دفاع مقدس؛ تقویت اقتدار و خودباوری ملی
تاریخ انتشار: ۲۵ مهر ۱۳۹۸ | کد خبر: ۲۵۴۸۹۷۴۴
به گزارش گروه اطلاع رسانی ایرنا؛ هشت سال دفاع مقدس یکی از درخشان ترین عرصه های دفاع محسوب می شود؛ هنگامه ای که ملت ایران در اتحادی بی نظیر و یکپارچه به مصاف با دشمن متجاوز رفتند و برای حفظ و پاسداری از خاک وطن، سراسر عشق، ایثار و شجاعت شدند، پس از پایان جنگ نیز مجاهدانی از تبار شهیدان برای دفاع از اسلام و حریم اهل بیت(ع) در قامت مدافعان حرم در جنگ با اندیشه های افراطی و تکفیری، جامه برازنده شهادت را بر تن کردند و تحسین جهانیان را برانگیختند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
خودباوری رزمندگان در دفاع مقدس نگینی درخشان در تاریخ ادبیات جنگ ایران
شجاعت و اراده راسخ رزمندگان در جنگ تحمیلی از جمله مهم ترین راهبردها در دفاع مقدس محسوب می شود؛ ایثارگرانی که همچون نگینی درخشان در ادبیات جنگ ایران می درخشند. بنابراین لازم است تا امروزه نیز با بیان ناگفتههای آن حماسه ها به آگاهسازی نسل جوان پرداخت.
روزنامه جوان با درج مطلبی با عنوان خوشنویس اعلامیه شهدا خودش هم شهید شد، به گفت و گو با خواهر شهید پرداخت و آورد: گفتوگویمان با معصومه کریمی، مادر شهید علیرضا زیبرم و روایت زندگیاش در صفحات ایثار و مقاومت روزنامه «جوان» مقدمات آشنایی ما با خانواده شهید مفقودالاثر عباسعلی مولایی را فراهم کرد، چراکه خواهر شهید مولایی، عروس خانواده شهید زیبرم است. شهید مولایی هنرمند خطاطی بود که در بخشهای فرهنگی فعالیت میکرد. سپس رخت رزم پوشید و در روزهای منتهی به عملیات خیبر در سه راهی شهادت مفقودالاثر و بعد از ۱۵ سال پیکرش تفحص شد و به آغوش خانواده برگشت. برای آشنایی با سیره و زندگی این شهید هنرمند با زهرا مولایی خواهرش همکلام شدیم. روایتهای خواهر شهید را پیشرو دارید.
خواهر شهید مولایی همچنین افزود: ما اهل رباط کریم شهریار و پنج برادر و دو خواهر هستیم. زمان انقلاب ۱۳سال داشتم. همراه با پدر و مادرم به راهپیمایی میرفتیم. هر جا راهپیمایی بود ما هم شرکت میکردیم. رباط کریم یا تهران. قبل از انقلاب زمانی که ما سن و سال کمی داشتیم خیلی مشتاق بودیم در خانه تلویزیون داشته باشیم، اما پدرم مخالفت میکرد و میگفت تا انقلاب با رهبری امام خمینی (ره) به پیروزی نرسیده، آوردن تلویزیون به خانه حرام است. تا برنامههای تلویزیون اسلامی نشود، برایتان تلویزیون نمیخرم. همزمان با ورود امام در ۱۲ بهمن ماه سال ۵۷ از پاریس به تهران، تلویزیون به خانه ما آمد. از همان تلویزیونهای قدیمی کمددار. پدرم به مناسبت ورود امام به جای خریدن شیرینی، تلویزیون خرید و گفت بچهها حالا هر چقدر دوست دارید تلویزیون نگاه کنید. پدرم بسیار مقید بود و همیشه به ما میگفت وقت اذان ظهر رادیو را روشن کنید تا صدای اذان در خانه بپیچد. در این فاصله خودش هم از باغ به سمت خانه میآمد و بدون خوردن ناهار یا استراحت راهی مسجد میشد. مسیر باغ تا مسجد مسافت زیادی بود، اما ایشان این مسیر را به خاطر شرکت در نماز جماعت طی میکرد. دیدن این رفتار پدر و مادرمان خود به خود روی رفتار و تربیت ما تأثیر داشت. ما خیلی به والدینمان احترام میگذاشتیم. پیروی از صحبتهای پدر برای ما واجب بود.
