Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «شریان»
2024-04-25@12:33:03 GMT

مرگ مرموز و دست‌های بنفش این روحانی جوان

تاریخ انتشار: ۱ آبان ۱۳۹۸ | کد خبر: ۲۵۵۵۵۵۱۷

مرگ مرموز و دست‌های بنفش این روحانی جوان

مرد؛ مرموز مُرد؛ همسرش «معصومه خانم» می گفت: دست ها و سینه اش، از مسمومیت بنفش شده بود. «آقا» اجازه نداد بدنش را کالبدشکافی کنند.

به گزارش شریان نیوز،روحانی جوان، در اوج شکوفایی فکری‌اش عبور کرد؛ در میان دست‌های خاکستری دورانی سیاه با چشم‌های جهان بر شانه‌هایش و خاطرات 47سال عبور از جاده‌هایی که یکریز در آن جهل می‌بارید.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

جاهلانی که لیوان آب‌خورده اش را نجس می دانستند و آب می‌کشیدند و می‌گفتند: او فلسفه می خواند!

 


همراه موج نوری بود که به وسعت جغرافیای جهان، شتاب داشت اما ناگهان تاریک شد و رؤیاهای پدر در سرمای تنش – که بنفش شده بود و کنج اتاق روی کتاب دعا افتاده بود – ترک برداشت.
مَرد را یکم آبان هزار و سیصد و پنجاه و شش، مرموز کشتند و راویان همه دانستند که روحانی جوان با ماده ای مسموم شده است. یک سال بعد از سوی مسلمانان انگلستان، این آگهی منتشر شد.

از الوندیه تا حجتیه
از کوچه «الوندیه» در نزدیکی محله «عشقعلی» قم که می‌گذری، پنجره‌ها پلک می‌گشایند و طنین صدای فوتبال های  «مصطفی» هنوز خواب از در و دیوارها می‌رباید. 
انتهای آذر1309 همان‌جا- در آن خانه اجاره‌ای- چشم گشود. اگرچه دیرتر از حد معمول زبان باز کرد و تا چهار بهار بعد، فقط چند کلمه می‌توانست بگوید اما کودکی‌اش در مکتبخانه و نیز در دامان مادر( خدیجه خانم) طی شد تا به نوجوانی رسید.

این وسعت پرواز پدر بود که بر روح و جان جوانی‌اش می‌گسترد و معجزه چشم‌های پدر بود که همگام رفتنش می‌شد. پایان سال پنجم تحصیل، حجره‌نشین حوزه «حجت» شد و بهار پانزدهم، آغاز پیمودن پله‌های «طلب» بود و دو سال بعد، میراث‌دار عمامه امامت شد و 2ساله از «معالم» و «حاشیه ملاعبدالله» تا «مطول» و «شرح لمعه» را به پایان برد.

از کوچه‌پس‌کوچه‌های «حجتیه» قم که می‌گذری، هنوز گنجشک‌ها لابه‌لای شاخه‌ها، به ترنم صدای درس فقه و اصول شیخ مرتضی حائری، آواز سر می‌دهند؛ هم او که چند سال بعد، دخترش عروس «آقا روح‌الله» و همسر «سیدمصطفی» شد. فرزندان و نوادگان

منظومه ملا تا اسفار صدرا را از محضر بزرگان فراگرفت تا به عالی‌ترین پلکان تحصیل حوزه یعنی «خارج فقه» رسید. در محضر علامه صاحب‌«المیزان» تا آیت‌الله بروجردی- بزرگ فقیهان عصر- شاگردی کرد و در این میان، درس «پدر»، زمزمه محبتی دیگر بود.
فقه و فلسفه و تفسیر، ادبیات و معانی و بیان و کلام، همه مسیری بود که او به‌تندی می‌پیمود؛ با نبوغ سرشاری که تندپیمودنش، نتیجه‌ای جز پُرآموختن و عمیق‌رفتن نداشت؛ تا آنکه به جایگاه اجتهاد رسید. مجتهدی 27ساله که به «زینت‌المجتهدین» معروف بود.همین زمان تا آغاز فریادهای مبارزه پدر، از فرزند، شانه‌های ستبری ساخت تا به ایستادگی در دره‌های خطرساز ستم برسد.

