فرار کافی نیست، باید محاکمه شوید
تاریخ انتشار: ۲۸ مهر ۱۳۹۸ | کد خبر: ۲۵۵۱۷۲۸۹
هفته گذشته دونالد ترامپ رئیس جمهور امریکا بعد از اعلام خروج نیروهای امریکا از سوریه وخیانت به کردهای این کشور، در جریان نشست دوجانبه با رئیس جمهور ایتالیا اعلام کرد که قصد دارد نظامیان امریکایی در کشورهای متعدد دیگر را هم خارج کند. به گزارش گروه سیاسی خبرگزاری دانشجو، هفته گذشته دونالد ترامپ رئیس جمهور امریکا بعد از اعلام خروج نیروهای امریکا از سوریه وخیانت به کردهای این کشور، در جریان نشست دوجانبه با رئیس جمهور ایتالیا اعلام کرد که قصد دارد نظامیان امریکایی در کشورهای متعدد دیگر را هم خارج کند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
دونالد ترامپ در توئیتی دیگر نوشت: امریکا، ۸ تریلیون دلار برای جنگیدن و پلیس بودن در خاورمیانه هزینه کرده است. هزاران نفر از سربازان فوقالعاده ما کشته یا به شدت زخمی شدهاند. میلیونها تن نیز در آنسو جان باختهاند. وی افزود: ورود به خاورمیانه، بدترین تصمیمی است که تاکنون در تاریخ کشورمان اتخاذ شده است! ما بر مبنای فرضیهای دروغین که اکنون خلاف آن ثابت شده است، یعنی تسلیحات کشتار جمعی، جنگ به راه انداختیم. هیچ اثری از این تسلیحات نبود! اکنون به آرامی و محتاطانه، ارتش و نظامیان فوق العاده خود را به خانه بازمیگردانیم. وی حضور نظامی کشورش در غرب آسیا را نادرست خواند و گفت: «جنگهای بیپایان احمقانه» برای امریکا رو به اتمام است.
ترامپ، همچنین روز پنج شنبه ۱۰ اکتبر (۱۸ مهر) هم در یک گردهمایی انتخاباتی ۲۰۲۰ گفت که زمان آن فرا رسیده تا سربازان امریکایی از افغانستان خارج شوند. ترامپ تأکید کرد: «قرار بود که ما برای یک مدت کوتاهی در افغانستان باشیم. نزدیک به ۱۹ سال میشود که در آنجا (افغانستان) حضور داریم. زمان آن فرا رسیده است که آنها (سربازان امریکایی) به خانههای شان برگردند.» وی مدعی شد که امریکا در حال حاضر ۱۴ هزار سرباز در افغانستان دارد که این سربازان در بخشهای آموزش و مشورت دهی سربازان افغان فعالیت دارند. مواضع اخیر ترامپ و طرح فرار امریکا از منطقه در واقع اعلام شکست «طرح خاورمیانه بزرگ» است که امریکاییها به بهانه حادثه ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ (۲۰ شهریور ۱۳۸۰) بر مردم منطقه تحمیل وطی آن در طول ۲۰ سال گذشته منطقه غرب آسیا را درگیر جنگهای خانمان براندازی کرده و علاوه بر کشته وزخمی شدن بیش ۵۰ هزار امریکایی و هزینه کرد بیش از ۸ تریلیون دلاری برای امریکا، میلیونها کشته وآواره و دهها هزار میلیارد دلار هزینه را نیز بر مردم وکشورهای منطقه تحمیل کردهاند.
