پری ملکی: هرجا موسیقی باشد آرامش هم هست
تاریخ انتشار: ۱۷ آذر ۱۳۹۸ | کد خبر: ۲۶۰۱۹۸۲۷
همشهری - پرنیان سلطانی: پری ملکی به کشورش برگشت و تلاش کرد تا در دنیای موسیقی جایی هم برای خانمها باز کند.اوایل در خانهها کنسرت برگزار میکرد، اما طولی نکشید که بهعنوان نخستین بانوی خواننده ایرانی توانست مجوز برگزاری کنسرت برای بانوان را دریافت کند و به کنسرتهایش رنگ و بوی قانونی بدهد. کمی بعد هم با تغییر قوانین جامعه بهصورت همخوانی، کنسرتهایی را برای عموم برگزار کرد تا این بار تواناییهایش در خوانندگی را نه فقط در بین مخاطبان خانم، بلکه بین همه مخاطبان موسیقی به اثبات برساند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
من از زمانی که خودم را شناختم شروع به خواندن کردم. خاطرم هست که کلاس اول دبستان بودم که برای نخستین بار در جمع همکلاسیهایم آواز خواندم. بعد هم مرتب در مسابقات و جشنهای مختلف مدرسه شرکت میکردم و مرتب جایزه میگرفتم.
خانوادهتان مخالفتی نداشتند؟خیلی اطلاعی از این فعالیتهایم در مدرسه نداشتند. بعد که متوجه شدند هم فکر نمیکردند خواندن برای من تا این اندازه جدی باشد. درواقع خیلی خواننده شدنم را جدی نمیگرفتند. تا اینکه سرانجام برنامه اجرا کردم و کنسرت گذاشتم و آنها هم من و کارم را جدی گرفتند!
دقیقا این جدی شدن خوانندگی از کی اتفاق افتاد؟خوانندگی برای من از همان ابتدا که در مدرسه میخواندم، خیلی جدی بود. اما از زمانی که ازدواج کردم، با تشویق و حمایتهای همسرم توانستم بهطور جدی بهدنبال یادگیری آواز بروم و فعالیتم را هدفمند کنم. همان زمان ایرج تیمورتاش از ترانهسرایان بزرگ آن دوره مرا به وزارت فرهنگ و هنر برد و آنجا با تعلیم زیرنظر استاد محمود کریمی، کلید کار حرفهای من زده شد. بعد چند سالی ایران نبودم و وقتی برگشتم زیرنظر استاد نصرالله ناصحپور، استاد علی جهاندار و امیر پایور آواز را ادامه دادم.
اتفاقا سؤال بعدی من درباره همین برگشتتان به ایران است. شما در فاصله سالهای ۵۶تا ۵۹ در انگلیس زندگی میکردید، وقتی به ایران برگشتید که انقلاب شده بود و فعالیت بانوان در حوزه موسیقی رسما ممنوع بود. چرا در آن دوره تصمیم گرفتید به ایران برگردید؟راستش را بخواهید آن زمان بیشتر بهخاطر همسرم به ایران برگشتم. اما واقعیت ماجرا این است که بستر کار، فعالیت و عشق من اینجا بود. علاقه من به موسیقی سنتی اینجا میتوانست شکل بگیرد و شکوفا شود، برای همین با وجود اینکه در تمام این سالها همیشه میتوانستم خارج از ایران فعالیت کنم، اما هیچوقت ضرورت آن را احساس نکردم. چون موسیقی سنتی، موسیقی این کشور است و مخاطبان من اینجا هستند.