سفر به تعبیدگاه ترکیه
متولد 13آذر 43 بود. پس از تعبید به ترکیه دستگیر شد. حالا فرزندان فیضیه پس از بازداشت روح‌الله‌شان، از حضور او نیز دور می‌شدند. پس از 57 روز زندان و بازجویی، وعده پرواز به تعبیدگاه ترکیه و اشتیاقی که توام با نگرانی برای دیدار پدر داشت، برایش مژده‌ای بی‌بدیل بود. اما مهم‌تر از هر چیز برای او، راهی بود که گشوده شده بود.

حضور او در قم و در جای خالی پدر، برای حکومت، قابل تحمل نبود. نخست کوشیدند که او خود سفر را داوطلب شود اما او از یک سو به هیچ رو رهاکردن سنگر را داوطلب نمی‌شد و از سوی دیگر، با هوشیاری می‌دانست که دستگیری و تبعید، مفهومی دیگر خواهد داشت و موجی به سود نهضت از آن برمی‌خیزد. رژیم، ناگریز از دستگیری او شد و چه خاطره‌انگیز است یاد لحظه‌هایی که میان او و پدر( مراد و استاد ) فاصله بود. او بی‌آنکه رهاکردن سنگر را داوطلب شود، خود را ناگریز در راهی می‌دید که با همه وجود به آن عشق می‌ورزید.

به او همان تحمیل می‌شد که برای میلیون‌ها دل عاشق در آن روزها یک آرزو و رؤیا بود. 5روز پس از آزادی که قرار بود مصطفی به اجبار برود و نماند، دوباره او را دستگیر کردند چرا که در قم مانده بود. شب هجوم ماموران به منزل، همسرش که وحشت‌زده شده بود، سقط جنین کرد.
فردای آن روز یعنی بعدازظهر 14دی ماه 43 سوار بر بال‌های هجرت به استانبول رفت و این آخرین باری بود که مصطفی از ایران خارج شد و دیگر هیچ‌وقت به ایران بازنگشت. مسافر بی‌بازگشت، وقتی پدر را در «بورسا» دید، نخستین سوال پدر از او این بود که : «با پای خود آمدی یا تو را آوردند؟». وقتی گفت «مرا آوردند»، پاسخ آرام پدر را شنید: «اگر با پای خود آمده بودی، همین حالا تو را برمی‌گرداندم».

مسافرت در موجی از توفان
پسر که همچو مرواریدی بود و پدر او را نور چشمش خطاب می‌کرد، بی هراس از عبور زمان، مسافر راه‌های دشوار شده بود. دست‌هایش قوس زمین را پس می‌زد و مهیای رفتن در دریای پرخطر راه می‌سپرد. بالاخره سرنوشت، او را به سرزمین خاطره‌انگیز عراق برد؛ کربلا، کاظمین، نجف و کوفه؛ خطه خون و قیام و مظلومیت و فریاد که جای‌جای آن یادآور خاطره‌هایی است جاوید و فراموش‌نشدنی؛ خاطراتی که حوزه هزارساله نجف بر آن بنیاد شده است. خانه‌ای در نجف که سرآغاز بزرگ‌ترین انقلاب قرن بود

 آن روز که او در فرودگاه بغداد فرود آمد و تنها یار و همراه پدر بود، در گذرنامه، هیچ نشانی نبود که ماموران بتوانند از آن به این یقین واقعیت رهنمون شوند که این دو مسافر تنها که اینک به سرزمین عراق آمده‌اند، با میلیون‌ها دل عاشق پیوند دارند؛ در مسافرخانه‌ای که سکونت گزیدند نیز همان گذشت که در فرودگاه بغداد.
بعد کوچه «شربه‌ای»های خیابان «رسول» در نجف میعادگاه آنها شد؛ خانه‌ای که مقصد نهایی پدر و پسر بود؛ همان‌جایی که آغاز پیوندهای دوباره مبارزان شد. استقرار پدر، آغازگر سفرهای پی‌درپی پسر بود. او به عربستان رفت و در مراسم عبادی حج، در پی نیروهای مبارز گشت و سپس با برادر به سوریه رفتند تا از وضعیت مبارزان آنجا بدانند.

 در سوریه بر مزار دکتر علی شریعتی رفت تا حضورش مرهمی بر شکاف دیرینه میان روحانی و روشنفکر باشد. بعد از سوریه به لیبی و از لیبی به لبنان. سفر به لبنان و پیوند با امام موسی صدر، روحی دوباره و راهی فراسوی جنبش‌های اسلامی شد. سپس به کویت سفر کرد و دوباره به عربستان و بالاخره به نجف بازگشت و این همه به عشق راه پدر.

