تجربهای موفق برای کاهش خشونت خانگی علیه زنان
تاریخ انتشار: ۱۶ آذر ۱۳۹۸ | کد خبر: ۲۶۰۰۰۰۲۸
در این میان آنچه ضرورت دارد بیشتر به آن پرداخته شود زنانی هستند که به دلایل مختلف کمتر دیده میشوند و مسایل و مشکلات آنان نیز در این میان کمتر مورد توجه قرار میگیرد.
دنیای امروز در دهه های اخیر با شدت بیشتری درگیر تنشها و مناقشات خشونتبار در سطح منطقهای و جهانی است که سهم جمعیتی و فشارهای ناشی از آن بر زنان که یا مستقیم درگیر آن هستند یا غیرمستقیم، کمتر از جمعیت مردان نیست.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
این یادداشت کوتاه مجالی است تا اندکی از تجربه خود در کار با زنان مهاجر افغان به عنوان بزرگترین جمعیت مهاجر خارجی و پناهنده در ایران بنویسم. جمعیتی چندمیلیونی که هم به دلیل سیطره فرهنگ و سنتهای اجتماعی جامعه پدری بهشدت مردسالار و هم به دلیل عدم دسترسیهای بههنگام به خدمات اجتماعی در جامعه میزبان از آسیبپذیری بالایی برخوردارند. حاکمیت فرهنگ و سنتهای اجتماعی ازدواجهای اجباری، کودکهمسری، عدم دسترسی به حقوق فردی و اجتماعی همچون آموزش و بهداشت را تقویت نموده است و باوجود اصلاح نگرشها و کمرنگ شدن ارزشهای کهن اجتماعی در نتیجه تعامل تنگاتنگ با جامعه میزبان و افزایش سطح کنشگری زنان و دختران مهاجر افغان در ایران بخصوص نسلهای دوم و سوم مهاجران، همچنان وجود شواهدی از انواع خشونتها در این جامعه موجب نگرانی است.
سال ۱۳۹۰ به دلیل فراوانی گزارشهای رسیده از خشونت های خانگی اعمال شده بر زنان مهاجر، مطالعه پژوهشی با جامعه آماری محدودی از زنان ساکن در مناطق حاشیه شهر تهران انجام شد که نتیجه آن حکایت از فراوانی خشونت و همسرآزاری جسمی و جنسی در میان زنان مهاجر داشت که به عنوان زنگ خطری برای آسیبهایی که این جمعیت خاموش در میان جامعه بزرگتر تحمل میکنند بود . فراوانی آثار این سطح از خشونت در میان زنان مهاجر بهراحتی در خشونتهای اعمال شده نسبت به کودکان در خانواده و نیز سایر آسیبهای اجتماعی مانند فرار از منزل، طلاق عاطفی و واقعی، اعتیاد به مواد مخدر و .... قابل مشاهده بود. برخی از نتایج دیگری که در این طرح پژوهشی به دست آمد در ادامه عبارت بودند از:
- وضعیت تحصیلات در زنان مهاجر مورد بررسی به ترتیب ۵۱ درصد بیسواد، ۴۵ درصد ابتدایی، ۲ درصد راهنمایی و ۲ درصد دبیرستان
- وضعیت تحصیلات در همسران زنان مهاجر مورد بررسی به ترتیب ۷۱ درصد بیسواد، ۲۸ درصد ابتدایی، یک درصد راهنمایی و صفر درصد دبیرستان
- وضعیت درآمد در زنان مهاجر مورد بررسی ۹۰ درصد بدون درآمد، ۳ درصد زیر ۵۰ هزار تومان و ۷ درصد بین ۱۰۰-۵۰ درآمد ماهانه
- وضعیت انتخاب همسر برای ازدواج را نشان میدهد که در زنان مهاجر مورد بررسی ۱۱ درصد انتخاب و علاقه خود، ۷۹ درصد انتخاب خانواده و ۱۰ درصد انتخاب همسر از سوی آشنایان
- واکنش زنان مهاجر مورد بررسی در مقابل خشونت و بیاحترامی شوهرانشان به ترتیب ۴۵ درصد سکوت، ۲۳ درصد تحمل و حل مساله، ۱۵ درصد ناراحت و ۱۷ درصد قهر
- جو روانشناختی در خانواده زنان مهاجر مورد بررسی قبل از ازدواج در خانواده پدری ۷۱ درصد سختگیرانه، ۱۶ درصد آزاد و بیبندوبار و ۱۳ درصد اقتدارطلبانه