اختصاصی همشهری آناین: مجله موسیقی اختصاصی همشهری آنلاین: زندگینامه اهالی موسیقی اختصاصی همشهری آنلاین: آشنایی با مجله سازهای موسیقی و ماندید و برای حضور خانمها در فضای موسیقی تلاش کردید. آنقدر که امروز شما را بیش از آواز و تدریس، به فعالیتتان برای بروز استعدادهای بانوان در این عرصه میشناسند. این راه را چطور طی کردید؟خب اوایل انقلاب که حتی آقایان هم برای فعالیتهای موسیقایی با مشکل مواجه بودند، تکلیف ما کاملا مشخص بود. تا اینکه رفتهرفته کمی فضا مهیاتر شد و تا سال ۱۳۷۰ برخی خانمهای خواننده موفق شدند یکیدوکنسرت خصوصی برای خانمها برگزار کنند. اما من همیشه فکرم این بود که خانمها هم باید در این عرصه حضور داشته باشند. برای همین از اوایل دهه ۷۰ تصمیم گرفتم برای خانمها اجرا بگذارم. تا یکیدوسال همراه با گروه نوازندهام در خانهها کنسرت برگزار میکردیم و در هر اجرا بهطور میانگین ۱۰۰تا ۱۵۰نفر مخاطب داشتیم. تا اینکه مسئولان وزارت ارشاد متوجه این فعالیتها شدند و پرسیدند چرا وقتی قرار است کنسرت برگزار کنی، به ما خبر نمیدهی؟
من هم در جوابشان گفتم چون اجازه نمیدهید! اجازه بدهید تا به شما هم خبر بدهم! آنها هم در آن دوره روی باز نشان دادند و گفتند بیا امتحان کن. نتیجه این شد که از همان زمان بهدنبال گرفتن مجوز رفتم. با اینکه خیلی سخت بود و ماهها دوندگی کردم، اما بالاخره توانستم بهعنوان نخستین بانوی خواننده، مجوز اجرا برای خانمها را بگیرم و راهگشای حضور بانوان در وادی موسیقی باشم. با این مجوز سال ۷۴ نخستین اجرای قانونیام را در ورزشگاهی نزدیک تجریش برگزار کردم و تا سال ۷۸ به اجرای کنسرت ویژه بانوان ادامه دادم. از آن سال به بعد هم با تغییر نگاه جامعه و فراهم شدن امکان همخوانی خانمها، کنسرتهایم را بیشتر به سمت کنسرتهای مشترک بردم و با همخوانی و همنوازی برای عموم مردم برنامه اجرا کردم.
نتیجه تلاشتان برای فعالیت خانمها در عرصه موسیقی را چطور میبینید؟ بهنظرتان بانوان فعال در موسیقی این روزها چقدر در کارشان جدی هستند؟هماکنون ما نوازندههای خانم خیلی حرفهای و توانمندی داریم. اما من در خوانندهها بهویژه آنهایی که این روزها کنسرتهای ویژه بانوان برگزار میکنند، کمتر خواننده خوبی دیدهام. یعنی بهنظرم بسیاری از خوانندههای خانمی که امروز میخوانند، هنوز آمادگی حضور روی صحنه را ندارند و باید کمی بیشتر روی صدایشان کار کنند.
خب مشکل را کجا میبینید؟ چرا این افراد خوب آموزش ندیدهاند؟مشکل خوب آموزش دیدن یا ندیدن نیست، مشکل بیحوصله شدن هنرجوهاست! همه میخواهند خیلی زود به برگزاری و اجرا برسند. از طرفی تکنولوژی و امکان ضبط خوب صدا هم باعث شده تا خیلیها دیگر ارزش و اعتبار چندانی برای آموزش در این حوزه قائل نشوند. خود من در تمام سالهای تدریسم خیلی با این پدیده مواجه شدهام که برخی هنرجوها همان جلسه اول میپرسند خب ما کی میتوانیم برنامه اجرا کنیم!؟ من هم به شوخی میگویم هفته آینده! واقعیت این است که طی کردن این راه، نیاز به صبوری زیادی دارد و تا کسی ردیفهای آوازی را بهطور کامل یاد نگیرد، نمیتواند ادعا کند خواننده است. بهنظر من یک خواننده از زمانی که کارش را از صفر شروع میکند تا بتواند به اجرا برسد، دستکم به یک دوره چهارساله نیاز دارد.
شاید یکی از دلایل این بیصبری بهخصوص برای خانمها این است که کارشان در زمینه آواز اساسا دیده نمیشود. هیچوقت امکان انتشار آثارشان را ندارند و کمتر پیش میآید منتقدی کارشان را بشنود و نقد کند. برای همین خیلی انگیزهای برای پرورش صدایشان ندارند. قبول دارید؟خب یک بخش این موضوع تقصیر خود ماست. من از سال ۷۸ که همخوانی خانمها امکانپذیر شد تا توانستهام اجرای مشترک گذاشتهام. چون بهنظرم فقط این کارها هستند که با حضور روزنامهنگارها و منتقدان موسیقی، دیده و شنیده میشوند. برگزاری کنسرت برای خانمها به همان دلایلی که خودتان هم گفتید، خیلی جدی نیست و در بسیاری از مواقع سرسری گرفته میشود. اما با این حال بیشتر بانوان فعال در حوزه موسیقی اصرار دارند که فقط اجراهای ویژه بانوان برگزار کنند. من قبول دارم که در اجراهای مشترک دیگر صدای خواننده بهصورت تکی شنیده نمیشود و خوانندههای خانم باید همخوان باشند، اما به هر حال تنها راه شنیده شدن در محافل رسمی موسیقی کشورمان همین راه است. درواقع این انتقاد بزرگ من به خانمهاست و اعتقاد دارم این خود ما هستیم که باعث شدهایم راهمان بسته بماند.
