کدام رویکرد فلسفی برای دانشگاه ایرانی شفابخش است؟
تاریخ انتشار: ۲۲ مهر ۱۳۹۸ | کد خبر: ۲۵۴۶۳۰۷۲
هفتمین نشست از مجموعه نشستهای«فرهنگ و دانشگاه» امروز، 22 مهر ماه در سرای کتاب برگزار شد. مهسا رمضانی
گروه اندیشه:
در هفتمین نشست از مجموعه نشستهای«فرهنگ و دانشگاه»، کتاب« فلسفه دانشگاه» که به کوشش رضا ماحوزی تدوین و به همت پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی منتشر شده، به نقد و بررسی گذاشته شد.
محمدرضا حسینی بهشتی، استاد فلسفه دانشگاه تهران، احسان شریعتی، استاد و پژوهشگر فلسفه و رضا ماحوزی، عضو هیات علمی پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی از جمله سخنرانان این نشست بودند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
کتاب «فلسفه دانشگاه» با مقدمه منوچهر آشتیانی و با آثاری از خسرو باقری، کریم مجتهدی، غلامرضا ذاکرصالحی، میثم سفیدخوش، علی پایا، رضا ماحوزی و شماری از پژوهشگران و اندیشمندان حوزه فلسفه کوشیده تا فتح بابی در ارائه نگاهی فلسفی به دانشگاه باشد.
ماحوزی: پرداخت به فلسفه دانشگاه ضرورت دارد
دکتر رضا ماحوزی معتقد است که اوایل سده نوزدهم، فلسفه تاریخی ترین نقش خود را ایفا کرده و توانسته به سیاستگذاری اجتماعی ورود کند و در این دوره است که استقلال دانشگاه به عنوان یکی از شاخص های خردمندی مطرح می شود اما از قرن بیستم است که به تدریج به نوعی به حاشیه رانده شدن دانشگاه را در ساحت های مختلف شاهد هستیم.
وی باز شدن مجالی برای علوم اجتماعی، تشکیک در علم نابی که فلسفه مدعی آن بود، غلبه گفتمان اقتصاد آزاد، و تردید در عقل مدرن را از جمله این به حاشیه رفتن فلسفه در قرن بیستم دانست.
به باور او، دانشگاه هایی که به سبک جدید ایجاد می شوند، تحت سیطره گفتمان آمریکایی سمت و سویی بازار آزادی پیدا کرده اند. در این فضا است که برخی از فیلسوفان از درون و بیرون آکادمی عدم استقلال دانشگاه را فریاد زده و خواستار بازگشت به استقلال دانشگاه در قرن نوزدهم شدند.
او عنوان کرد که از نیمه دوم قرن بیستم است که افرادی همچون دریدا، گادامر و هابر ماس، از آنجا تحت تاثیر دیدگاه های رهایی بخشی بودند، کار ویژه جدیدی را برای دانشگاه تعریف کردند و آن تربیت انسان جدید با توجه کثرت گرایی های دنیای امروز بود.
او در ادامه بر کتاب و دغدغه ای که از تدوین آن داشته متمرکز شد و عنوان کرد که کتاب « فلسفه دانشگاه»، نتیجه 7-8 نشست در باب دانشگاه است و سعی شده تا ضمن بررسی ادبیات حاکم بر آکادمی در جهان به نظام آکادمی در ایران نیز پرداخته شود.
ماحوزی عنوان کرد که در این کتاب کوشیده شده تا به سه پرسش اساسی پاسخ داده شود:
نخست آنکه آیا در این 8-9 دهه که از عمر دانشگاه در ایران می گذرد، توانسته ایم نیم نگاهی به تاملات فلسفی در باب دانشگاه داشته باشیم؟
دوم آنکه، با توجه به شرایط فعلی و مسائلی که امروز دانشگاه با مواجهه است اعم از کمیت گرایی، مدرک گرایی و ... آیا ضرورت دارد که به مقوله ای با عنوان فلسفه دانشگاه بپردازیم؟
و سوم اینکه متناسب با ساخت فرهنگی، اجتماعی و حتی دیوان سالاری امروز کدامین رویکرد فلسفی می تواند برای دانشگاه ایرانی نسخه ای شفابخش باشد؟
احسان شریعتی: حیات فکری، جدلی و علمی در دانشگاه های ما غایب است
احسان شریعتی، نفس تدوین چنین اثری در باب دانشگاه را مغتنم شمرد و معتقد است که کتاب «فلسفه دانشگاه» بحث تازه ای را درباره رسالت دانشگاه و ماهیت آن از نظرگاهی فلسفی باز کرده است، موضوعی که کمتر در جامعه ما به آن پرداخته شده است.