علاوه بر تمام موارد گفته شده ضعف آگاهیهای آموزشی، بهداشتی و حقوقی از حق انسانی و زنانه خویش و محدودیتهای مالی و اقتصادی در خانواده های مهاجر که بار آن نه تنها در قالب تامین معاش مناسب از سوی زنان بلکه در قالب تحمل تندخوییهای مردان نیز بروز کرده بود ما را به چارهاندیشی افکند که اگر نمیتوان فشارهای اقتصادی را از دوش مهاجران برداشت چگونه میتوان زنان را در عرصه های تنگ و محدود موجود توانمند ساخت تا مهارتهای مناسبی در برخورد با پدیده های نگران کننده بیاموزند، در برخورد با ناملایمات فردی، خانوادگی و اجتماعی مقاومت و ایستادگی نمایند و در عین حال نه تنها از دیوارهای بلند سنت و فرهنگ اجتماعی دیرینه عبور کنند که تابآوری خود در برابر هر آنچه جنگ، مناقشات مسلحانه و مهاجرت های اجباری برایشان به ارمغان آورده است را ارتقا دهند.
از این رو طرح تقویت خانواده سالم برای کاهش خشونت خانگی در جامعه پناهندگان افغان مقیم ایران را در سال ۹۱ در چهار استان تهران، خراسان رضوی ، کرمان و قم که بیشترین تعداد مهاجر افغان را در خود جای داده بود به اجرا درآوردیم. در این طرح در کنار پرداختن به جامعه هدف و ارتقای تواناییها و آگاهیهای فردی آنها، توجه به ظرفیتسازی نیروهای محلی و بسیج اجتماعی جامعه پناهندگان و مهاجران از اهمیت قابل توجهی برخوردار بود تا از طریق جذب و جلب اعتماد کنشگران اجتماعی جامعه مهاجران که از شناخت و اعتبار بیشتری در میان گروههای همسان خود برخوردار بودند و آموزش تکمیلی آنها برای انتقال آموزش به سایر گروههای اجتماعی مرجع از جمله زنان، ریشسفیدان محلی، روحانیان مذهبی، فرهیختگان فرهنگی و اجتماعی و ... بتوان برای اصلاح نگرشهای اجتماعی و فرهنگی سنتی حاکم در جامعه مهاجران اقدام کرد.
به دنبال ۶ ماه آموزش فشرده ۲۰۰ دختر و پسر جوان مهاجر در چهار استان مذکور برای تربیت تسهیلگران اجتماعی مهاجر، سنگ بنای انتقال داده های مورد نیاز به بیش از ۱۵ هزار زن و مرد در گروههای محلی جامعه مهاجران شد. تسهیلگرانی که بیش از آموزش دادهها برای اصلاح نگرشهای اجتماعی نسبت به جایگاه زنان در خانواده و آثار غیرقابل انکار خشونت نه تنها بر زنان بلکه بر کل محیط خانواده، به گروههای مرجعی تبدیل شدند که به رتق و فتق مسایل و مشکلات کوچک و بزرگ خانوادهها میپرداختند.
حضور موثر تسهیلگران اجتماعی در میان جامعهای که مساله «زنان» و «خشونت علیه زنان» همواره یکی از تابوهای اجتماعی و سنتی آن به حساب میآمد بهتدریج موجب شکسته شدن دیوارهای شیشهای ضخیمی شد که زنان مهاجر را در خود حبس کرده بود.
جنبش و جوششی که میان زنان مهاجر پس از دریافت آموزشهای ترویجی و اقناعی ایجاد شد به شناخت نیازهای دیگری از این جامعه خاموش انجامید و آن عبارت بود از نیاز به دریافت مشاورههای تخصصی که نیازهای جدیتر آنان را پاسخگو باشد. زنانی که تا قبل از آموزشها تصوری از حقوق بنیادین خود در خانواده نداشتند امروز با اشتیاق بیشتری نقش و جایگاه خود در خانواده را برای تحکیم بیشتر ستونهای آن جست و جو میکردند.