در این زمینه نگاهی دیگر هم وجود دارد. بسیاری از خانمهای فعال موسیقی معتقدند که آقایان همکارشان خیلی به آنها اعتماد نمیکنند و در گروههای موسیقی، فضای زیادی در اختیارشان قرار نمیدهند. بهنظر شما هم همینطور است؟بله متأسفانه و این حکایت خیلی غمانگیز است. من همان اندازه که خانمها را مورد نقد قرار میدهم و میگویم هر چه بیشتر کنسرت بانوان بگذاریم، بیشتر به ضرر خودمان است. همکاران آقای خودم را هم نقد میکنم که چرا به ما اعتماد نمیکنند و اجازه نمیدهند خانمهایی که با این همه سختی و محدودیت تلاش کرده و حرفهای شدهاند، در این فضا کار کنند؟ همین چند وقت پیش کنسرتی رفتم که متشکل از ۳نوازنده خانم و ۴نوازنده آقا بود. با اینکه خانمها خیلی حرفهایتر از آقایان بودند، اما بهاندازه یک تکنوازی هم به آنها فرصت داده نشده بود! خیلی وقتها هم میشنوم که از اجرای نوازندگان و همخوانهای خانم در گروههای موسیقی جلوگیری شده، اما آقایان گروه کارشان را ادامه دادهاند! سؤال من این است که چرا سایر اعضای گروه از روی سن پایین نمیآیند؟ چرا کنسرت را لغو نمیکنند؟ به هر حال این خانم هم عضوی از گروه است، چطور اجازه میدهند به بخشی از گروهشان توهین شود؟ بهنظرم دیگر وقت آن رسیده که دستکم در دنیای موسیقی این نگاه جنسیتی را کنار بگذاریم و به آدمها براساس تواناییهایشان فضای کار بدهیم.
اگر موافق باشید کمی از موسیقی بانوان فاصله بگیریم و بهطور کلی به دنیای موسیقی امروزمان بپردازیم. بهنظر شما بزرگترین مشکل این روزهای موسیقی ما چیست؟ما هماکنون با چند مشکل مواجهیم. یکی همان بیصبری خوانندههای ماست که باعث شده امروز بیشتر کارها و اغلب کنسرتها ذرهای تأثیرگذار نباشند. مشکل دیگر هم این است که مردم ما مانند گذشته بهدنبال موسیقی اصیل و کار خوب نمیگردند. البته تقصیری هم ندارند، چون این تقصیر قبل از آنها متوجه رسانههای ملی ما ازجمله رادیو و تلویزیون است که کمتر موسیقی اصیل و فاخر پخش میکنند. از آن طرف شبکههای ماهوارهای هم هر چه موسیقی مبتذل و سطح پایین است به خورد مردم میدهند. معلوم است که در این فضا مخاطبان موسیقی رفتهرفته به این نوع خوراک عادت میکنند و یادشان میرود نشانی از کار خوب بگیرند. متولیان فرهنگ و هنر هم در این زمینه مقصرند. در روزهایی که مسئولان فرهنگ دنیا برای جاری شدن موسیقی اصیل در کشورشان هزینه میکنند، ما هر لحظه عرصه را برای فعالیت فعالان جدی موسیقیمان تنگتر میکنیم.
در کشورهای مختلف دنیا همه نهادهای دولتی دستبهدست هم میدهند تا هزینه برگزاری کنسرتهایشان به حداقل برسد؛ چون به تأثیر موسیقی در ایجاد آرامش میان مردم باور دارند. اما در کشور ما بودجهای که برای فعالیتهای موسیقی درنظر گرفته نمیشود، هیچ، برگزارکنندگان اجراهای زنده باید ۲۰درصد هم مالیات بپردازند! خب چنین سیاستهای اشتباهی است که باعث شده موسیقی اصیل و سنتی ما روزبهروز ضعیفتر شود. امیدوارم روزی ما اهالی موسیقی هم یک صنف داشته باشیم تا از این طریق بتوانیم تأثیر و اهمیت موسیقی در زندگی مردم شهر را برای متولیان فرهنگ و هنرمان جا بیندازیم و از حق و حقوق فعالان این عرصه دفاع کنیم.
