اگر دروغ بنویسیم، جوانان خودشان حقیقت را پیدا میکنند/ روزگاری بود که آدمها به دنبال لوح و مدال نبودند!/ زندگی اسرا، قسمت فراموش شده جنگ است
تاریخ انتشار: ۱۵ مهر ۱۳۹۸ | کد خبر: ۲۵۳۷۷۲۷۲
یک نویسنده میگوید اگر دروغ بنویسیم جوانان خودشان حقیقت را پیدا میکنند و نسبت به ما بیاعتماد میشوند.
به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ به نقل از مرآت، به صدایش نمیآید که یک مرد 57 ساله باشد و البته به حرفهایش هم! شاید به خاطر همین است که همان دقیقه اول گفتگو با او احساس صمیمیت میکنی! چیزی در ذهن و زبانش هست که دوست داری بیابیاش! اسیربانی را میگویم که روزی قلم به دست گرفت تا روایتگرِ آن سوی صحنه جنگ باشد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
مرآت: جناب آقای صارمی! میخواهیم صاحب «خیمههای قومس» را بشناسیم.
یادت باشد من اساسا ملایری هستم! چند روز قبل از شبکه المنار با من تماس گرفتند که برای ساخت برنامهای به تهران بیا! با مدیر پروژه صحبت کردم. به ایشان گفتم در ایران چند نفر با تجربهی زیسته من وجود دارد؟ گفتیم و گفتیم و نتیجه این شد که فقط یک نفر واجد این تجربههاست. با این وجود چندان اهل گفتگو با رسانهها نبودهام. من ناصر صارمی هستم، متولد سال 1341. مشخصات شناسنامهای من به درد شما نمیخورد!(میخندد)
همیشه فکر میکردم که تاریخ حضور اسرای عراقی در ایران، به درد کشورم خواهد خورد.
مرآت: از دوران کودکیتان برایمان بگویید.
من کودکیِ درخوری نداشتم. در خانوادههای شلوغ 10-11 نفره، معمولا سهمی از محبت به تو نمیرسد! پدرم معلم بود. در جوانی، شعرهایم در مطبوعات وقت چاپ میشد. در اوایل جنگ، به سربازی رفتم. حس میکردم اگر به اسرا نزدیک شوم، بخشی از تاریخ جنگ، روشنتر خواهد شد. زندگی اسرای عراقی، پاره فراموششده جنگ است. غالب اسرا پشیمان بودند؛ بنابراین ما به حکم ایرانی بودن و مسلمان بودنمان، از سر وجدان، به آنها نگاه انسان به انسان داشتیم.
در مصاحبهای که با یکی از شبکهها داشتم، اصرار داشتند که بگویم اسرا در شرایط هتل به سر میبردند! این خلاف عقل است که مهاجمی که به خاکت چشمداشت دارد را به هتل ببری! اصلا نمیشود! بگذریم... در حال نگارش کتابی هستم که شرح زندگی خود من است.
چهل سال قبل طلبگی میخواندم
مرآت: مهمترین بخش زندگی شخصی شما در دهه 50 کجاست؟
من در این دهه زندگی کردم اما با چالشهای بسیار فکری. در برههای در سالهای 57 و 58، طلبه بودم. بیان زشتیها و زیباییهای دهه 50 البته در این مجال نمیگنجد. حس خوبی به این دهه ندارم!
مرآت: یک جوان 16 ساله از انقلاب اسلامی چه تصوری داشت؟
من به انقلاب اعتقاد داشتم و در فعالیتها مشارکت میکردم. اکنون هم به انقلاب اعتقاد دارم؛ با این که به صراحت میگویم مملکت آنگونه نیست که من انتظارش را داشتم. انقلاب برای من ارزشمند است، میبایست اتفاق میافتاد و آدمهای شریفی انقلاب کردند. تا ابد این اعتقاد را خواهم داشت.