به باور او، علیرغم اینکه کتاب کوشیده تا ماهیت دانشگاه و فلسفه آن را به تامل بگذارد اما میان بخش هایی که در کنار هم چیده شده، نتوانسته دیالوگی ایجاد کند. او همچنین عنوان کرد که مفاهیم مرکزی در کتاب «فلسفه دانشگاه» به درستی منتقل نشده و غلط های تایپی بسیاری در کتاب به چشم می خورد و بر ویراستاری مجدد آن تاکید کرد.
احسان شریعتی از نظر محتوایی نیز به مقاله دکتر عبدالکریمی که در این کتاب منتشر شده است، متمرکز شد و معتقد است که دیدگاه هایدگر در خصوص دانشگاه در این بخش به شکل صریح و روشنی منتقل نشده است.
او در ادامه بر بخش دوم کتاب که به وضعیت دانشگاه در ایران اختصاص دارد، پرداخت و عنوان کرد که شکلگیری دانشگاه و مدرنیته در ایران برخلاف اروپا و غرب در تدوام هم نبوده اند. به زعم او، مدرنیته به صورتی منقطع و آمرانه در جامعه ما مستقر شد و نتوانست مدل معرفتی و انسان تازه بیافریند.
شریعتی از دو دپارتمان فلسفه اسلامی و فلسفه غرب در سیستم دانشگاهی و عدم ارتباط و دیالوگ بین آنها نیز سخن گفت و معتقد است که این دو چون صورت بندی های متفاوتی دارند، نتوانسته اند با هم وارد گفت وگو شوند.
او همچنین عنوان کرد که در دانشگاه های ما بحث علمی میان اساتید و دانشجویان آن چنان که باید در نمی گیرد و حیات فکری پویایی دیده نمی شود و به تعبیری حیات فکری، جدلی و علمی در دانشگاه های ما غایب است و تاکید کرد که ما نتوانسته ایم مساله محور باشیم و چشم انداز تعریف کنیم و دانشگاه های ما صرفا به یک کارخانه مدرک سازی تقلیل پیدا کرده اند.
او در پایان افزود کتاب در نهایت راه حلی برای برون رفت دانشگاه از وضعیت نه چندان مطلوبی که در آن به سر می برد، ارائه نمی کند و به نمی دانم سقراطی بسنده می کند.
محمد رضا بهشتی: اختلال در نهاد دانشگاه می تواند، نشان از اختلال بزرگتری باشد
محمد رضا بهشتی نیز همچون احسان شریعتی بر اغلاط تایپی کتاب، عدم انتقال صحیح مفاهیم مرکزی و شتاب زدگی در تدوین آن اشاره و تاکید کرد که ترجمه ها و معادل سازی ها به درستی صورت نگرفته است و نیاز به ویرایش و بررسی مجدد دارد.
او همچنین بر مقاله ای که به دیدگاه هایدگر اختصاص داشت، ارجاع داد و عنوان کرد که به نظر می رسد که در این مقاله مفاهیم محوری هایدگر در مورد دانشگاه ارائه نشده و به چند جمله هایدگر در مورد دانشگاه بسنده شده است.
بهشتی، در ادامه بر بخش دوم کتاب متمرکز شد و معتقد است از آنجا که این بخش به وضعیت دانشگاه در ایران می پردازد به مراتب از بخش اول کتاب که به ارائه دیدگاه فلاسفه در مورد دانشگاه اختصاص یافته، مهم تر است.
او در ادامه تاکید کرد که باید از خود بپرسیم که دانشگاه یعنی چه؟ و چرا کارکرد آن در جامعه ما با فراز و فرود و اختلال همراه بود است. آیا این پریشانی ای که در نهاد دانشگاهی به چشم می خورد صرفا مربوط به نهاد دانشگاه است یا با پریشانی بنیادی تری مواجه هستیم؟
به زعم او، پریشان مندی هویت دانشگاهی بخشی از یک کل است و اختلال در این نهاد، می تواند نشانی از یک اختلال بزرگتر در هویت فرهنگی ما باشد و معتقد است در خصوص دانشگاه ما با یک مساله انسان شناسانه رو به رو هستیم.
بهشتی در ادامه راه حل برای برون رفت از وضعیتی که دانشگاه در آن به سر می برد در پاسخ به دو پرسش محوری دید؛ نخست، من کی هستم؟ و دوم اینکه چه چیزی می خواهم؟
او پاسخ به این دو پرسش را تبیین کنده نسبت ما با جهان پیرامون مان دانست و معتقد است که از رهگذر پاسخ به این پرسش ها است که می توان به فلسفه ای در مورد دانشگاه رسید و تاکید کرد که کتاب با این پرسش ها فاصله بسیار دارد.
منبع: ایران آنلاین
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت ion.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایران آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۵۴۶۳۰۷۲ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
چاپ پنجمین جلد مجموعه تاریخ ایرانزمین درباره طاهریان و آل بویه
به گزارش خبرنگار مهر، کتاب «نخستین دولتهای ایرانی پس از اسلام؛ طاهریان تا آل بویه» نوشته محسن جعفری بهتازگی توسط انتشارات ققنوس منتشر و راهی بازار نشر شده است. اینکتاب پنجمینعنوان از مجموعه «تاریخ ایرانزمین» است که اینناشر چاپ میکند که تاکنون کتابهای «ایران در سپیدهدمان تاریخ»، «هخامنشیان فرمانروایان جهان باستان»، «اشکانیان؛ فرمانروایان فراموششده» و «ساسانیان فرمانروایان ایرانشهر» در قالب آن منتشر شدهاند.
طرح اولیه مجموعه مورد اشاره شامل ۱۰ عنوان کتاب کمحجم بوده که تاریخ ایران را از دوران پیش از تاریخ تا انقلاب مشروطه را پوشش دهند. هدف اصلی از نگارش و انتشار مجموعه «تاریخ ایرانزمین» هم این است که پلی بین علاقهمندان غیردانشگاهی و کتابهای پژوهشی دانشگاهی، تاریخخوانی و تاریخدانی باشد. محسن جعفری میگوید مشکلاتی از جمله وجود کتابهای زیاد شبهتاریخی باعث شدهاند بهفکر تهیه و تدوین اینمجموعه بیافتد. او میگوید صدها عنوان کتاب درباره تاریخ ایران وجود دارد و هرسال دهها عنوان کتاب تازه نیز منتشر میشود اما کتابهای آسانفهم و علمی که به کار خوانندگان عادی و دانشگاهی بیایند در بازار کتاب کشور بسیار کمیاباند.
کتابهای شبهتاریخی هم به بیان جعفری با هدف سودآوری و کیفیت پایین منتشر شده و میشوند و نویسندگانشان اغلب تحصیلات دانشگاهی مرتبط با تاریخ و فرهنگ ایران ندارند و بدون آشنایی با روشهای پژوهش تاریخی فقط به قیچیکردن و چسباندن نوشتههای تاریخی از هر منبع در دسترس میپردازند.
در کتاب «نخستین دولتهای ایرانی پس از اسلام» صحبت از این است که فتوحات مسلمانان در قرن هفتم میلادی از رویدادهای مهم و تاثیرگذار تاریخ جهان بود. آنها در مدت کوتاهی دو امپراتوری ساسانی و روم شرقی (بیزانس) را شکست دادند و از خراسان تا مراکش را به تصرف درآوردند. پس از پیامبر، بیشتر خلیفههای عرب با سیاست کوچاندن اعراب، به سرزمین های تصرف شده و تحقیر فرهنگی شکست خوردگان زمینه گسترش زبان و فرهنگ عربی را فراهم آوردند. در نتیجه این سیاست مردم تمدن های باستانی سرزمین های پهناور بین اقیانوس اطلس تا اروندرود هویت فرهنگی کهن خود را از دست دادند و از نظر زبانی و فرهنگی عرب شدند.