این تأثیر موسیقی در آدمها که از آن صحبت میکنید، دقیقا شامل چه مواردی است؟ یعنی میخواهیم بدانیم ما از اساس چرا باید موسیقی گوش بدهیم؟موسیقی لازمه حیات است. تحقیقات و پژوهشهای فراوانی درباره نقش موسیقی در رشد گلها و گیاهان انجام شده است. بارها و بارها هم ثابت شده اگر مادران در زمان بارداریشان موسیقی گوش دهند، بچههایی آرام به دنیا میآورند. این را خودم کاملا تجربه کردهام. من همیشه برای پسرم، بامداد میخواندم و ساز میزدم و حالا میتوانم آرامش را در وجود پسرم ببینم. برای همین من معتقدم خانمها حتی در شرایطی که صدایشان در اجتماع ممنوع است، باز هم بهتر است آواز یاد بگیرند. مادری که آواز میخواند فضای خانهاش را پر از مهر، عشق و آرامش میکند. اتفاقا خیلی از هنرجوهای من دقیقا به همین دلیل به کلاسها میآیند. میگویند وقتی بچه بودند مادرشان برایشان آواز میخوانده و میخواهند لذتی که در بزرگ شدن در چنین فضای لطیفی را تجربه کردهاند، به فرزندانشان هم هدیه کنند. در یک کلام من معتقدم هر جا موسیقی باشد، آرامش، لطافت و زیبایی هم هست.
و بهعنوان آخرین سؤال، این روزها مشغول چه کاری هستید؟ اجرای جدید ندارید؟چرا، گروه خنیا بهمنماه با چند مهمان ویژه در فرهنگسرای نیاوران اجرا دارد. بهخاطر همان مشکلاتی که گفتم چند وقتی است که دیگر نمیتوانم برنامههایم را در تالار وحدت برگزار کنم. چون هیچوقت دلم نمیخواهد بلیت کنسرتهایم را گران بفروشم. دوست دارم مخاطبهایمان کسانی باشند که موسیقی را دوست دارند، نه کسانی که صرفا متمول هستند. بهخاطر هزینههای بسیار زیاد تالار وحدت، انشاءالله بهمنماه در در فرهنگسرای نیاوران پذیرای علاقهمندان به موسیقی هستیم.
از گروه تا آموزشگاه موسیقی خُنیاپری ملکی پس از بازگشتش به ایران، در سال ۱۳۷۳یک گروه موسیقی بانوان به نام خُنیا تشکیل داد که این گروه از سال ۱۳۷۹همکاریاش را با نوازندگان و خوانندگان مرد آغاز کرد تا بتواند کنسرتهایی را بهصورت همخوانی و همنوازی برای عموم مردم برگزار کند. این خواننده نامآشنا در اینباره میگوید: «من از زمانی که کارم را شروع کردم، میخواستم حرفهای باشم. نخستین قدم حرفهای بودن در این عرصه هم داشتن یک گروه بود. برای همین گروه موسیقیام را تشکیل دادم و نامش را خُنیا، بهمعنای سرود، نوا و نغمه گذاشتم. »
پری ملکی آموزشگاه موسیقیای هم به همین نام دارد؛ آموزشگاهی که فعالیتش را از سال ۱۳۹۴در محدوده یوسفآباد آغاز کرده است. وقتی از این خواننده و مدرس آواز درباره این آموزشگاه میپرسیم، میگوید: «من از ۳۵سال پیش مدرس آواز هستم و علاوه بر خانه، سالها در مراکز مختلف ازجمله مرکز حفظ و اشاعه موسیقی، فرهنگسرای شفق، دانشگاه علمی کاربردی شماره ۴ و آموزشگاههای ساز، تماشاگه راز و... تدریس داشتهام. این در حالی است که پسرم هم کوبهاینواز است و عروسم هم سنتور مینوازد. برای همین تصمیم گرفتم آموزشگاه موسیقی دایر کنم که بتوانیم بهصورت متمرکز به علاقهمندان به موسیقی آموزش بدهیم. »