این طرح که پس از ناکامی امریکا در مهار وشکست انقلاب اسلامی و باهدف جلوگیری از گسترش نفوذ آن در منطقه به اجرا درآمد، طرح شومی بود که به جهت حفظ استیلای ایالات متحده در قرن ۲۱ میلادی طراحی و از مدتها قبل در مراکز تصمیمگیری این کشور روی آن کار شده بود. این طرح چند هدف اساسی را دنبال میکرد:
۱-مهار وشکست انقلاب اسلامی وجلوگیری از گسترش نفوذ آن در منطقه
۲-تضمین امنیت رژیم صهیونیستی و پیشبرد فرآیند صلح میان اعراب واسرائیل
۳-تأمین امنیت صدور نفت برای غرب
۴-تغییر در کشورهای منطقه تحت عنوان مدرنکردن جوامع اسلامی از طریق اشاعه فرهنگ غربی، بهویژه در میان نسل جوان
طرح خاورمیانه بزرگ در نظر داشت تا کشورهای عربی منطقه خاورمیانه، ترکیه، ایران، پاکستان، کشورهای مسلمان قفقاز و رژیم صهیونیستی را در یک نظام اقتصاد آزاد به بلوکی با محوریت اسرائیل تبدیل کند. کاخ سفید سعی میکرد تا با اجرای این نقشه، وتجزیه کشورهای بزرگ منطقه کشورهای کوچکی به وجود آورد. کشورهای وابستهای که هر یک برای گرفتن امتیازات بیشتر با اسرائیل رابطه برقرار کرده و متحدینی برای آن باشند؛ و همچنین به خاطر مسائل قومی و مناقشات مرزی به طور دائم با یکدیگر در منازعه باشند. اختلاف افکنیهای منطقه با هدایت امریکا که با موضوعات سرزمینی، قومی، مذهبی و دینی تاکنون اتفاق افتاده بخشی از این پروژه بوده که تاکنون بسیاری از منابع، انرژی و فرصتهای رشد خاورمیانه را از بین برده وعامل بسیاری از عقبماندگیها در منطقه بوده است.
اما سلسله شکستهای امریکا در جنگهای افغانستان وعراق وپس از آن ناکامی رژیم صهیونیستی در جنگهای ۳۳ روزه و ۲۲ روزه وناکامی امریکا ومتحدانش در جنگهای نیابتی در لبنان، سوریه، عراق، یمن و... که همگی به شکست آنها انجامید، نه تنها دستاوردی برای کاخ سفید نداشت، بلکه رژیم صهیونیستی به عنوان متحد اصلی امریکا در منطقه را محدودتر و به تشدید محاصره این رژیم انجامید به گونهای که ترامپ حتی طرح معامله قرن را نیز که بخشی از این سناریو بود به دلیل مخالفت مقاومت فلسطین وکشورهای اسلامی به فراموشی سپرده است.
اما اوج شکست امریکاییها راباید در ناکامی در فاز نهایی این طرح یعنی معطوف کردن فشارها بر نقطه کانونی تحولات منطقه یعنی ایران در قالب طرح حداکثری اقتصادی وسیاسی باهدف براندازی نظام اسلامی ویا به تسلیم کشاندن آن دانست که البته در این مرحله نیز امریکاییها با مقاومت وایستادگی مردم ایران نه تنها شکست دیگری را متحمل شدند، بلکه این شکست خود به گسترش وفراگیرتر شدن جبهه مقاومت ودر منطقه انجامید و زمینهساز اصلی فرار امریکاییها از منطقه شد.
پس لرزههای فرار امریکاییها از سوریه و افغانستان وانتقال مرکز فرماندهی نیروهای امریکایی در منطقه از العدید قطر به ایالت کارولینای امریکا، دیگر متحدان فرامنطقهای امریکا را نیز نگران کرده است. نشریه نیویورکتایمز هفته گذشته در مطلبی در این زمینه مینویسد: اسرائیلیها نظارهگر رها شدن کردها توسط امریکا هستند و نگران میپرسند: بعدی کیست؟ وقتی چنین خیانتی میتواند برای کردها اتفاق بیفتد، اسرائیلیها میپرسند، چه چیزی مانع از آن خواهد شد که امریکا یکی دیگر از متحدان سرسختش را رها نکند. این نگرانی حتی به کرهایها هم سرایت کرده است، به گونهای که «چوسان ایلبو»، بزرگترین روزنامه کره جنوبی، در سرمقالهای نوشت، ترامپ به اتحاد امریکا و کره جنوبی از منظر مالی نگاه میکند و رئیس جمهوری امریکا چند بار تهدید به خروج نیروهای امریکا از کره جنوبی کرده است. این روزنامه کرهای در ادامه مینویسد اگر رفتار ترامپ کیم جونگ اون، رهبر کره شمالی، را جسورتر کند، کره جنوبی ممکن است با تهدیدی کم سابقه روبهرو شود.
اگر چه فرار امریکا از منطقه اذعان به شکست «طرح خاورمیانه بزرگ» است، اما نکته مهم این است که اعتراف صریح ترامپ به شکست این استراتژی باید مقدمهای برای طرح دعوا علیه رژیم جنایتکار امریکا ومحاکمه سران گذشته وحال این رژیم به خاطر جنایتهای سالهای اخیر در منطقه باشد.
همکاری دستگاههای رسانهای و دیپلماسی کشور با بهره گیری از ظرفیت کشورهای مستقل و نیروهای جبهه مقاومت در این زمینه میتواند زمینهساز مهار سلطه امریکاییها و دیگر قدرتهای غربی و پیگیری حقوق از دست رفته مسلمانان و مستضعفان در کشورهای منطقه و البته زمینه چینی برای طرح نوینی در منطقه با محوریت نیروهای جبهه مقاومت باشد.
منبع: روزنامه جوان
منبع: خبرگزاری دانشجو
کلیدواژه: دونالد ترامپ رئیس جمهور آمریکا خروج نظامیان آمریکا از سوریه خروج ارتش آمریکا از سوریه
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت snn.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرگزاری دانشجو» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۵۵۱۷۲۸۹ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
میل مضر تکیهزدن بر رأس هرم
الپرت در مقدمه کتابش مینویسد: زمانی تمام فکر و ذکرم این بود که روزی به بزرگی و برتری برسم جوان که بودم فکر میکردم برتری یعنی داشتن ثروت و دنبال راهی بودم که حسابی پولدار شوم. اولین راهی که به ذهنم رسید این بود که بروم سراغ کارگزاری بورس، با اینکه زیاد از آن سر درنمیآوردم مدتی بعد،شیفته ورزش شدم وتصمیم گرفتم برای ثروتمند شدن ورزشکاری مشهور شوم. رویایم این بود که بازیکن حرفهای بسکتبال باشم، بعد هم نوبت به تنیس و بیسبال رسید اما هیچوقت در هیچکدام از این رشتهها استعداد کافی نداشتم.سالهای پایانی دبیرستان و سالهای ابتدایی کالج، رفتهرفته دیگر برتری را بیشتر در شهرت میدیدم تا ثروت. اول دلم میخواست داستاننویسی با شهرت جهانی شوم و جوایز را درو کنم. وقتی فهمیدم دستیابی به این هدف چقدر سخت است و چون به اشتباه تصور میکردم کار آکادمیک ثبات بیشتری دارد، تحصیلاتم را در مقطع فوقلیسانس و دکترا ادامه دادم؛ امیدوار بودم از آن استادان دانشگاه مشهوری شوم که برای سخنرانی از این سر جهان به آن سر جهان دعوت میشوند. در مقایسه با برنامههای شغلی پیشینم، به این هدف نزدیکتر شدهام اما لزوما راضیتر یا شادتر نیستم. فکر میکنم دلیلش این است که هرچند این اهداف مختلف ارزشهای گوناگونی در زندگیمان دارند همگی در پی انگیزهای واحد شکل میگیرند؛ اینکه عضو طبقه برگزیده جامعه شویم و بر رأس هرم اجتماعی تکیه بزنیم.در چند سال گذشته به این باور رسیدهام که میل به تکیهزدن بر رأس هرم برای خودمان، روابطمان، جوامعمان و سیارهمان و حتی برای کسانی که موفق میشوند خودشان را به آن بالا برسانند، میلی شدیدا مضر است. بنابراین، در حد توانم شروع کردم به مبارزه با این انگیزهها. ادعا نمیکنم که چشم و دل سیر شدهام و دیگر برایم هیچ جذابیتی ندارند. اتفاقا دارند. خوب هم دارند. نمیدانم روزی میرسد که سوار هواپیما شوم و دیگر حسرت نشستن در قسمت درجه یک هواپیما را نداشته باشم یا به رویدادی بروم و حسرت نخورم که کاش جای یکی از مشاهیر روی صحنه بودم، البته