نرسیده به اهواز ما را برگرداندند
مرآت: خاطره مشخصی از زمانی که برای رفتن به سربازی اقدام کردید، دارید؟
خودم را سپردم به دست سرنوشت و رفتم! آموزشی را که طی کردیم، ما را به پادگانی در تهران بردند. پس از پنجشش روز هم تقسیم شدیم. مقصد لشکر 92 زرهی اهواز بود اما هنوز نرسیده، همهمهای افتاد و از یکی از پایگاهها بیسیم زدند و اتوبوس ما را برگرداند. پس از یکی از عملیاتها، تعداد اسرا آنقدر زیاد بود که خود نظامیها هم باور نمیکردند.
اولین اردوگاهی که رفتم، اردوگاه سمنان بود. کاش افرادی که در کار هنرند، میتوانستند این اردوگاه را بازسازی کنند. در سال 93 کتابی از من با نام «خرداد که میشود» منتشر شده و در آن مختصات اردوگاه ذکر شده است. بزرگترین اردوگاه ایران در سمنان بود. چند دوست مشهدی هم در اردوگاه داشتم و چقدر دنبال آنها گشتم چون یکی از آنها که فامیلیاش فغانی بود، عکاس بود.
داشتن دوربین در اردوگاه ممنوع بود اما این دوست مشهدی دوربین داشت. دو متر قدش بود و 30 کیلو وزن داشت! مطمئنم عکسهای زیادی گرفته. من هنوز نفهمیدهام که آن اردوگاه، پیش از اردوگاه شدن، چه کاربردی داشته اما بخشی از آن خانههای متروکه بود که میگفتند شکارگاه خانهای سمنان بوده است.
مرآت: چه شد که احساس کردید میتوانید و بلکه لازم است که خاطرات اسیربانی را بنویسید؟
من اصلا قصد نوشتن این خاطرات را نداشتم چون اصلا داستاننویس نیستم اما وقتی تصمیم به نوشتن گرفتم، قالب داستانی را انتخاب کردم تا برای مخاطب جذاب باشد. شاید سی سال افراد مختلف به من میگفتند این خاطرات را بنویس تا این که یکروز یک آدمِ کتابخوان به من گفت خاطراتت را بنویس. او دبیر فیزیک بود و کتاب را میفهمید. گفت من میگویم تو میتوانی این خاطرات را بنویسی.
جنگ را ما شروع کردیم!
نوشتم اما در چاپش بیمهری بسیار دیدم. تا این که موسسه پیام آزادگان به اصرار از من خواست تا کار را برای چاپ به آنها بدهم. من برای این که نرنجند و نگویند فلانی طاقچهبالا میگذارد، پذیرفتم. 100 صفحه از خاطراتم را چاپ کردند؛ مرتب و به موقع. نامش شد «جنگ را ما شروع کردیم» 230 صفحه خاطره باقیمانده را هم با همکاری خانم دلسوزی به نام قلعهقوند که از جنگ و تاریخ درک دارد منتشر کردیم.
مرآت: کتاب شما بدون حمایت نهاد خاصی، به چاپ چهارم رسیده است. این یعنی کتاب شما خوانده و دیده شده. آیا از مردم سمنان بازخوردی دریافت کردهاید؟
دو سال قبل، خانم مصطفوی از حفظ آثار با من تماس گرفت و گفت فلانی چرا این کتاب را ندادید تا استان چاپش کند؟ اصرار کرد که باید برای ما بنویسی و قراری گذاشت تا با سرهنگ سلامی نشستی داشته باشیم. اصرار را که دیدم، پذیرفتم. از ملایر به همدان رفتم. به بنیاد حفظ آثار رفتم و گفتم با خانم مصطفوی کار دارم. گفتند اینجا چنین شخصی نداریم. گفتم سرهنگ سلامی؟ گفتند چند سال قبل بازنشسته شده است!