آوای یک زندگی، روایت یک عمر عاشقینخستین روز آذرماه بود که در موزه موسیقی ایران از کتاب زندگینامه پری ملکی با عنوان «آوای یک زندگی» رونمایی شد. این کتاب ۱۷۰صفحهای که آن را نشر هفترنگ منتشر کرده، حاصل گفتوگوی توکا ملکی با مادرش است که این خواننده نامآشنا در آن به شرح حال دوران کودکی و نوجوانی، چگونگی پرداختن به موسیقی، تجربیات و خاطراتش از کنسرتها، تعلیم موسیقی و نگاهش به زندگی پرداخته است. در حاشیه گفتوگو با پری ملکی فرصتی دست داد تا با توکا ملکی همصحبت شده و انگیزهاش را از نگارش این کتاب بپرسیم. توکا میگوید: «یکی از دغدغههای همیشگی من حضور بانوان در دنیای موسیقی است. برای همین از هر فرصتی که داشتم برای نگارش مقالاتی برای روزنامهها و مجلات استفاده کردم. سال ۸۰نیز کتابی درباره موسیقی بانوان نوشتم که نامش زنان موسیقی ایران از اسطوره تا امروز است. » توکا که کارشناس ارشد هنر است، ادامه میدهد: «ما در تاریخ نگارش موسیقی یک ضعف بزرگ داریم و آن هم این است که کارهای تحقیقی در این حوزه بسیار کمتر از حوزههای دیگر انجام شده است. عموم کتابهای موسیقی توصیفی هستند و در آنها نقد و تئوری جدی دیده نمیشود. متأسفانه در این کتابها نه تاریخچه درستی از موسیقی بهویژه موسیقی سنتی ارائه شده و نه شیوه کاری فعالان موسیقی به روشنی بیان شده است. برای همین نیاز به مستندسازی در این حوزه کاملا احساس میشود که یکی از راههای مستندسازی، تاریخ شفاهی و گفتوگوست. برای همین من هم برای نگارش این کتاب ترغیب شدم؛ چون میدانم این کتاب فقط درباره پری ملکی خواننده نیست، بلکه درباره دوره کاری یک نسل موسیقی است که میتواند در آینده به پژوهشگران این حوزه کمک کند. »
اعضای گروه موسیقی خنیا(بهترتیب از راست) «نیکی شیرپیشه» همخوان، «سهیل مخبری» نوازنده کمانچه، «جلال امیرپورسعید» آهنگساز و نوازنده تار، «پری ملکی» خواننده، «فاروق کسمایی» خواننده، «بامداد ملکی» نوازنده تنبک و سازهای کوبهای، «مرضیه رحیمزاده» نوازنده سنتور در کنسرت «زمان که میگذرد»، شهریور ۱۳۹۳، تالار وحدت
فستیوال بینالمللی هنرهای سنتی والانسیئن، خرداد ۱۳۹۱، فرانسه
کنسرت ۲۰سال با خنیا، مهرماه ۱۳۹۲، تالار وحدت
ما هماکنون با چند مشکل مواجهیم. یکی همان بیصبری خوانندههای ماست که باعث شده امروز بیشتر کارها و اغلب کنسرتها ذرهای تأثیرگذار نباشند. مشکل دیگر هم این است که مردم ما مانند گذشته بهدنبال موسیقی اصیل و کار خوب نمیگردند.
منبع: همشهری آنلاین
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.hamshahrionline.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «همشهری آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۶۰۱۹۸۲۷ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
روایتی جدید از مرگ پرابهام خواننده مشهور | ناگفتههای همسر ناصر عبداللهی از دلیل مرگ او
آفتابنیوز :
او در اولین مصاحبه خود روایتی جدید از مرگ پرابهام خواننده مشهور دارد. کسی که به گفته خودش در تمام این سالها متهم به قتل همسرش بوده، اما قانون به او اجازه نداده تا او را پیگیری قضایی کند. این پرونده عبداللهی بدون پیگیری پدر و پسران عبداللهی مختومه اعلام شد و هرگز عاملان مرگش شناخته و مجازات نشدند.
پس از ۱۸ سال، اما «فاطمه فهیمی» همسر «ناصر عبداللهی» ناگفتههای زیادی را به زبان میآورد.
زندگی ناصر عبداللهی بعد از جدایی از همسر اول
فاطمه فهیمی میگوید: «همسر اول ناصر بعد از جدا شدن، تمام زندگی، خانه و اسناد داخل خانه که برای ناصر و بچهها بود را شبانه جمع کرد. به جز وسایل خیلی کوچک که آن هم برای اتاق خواب بچهها بود، حتی برخی از وسایل بچهها را که میتوانست برده بود. ایشان شبانه رفتند و مدتها خبری از او نبود، ۶ سال بچهها در کنار من و تا زمانی که پیش ناصر بودم زندگی میکردند. از بچهها نگهداری کردم و هیچ خبری از آن زن نبود».