هنوز هم تا آنجا که بتوانم ورزش میکنم و مینویسم. چیزی که مرا مردد کرده این نیست که کار خوبی را به خاطر نفس آن کار یا حتی جذابیت برنده شدن انجام دهم، بلکه تردیدم بابت نظمی اجتماعی است که استعدادهایمان را میگیرد و تبدیلشان میکند به میل مفرط به یافتن جایگاهی در رأس سلسله مراتبهای رقابتی. در واقع چنان که در این کتاب نیز به آن خواهم پرداخت به این باور رسیدهام که تلاشهای شخصیمان برای رسیدن به برتری و چهبسا از آن نیز مهمتر نظامهای اجتماعی نابرابری که به این تلاشها دامن میزنند مبنای بخش بزرگی از مشکلات جهانمان هستند.در این کتاب این مشکلات را با جزئیات شرح خواهم داد اما برای اینکه منظورم را دقیقتر متوجه شوید یکی از تناقضهای بنیادین وضع کنونیمان را در نظر بگیرید. در جهان ما فراوانی است اما کافی نیست. ما در دل فراوانی زندگی میکنیم و ظرفیت تولید بیسابقهای داریم، ولی همچنان میلیاردها نفر غذا پوشاک و مراقبتهای بهداشتی و درمانی مناسب ندارند. از اینرو در جهانی که روی هم رفته ۳۹۹.۲تریلیون دلارثروت دارد بیش از ۳.۴میلیارد نفر همچنان باروزی کمتراز۵.۵۰دلارصبح رابه شب میرسانند و سالانه ۳۴.۵میلیون نفر بر اثر کمبود امکانات بهداشتی و درمانی و حدود ۹میلیون نفر دراثرگرسنگی میمیرند.
در ضمن با اینکه امروزه بیشتر کارهای حیاتی ما را دستگاهها انجام میدهند، اوقات فراغت چندانی نداریم. جمعیت انسان در این کره خاکی ازهمیشه بیشتراست اما بازهم بسیاری ازماتنهاییم.ازقرنهاحکمت وپیشرفتهای علمی برای شادکامی بیشتر برخورداریم، ولی همچنان از اضطراب و افسردگی در عذابیم. در حقیقت علاوه برافزایش تعداد مبتلایان به افسردگی، متوسط تعداد سالهایی که افراد به گفته خودشان، گرفتار افسردگیاند نیز رو به افزایش است. ما میتوانیم به هر جای این زمین، اعماق اقیانوسها و حتی به فضا سفر کنیم اما همین ابزارهای کاوشگر، پایداری سیارهمان را به خطر میاندازند. هر سال نزدیک به دو برابر ظرفیت بازسازی زمین منابعش را مصرف میکنیم.این جریانها همه به هم مرتبطند. وقتی در جهانی زندگی میکنیم که برخی بیش از اندازه ثروتمند و بسیاری بهشدت فقیرند، فشاری عظیم وادارمان میکند خودمان را به اوج برسانیم وگرنه به قعر سقوط خواهیم کرد.در چنین جهانی آینده ما را مضطرب و اوضاع افسردهمان میکند، با همتایانمان بیگانه میشویم و اگر حس کنیم تنها راه بقایمان آسیب رساندن به محیطزیست است، این کار را با بیاعتنایی انجام خواهیم داد.چنین نیست که برای رسیدن به جهانی بهتر برای همه صرفا به متفکران بیشتر نیاز داشته باشیم، بلکه نیازمند متفکران خوب بیشتری هستیم. پس به جای اینکه منابع را (شامل احترام و توجه) فقط روی اقلیتی کوچک متمرکز کنیم، باید همه با هم همکاری جمعی مستمری داشته باشیم. میدانیم که کار سادهای نیست و مستلزم آموزش درست و نهادهای مناسب با ماهیتی آشکارا مبتنی بر همبستگی و سلسله مراتبی است که سرکوبگرانه نباشد. بیتردید از اشتباه گریزی نیست اما ساختن زندگی خوب و بسنده برای همه ارزشش را دارد. باهم خوب باشیم و مایحتاج کافی در اختیار هم بگذاریم از هم خواسته زیادی نداشته باشیم و زیادی برای خودمان نخواهیم. برای شکوفایی بشر همین کافی است.