از کجا با من تماس میگیرید؟
با خانم مصطفوی تماس گرفتم و گفتم کجایید؟ گفتند مرکز ما کنار مصلاست. وقتی به مصلی رسیدم دوباره زنگ زدم؛ خانم مصطفوی گفت بپیچید سمت راست! سمت راست بیابان بود! آنجا بود که پرسیدم شما از کجا با من تماس گرفتهاید؟ و تازه فهمیدم منظورشان از استان، سمنان بوده است! خلاصه قرار بر نوشتن شد و حاصلش کتاب «خیمههای قومس»
تنها اردوگاهی که اسرایش در خیمه بودند، همین اردوگاه سمنان بود.
مرآت: کار ویژه شما به عنوان یک اسیربان چه بود؟
اوایل که به سمنان آمدم یک سرباز معمولی بودم. چادرها را جابجا میکردیم و... اما یکبار گزارشی نوشتم. تقریبا خط بدی نداشتم! از آن پس، به من گفتند که کارهای اداری اردوگاه را انجام بدهم. این کار باعث میشد که من با اسرا ارتباط بگیرم؛ چون مثلا لازم بود آمار بگیرم؛ آمار اسرای مریض، خاطی، شورشی و... خودم هم عمدا برای خودم کار درست میکردم که بروم بین اسرا!
من آنجا بیماری گال گرفتم و به شدت مریض شدم. اسرا هم اهل رعایت بهداشت نبودند. یکی از دوستان آزاده و جانباز به من میگفت چرا اینها را نوشتی؟ گفتم این داستانها مربوط به سی و چند سال قبل است. واقعیت این است که آن سالها ما در خانه خودمان هم مشکل بهداشت داشتیم! چرا واقعیت را ننویسم یا دروغ بنویسم؟ به قول اخوان که میگوید «کره اسب سرخیال ما سه کرت تا سحر زایید! در کدامین عهد بودهست اینچنین یا آنچنان بنویس!»
به شما که جوان هستید هم میگویم، جنگ پدیده بسیار منفوری است.
از اسرا عربی یاد میگرفتیم
مرآت: شما با اسرای ناهمزبان چطور ارتباط برقرار میکردید؟
من درس طلبگی خوانده بودم و عربیام نسبتا بد نبود اما آنچه که ما بلد بودیم، چندان به درد ارتباط نمیخورد. ما عربی را از خود اسرا یاد میگرفتیم. تعداد زیادی از اسرا هم کرد بودند و میتوانستیم با آنها ارتباط برقرار کنیم. تعداد کمی هم فارسی بلد بودند.
مرآت: از کشوری جز عراق هم اسیر دیدید؟
بودند اما نه چشمگیر. یادم هست 8 یا 9 اسیر مصری و 4 یا 5 اسیر سودانی. اینها برای کارگری آمده بودند و در واقع مزدور بودند.
اسرا آدمهای چندان باانگیزهای نبودند
مرآت: شما موفق شدهاید نمای نزدیکِ پسِ جنگِ کسانی که به ایران هجوم آورده بودند را ببینید. در سمت دیگر ماجرا، شما رزمندگان ما را هم دیدهاید؛ جوانانی که جوانیشان را در جنگ گذراندند. فارغ از شعارها، به جنگ آمدههای دشمن چه فرقی با رزمندههای ما داشتند؟
من در یکی از کتابهایم نوشتهام که وقتی یکی از اسرا به خاطر یک سیبزمینی میخواست رفیقش را بکشد، یا وقتی کسی به خاطر یک سیگار، دیگری را لو میدهد میتوان به سمبلها پی برد. ما تعدادی امربر داشتیم که اگر یک نخ سیگار به آنها میدادیم، همه کار میکردند! آنها جسارتی که یک قوم باید داشته باشد، نداشتند. آدمهای چندان باانگیزهای نبودند.
یکی از روزنامهها همین را تیتر کرده بود! من انتقاد کردم. خود خواننده باید به این درک برسد که آنها چگونه آدمهایی بودند. عراق 20 میلیون جمعیت داشت و از آنها 72 هزار اسیر گرفتیم اما جمعیت ایران 30 میلیون بود و آنها 45 هزار اسیر از ما گرفتند. همین، خیلی چیزها را روشن میکند.