او ادامه میدهد: «زمانی که ما به بندر آمدیم مدتها در خانه پدرم ساکن بودیم تا زمانی که بتوانیم خانهای تهیه کنیم. چون رفتن ما به بندر یک دفعه اتفاق افتاد. ناصر گفت ۱۰ سال میشود در تهران است و میخواهد به بندر برگردد. وقتی به بندر آمدیم، پدرم نمازخانهای را که در پایگاه فرهنگی داشت به ما داد تا ما بتوانیم وسایل را آنجا بگذاریم. بعد از آن تا وقتی که ما خانه پیدا کردیم در منزل پدرم ساکن شدیم».
فهیمی میگوید: «روزی که این اتفاق برای ناصر افتاد من در منزل پدرم بودم و خانه خودم نبودم. من به خواسته خود ناصر به خانه پدرم رفتم و ناصر گفت من در حال تنظیم قطعهای هستم، شما برو و من هم تا غروب خودم را میرسانم. همه بچهها در خانه بودند (نوید، نازنین و نامی)».
او با بیان اینکه یکی دو ماه بعد از رفتن به خانه خودمان این اتفاق افتاد، ادامه میدهد: «روزی که این اتفاق افتاد بچهها به مدرسه رفتند و من با دخترم نینا برای خرید رفتیم که ناصر بهمن گفت شما برو من خودم به دنبالت میآیم. وقتی من رفتم، بعد از آن با ناصر تماس گرفتم و جوابی نداد. با بچهها که تماس گرفتم آنها خانه بودند. یکبار گفتند پدرشان خواب وبار دیگر گفتند در حال کار کردن است. فردای آن روز به من گفتند شما در سورو بمان پدر خودش به دنبالت میآید».
همسر ناصر عبداللهی میگوید: «فردای صبحی که من به خانه پدرم رفته بودم خانواده ناصر به منزل پدرم آمدند؛ فکر میکنم برادر ناصر بود که به دنبال پدرم آمد و پدر من نیز رفت. هرچه تماس گرفتم با پدرم که بپرسم چرا خانواده ناصر به دنبالش آمدند پاسخی نداد. بعد فهمیدم که ناصر در بیمارستان است که آن هم پدرم به من گفت. هیچکس به من حرفی نمیزد، حتی مادر ناصر به من گفت حال ناصر خوب است و گفته فعلا به خانه نیا با وجود اینکه ناصر در بیمارستان بود».
تن بیجانی که روی تخت بیمارستان افتاده بود…
او ادامه میدهد: «وقتی من به بیمارستان رفتم ناصر اصلا اوضاع خوبی نداشت. سر تا پای او دچار مشکل شده بود. حالا چه اتفاقی برایش افتاده بود واقعا متوجه نشدم. خانواده من نیز متوجه نشدند چه اتفاقی افتاده است. اما حاشیهها زیاد بود. میگفتند کار ما بوده و ما ناصر را زدهایم».
فاطمه فهیمی میگوید: «تنها یک تن بیجانِ بدون جمجمه، کتف، زانو و مچ پا را در بیمارستان دیدم. صورت ناصر زخمی و کلیهها از کار افتاده بود. من این جسمی که کاملا بیجان است را در بیمارستان دیدهام. اینکه چه بلایی سر این آدم آمده بود را تا به امروز من نفهمیدهام».
او ادامه میدهد: «ناصر یک سنی مذهب معتقد به اهل بیت بود. حتی زمانی که میخواست موزیک احمد سانی را بخواند وقتی با پدر من مشورت کرد، پدرم به او گفت حمایتت میکنم و حالا ما را به اینکه ناصر را کشتهاید محکوم میکنند».
قانون به فاطمه فهیمی اجازه پیگیری نداد!
همسر ناصر عبداللهی میگوید: «وقتی من بهخاطر پرونده ناصر به تهران رفتم و پیگیری کردم؛ گفتند شما نمیتوانید بهعنوان همسر پیگیری کنید، فقط پدر، مادر و پسر ارشد او میتوانند پیگیر پرونده ناصر باشند. حتی قانون به من اجازه پیگیری نداد».
او ادامه میدهد: «بارها به کسانی که من را مقصر دانسته و حاشیه میسازند گفتهام اگر من قاتل ناصر هستم چرا باید زنده بگردم؟ مگر ناصر پدر، مادر و خانواده نداشت؛ چرا هیچکدام از من شاکی نشدند؟ مگر به من نمیگویید قاتل؟ بالاخره آدم باید یک سرنخی را بگیرد تا به واقعیت برسد. وقتی من برای پیگیری میروم، میگویند شما نمیتوانید، باید فامیل درجه یک باشد؛ من که زن ناصر بودهام فامیل درجه یک محسوب نمیشوم. میگویند مادر، پدر، خواهر، برادر و پدر، اینها میتوانند پیگیر پرونده ناصر باشند».
فاطمه فهیمی میگوید: «وقتی من برای پیگیری میروم و میگویند شما نمیتوانی و حق این کار را ندارید، چطور پیگیر پرونده ناصر باشم؟ اگر قانون این اجازه را بهمن میدهد من پیگیری کنم! به من که هیچ اختیار عملی داده نشد، آنها هم که اختیار داشتند نرفتند، نمیدانم چرا، فقط میشنوم که به من میگویند خانم فهیمی برادر ناصر گفته است که شما ناصر را کشتید. من هم به آنها گفتم برادر ناصر تا دوسال بعد از فوت او در حمایت و پیش ما بود. پس چرا چیزی نگفت؟ چرا در آن دو سالی که ما به او کمک کردیم نگفت که ما قاتل هستیم، اکنون میگوید؟ برادرهایش میتوانند این موضوع را پیگیری کنند، اما اینکار را نمیکنند».
پزشکی قانونی؛ دلیل مرگ نامعلوم، پرونده مختومه است!
فاطمه فهیمی با اشاره به اینکه خانواده ناصر گفتند ما پیگیری کردیم پرونده مختومه است و دیگر نمیشود پرونده ناصر ادامه داشته باشد، ادامه میدهد: «حالا چه دلیلی داشت، من نمیدانم و متوجه نمیشوم. گواهی پزشکی قانونی گرفتم دلیل مرگ را نامعلوم زده بود. بچههاهم بعد از این اتفاق رابطه خودشان را با من قطع کردند و هیچکدام جواب درستی به من ندادند. من نمیتوانم در خصوص اینکه آیا آنها خبر دارند که چه اتفاقی افتاده است، نظری دهم؛ زیرا متوجه نشدم چه اتفاقی برای ناصر افتاد».
او میگوید: «از خانواده عبداللهی تنها کسی که میتوان از او بهعنوان یک انسان حرف زد تنها ناصر بود. من هیچ چیز خوبی در این خانواده ندیدهام. من هم دوستدارم بدانم چه اتفاقی برای همسرم افتاد. چه چیزی شد که ناصر آن شکلی شد و چه کسی این بلا را سر ناصر آورد؟ برای منی که محکوم به قتل ناصر هستم نیر سوال است. حتی نمیدانم که چرا پسرهایش به دنبال این موضوع نمیروند».
فهیمی با بیان اینکه من بهخاطر تمام شدن حاشیهها میروم سراغ پرونده، ادامه میدهد: «اما نمیشود، زیرا تمام پروندههای قانونی ناصر دست برادر و خانواده او است. آنها هم یک کلام میگویند پرونده بسته شده و این اختیار بهمن داده نمیشود».
مرگی که نه خودکشی بوده و نه بر اثر اعتیاد
او با تاکید بر اینکه ناصر اهل خودکشی نبود و به هیچ عنوان اعتیاد هم نداشت، ادامه میدهد: «ناصر را زده بودند، اما اینکه چه کسی اینکار را کرد من هیچوقت نفهمیدم. هیچکس پیگیری نکرد. من میدانم به ناصر حمله شده است از آثاری که در بدن ناصر دیده میشد مشخص بود. هیچکس نمیتواند جوری به سر خودش بزند که جمجمهاش ترک خورده و نرم شود. هیچکس جوری که یک تکه گوشت از صورتش کنده شود خود را نمیزند. هیچکس نمیتواند در این حد خود را بزند که هر دو کتف، زانو و مچ پا را خورد کند».
همسر ناصر عبداللهی میگوید: «من در کسی دشمنی با ناصر ندیده بودم وقتی چیزی ندیدهام نمیتوانم کسی را محکوم کنم. پزشک قانونی حتی حمله را تایید نکرد و دلیل مرگ را نامعلوم زده بود. مسئله ناصر به لحاظ قانونی و پیگیری مشکل داشت».
او با اشاره به قتل روحالله داداشی، ادامه میدهد: «چند سال پیش وقتی که روحالله داداشی را کشتند و زمانی که قاتل او را دستگیر و اعدام کردند من در تهران بودم. برای یک کار قانونی رفته بودم و همانجا گفتم که قاتل روحالله داداشی یک شبه با اینکه متواری شده و فرار میکند پیدا میشود؛ زیرا به لحاظ قانونی پیگیری شده و او را پیدا کردند. اما برای ناصر با آن همه شدت جراحتی که روی بدناش بود هیچ پیگیری انجام نشد»
محکومیتِ بی اساس
فاطمه فهیمی میگوید: «بردار من آن زمان هیچ سنی نداشت و الان میگویند او قاتل است. چرا کسی را نبردند؟ اگر میگویند ما قاتل هستیم چرا ما را نبردهاند؟ خیلیها من، برادر و پدرم را محکوم میکنند. ناصر تمام زندگیاش با من و خانوادهام بود. اما نمیدانم یکدفعه چه اتفاقی افتاد که گفتند ما او را کشتهایم. اگر بحث اختلاف با زن بود بله ناصر با زن اول خود خیلی اختلاف و مشکل داشت. اما با من و خانواده من هیچجوره مشکلی نداشت. من آنها را هم محکوم نمیکنم با اینکه مشکلاتی بین آنها بوده من میگویم بالاخره زن و مرد بودند».
او ادامه میدهد: «من کسی را محکوم نمیکنم، اما تیر محکومیت تا آخرین لحظه سمت من است. با اینکه من تا آخرین لحظه کنار ناصر بودم و یک لحظه از او جدا نشدم. بعد میآیم کاری کنم که ناصر نباشد؟ اما اکنون همه میگویند کار زن دوم او و داییهایش بود».
اخباری که میتواند خانمانسوز باشد
فهیمی در ارتباط با اخباری که به گفته او کذب و دروغ بوده است، میگوید: «برادر من با ارشاد صحبت کرد و آنها گفتند کاری که ما میتوانیم انجام دهیم این است که در ارتباط با سایتهای خبری قانونی پیگیر شوید که کسی به خودش اجازه ندهد همچین کاری را کند. وقتی نهاد قضایی میگوید پرونده ناصر مختومه است و پیگیری نمیشود کنید از ما چه کاری بر میآید؟ چرا بعد از ۱۸ سال دل بچهاش را آزار میدهید؟ طرف آمده به دختر من پیام داده است، سکوت میکنی، چون مادرت قاتل است؟».
او ادامه میدهد: «نینا بهدلیل این اتفاقات یک دفعه دچار حمله عصبی میشود. او را پیش دکتر بردهام و میگوید لقمه عصبی در گلویش در آورده است و این میتواند بچه را دچار خفگی کند. به دلیل استرس، بغض و شوکهای عصبی. خدا میداند من چگونه با کمک خانوادهام در تمام این ۱۸ سال نینا را بزرگ کردهام و نگذاشتیم کمبودی داشته باشد. اما الان که بزرگ شده است هر کسی یک چیزی به او میگوید».
ابهاماتی که با گذشت ۱۸ سال، هنوز برملا نشده است
همسر ناصر عبداللهی با اشاره به اینکه روزی که این اتفاق برای ناصر افتاد همه دیدند، آنجا بودند، میگوید: «خانوادهاش اولین کسانی بودند که او را در بیمارستان دیدند. پرسنل صدا و سیما، ارشاد، دوستان ناصر حتی از تهران همه آمدند و ناصر را در آن وضعیت دیدند. من فقط میدانم این اتفاق نه از سر خودکشی است نه اعتیاد».
او ادامه میدهد: «ناصر دچار مرگ مغزی شده و پشت جمجهاش نرم شده بود. آدم چه ضربهای میتواند به خودش بزند که پشت سرش نرم شود؟ هیچکس این شکلی نمیتواندا خودکشی کند. اگر انگشت اشاره سمت خانواده من است پس چرا وقتی خانواده ناصر حق پیگیری دارند، پیگیری نمیکنند؟ چرا در گوش همه میگویند کار خانواده زنش است. چرا بعد از ۱۸ سال هنوز پیگیری نکردهاند؟».
منبع: همشهری آنلاین