نیازسنجی انجام شده ما را به فکر راهاندازی مراکز جامع خدمات اجتماعی برای زنان مهاجر در سه استان پرمخاطب خراسان رضوی ، قم و سمنان انداخت تا فضای مناسبی برای ارتقای آگاهیها و توانمندیهای زنان و نیز مامنی آرام به منظور حمایت از زنانی که خشونت دیدهاند یا در معرض خشونت هستند تعبیه کنیم. مراکزی که با ارائه خدمات مشاورهای، روانشناختی و مددکاری اجتماعی در پی ارائه راهکارهای بنیادی باهدف حفظ و تقویت بنیاد خانواده و از همه جدیتر حفظ کرامت زن در خانواده و مقابله با خشونت علیه زنان در خانواده بوده است. خدمات رواندرمانگری و مشاورهای به شکل فردی و گروهی، زمینه بازگشت عزت نفس قربانیان خشونت و اصلاح شیوههای زندگی را نیز در پی داشته است.
اگر بخواهیم تنها گزارشی کمی از اقدامات و فعالیتهای مراکز جامع خدمات اجتماعی برای زنان پناهنده افغان در ۳ استان کشور از سال ۹۴ تاکنون را ارائه دهیم میتوانیم به بالغ بر ۱۲ هزار و ۲۵۴ نفر از زنان و مردان مهاجری اشاره کرد که در طول مدت مذکور از خدمات آموزشی شامل آموزشهای مربوط به سلامت و بهداشت خانواده، فرزندپروری مثبت، مبانی حقوق خانواده، مهارتهای زندگی سالم و ... بهره بردهاند. همچنین خدمات مشاوره در حوزه های روانشناسی، مددکاری اجتماعی و حقوقی که به بیش از ۱۰ هزار و ۹۱ نفر ارائه شده است.
آمار بالای خدمات آموزشی و بخصوص مشاورهها، نشان از عمق و گستردگی مسایل ناگفته و پنهانی دارد که در میان جامعه زنان مهاجر فراوانی دارد و نیز از حسن اطمینان و اعتمادی میتوان گفت که زنان مهاجر فارغ از هر دغدغه و پیرایه تبعیضآمیزی برای حل مشکلات و مسایلشان به مراکز حامی مراجعه کرده و میکنند.
تجربه راهاندازی و اداره مراکز خدمات جامع اجتماعی انجمن حامی برای ارتقای جایگاه و وضعیت زنان مهاجر و پاسخگویی به نیازهای فردی، خانوادگی و اجتماعی بخصوص در مسیر کاهش خشونت های خانگی، مبتنی بر پایه های شناخت اصولی و بنیادی از جامعه مهاجران و نیازسنجیهای کارشناسی و علمی دقیقی بود که با ملاحظه تمامی ارزش های شناختی و باورهای سنتی و اعتقادی جامعه هدف به دست آمده بود. شناخت دقیق از جامعه هدف و برنامه ریزی های اجتماع محور با جلب مشارکت همه جانبه گروههای تاثیرگذار محلی، کلید طلایی موفقیت اجرای طرحی بود که گام به گام به تقویت نقش زنان در نهاد خانواده ختم میشد.
این حرکت پلکانی به طور طبیعی به افزایش نقش مشارکتی زنان به دلیل بالا رفتن اطمینان درونی و اعتمادبه نفس فردی و اجتماعی منجر میشود و کاهش نرخ خشونت های مبتنی بر جنسیت را در یک جامعه سنتی رقم میزند. مسیری طولانی و حساس که جز با حضور و مشارکت همه جانبه تمامی نقش آفرینان اعم از نقش آفرینان حقیقی که همان اجزای خانوادهاند تا نقش آفرینان اجتماعی که شامل مجموعه گستردهای از عوامل بیرونی و تاثیر گذار هستند ، رقم نمیخورد.
برچسبها آسیب های اجتماعی حقوق زنان خشونت علیه زنانمنبع: ایرنا
کلیدواژه: آسیب های اجتماعی حقوق زنان خشونت علیه زنان آسیب های اجتماعی حقوق زنان خشونت علیه زنان
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.irna.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایرنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۶۰۰۰۰۲۸ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
درمورد زنان چند بار دست در حفره حجاب کردند و گزیده شدند، اما باز هم تکرار میکنند!
عباس عبدی در اعتماد نوشت: چرا عدهای با علوم اجتماعی و انسانی به شدت دشمن هستند؟ گروهی که در مرحله بعد نیز به شیوههای گوناگون با دانش پزشکی مخالفت میکنند. ریشه این مخالفت را باید در الزامات عقلانیت جدید و ترس سنتگرایان و به طور مشخص مستبدان و یا بنیادگرایان با این عقلانیت جستوجو کرد. ریاضیات و فیزیک کمتر دچار این وضعیت بودهاند. بشر از روزی که به مفهوم عدد پی برده دو به علاوه دو را چهار میداند و مخالفت با این گزاره ممکن نیست، یا آن اندازه به دور از عقل سلیم است که محلی برای مخالفت باقی نمیگذارد. ولی ماجرای جامعهشناسی و علوم اجتماعی و انسانی و تا حدی پزشکی متفاوت است.
جامعهشناسی یکی از جدیدترین علوم است و اگر بخواهیم خیلی ساده و فشرده تعریف کنیم، بر این فرض استوار است که ریشه پدیدههای اجتماعی در دنیای انسانی ما قرار دارد و به جای آنکه پدیدههای اجتماعی را به چیزهایی مثل خشم خدایان اسطورهای یا طبیعت نسبت بدهد، ریشهها و علل را در مناسبات میان انسانها جستوجو میکند. بر این اساس، جامعهشناسان معتقدند که جامعه در طول زمان و به تدریج و بر اثر کنشهای متقابل انسانی شکل میگیرد یا به عبارت سادهتر، مجموعه انسانها با هم جامعه را میسازند.
این فرض یا ایده معنایش این است که جامعه چنان نرم و شکلپذیر نیست که کسی یا کسانی بتوانند مثل موم هر جور که میخواهند آن را شکل بدهند. جامعهشناسی نشان میدهد که بسیاری از خواستها و ذهنیتهای صاحبان قدرت تحققپذیر نیست؛ و چه بسا نتایج مترتب بر اعمال و رفتار آنان چیزی مغایر با اهداف مورد نظرشان شود. از این منظر علوم اجتماعی برای آنان در نقش جام جهانبین است در حالی که آنان هیچ علاقهای به دیدن واقعیات این جام ندارند و به صورت پیشفرض آنها را انکار میکنند.
جامعهشناسی چه پیامی دارد که تا این اندازه مورد نفرت و خشم چنین افراد و گروههایی است؟ به نظرم از میان همه پیامها دو جنبه از همه مهمتر است. یکی نگرش تاریخی و دیگری قائل بودن اعتبار برای عینیت اجتماعی و استقلال نسبی آن از ارادههای فردی و حتی اثرگذاری و جهتدهی آن بر اراده است.
نگرش تاریخی یعنی اینکه پدیدههای اجتماعی در زمان شکل میگیرند، رفتهرفته جا میافتند و در طول زمان تغییر میکنند و در نهایت هم در زمانی مقرر نیز کاملا دگرگون میشوند و از میان میروند. این نگرش میگوید پدیدههای اجتماعی ازلی و ابدی نیستند. عقاید مردم، سبک زندگی آنها، سلیقهها و گرایشها و بسیاری از چیزها همواره در حال تغییر است و کسی یا کسانی نمیتوانند یک قاعده تعیین کرده و از همگان بخواهند که بر اساس آن عمل کنند.
مثل اینکه قاعدهای بگذارند که همه باید یک نوع غذا بخورند. در جهان قدیم علوم اجتماعی به معنایی که امروز میشناسیم، چندان اهمیت نداشت. زیرا برای تبیین پدیدههای اجتماعی به تقدیر یا خواست خدایان و مانند آن متوسل میشدند. مثلا درباره فقر معتقد بودند که این سرشت خلقت و طبیعت است که برای گروهی از مردم فقر را رقم زده و برای گروهی دیگر موقعیت بالا را. به تعبیر حافظ «بشنو این نکته که خود را ز غم آزاده کنی/ خون خوریگر طلب روزی ننهاده کنی…»
در چنین جامعههایی تحولات بسیار آهسته و بطئی بود. تحرک اجتماعی، روابط میان فرهنگها و ساکنان مناطق گوناگون خیلی کم بود. بنا بر این کمتر عاملی در جامعه بود که در کوتاه یا حتی میانمدت دچار تحولات ریشهای شود و اساسا پرسشی هم درباره تغییر پیش نمیآمد و اگر هم بود به تقدیر و سرنوشت و اموری از این نوع نسبت داده میشد. در حالی که در چند سده اخیر در اروپا و در ۱۵۰ سال اخیر در ایران تغییرات بسیار گسترده و تند بوده است.
کافی است تصویری چند بعدی از ایران در ۱۵۰.۱۰۰ و حتی ۵۰ سال پیش داشته باشیم و با تصویر مشابه امروز مقایسه کنیم، خواهیم دید که در چهار جهان به نسبت متفاوت قرار داریم. این واقعیت حتی در طول یک نسل نیز مشهود است. ما از چند دهه پیش، از یک جامعه روستایی با اقتصاد کشاورزی و خانوادههای گسترده، افرادی کمسواد و بیسواد در فضایی غیرارتباطی وارد عصر صنعتی، شهری با خانوادههای هستهای یا تکعضوی، فناوری دیجیتال، مردم تحصیلکرده و با ارتباطات گسترده شدهایم. طبیعی است که هضم این حد از تغییرات برای خیلیها سخت است.
یکی از نزدیکان از عذابهایی که مادر پیرش میکشید تعریف میکند که با دیدن بیتوجهی نوهها به دین و نیز پوشیدن شلوارک و تاپ دختران در خانه جلوی برادران خودش چنان حرص و جوش میخورد که حد ندارد. یا از سفر رفتن آنان با دوستانشان، یا شادیها و زندگی آنان را نمیتواند درک کند و تعابیری دیگر از آنها در ذهن دارد. یا دیر ازدواج کردن یا اصلا ازدواج نکردن که مطلقا قابل فهم برای او نیست.
خوب این مادربزرگ دوستداشتنی کار چندانی نمیتواند انجام بدهد، ولی حکومتها و صاحبان قدرت که نتوانند این تحولات را هضم و درک کنند و بخواهند مانع از تغییرات شوند یا حتی تغییراتی را برخلاف خواست عمومی ایجاد کنند، دچار شکستهای فاحش میشوند، در حالی که دانش جامعهشناسی میتواند آنان را از این خبطهای سیاستی دور دارد.
یکی از جالبترین نمونههای آن اقدامات رضاشاه در مخالفت با حجاب و برداشتن آن از سر زنان بود. او به خیال یا ادعای خود میخواست جامعه را پیشرفته کند، لذا محصول تحولات جامعه مدرن که مشارکت زنان بود را با ریشه آن - که تحولات اقتصادی و اجتماعی است - اشتباه گرفت و جابهجا کرده و در سال ۱۳۱۴، اقدام به کشف حجاب اجباری کرد. در شرایطی که ایران هنوز در دوره اربابرعیتی و خانخانی بود. غالب اقتصاد آن معیشتی و کشاورزی بود، طوایف هنوز یکهتاز بودند.
بیسوادی بالای ۸۰ درصد بود. بیسوادی زنان احتمالا بالای ۹۵ درصد بود، اشتغال صنعتی و اداری در حداقلهای قابل تصور بود، شهرنشینی زیر ۲۵ درصد بود، نرخزاد و ولد و نیز مرگ و میر بسیار بالا بود و هیچ نشانهای از شاخصهای جامعه مدرن در حد متعارف دیده نمیشد. او در چنین شرایطی مدعی آزاد کردن زنان بود!
در حالی که مردانش آزاد نبودند و در همان زمان نزدیکترین همراهان سیاسی خود را یکی پس از دیگری در زندان میکشت یا بیرون از زندان مجبور به خودکشی میشدند. این سیاست به نحو دیگری نیز در حکومت محمدرضا پهلوی نیز ادامه یافت و نتیجه همه اینها را در جریان انقلاب دیدند و جالب اینکه در هر دو مورد سیاستمداران فهمیدهای بودند که آنها را از این رفتارها منع میکردند.