این روزنامه در مطلبی دیگر با عنوان بینش و مطالعه عمیق از شهید خلیفه یک رزمنده آگاه ساخته بود، آورد: یادداشتهای شهید مهرداد خلیفه از اوضاع جبهه یکی از مستندات ارزشمند از تاریخ دفاع مقدس است. شهید خلیفه خاطرات روزمرهاش از جبهه را مینوشت و با دقت و جزئیات از کارهای روزانهاش هم یادداشت برمیداشت. شهید خلیفه دست به قلم و اهل مطالعه بود. فرزاد خلیفه برادر کوچکترش در گفتگو با «جوان» در خصوص مهرداد میگوید که هنوز زندگیاش تحت تأثیر اوست. گفتوگوی ما با برادر شهید، نکات باارزش زیادی از زندگی شهید خلیفه را بیان میکند.
فرزاد خلیفه درباره شهید و خانواده خود اظهار داشت: مهرداد متولد ۱۳۴۰ در منطقه سلسبیل تهران بود. ما اصالتاً آذربایجانی هستیم و پدرم نظامی بود و به دلیل شغلش ساکن تهران شده بودیم. زمانی که میخواستند مراسم نامگذاری برادرم را انجام دهند صاحبخانه با دیدن کفشهای زیادی که پشت در خانهمان بود، از روی عصبانیت چراغ خانه را خاموش میکند. همان موقع بزرگی از فامیل مشغول اذان گفتن در گوش مهرداد بود. پدرم از این کار خیلی عصبانی میشود و بلوایی در میگیرد. بعدها پدرم به من گفت فردای آن روز تصمیم گرفتم حتماً خانهای بگیرم تا بچههایم دیگر در خانه مستأجری به دنیا نیایند و اینکه میدانستم داغ این بچه را میبینم. چون ما چراغ به روی بچه خاموش کردن را بد میدانیم. به همین دلیل روزی که خبر شهادت مهرداد را آوردند پدرم خیلی آرام گوشهای نشسته بود و گفت چیزی که فکر میکردم بالاخره اتفاق افتاد. مهرداد در محیطی به شدت مذهبی بزرگ نشد. یک خانواده معمولی بودیم. نکته اینجاست که آدمهای خوبی به منزلمان رفتوآمد میکردند. آدمهایی که بخشی به مهرداد و برادر دیگرم فرهاد مطالعه کردن را آموختند. پدرم بلد بود کار اقتصادی خوب انجام دهد، هر چند پس از مهرداد دیگر جانی برایش نمانده بود تا کار کند. پدرم به خاطر کارش به شهرهای مختلفی مثل قزوین، اردبیل و زنجان منتقل میشد، اما در اوج انقلاب بازنشسته شد و به کار آزاد روی آورد. ایشان تا سال ۱۳۶۵ در کارش بسیار موفق بود. آن لحظهای که در بیمارستان ارتش زنجان پدرم پیکر برادرم را دید و برگشت، من دیگر پدر را نشناختم. بعد از آن دیگر شکست. پدرم مصالح ساختمانی میفروخت و پس از آن تمام وسایلش را فروخت. پس از شهادت مهرداد، پدرم دیگر جان کار کردن نداشت. به خاطر حساسیتهای پدرم برادرهایم خواندن و نوشتن را زود یاد گرفتند.
روزنامه جمهوری اسلامی با انتشار مطلبی با عنوان عملیات غرور آفرین ثامن الائمه(ع) نوشت: گردان ۱۵۳ پیاده تیپ ۲ لشکر ۷۷ خراسان به فرماندهی سرهنگ کهتری در تاریخ ۹آبان ۱۳۵۹ ماموریت یافت که وارد عمل شود و دشمن را در ذوالفقاریه منهدم و آبادان را از محاصره نجات دهد. سرهنگ کهتری با دو گروهان و استفاده از آتش پشتیبانی توپخانه و نیروهای ژاندارمری و مردمی وارد منطقه ذوالفقاریه شد و نبرد سنگین و تن به تن میان نیروهای ایران و نیروهای متجاوز در نخلستانهای ذوالفقاریه در میگیرد. در نهایت دشمن با دادن حدود ۳۰۰نفر کشته و ۱۳۰نفر اسیر از جزیره آبادان رانده و دشمن بناچار وادار به عقب نشینی به شمال بهمنشیر میشود. در این عملیات تعدادی از نیروهای گردان ۱۵۳ به شهادت رسیدند.