شوخ طبع و اهل تفریح
به امام خمینی می گفت: «آقا بلند نیستی، بگو بلند نیستم »؛ همه می‌دانستند که مصطفی خلقی دارد زیبا. شوخ‌طبع بود و خونسرد. شوخ‌طبعی و خوش‌خلقی او با خودسازی و زهد، قابل جمع بود. همه می‌گفتند روحانی خوش‌پوشی است که به زیبایی ظاهر اهمیت می دهد اما نه آنچنان که ساده‌زیستی و زیّ طلبگی‌اش را زیر سوال ببرد.

با نشاط و اهل تفریح و ورزش بود و اینها در زندگی یک طلبه در آن دوره، خیلی کمیاب بود. شنا و فوتبال را بسیار دوست می‌داشت اما تفریح و ورزش هرگز او را از انجام نوافل و تهذیب نفس و کسب اخلاق دور نمی‌کرد. همچون پدرش برنامه منظمی برای ساعات روز و شب داشت که عبادت، مباحثه، مطالعه، ورزش و تفریح در آن مشخص بود.

حجت‌الاسلام حاج‌علی‌اصغر مروارید که از دوستان او بوده می‌گوید: «در شور و شادابی، زبانزد طلبه‌ها بود. خیلی بگو و بخند بود. روزها می‌رفتیم شنا. در فوتبال هم خیلی مهارت داشت اما در همین حال می‌دیدی که ناگهان عبایش را روی زمین پهن می‌کرد و دعا و زیارت می‌خواند... خیلی هم اهل شوخ‌طبعی با مردم بود. یادم هست تعریف می‌کرد در سفری بین راه قم و تهران از صاحب قهوه‌خانه پرسیده بود عرق داری؟ او سخت دچار شگفتی شده بود. پس از مدتی گفت‌وگو و تکرار و اصرار گفته بود: منظورم این است که اگر عرق داری، مواظب باش سرما نخوری!»

آقازاده نبود
پسر که اخلاق را در کانون عرفانی پدر آموخته بود، هیچ وقت در مسیر مبارزه، نام‌خواهی نمی‌کرد. حجت‌الاسلام محمود دعایی که از نزدیکان امام در نجف بود، می‌گوید: «هرگز نمی‌خواست وانمود کند من محور هستم و کانون اصلی هدایت مبارزات روحانیت خارج از کشور، من هستم»: یک‌ذره نشانه‌های آقازادگی در حاج‌آقامصطفی‌ نبود

 در مشی خود بسیار معمولی و فروتن بود. بر خلاف اینکه فرزند شخصیتی همچون امام خمینی بود و می‌توانست از این موقعیت بهره‌برداری زیادی کند اما هیچ‌وقت تلاش نکرد به عنوان یک آقازاده، تعیین‌کننده سیاست و جریانات در کنار امام باشد بلکه می‌کوشید که امام به عنوان یک شخصیت مستقل صاحب تفکر با خط مشی خاص در میان دیگران جلوه کند.

ایستاده از راست: آیت الله آقا مجتبی تهرانی(ره)، آیت الله مرتضی تهرانی و نشسته از راست: آقا سید مصطفی خمینی
 

با کاروان کربلا
ایام زیارتی اباعبدالله که می‌شد، کاروان‌ها از نجف پیاده به کربلا می‌رفتند. سید مصطفی از برجستگان یکی از این کاروان‌های پیاده‌روی بود. او در مسیر راه 16-17فرسخی از نجف تا کربلا، هم بحث‌های علمی می‌کرد و هم زیارت می‌خواند.

تحصیل، تدریس و تألیف
همه می‌دانستند که مصطفی هر کتاب درسی را که یاد می‌گرفت، آماده تدریس آن نیز بود؛ هم در قم تدریس می‌کرد و هم در نجف. کلاس‌های درسش در نجف، از ویژگی‌های خاصی برخوردار بود که سر زبان‌ها افتاد.
سیدمصطفی در ایام اقامت در ایران و تبعید در ترکیه و عراق، به رغم مسائل و مشکلات موجود که اغلب آنها ناشی از مبارزات پدر بود و او را نیز درگیر می‌کرد، در کنار تحصیل و تدریس، همواره می‌نوشت و به تألیف آثار جدید همت می‌گماشت.

 او کتاب‌های فراوانی در حوزه اصول و فقه و فلسفه و تفسیر، تألیف کرد. کتاب «فلسفه قدیم»، «مقدمه بر اسفار»، «شرح هدایه»، «حاشیه مبدأ و معاد»، «حاشیه وسیله‌النجاه» و «حاشیه بر عروه‌الوثقی»، «مباحث الفاظ اصول»، «تطبیق هیأت جدید بر هیأت نجومی اسلام»، «حاشیه مستدرک»، «کتاب اجاره»، «کتاب صلوه» و... از جمله آثار ناشناس و گمنام وی هستند.او همچنین کتاب دیگری به نام «تفسیرالقرآن‌الکریم» نوشت که از اول قرآن تا آیه 46 سوره بقره است و ناتمام ماند. همچنین کتاب «در اسارت فی ولایت فقیه» آن شهید نیز منتشر نشده است.

روایت همسر از شب آخر
معصومه خانم حائری یزدی، همسر حاج آقا مصطفی آبان 1359 به مناسبت سالگرد آقا مصطفی، با روزنامه‌های کیهان و اطلاعات گفت وگویی انجام داده‌ و لحظه آخر زندگی ایشان را روایت کرده‌است:

« همان شب که حاج آقا مصطفی این‌طور شد، قرار بود که ساعت دوازده به منزل ما، میهمان بیاید و من سخت مریض بودم. آقای دعایی همسایه ما بود، برای من دکتر آورد. از طرفی دیگر آقا مصطفی شب‌ها مطالعه داشتند و ما یک ننه داشتیم که اسمش صغری بود. آقا مصطفی به او گفت برو بخواب اگر میهمان آمد من در را باز می‌کنم.  ما دیگر نفهمیدیم که میهمانان کی آمدند، کی رفتند و چه شد؟
صبح خیلی زود وقتی ننه می‌رود بالا برای صرف صبحانه، می‌بیند که آقا مصطفی نشسته ولی سرش به پایین خم شده است، وقتی ننه بهت‌زده و وحشت‌زده این مطلب را به من گفت، رفتم بالا دیدم دست‌های آقا مصطفی بنفش است و لکه‌های بنفش نیز روی سینه‌اش دیدم. آقا مصطفی را بلافاصله به بیمارستان انتقال دادیم. در آن‌جا به ما گفتند که حاج آقا مصطفی مسموم شده و دو ساعت است که تمام کرده است. وقتی خواستند از جسد وی کالبدشکافی به عمل آورند امام اجازه این کار را ندادند.» روایت اینستاگرامی سیدحسن خمینی از روزهای سخت امام و همسرش بعد از شهادت حاج آقا مصطفی

پایان سفر، آغاز راه پیمودن
پسر، 47سال دوران پر از رنج و تلاش و مبارزه را پشت سر گذاشت و سحر بود که در آن سوی تاریکی شب، در کمال سلامت روحی و جسمی به طور ناگهانی و مرموز در خانه خود در نجف درگذشت.
دکتر «ایاد علی البیر» در بیمارستان گفت که مرگش طبیعی نیست و شاید چیزی به او خورانده باشند و مسمومش کرده باشند و خواست جسد را کالبدشکافی کند اما خانواده و نزدیکان، اجازه ندادند.

سحر بود که پسر، به عشق به پدر جان باخت. سحر بود که خبر به پدر رسید و پدر بی‌آنکه اندکی خم به ابرو آورد، پسر را به خدایش سپرد که گام در راه او نهاده بود و تنها گفت: «انالله و انا الیه راجعون». و حتی در حضور دیگران برای پسر اشک نریخت تا دشمن حتی به همین اندازه او را آشفته نبیند. پیکر پسر را به کربلا بردند و با آب فرات شستند. گرد حرم  طواف دادند.

روز بعد نیز به طواف حرم امیرالمؤمنین علیه‌السلام بردند. آیت‌الله خویی بر جنازه‌اش نماز خواند و در جوار ایوان علوی،  مجاور مقبره علامه حلی به خاک سپردند. سفر پسر به پایان رسید اما این پایان، آغازی دوباره برای آنانی بود که باید راه پدر را می‌پیمودند.

دو کلمه حرف دل، بعداز تحریر و نشر این گزارش در خبرآنلاین :
«آقا مصطفی» را خیلی دوست دارم. بیش از همه خانواده «آقا روح الله».
اگر هر چه خیری و تاثیری در روایت صمیمی و ادبی این گزارش هست، برسد به روح کسی که یک عکس یادگاری از او در این گزارش هست.
برسد به روح «آقا مجتبی تهرانی»
اگرچه «آقا مصطفی» را ندیدم اما چشم هایم توفیق دیدن «آقا مجتبی» را داشته است؛
گرچه بماند که عامل به سیر و سیره هیچ کدامشان نیستم.....

منبع: شریان

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت shariyan.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «شریان» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۵۵۵۵۵۱۷ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

تربیت شاگرد و روحانی مبارز

  به همین علت همان‌طور که در سند ساواک هم آمده بود، امام در حوزه به تدریس فلسفه و فقه و اصول و اخلاق و تالیف مشغول گردیدند و از محضر ایشان روحانیون بسیاری برخوردار شده و درس گرفتند، روحانیون و طلابی که هریک بعدها از مبارزین و انقلابیون فعال در پیشبرد نهضت و انقلاب اسلامی بودند. امام از سال‌ها قبل درس اخلاق را به منزله مدرسه‌ای برای آماده‌ساختن طلاب جوان جهت مبارزه پیگیر و خستگی‌ناپذیر شروع کرده بودند و از این راه به سایر طبقات و اقشار اجتماعی نیز آگاهی سیاسی می‌بخشیدند. درواقع دیدگاه‌های سیاسی خود را در این درس‌ها مطرح می‌کردند. بسیاری از روحانیون مبارز ازهمین کلاس اخلاق حضرت امام، درس مبارزه و انقلاب را آموختند و بعد از آن وارد عرصه نهضت شدند.در شرایطی که اهم فعالیت حضرت امام‌خمینی(ره) درسال‌های مابین۱۳۰۰هجری شمسی که به حوزه علمیه قم آمدند وتحصیل خود راپی گرفتندتا۱۳۴۰ که به‌طورعلنی وارد مبارزات سیاسی شدند، پیرامون فراگیری و تدریس علوم مختلف اسلامی و فقهی و تربیت و پرورش شاگردان و روحانیون وطلاب مبارز می‌گذشت؛ یعنی مبارزه ریشه‌ای و مبتنی بر پایه‌های محکم ایدئولوژیک، آگاهی‌های تاریخی ــ اجتماعی و سیاسی، اما در همان دوران هم از موضعگیری‌های سیاسی در موارد تعیین‌کننده غافل نبودند.در طول نهضت ملی شدن صنعت نفت، امام بیشتر به پیگیری مسائل حوزه و کار تدریس و تالیف و مشاوره با آیت‌ا...بروجردی و تقویت دستگاه مرجعیت مشغول بودند. ایشان در اندیشه اصلاح حوزه بودند، اگرچه در کنار آن سال‌های پرحادثه‌ای می‌گذشت؛ جنجال قرارداد کنسرسیوم، درگیری‌های حزب توده، ترورها و اختلافات جناح‌های ملی و مذهبی نهضت و...ولی به‌دلیل عدم همراهی آیت‌ا...بروجردی با آیت‌ا...کاشانی، حوزه علمیه قم و روحانیونش تقریبا از این جریانات به دور بود. 
     
امام خمینی(ره) و ولایت 
حضرت امام‌خمینی(ره)با توجه به تجارب تاریخی اسلام خصوصا در تاریخ معاصر و مبارزات موثر علما و روحانیونی همچون مرجع تقلید میرزای شیرازی در نهضت تنباکو و ملا محمدکاظم آخوند خراسانی وآیات دیگردرنهضت عدالت‌خانه و انقلاب مشروطیت، همچون سیدجمال‌الدین اسدآبادی دریافته بودند مبارزات مردم مسلمان ایران علیه استبداد و استعمار تنها در زمانی به نتیجه خواهد رسید که از بنیانی دینی برخوردار بوده و با رهبری و هدایت روحانیت و به‌خصوص مرجعیت اسلام انجام پذیرد.طبعا آن روحانیتی که بتواند مردم مسلمان را هدایت کرده  و درعین‌حال از تفکر عمیق دینی و پشتوانه علمی اسلامی نیز برخوردار باشد، بایستی در حوزه‌های علمیه تربیت می‌شد و از دریای علم و معرفت اسلامی سیراب می‌گردید. پس نخستین شرط تربیت چنین روحانیتی، رشد و بقای حوزه علمیه قم در مقابل سیل بنیان‌کن تهاجم فرهنگی استعمارگران و فشار و زور رژیم پهلوی بود که از زمان تاسیس، بنا به اساس طرح صهیونیستی بنیادگذاری‌اش، انهدام حوزه‌های دینی را در دستورکار خویش قرار داده بود.در شرایطی که برنامه‌های ضداسلامی و سرکوب و اختناق رضاخانی، حوزه علمیه قم را به نهایت ضعف رسانده و در آستانه اضمحلال قرار داده بود، امام ضرورت حضور مرجعی جامع‌الشرایط را برای مرجعیت عامه و ریاست حوزه علمیه قم احساس می‌کردند. ضرورتی که پس از درگذشت آیت‌ا...العظمی حاج‌شیخ‌عبدالکریم حائری‌یزدی، تقریبا بدون پاسخ مانده بود و حضور مراجع ثلاث یعنی آیت‌ا... سیدمحمد حجت و آیت‌ا...سیدصدرالدین صدر و آیت‌ا... سیدمحمدتقی خوانساری نتوانسته بود وحدت حوزه را دربرابر هجوم بی‌امان دشمنان دین و کشور حفظ نماید.امام بحق می‌دانستند که با حوزه‌ای متزلزل، آسیب‌پذیر و ضعیف نمی‌توان با توطئه‌های اسلام‌زدایی استعمار و رژیم شاه مقابله نمود و فقیه جامع‌الشرایط، باشهامت و آگاهی را می‌طلبد تا با تبدیل آن حوزه علمیه آشفته به پایگاهی استوار برای پرورش اندیشمندانی وارسته و اسلام‌شناسانی فرهیخته و پاکباز، کانون گرم نهضت اسلامی را جهت رویارویی با خطرهایی که اسلام و استقلال کشور را تهدید می‌کند، برپا سازد.از همین رو بود که حضرت امام(ره)درسال۱۳۲۳ به‌عنوان یکی از شخصیت‌های مطرح حوزه علمیه قم، برای یکپارچه کردن حوزه تحت‌زعامت مرجعی واحد، در دعوت آیت‌ا... بروجردی به قم نقش اصلی را ایفا کردند و پس از درگذشت آیت‌ا... سیدابوالحسن اصفهانی (مرجع تقلید شیعیان در کاظمین) در۱۳آبان۱۳۲۵ و حاج‌آقا حسین قمی‌طباطبایی (سرپرست حوزه علمیه نجف) در ۱۷ بهمن همان سال، بیشترین تلاش را جهت مرجعیت عامه آیت‌ا... بروجردی به عمل آوردند.سابقه مبارزاتی آیت‌ا...بروجردی علیه رضاخان و حرکتش از بروجرد به‌منظور سرنگونی حکومت ضداسلامی رضاخان از نگاه امام پنهان نبود و این‌که خود مرحوم بروجردی به مناسبتی اظهار کرده بود: «من هرگز در قبال خلافکاری‌ها و قانون‌شکنی‌های دستگاه حاکمه ساکت نمی‌نشینم.» 
وهمین موضوع به زندان افتادن ایشان منجر شد، مد نظر امام قرار داشت. ازهمین رو حضرت امام(ره) اطمینان داشتند حضور آیت‌ا...‌بروجردی در صدر حوزه علمیه قم می‌تواند وحدت و یکپارچگی لازم را در حوزه علمیه قم پدید آورده، قوام و استحکام لازم را به آن ببخشد و در برابر هجمه شاه و اعوان و انصارش بیمه‌اش سازد.امام‌خمینی(ره) در تمام دوران زعامت آیت‌ا... بروجردی بر حوزه علمیه قم، کوشش فراوانی به خرج دادند که علی‌رغم موانع و دشواری‌های متعددی که پیرامون آیت‌ا... بروجردی قرار داشت، حقایق را به گوش آن مرحوم برسانند، اوضاع و شرایطی را که در کشور جریان دارد و نقشه‌های گوناگونی که از سوی رژیم شاه و اربابان خارجی‌اش علیه اسلام و استقلال ایران طرح می‌شود را به ایشان اطلاع دهند و تا آنجا که ممکن است او را از جریان امور آگاه سازند. آیت‌ا... بروجردی نیز به نظرات و پیشنهادات امام توجه می‌کرد و به ایشان اعتماد و اطمینان ویژه‌ای داشت و در مواقع حساس با امام تماس گرفته و مشورت می‌کرد.حاج‌آقا روح‌ا...(عنوانی که امام در آن زمان در حوزه علمیه به آن معروف بودند) به مثابه نماینده و مشاور سیاسی آیت‌ا... بروجردی، یکی از مورد اعتمادترین علمای حوزه نزد ایشان به‌شمار می‌آمدند. چنانچه بارها از سوی آیت‌ا... بروجردی به‌عنوان نماینده تام‌الاختیار به ماموریت‌های مهمی رفتند ازجمله هنگامی که رژیم قصد برپایی مجلس موسسان و تغییراتی در قانون‌اساسی همچون تفویض اختیار انحلال مجلسین به شاه را داشت، حضرت امام به‌عنوان نماینده آیت‌ا... بروجردی علاوه‌براین‌که با منوچهر اقبال، نخست‌وزیر وقت دیدار نمودند، ماموریت یافتند با شاه ملاقات کرده و نگرانی‌های حوزه علمیه قم را از این تغییرات اعلام کنند.حتی در سفری که آیت‌ا...بروجردی به مشهد داشت، امام را به‌جای خود، مسئول اداره حوزه کردند، درحالی‌که افراد مسن‌تر و معروف‌تری همان زمان در حوزه علمیه قم حضور داشتند. سندی از ساواک نشان می‌دهد که وقتی خبرنگار مجله ترقی در سال ۱۳۳۱ (دوران صدارت دکتر مصدق) سراغ آیت‌ا... بروجردی می‌رود تا از ایشان درباره کشته‌شدگان تظاهرات همان سال بپرسد، آیت‌ا... بروجردی در پاسخ اظهار می‌دارد که بروید از نماینده رسمی من، آیت‌ا... خمینی سؤال کنید که خبرنگار نشریه یادشده با حضرت امام تماس می‌گیرند.امام ضمن این‌که در آن شرایط و علی‌رغم تاکید آیت‌ا... بروجردی بر کناره‌گیری از مسائل سیاسی، جهت حفظ وحدت حوزه علمیه قم تحت زعامت مرجعیتی واحد، نهایت سعی خود را برای حفظ احترام و روش‌های آیت‌ا...بروجردی مبذول می‌داشتند، اما درعین‌حال به‌دنبال برنامه درازمدت خویش جهت سامان‌یافتن حوزه علمیه قم در سال ۱۳۲۸ با همراهی برخی دیگر از مدرسین حوزه، طرح اصلاح حوزه را با هدف ایجاد نظم و تشکیلات، به آیت‌ا... بروجردی ارائه کردند که به علت مخالفت برخی از اطرافیان ایشان، به انجام نرسید. 
اما سؤال مهم که اغلب در ذهن برخی پرسشگران مطرح می‌شود، آن است که چرا امام‌خمینی(ره) در دوران حیات آیت‌ا... بروجردی، نهضت خود را آغاز نکردند (چنانچه نخستین موضعگیری‌های علنی سیاسی امام علیه رژیم شاه پس از وفات آیت‌ا... بروجردی اعلام می‌شود). چرا علی‌رغم ناسازگاری برخی مواضع سیاسی و اجتماعی امام‌خمینی با آیت‌ا... بروجردی، هیچ‌گاه آن مواضع را آشکار نساختند. 

دیگر خبرها

  • پیروزی آتالانتا مقابل بنفش‌ها/ یوونتوس حریف خود را در فینال شناخت
  • کشف سرنخ‌هایی از گذشته سیاره مرموز پلوتون
  • اتفاق مرموز؛ چرا دشمن حسن یزدانی بزرگترین طرفدارش شد؟!
  • یزدانی - تیلور و یک دشمن مرموز مشترک!
  • رمزگشایی از ماجرای مرموز روستایی که یک شبه ناپدید شد!
  • خانم ترانه علیدوستی، یک ایران نگران حال شماست!
  • «قرآن مجید»کتاب خدا مهجور نماند
  • تم بنفش برای دکوراسیون اشرافی، نظرتان چیست؟ (عکس)
  • تربیت شاگرد و روحانی مبارز
  • بازشدن «پرونده قتل مرموز یک یا دو خفاش جوان» در بازار نشر