اکنون نیز با مشکل مشابهی مواجه شدهایم؛ قانون فرزندآوری رویه دیگری از همین بیتوجهی و دشمنی با علوم اجتماعی است. قانونی که با صرف هزینههای سرسامآور نهتنها به اهداف تعیین شده، نرسید که نتایج آن کاملا هم معکوس بوده که در یادداشت جداگانهای با ریز جزییات اشاره کردهام.
مورد مهمتر که هزینههای مادی، روانی، اجتماعی و سیاسی آن بسیار بیشتر است، نحوه مواجهه با مساله پوشش زنان است. تا حالا چند بار دست در این حفره کرده و گزیده شدهاند و همچنان هم در حال تکرار آن هستند. توجه ندارند که نتایج منفی این سیاستها بسیار زیانبار است. میخواهید بدانید که نتیجه چه خواهد شد؟
توماس پیکتی در کتاب «تاریخ کوتاه برابری» با تحلیلی دقیق از بیتوجهی بلشویکها در تقدیس روابط قدرت و یقین آنان به دانستن حقیقت؛ سرنوشت این حکومت را که مهد سوسیالیسم و منع مالکیت خصوصی و مظهر برابری بود را در پایان عمر ۷۳ سالهاش چنین ترسیم میکند: «روسیه در سده بیستم به کشوری بدل شد که مالکیت خصوصی را کاملا لغو کرده بود، [ولي] در آغاز سده بیست و یکم به پایتخت جهانی الیگارشیها و نبود شفافیت مالی و بهشتهای مالیاتی تبدیل شد.»
اگر در سال ۱۹۲۰ و یا حتی ۱۹۴۵ پس از تبدیل شدن اتحاد جماهیر شوروی به یکی از دو قطب جهان، کسی میگفت که فقط ۴۵ سال دیگر لازم است تا جامعهای به نسبت مذهبی، همراه با سرمایهداری لجامگسیخته را در مناطق شوروی شاهد باشیم، اصحاب قدرت مسخره میکردند؛ ولی بودند کسانی که ادامه آن روند رسمی حکومت کمونیستی را غیرممکن میدانستند. امروز نه فقط یک الیگارشی فاسد سرمایهداری در آنجا هست، بلکه افراطیترین مذهبیهای جهان نیز در گوشه و کنار آن امپراتوری عجیب ریشه دوانده و حتی خودشان را هم از تبعات فاجعهبار این افراطگری بینصیب نگذاشتهاند.
کشورهای کمونیستی میخواستند جامعهای بسازند که همه انسانها مطابق با قاعدهای که حکومت میگوید فکر و تحلیل کنند، غذا بخورند، لباس بپوشند، یکسان ببینند و… حتی برای اینکه چه کسی با چه کسی ازدواج کند از حزب کمونیست مجوز بگیرند. اسلاونکا دراکولیچ نویسنده و متفکر کروات در کتاب «کمونیسم رفت و ما ماندیم و حتی خندیدیم» مینویسد: «اگر زنی لباس زیبا میپوشید عنصر مشکوکی به حساب میآمد که گاهی حتی لازم بود دربارهاش تحقیق شود.
اعضای حزب کمونیست در یوگسلاوی تا سالها بعد از جنگ هم اگر میخواستند با زنی ازدواج کنند که ظاهر مشکوکش به وضوح بر اصل و نسب «بورژوایی» او دلالت میکرد، میبایست رسما از حزب درخواست مجوز میکردند». (ص ۴۹)
امروز نه از یوگسلاوی نشانی مانده و نه از آن حزب کمونیست صادرکننده مجوز ازدواج؛ چنان که از شوروی و حزب کمونیستش هم نشانی نمانده، اما جامعهای بسیار متفاوت به جا مانده است. البته یک چیز دیگر هم به جا مانده و آن قضاوتی است که درباره آن سیاستها ابراز میشود. قضاوتی همراه با خوارشماری و نفرتی که در مورد این رفتارها و آن ایدهها وجود دارد.
بیتوجهی به رویکردهای جامعهشناسانه هزینه سنگینی است که پرداخت خواهد شد. فریب کلاهبرداران گندمنمای جو فروش را نخورید.