به این ترتیب اولین پیروزی شیرین پس از آغاز جنگ در این روز و بنام نبرد کوی ذوالفقاریه رقم میخورد. این پیروزی آنقدر برای مردم منطقه و مسئولین شیرین جلوه کرد که نام فرمانده این گردان بر زبان خاص و عام افتاد تا جایی که برخی از اهالی بومی منطقه به یاد و افتخار این فرمانده دلیر ارتش نام فرزندان تازه به دنیا آمده خود را کهتر نهادند.
بدون شک این عملیات را میتوان اولین عملیات موفقیت آمیزی دانست که در اثر آن تقریبا تصور تصرف جزیره آبادان را از مخیله دشمن خارج ساخت و این پیروزی زمینه عملیات تکهای محدود آینده را فراهم نمود و نهایتاً منجر به طرح ریزی و اجرای عملیات ثامن الائمه(ع) توسط لشکر ۷۷ خراسان گردید.
رژیم بعثی صدام بعد از اشغال خرمشهر، محاصره آبادان را نیز برگ برندهای در دست خود تلقی میکرد و صدام گاه و بیگاه ادعا میکرد که هر موقع لازم بداند آبادان را هم تسخیر خواهد کرد. لذا محاصره آبادان از آغاز تهدیدی بالقوه و جدی برای آبادان به شمار میرفت.
منطقه عملیات ثامنالائمه(ع) در شرق رودخانه کارون و در حد فاصل شمال شهر آبادان و جنوب منطقه دارخوین قرار داشت و شامل سر پلی به وسعت حدود ۱۳۰ کیلومتر مربع میشد که در اشغال نیروهای دشمن بود. با توجه به اهمیت دو پل قصبه و حفار برای دشمن که به منزله معبر و محل اتصال عقبههای او در شرق کارون به شمار میرفت، مواضع و استحکامات فراوان و نیروی رزمی بسیاری در این دو محور مستقر بودند. آبادان از سه جهت شمال، غرب و جنوب در محاصره دشمن قرار داشت. محورهای اصلی آبادان- اهواز و آبادان- ماهشهر در دست دشمن بود. دشمن توانسته بود محور آبادان-ماهشهر را ده کیلومتر در تصرف داشته باشد و بقیه محور تا آبادان و کرانه شمالی بهمنشیر در کنترل نیروهای خودی بود.
این روزنامه با انتخاب یادداشتی با عنوان امتیازهای نابخردانه ایثار آورده است: درست ۶ ماه پیش در ایران سیلی آمد که هیچکس منتظرش نبود. اگر حضور همه مردم و سیل مهربانیشان نبود، شاید دولت همچنان با عواقب آن سیل دست و پنجه نرم میکرد! اما عدهای بیهیچ توقعی به طرف مناطق سیلزده حرکت کردند. کمکهای نقدی مردم درحالیکه خودشان نیازمند بودند، سرازیر شد و کامیونهای آکنده از پتو، لباس، غذا و دارو، به مردم مانده در سیل رسید.
حالا تصور کنیم امروز و شش ماه پس از حادثه، دولت اعلام کند قصد دارد به پاس لطف مردمی که به سیلزدهها کمک کردهاند از آنها قدردانی کند و به هر کدام مبلغی یا وامی بپردازد. پیشنهادی چندش آور و وحشتناک ... قابل پیشبینی است که چه خواهد شد! کسانی هم در صف دریافت هدیه دولت قرار خواهند گرفت. اما آنها که با عشق و میل قلبی به کمک سیلزدهها رفته بودند چه زجری خواهند کشید و عدهای که برای گرفتن عکس و جمعآوری افتخار دروغین آنجا رفته بودند چه شاد خواهند شد.
چه درد عمیقی میکشند آنها که با اخلاص و به عنوان وظیفه انسانی به کمک رفته بودند، از صف عدهای بیظرفیت...
تصور کنید سالها رفته باشید زیر آتش و دود جبهه، زیر کتک بعثیها در غربت، دوستت را تکه تکه دیده باشی، دست و پایی داده باشی، بگویند بیایید در صف یخچال و فرش ارزان قیمت بایستید میخواهیم از شما قدردانی کنیم...