ایران تنها تمدن کهنی بود که در ۲ سده نخست پس از اسلام بخشی از قلمرو خلافت بود اما امروز بخشی از «جهان عرب محسوب نمیشود. چون ایرانیان پیوندهای استواری با هویت باستانی خود داشتند و فارسی زبان اداری، آموزشی و فرهنگی آنان بود. همینواقعیت باعث شکلگیری سوالات جالب و مهمی میشود؛ ازجمله اینکه چه شد ایرانیان دین اسلام را پذیرفتند ولی زبان و فرهنگ عربی را نپذیرفتند؟ یا اینکه فرهنگ ایرانی چگونه مقابل فرهنگ عربی دوام آورد و خود را با ارزش ها و آموزه های اسلامی سازگار کرد؟ سوالات دیگری که در اینبحث به چشم میآیند از اینقرارند: زبان فارسی چگونه خود را از زیر سایه سنگین زبان عربی بیرون کشید و به یکی از زبان های ادبی مهم جهان تبدیل شد؟ و چه عوامل سیاسی و فرهنگی سبب شدند ایرانیان ایرانی بمانند در حالی که دیگر اقوام باستانی در عراق و سوریه و شمال آفریقا، عرب شدند؟
محسن جعفری در «نخستین دولتهای ایرانی پس از اسلام» در پی پاسخ به چنینسوالاتی بوده است.
کتاب پیشرو ۹ فصل اصلی دارد که بهترتیب عبارتاند از: «ایرانزمین در قلمرو خلافت»، «طاهریان، نخستین دولت ایرانی پس از اسلام»، «صفاریان، رویگرزادگان سیستانی»، «سامانیان و رنسانس فرهنگی ایرانزمین»، «زیاریان، جنگاوران ناکام»، «آل بویه، شیعیانی از دیلم»، «زبان فارسی نو (دَری)، از پیدایش تا شکوفایی»، «فرهنگ و تمدن ایرانی در دوره نخستین دولتهای ایرانی» و «معماری و هنر در دوره نخستین دولتهای ایرانی».
در قسمتی از اینکتاب میخوانیم:
این رابطه شکننده تا تصرف نیشابور و پایان کار دولت طاهری در سال ۲۵۹ ه.ق ادامه داشت. در نیشابور برخی عالمان دینی و بزرگان شهر از یعقوب فرمان خلیفه را خواستند، ولی او در پاسخ شمشیرش را به آنان نشان داد و پاسخ داد: «امیرالمومنین را به بغداد نه اینتیغ نشاندست؟ ... مرا بدین جایگاه نیز هم اینتیغ نشاند عهد من و آنِ امیرالمومنین یکی است.» (همان ۲۲۵) با اینهمه او میدانست با فرمان خلیفه آسانتر میتواند بر خراسان فرمانروایی کند. بنابراین نمایندگانی به بغداد فرستاد و با توضیح ناتوانی محمدبنطاهر فرمان امیری خراسان را از خلیفه خواستند، ولی خلیفه عباسی از تایید اقدام یعقوب خودداری کرد و به او فرمان داد از خراسان عقبنشینی کند. (طبری ۱۳۸۰، ج ۱۵، ۶۴۴۰)
یعقوب اعتنایی به فرمان خلیفه نکرد و به جنگ طبرستان رفت. او پس از ماهها جنگ فرسایشی و بینتیجه زخمخورده و خشمگین به خراسان بازگشت و در آنجا فهمید معتمد عباسی توطئهای خطرناک برضد وی طراحی کرده است. کارگزاران عباسی حاجیان خراسان، ری، طبرستان و گرگان را گرد آورده و نامهای از خلیفه برای آنها خوانده بودند که در آن تصرف خراسان را نامشروع خوانده بود و از حاجیان خراسانی خواسته بود از یعقوب بیزاری بجویند (همان، ۶۴۴۵)
اینکتاب با ۱۴۴ صفحه، شمارگان هزار و ۱۰۰ نسخه و قیمت ۱۸۰ هزار تومان منتشر شده است.
کد خبر 6081297 صادق وفایی