مرآت: در حال حاضر مشغول نوشتن اثر دیگری هستید؟
بله؛ خاطرات خودم را مینویسم و به طور خاص داستان زندگی یک دکتر عراقی را. «خرداد که میشود» شامل 29 داستان کوتاه است اما این داستان، یک داستان حدودا دویست صفحهایِ یکپارچه است. به دنبال یک آدم دلسوز و ناشر خوب میگردم.
نه حسرتی دارم، نه آرزویی!
مرآت: بزرگترین حسرت زندگی شما چیست؟
هم تمام زندگیام حسرت است و هم هیچ حسرتی ندارم. میدانم که گذشته بازنمیگردد و عنوان کردن خیلی چیزها سودی ندارد. آرزویی ندارم. آرزو نداشتن، آدمِ قانع میسازد. فقط امیدوارم کارهایی که کردهام به بخشی از تاریخ این مملکت کمک کرده باشد. در ایران، کسی به نام مرتضی سرهنگی هم نوشتههایی درباره اسرا دارد اما چندان با اسرا در ارتباط نبوده است؛ ضمن این که زیاد شعار میدهد.
بهره هوشی جوانان امروز، بسیار بالاست و نمیتوان فریبشان داد. اگر برای جوانان، دروغ بنویسیم، خودشان حقیقت را کشف میکنند و هر اسمی بخواهند روی آن میگذارند. آنگاه خودشان به بخشهایی از حقایق رنگ و لعاب میدهند و به ما بیاعتماد میشوند. حذف کردن مطلبی به بهانه حفظ امنیت ملی، با دروغگویی تفاوت دارد. من هم به پیشنهاد دوستان یکی دو مورد را از کتابم حذف کردم و بهتر بود بیان نشود.
من با غرض و مرض، چیزی به تاریخ اضافه نکردم.
سمنان را شهری آرام و دوستداشتنی یافتم
مرآت: اگر روزی دوباره به سمنان بازگردید، دوست دارید با چه چیزی مواجه شوید؟
خیلی دوست دارم به سمنان بازگردم. یکی دوبار هم به برخی از مسئولان گفتهام که دلم میخواهد به آن اردوگاه بروم و ببینم چیزی از آن باقی مانده یا خیر؛ حتی یک بخش کوچک... سمنان را در مجموع شهری آرام و دوستداشتنی یافتم. یادم هست یکبار از کنار جایی گذشتیم که نرده داشت و دار و درخت؛ و بسیار آرام بود! پرسیدیم اینجا کجاست؟ گفتند دادگستری! با خودمان گفتیم چرا دادگستری شهرهای ما اینگونه نیست؟(میخندد)
فکر نمیکنم الان هم اوضاع مثل دیگر شهرها آشفته شده باشد. بازاری هم داشت و مسجدی که دوست دارم دوباره ببینمش. آدمهای تحصیلکرده زیادی هم در سمنان زندگی میکردند؛ آن هم در سالهایی که لیسانس مدرک مهمی بود. البته این را بگویم که به ما بسیار بد میگذشت و سخت میگذشت. مثل اکنون امکانات نبود؛ تلفن و کولر هم نداشتیم. دلمان هم برای مادرمان تنگ میشد! درست به اندازه شما.
مرآت: به گمانم آن روزها انسانها صبورتر هم بودند.
صبور و صمیمی. کسی دنبال لوح و مدال نبود. یک استوار بود که دو ماه به زن و بچهاش سر نزده بود. کار میکردند و هیچ گلایهای هم نمیکردند. تلفن هم نبود که تماس بگیرند.
مرآت: جناب صارمی! مصاحبت با شما برای من ارزشمند بود. امیدوارم روزی شما را در سمنان ملاقات کنیم.
من هم از این گفتگو خرسند شدم و مشتاقم که روزی به سمنان سفر کنم.