بگویند بیایید مردم را در فشار بگذاریم تا جبران ایثار شما را بکنیم!
چه حالی پیدا میکنید...
کاش یک آمار علمی و واقعی گرفته میشد تا ببینند نوع امتیازهایی که برای ایثارگران در نظر گرفته میشود چه تناسبی با نیاز واقعی آنها دارد و چقدر رضایت قلبی دارند آنها!
کدام ایثارگر واقعی راضی است عدهای با استعداد و نخبه وارد دانشگاه نشوند تا فرزندانشان به ناحق جایشان را بگیرند.
کدام ایثارگر راضی است اجناسی را که دست مردم نمیرسد دریافت کنند به پاس ایثارشان!
آثار دفاع مقدس؛ ترسیم الگویی کارآمد از ایثار
تجلیل از شهیدان به ترسیم الگویی کارآمد از ایثار برای نسل جوان می انجامد تا آنها با تاسی از سیره این افراد، حافظ و پاسدار حریم وطن و آرمان های اسلامی در برابر توطئه های دشمنان باشند.
روزنامه جوان با نگاهی به کتاب «حاجت روا» با محوریت زندگی شهید مرتضی زرهرن، عنوان افتخارش ارتشی بودن و مرادش شهید صیاد بود را منتشر کرد و آورد: حضور داوطلبانه نیروهای ارتش جمهوری اسلامی در کنار دیگر نیروها در جبهه مقاومت فتنه داعش را از صفحه روزگار پاک کرد تا امنیت به کشورهای اسلامی برگردد. سرهنگ دوم مرتضی زرهرن یکی از شهدای مدافع حرم ارتشی است که زندگینامهاش در کتاب «حاجت روا» منتشر شده است. این کتاب توسط انتشارات سوره سبز و به قلم زینب گودینی به چاپ رسیده است.
«حاجت روا» در شروع تصویری از وضعیت جبههها در سوریه ارائه میدهد. نبرد با نیروهای تکفیری مسلح کار سختی بود که رزمندگان مدافع حرم باید انجام میدادند. نویسنده با استفاده از تکنیک بازگشت به گذشته، مدام میان گذشته و زمان حال شهید زرهرن در رفت و آمد است. خواننده همانطور که با شهید در وسط میدان جنگ همراه است، ناگهان با او به خاطرهای از گذشته میرود و بخشی از زندگی خانوادگیاش را میخواند.
شهید صیادشیرازی مراد و الگوی مرتضی بود. زمانی که تصویر شهادت صیاد را از تلویزیون دید اشک از چشمانش سرازیر شد. وقتی به ارتش پیوست بیشتر با شخصیت این فرمانده آشنا شد و تصمیم گرفت در پیمودن راه این شهید بهترین باشد. شهید زرهرن همیشه به ارتشی بودنش افتخار میکرد و بیش از عناوین و تشویقها و تعداد سالهای خدمت، برایش خدمت به دین، کشور و مردم در لباس ارتش اهمیت داشت. همیشه سعی میکرد سرباز خوبی برای ولایت فقیه باشد.
با وجود اینکه میدانست درجه در ارتش اولین حرف را میزند، ولی در سوریه زیر دست یک ستوان دوم تطبیقی فعالیت میکرد و هیچ اعتراضی نسبت به این موضوع نداشت. میگفت درجهها همهاش ظاهری هستند مهم معنویت و باطن آدمهاست.
شهید زرهرن دوره تکاوری را به عنوان یک نیروی زبده و ورزیده ارتش گذرانده بود و در تیپ ۲۵۸ تکاور ذوالفقار شاهرود با سمت فرماندهی پست مهندسی مشغول خدمت شد. ۱۷ سال در ارتش بیرجند، لرستان، تهران، شاهرود و بروجرد خدمت کرده بود و حالا میخواست از تجربیاتش در جبهه مقاومت استفاده کند.
شهید زرهرن نیز در وسط میدان معرکه حضور دارد و اجازه عرضاندام به تروریستها نمیدهد. او که در ۲۴ سالگی وصیتنامهاش را نوشته، خودش را برای هر اتفاقی آماده کرده است. رزمندگان در میان نیروهای دشمن محاصره شدهاند. مرتضی نیز در بینشان است. تروریستها روی سر رزمندگان آتش میریزند و میخواهند حلقه محاصره را تنگتر کنند.
