در مباحث توسعه توجه نمود و دیگر آنکه ملاحظات بومی و منطقه ای فرهنگ توسعه را فراموش نکرد.
کد خبر 4718631منبع: مهر
کلیدواژه: عاشورا تمدن اسلامی میراث فرهنگی عاشورا کربلا امام حسین ع کنفرانس بین المللی ماه محرم پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی مراسم عزاداری رادیو گفتگو فعالیت های قرآنی معرفی کتاب مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران امام موسی صدر نشست علمی خانه اندیشمندان علوم انسانی
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.mehrnews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «مهر» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۵۱۱۳۰۲۹ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
تاثیر تورم بر رفتارهای فرهنگی
یه گزارش گروه پژوهش خبرگزاری علم و فناوری آنا، اولین نشست از سلسلهنشستهای بررسی و نقد «گفتمان و سیاست فرهنگی دولت» به مناسبت اولین سالگرد درگذشت دکتر عماد افروغ یکشنبه ۲۶ فروردین ۱۴۰۳ با حضور مصطفی زالی (عضو هیأتعلمی دانشگاه تهران)، حبیب رحیمپور ازغدی (پژوهشگر فلسفه) و اسماعیل نوده فراهانی (کارشناس ارشد دفتر مطالعات فرهنگی مرکز پژوهشهای مجلس) از سوی دبیرخانه جایزه زندهیاد دکتر عماد افروغ (ویژه نقد و سیاستگذاری فرهنگی) در پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات برگزار شد.
در آغاز مهدی اکبری گلزار، دبیر نشست، نقد و بررسی سیاست فرهنگی دولت با هدف رسیدن به چشماندازی نسبت به آینده در حوزه سیاستگذاری فرهنگی را موضوع این نشست بیان کرد. او گفت: اساساً فرهنگ اولویت اصلی هیچکدام از دولت های بعد از انقلاب نبوده است و معمولاً تنها در کنار پروژههای سیاسی و اقتصادی دولت به عنوان عنصری فرعی نگاه شده است.
زالی با ادای احترام به روح دکتر افروغ بیان کرد: اتفاقاً من فکر میکنم تمامی دولتهای ما یک عناصر ثابتی از اثرگذاری بر فضای فرهنگی را دارا بودهاند. اتفاقاً حاکمیت ما به مقوله فرهنگ بسیار حساس بوده است. برای مثال انقلاب فرهنگی خود نمونۀ هزینهدادن است و نشان میدهد ما حاضر هستیم در عرصه فرهنگ، سختترین هزینهها را نیز بدهیم. آن چیزی که موثر است این است که بر اثر کمتجربگی، گاهی اوقات مؤثرترین ابزارها برای تحقق سیاستهای فرهنگی انتخاب نشده است.
عدم توجه به شیوههای تولید و توزیع
زالی با اشاره به آسیبشناسی سیاستهای موثر بر فضای فرهنگ در چهار محور گفت: یکی از اولین مشکلات این است که ما تاثیر عوامل نهادی را در شکلگیری مناسبات فرهنگی و اخلاق جمعی نادیده گرفتیم. برای مثال تعداد مالهای تهران بسیار بیشتر از ظرفیت یک شهر هشت میلیون نفری است. کمتر کسی به مناسبات مصرف و اقتصادِ مالسازی و سبک زندگی خاص تولید شده توسط این مناسبات، توجه کرده است. به نظرم عدم توجه به نوع شیوههای تولید و نوع شیوههای توزیع که سبک زندگی خاص خود را به دنبال میآورد، از مهمترین عوامل ناکامی پاره از سیاستهای فرهنگی است.
تاثیر تورم بر رفتارهای فرهنگی
عضو هیأت علمی دانشگاه تهران ادامه داد: نمونه دیگر تاثیرات اقتصادی بر شخصیت افراد و فرهنگ جمعی، موضوع تورم است. تورم، انسانها را در بلندمدت، به رفتارهای کوتاهمدت سوق میدهد و جامعه را به سمت افزونطلبی میبرد. در این وضعیت، تولید از رونق میافتد و دلالی جای آن را میگیرد. بی انضباطی در اقتصاد باعث شکلگیری فرهنگ کار غیر مولد میشود.
وی افزود: حلقه مفقوده سیاستگذاری فرهنگی ما توجه به تاثیر عوامل نهادی مشخصاً اقتصادی بر شکلگیری رفتار فرهنگی است. برای مثال، هگل در «عناصر فلسفه حق» بحثی دارد به نام seconde nature که به معنی آن طبیعت ثانوی و نهادی انسانها است. هگل میگوید اگر انسانها در دلِ نهادها زندگی کردند، متناسب با زندگی در بستر این نهادها، یک نوع رفتار در آنها نهادینه میشود و آنها یک شخصیتی پیدا میکنند.
اعمال غلط برخی راهبردهای فرهنگی
زالی گفت: مسئله دوم، نحوه اعمال برخی از راهبردهای فرهنگی است. مثلاً یکی از راهبردهای فرهنگی ما این است که در عرصه نهادی، نیروی متعهد جذب کنیم. این راهبردها در قالب یکسری از گزینشهایی اجرا میشود که همه ما میدانیم بیفایده است. در اینجا ما با یک ایده خوب، یعنی تربیت نیروی متعهد و ترویج اخلاق دینی در عرصه اجتماعی، با اعمال یک سیاست نسنجیده آن را تبدیل به ضد خودش میکنیم.
عدم بسترسازی و ایجاد تضمینهای نهادی
عضو هیأت علمی دانشگاه تهران اضافه کرد: مسئله سوم این است که به نظر میآید برای ترویج پارهای از ارزشهای فرهنگی و دینی، تضمینهای نهادی لازم و بسترسازی نهادی وجود نداشته است. نمونه بارز آن امر به معروف و نهی از منکر به عنوان یکی از مهمترین ارزش های فرهنگی جامعه است. چقدر در قوانین ما از این ارزش به لحاظ گفتمانی و قانونی حمایت میشود؟ مسئلۀ امر به معروف تنها به یک منکر خاص منحصر نمیشود. ما نسبت به این ارزشها گشودگی لازم حقوقی و عرفی را نداشتهایم.
وی افزود: مسئله چهارم این است که ما در عرصه سیاستگذاری فرهنگی به دلیل کمتجربگی در خیلی از موارد گُلدرشت عمل کردیم. یعنی میخواستیم یک چیزی را خیلی محکم به مردم نشان بدهیم ولی این سیاست جواب نداد. وی در جمعبندی بحث گفت: معتقدم که دو مسئله در سیاستهای فرهنگی بعد از انقلاب برجسته است: اول؛ نادیدهگرفتن تاثیر عوامل نهادی غیرفرهنگی بر فرهنگ؛ دوم: عدم انتخاب ابزارهای درست برای رسیدن به فضیلتهای اخلاقی و دینی.
سیاست فرهنگی برقراری نسبت با شبکههای معنایی-هنجاری است
در ادامه جلسه، حبیب رحیمپور ازغدی پژوهشگر فلسفه، با تعریف زیست فرهنگی بیان کرد: زیست فرهنگی یعنی زیستن براساس یک شبکه معنایی–هنجاری. سیاست فرهنگی چیزی نیست جز نسبت دولتها با این شبکههای معنایی–هنجاری که به آن عینیت و فعلیت میبخشند.
وی افزود: دولتها در سایه سیاستهای فرهنگی خود چه نسبتی را با این شبکه معنایی–هنجاری برقرار میکنند؟ به نظر من سه نسبت در نگاه اول برقرار است: نسبت عقلی، نسبت زبانی، نسبت ارادهای.
رحیمپور ازغدی گفت: مهمترین مسئلهای که در نظام حکمرانی باید آن را لحاظ کرد این است که دولت چگونه میتواند این مناسبات سهگانه را به نحو متعادلی پیش ببرد؟ وی افزود: منظور از نسبت عقلی، بنیادی است که سیاستهای ناظر به شبکه معنایی–هنجاری بر آن استوار هست یا نیست. آیا پیگیری این سیاستها بر تکیهگاهی معقول استوار است یا خیر؟ یکی از مهمترین نکاتی که باید در نسبت عقلی با این شبکههای معنایی–هنجاری لحاظ کرد این است که این شبکهها به دلایل مختلف و به مرور زمان فرسایش پیدا میکنند و این شبکههای معنایی- هنجاری مورد نظر دولت به نحوی به پوکی میل میکند.
او اضافه کرد: یکی از علتهای این اتفاق این است که دولت در مقام سیاستگذار، بیش از آنکه این نسبت عقلانی را حول «مسئله» بنا کند، حول شبهه میسازد. شبههزدایی از شبکههای معنایی به جای پرداخت به مسئله، خلاهای عقلانی شبکههای معنایی–هنجاری مدنظر دولت را پُر نمیکند. این نسبت امروزه از پس بازتولید معقول شبکه معنایی برنمیآید و به همین دلیل است که مسائل انباشت میشود و ما با تلقی شبههزدایی گمان میکنیم از پی این مسائل برمیآییم.
چطور باید شبکه معنایی را به نطق درآورد؟
رحیمپور ازغدی در ادامه گفت: نسبت زبانی به این معناست که ما چگونه میتوانیم شبکه معنایی مدنظر را به نطق دربیاوریم. به عبارت دیگر چگونه این معانی بر زبان جاری میشود و به قامت لفظ درمیآید. یکی از مسائلی که اینجا با آن روبهرو هستیم وجه زیباییشناختی زبان است که کمکم از بین رفته است. یعنی نسبت زبانیای که دارای گونهای نفوذ اجتماعی باشد، پذیرش اجتماعی خود را از دست داده است. به بیان دیگر، اصلاً شما را نمیشنوند و حاضر به مکث کردن و درنگ کردن درباره این معانی نیستند. در این حالت، زبان قابلیت ارتباطی خود را از دست داده است چرا که بخش قابلتوجهی از این قابلیت منوط به وجه زیباییشناختی آن است. یعنی اگر این معانی ناپسند جلوه بکند، نامعقول هم میشود.
این پژوهشگر فلسفه گفت: نسبت سوم از وجه اراده با شبکه معنایی–هنجاری برقرار میشود. این نسبت به دو قسم فردی و نهادی تقسیم میشود. در وجه فردی این شبکههای معنایی در نسبت با افراد مختلف مساوی نیست. یعنی شماری از افراد در موقعیت نمایندگی این شبکه معنایی قرار میگیرند. امروزه، التزام عملی افراد به لوازم شبکههای معنایی درحال از دست رفتن است.
وی افزود: در وجه نهادی، تصرف ارادی افراد به سبب حسن نیت، به حدودهای نهادی، باعث کژکارکردی یا بیکارکردی نهادی میشود و تجربه نهادی ما را مخدوش میسازد. من فکر میکنم که امروز مهمترین چیزی که معانی جمعی جامعه ما را میسازد تجربههای نهادی ماست. هیچ چیزی بیشتر از تجربههای نهادی افراد، شناخت اجتماعی را شکل نمیدهد.
او در پایان گفت: بخش قابلتوجهی از شبکههای معنایی که جمهوری اسلامی براساس آن شکل گرفته است و قوام پیدا میکند و پابرجا میماند بنابر نوع مناسبات عقلانی، روایت زبانی و ارادی به مرور زمان در حال تهی شدن هستند. تمام این منطقِ رفتارها، تعیین میکند این معانی تثبیت میشوند یا فرسوده میشوند. پیامد این نوع نسبت با معانی، ازدستدادن کارکرد معنایی است و مهمتر آنکه دیگر این شبکههای معنایی نمیتوانند تنظیمگر ارادههای عمومی باشند. بخش قابلتوجهی از مناقشات فرهنگی امروز ما این است که شبکه معانی مورد وفاق جامعه نیست.
برای سیاستگذاری فرهنگی، اول باید دانست که فرهنگ در کجا تولید میشود
در بخش پایانی این نشست اسماعیل نوده فراهانی کارشناس ارشد دفتر مطالعات فرهنگی مرکز پژوهش های مجلس، با طرح این پرسش که «سیاست فرهنگی از کجا میآید؟» صحبت خود را آغاز کرد. او گفت ما با سوالی روبهرو هستیم: یعنی فرهنگ جامعه چگونه شکل میگیرد یا ساخته میشود؟ تشخیص دولت از مسیر ساخته شدن فرهنگ چیست؟ نکته قابل توجه این است که گفتمان دولت از سیاست فرهنگی دولت نمیتواند جدا باشد. دولت سرکار آمده اولاً باید توضیحی از فرهنگ داشته باشد، باید تحلیلی از چگونگی ساختهشدن فرهنگ داشته باشد تا بتواند سیاست فرهنگی اتخاذ کند.
فراهانی در ادامه افزود: نکتهای که باید بگویم این است که اصلاً دولتها به فرهنگ بیتوجه نبودند. برای مثال در دولت اعتدال، با ورود آذریجهرمی به وزرات ارتباطات، دولت فرهنگ را از آنجا پیگیری کرد. در واقع دولت موفق شد موتور فرهنگ را به فضای مجازی ببرد. پس دولت باید تشخیص بدهد ابزارهای تغییر فرهنگ چیست و فرهنگ چگونه تغییر میکند. الان همه چیز مسکوت شده است و ایدههای دولتهای دیگر را مصرف میکنیم.
انتهای پیام/