انتهای پیام/
منبع: دانا
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.dana.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «دانا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۵۳۷۷۲۷۲ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
با ایمان به شعار ما میتوانیم بر همه مشکلات غلبه خواهیم کرد/ دشمن میخواهد با شبهات علمی و شهوت عملی، ایمان و امید جوانان را هدف قرار دهد
به گزارش حوزه سیاست خبرگزاری تقریب، حجت الاسلام و المسلمین سید ابراهیم رئیسی ظهر امروز پنجشنبه در اجتماع باشکوه مردم سمنان با قدردانی از استقبال گرم مردم تصریح کرد: باور بنده این است که این استقبال مردم نشانه عشق به انقلاب، نظام، ولایت و ارزشهاست و مبحت آنها به بنده نیز صرفا به عنوان یک خدمتگزار و سرباز ولایت است و بنده این محبت و حضور مردم را برای خود مسئولیتآور میدانم.
رئیس جمهور برخورداری از فرهنگ غنی، علم، ایمان و دلدادگی به دین را از ویژگیهای تمدنی و تاریخی مردم سمنان برشمرد و افزود: مردم سمنان مردمی باایمان و امیدوار هستند؛ دو اصلی که همواره از سوی رهبر معظم انقلاب اسلامی نیز برای انسانهای سالک و دلداده به انقلاب محوری عنوان شده است. دشمن تلاش میکند با روشهای مختلف، با ایجاد و گسترش شبهات علمی و شهوت عملی، ایمان و امید جوانان ما به عنوان دو رکن اساسی برای موفقیت و پیشرفت را هدف قرار دهد، اما امروز شاهدیم که به رغم خواست دشمن و با همت و تلاش همین جوانان و حمایت دولت 8 هزار و 400 واحد تولیدی راکد احیا شده است.
رئیسی با اشاره به نهضت تکمیل طرحهای نیمهتمام، رسیدگی به مشکلات در حوزههای آب، برق، جاده، درمان و دیگر بخشها را وجه اصلی همت و تلاش دولت مردمی برشمرد و اظهار داشت: دولت مردمی در مواجهه با مشکلات از کنار آنها عبور نمیکند، بلکه برای آن مشکل چارهاندیشی و برای رفع آن تلاش میکند. از صبح امروز تا کنون پیگیر کیفیت اجرای مصوبات سفر اول دولت به سمنان بودیم و از جمله از نیروگاه سیکل ترکیبی، خط انتقال آب و نیروگاه تجدیدپذیر بازدید و بخشهای جدید آن را افتتاح کردیم.
رئیس جمهور همچنین با بیان اینکه رفع دغدغه مردم در زمینه مسکن نیز از دیگر برنامههای دولت است، به افتتاح 2 هزار واحد مسکونی در جریان این سفر اشاره کرد و با بیان اینکه 19 هزار واحد مسکونی دیگر نیز در استان در دست ساخت است، تصریح کرد: امروز شاهد آن هستیم که نرخ بیکاری در استان به شکل قابل توجهی کاهش یافته و با فعال شدن تولید در عرصههای مختلف صنعتی، معدنی، کشاورزی و دیگر عرصهها اشتغال رونق گرفته است.
رئیسی با بیان اینکه دولت به خدمتگزاری برای شما مردم افتخار کرده و با اتکا به شعار «ما میتوانیم» شبانهروزی به دنبال حل مشکلات است، خاطرنشان کرد: همانطور که عملیات «وعده صادق» با تلاش رزمندگان و مجاهدان ما در سنگر مبارزه با دشمن تحقق یافت در سنگر تولید نیز با دنیایی از امید و ایمان حرکت کرده و با باور ما میتوانیم همه مشکلات را حل خواهیم کرد.
رئیس جمهور تاکید کرد: دیروز برخی میگفتند روی موشکها شعار مرگ بر اسرائیل ننویسیم را که باعث حساسیت دشمن میشود، اما امروز موشکهای ما به قلب دشمن فرود میآید تا آنها را متوجه جنایات و نسلکشیهایشان کند؛ یقین داریم همانگونه که رهبری معظم انقلاب اسلامی به ما آموختند، در همه عرصههای اقتصادی، سیاسی، نظامی و امنیتی میتوانیم بر مشکلات غلبه کنیم.