مدافعان حرم، هم پیمانان با شهدای دفاع مقدس
شهدای مدافع حرم در راه حق، حقیقت و صیانت از اسلام با مقاومت خود در جبههای جهانی نشان دادند که آرمانهایی فراتر از مرزهای کشورشان را دنبال میکنند. فرزندان این آب و خاک به خاطر دفاع از حریم اهل بیت(ع) همانند سروقامتان دفاع مقدس قدم در راه مبارزه گذاشته و مردانه به مبارزه با ظلم و کفر شتافتند و جان خود را مخلصانه فدا کردند.
روزنامه جوان در مطلبی با عنوان عاشق امام حسین (ع) در ماه محرم با گلوی زخمی شهید شد، به گفت وگو با مادر شهید امنیت مرتضی کارچانی در اولین سالگرد شهادتش پرداخت و آورد: ۱۶ مهر ۹۸ اولین سالگرد شهادت مرتضی کارچانی از شهدای امنیت شهر کارچان از توابع شهرستان اراک برگزار شد. مرتضی به خاطر خدمت در ناجا از تحصیل در رشته مهندسی انصراف داد و بعد از حدود یک سال و نیم خدمت در سیستان و بلوچستان در سن ۲۴ سالگی به عنوان رئیس پلیس مبارزه با مواد مخدر شهرستان سیب و سوران استان سیستان و بلوچستان انتخاب شد. وی بعد از مدتها خدمت و نشان دادن رشادت در مأموریتهای سخت، عاقبت در ماه محرم سال ۹۷ به شهادت رسید. در واپسین روزهای هفته ناجا به سراغ رقیه صفری مادر شهید مرتضی کارچانی رفتهایم تا از سیره، منش و زندگی این شهید بیشتر بدانیم.
مادر شهید در ارتباط با شخصیت و خصوصیات شهید مرتضی کارچانی افزود: پسرم مرتضی متولد ۲۲ دی ۱۳۷۲ و فرزند اول خانواده بود. نذر کرده و هدیه امام رضا (ع) بود. پسرم تا کلاس پنجم دبستان در کارچان و مقطع راهنمایی و دبیرستان را در اراک خواند و بعد از گرفتن دیپلم در دانشگاه قبول شد. دو ترم در رشته مهندسی تحصیل کرد، اما به خاطر علاقهای که به خدمت در ناجا داشت وارد دانشگاه علوم انتظامی شد.
بعد از ازدواج برای اولین بار سال تحویل همراه با همسرم به مشهد رفتیم. در مسیر مداح کاروان به ما گفت هر کس اولین بار به حرم امام رضا (ع) مشرف میشود لحظه تحویل سال به درگاه خدا دعا کند، خدا دعایش را مستجاب میکند. من حقیقتاً زیاد بچه دوست نداشتم، اما وقتی دلم را به ضریح حضرت رضا (ع) گره زدم گفتم: «خدایا یک اولاد صالح به من بده، اگر دختر بود نامش را زهرا و اگر پسر بود نامش را رضا میگذارم» و انگشتر نامزدیام را که بسیار برایم ارزشمند بود هدیه کردم. مدتی بعد خدا به من فرزند پسری داد. میخواستم طبق وعدهای که با امام رضا (ع) داشتم، نامش را رضا بگذارم، اما چون نام عمویش هم رضا بود، نگران بودم مباحثی پیش بیاید با خود گفتم: «السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا المرتضی نامش را میگذارم مرتضی.» اینطوری هم لقب امام علی (ع) و هم امام رضا (ع) را با خود دارد و نذرم هم ادا شده است. مرتضی هر چه بزرگتر میشد، بیشتر عاشق امام رضا (ع) میشد. یک بار رفته بود زیارت امام حسین (ع). وقتی از کربلا برگشت به او گفتم مرتضی میبینی چقدر کربلا خوب است، حلاوت زیارت ارباب چه به دل مینشیند! مرتضی گفت خیلی خوب است مادر، اما هیچی برای من امام رضا (ع) نمیشود. گاهی وقتها میگویم همین ارادتش بود که بهانه شهادت مرتضایم را فراهم کرد.
منبع: ایرنا
کلیدواژه: عملیات ثامن الائمه جنگ تحمیلی عملیات خیبر روزنامه جوان
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.irna.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایرنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۵۴۸۹۷۴۴ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی: