زندگی فرزند خوانده پیامبر اکرم(ص) رمان شد/ داستانی درباره دوراهی بردگی و آزادی
تاریخ انتشار: ۱۹ آذر ۱۳۹۸ | کد خبر: ۲۶۰۳۷۸۳۹
ناصری با بیان اینکه در کتاب «فرزند خوانده» فضای دوره جاهلیت و خرافات و آداب و رسوم حاکم در آن جامعه تشریح شده است، گفت: شخصیت اصلی داستان بردگی را به آزادی ترجیح می دهد.
خبرگزاری شبستان، سرویس فرهنگی – مریم داوری: «مسلم ناصری» از نویسندگان پیشکسوت حوزه کودک و نوجوان است که در سال 1351 در کاشمر به دنیا آمده است و بیشتر در حوزه تاریخی و مذهبی قلم می زند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
در حال حاضر چه کتابهایی در دست نگارش و یا انتشار دارید؟
کتاب «فرزند خوانده» را در دست چاپ دارم که قرار است از سوی انتشارات معارف منتشر شود. امیدوارم که این کتاب به نمایشگاه بین المللی کتاب تهران در سال آینده برسد.
کتاب« فرزندخوانده» را در چه قالب نوشتید؟ این کتاب برای چه گروه سنی است و چند صفحه دارد؟
این کتاب یک رمان تاریخی است که برای گروه سنی کودک و نوجوان نوشتم. حدودا 250 صفحه دارد.
موضوع فرزند خواندگی چیست؟
«فرزند خوانده» داستان آزادگی است و از لحاظ تاریخی به زید ، فرزند خوانده پیامبر اکرم(ص) می پردازد. زید به مکه آورده و فروخته می شود . او را به حضرت خدیجه(س)، همسر پیامبر اکرم(ص) می فروشند. حضرت خدیجه (س) نیز زید را به پیامبر(ص) می بخشد.پدر زید صحرا به صحرا و شهر به شهر دنبال زید می گردد و بالاخره خبر می یابد که فرزندش در مکه است.پدر به مکه می رسد و از زید می خواهد با او برگردد اما زید قبول نمی کند و بردگی در نزد پیامبر اکرم(ص) را به آزادگی ظاهری ترجیح می دهد. همه به زید انتقاد می کنند که چرا حاضر به آزادی نشدی. پیامبر اکرم (ص) در چنین شرایطی می فرمایند:زید فرزند من است و از من ارث می برد.
در کتاب «فرزند خوانده» به فضای دوران جاهلیت و فرهنگ آن دوران نیز پرداخته شده است؟
بله چون داستان در دوره جاهلیت رخ داده است، پردازش آن زمان هم لازم بوده است.در این کتاب فضای جاهلیت تبیین شده و داستان جامعه ای برخاسته از فرهنگ خرافات روایت شده است. «فرزند خوانده» به دوره جاهلیت، آداب و رسوم، افکار و رفتار و سنت هایی که در آن دوره بوده است اشاره کرده است .
از چه منابعی برای نوشتن کتاب «فرزند خوانده» استفاده کردید؟
از منابع معتبر قدیمی همچون تاریخ طبری تا منابع پژوهشی امروز همچون آثار زرگری تا تاریخ ها و مقالات پژوهشی که درباره عصر جاهلیت نوشته شده است.
نوشتن کتاب فرزند خوانده چقدر طول کشید؟
دو سال
آیا قبل از این کتابی در مورد زید، فرزند خوانده پیامبر اکرم(ص) برای کودکان یا نوجوانان منتشر شده است؟
فکر نمی کنم. بنده تا کنون کتابی با مضمون زید، فرزند خوانده پیامبر اکرم (ص) که برای گروه سنی کودک و نوجوان نوشته شده باشد، ندیدم. یکی از دلایلی که تصمیم گرفتم در مورد این فرد بنویسم خلایی بود که احساس کردم.
نکته حائز اهمیت کتاب «فرزند خوانده» چیست؟
این نکته مهم است که فردی در فضای جاهلیت تصمیمی می گیرد که بر خلاف تصور همه است. در فضای جاهلی عرب که رابطه خونی ، آبرو و حیثیت بسیار مهم است و برده بودن به شدت ناپسند است،یک نفر می خواهد برده بماند و حاضر نیست آزاد شود. چه حرکتی در حال ظهور است که این فرد دوست ندارد پا به دنیای دیگران بگذارد؟ این نکته جای بحث و بررسی دارد.
پایان پیام/31
منبع: شبستان
کلیدواژه: مسجد مسجد کانون های فرهنگی هنری مساجد مسجد مسجد کانون های مساجد مسجد کانون های فرهنگی هنری مساجد اردبیل کانون های مساجد زید انتشارات معارف مریم داوری فرزند خوانده
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت shabestan.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «شبستان» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۶۰۳۷۸۳۹ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
روحت شاد آقای صدر
به گزارش ورزش سه، اگر حمیدرضا صدر زنده بود، شمع 68 سالگی تولد خود را فوت میکرد و احتمالا کمی پیش از آن هواداران فوتبال را با تحلیلهای خود از مرحله یک چهارم نهایی لیگ قهرمانان اروپا مقابل صفحه نمایشگر میخکوب کرده بود.
حالا در سومین سال درگذشت این مفسر دوست داشتنی، احسان محمدی یادداشتی را به یاد او نوشته است:
«فوتبال مثل زندگیه. آره! زندگی غماش بیشتره، تعداد غماش بیشتر از شادیاشه. زندگی همهاش شکست و جداییه. اتفاقاً جوان و نوجوان خوبه با فوتبال بفهمه تو زندگی شکست و جدایی هست، کسی که خیلی دوستش داری میاد قلبت رو میشکنه. اتفاقاً با فوتبال این چیزا رو یاد میگیری [که بازیکنای محبوبت میرن]، تو قراره تنها بشی، دلت بشکنه، این بخشی از زندگیه ...»
این جملات از «حمیدرضا صدر» شاید کاملترین توصیف برای برای همجواری زندگی و فوتبال باشد. به سادهترین زبان ممکن حرف میزد. با سواد بود ولی سوادش را توی چشم کسی فرو نمیکند. شبیه سنگ صیقل خورده کف رودخانه بود. بیآزار، دوران دیده.
امروز تولد مردی است که فوتبالیست پیشکسوتی نبود، مربیگری هیچ تیمی را در کارنامه نداشت ولی عاشق فوتبال بود و جوری در مورد این پدیده قرن حرف میزد که نمیتوانستی شبکه تلویزیون را عوض کنی. میخکوبت میکرد با رگبار واژههای درست، ترکیبهای گوشنواز، تحلیلهای منصفانه و گره زدن سینما و تاریخ و ادبیات به هم. با تکان دادن دستها و سر، لباسهای معمولاً تیره، عینک، ریش بلند نامرتب، چشمهای مهربان و متقاعدکننده، دستی زیر چانه، کتابهایی که نوشت، یادداشتهایی که منتشر کرد ...
او حق بزرگی به گردن فوتبال داشت و اغراق نیست اگر بگوییم فوتبال ایران ستارهای را از دست داد که میلیونها نفر حتی یک دقیقه از بازی او با توپ را ندیدند اما دوستش داشتند. خیلی از ما که موهایمان دارد جوگندمی میشود حالا میفهمیم چرا اینقدر فوتبال را دوست داریم. چون حالا با استخوانهایمان فهمیدهایم که «فوتبال مثل زندگیه. آره! زندگی غماش بیشتره، تعداد غماش بیشتر از شادیاشه....»
چندسال پیش در استودیو ولیعصر شبکه ورزش، برنامهای داشتیم که پنجشنبهها در انتهایش آنتن را به دوستان دیگری تحویل میدادیم که دکتر صدر کارشناسشان بود. گاهی پیش میآمد در حد فاصل دو برنامه همدیگر را میدیدیم. برای من که تجربه و سواد زیادی نداشتم اما عاشق سینما و ادبیات و البته فوتبال بودم فرصت مغتنمی بود این همصحبتی.
اعتراف میکنم چندین بار در کوچه و خیابان، کسانی ابراز لطف کرده بودند که بعضی اوقات آنها را یاد دکتر صدر میاندازم. این از معدود تحسینهایی بود که خوشحالم میکرد. یکبار بحث شد و همین را گفتم. گفتم باعث مباهات من است این مقایسه. خندید و گفت: «چند بار دیدمت. نه! تو مثل خودتی، مثل خودت باش!»
بعد مفصل در مورد کتاب «نیمکت داغ» حرف زدیم، گفت نسل شما «تله سانتانا» را یادش نمیآید، «هلنیو هررا»، یا «بلا گوتمن». کاش یه برنامه بود مینشستیم در مورد اونا حرف میزدیم.
یکی از آن «انشالله»های معروف را گفتیم و تمام.
اواخر در اینستاگرام بیشتر دنبالش میکردم. عکسهایش با دخترش، برادر و خواهرش و یا پراکندهنوشتهایی در باره فوتبال. شبیه کسی بود که بعد از مسافرتی طولانی، خیلی طولانی به خانه برگشته بود و حالا انگار داشت وقت بیشتری را با «خانواده» سپری میکرد.
کتاب «از قیطریه تا اورنجکانتی» او را هر کسی تاب ندارد بخواند. لابهلای کلماتش روح سرگردان و خستهای را میشود یافت که جسمش را کول کرده. عاشق زندگی است اما زورش به سرطان نمیرسد. مسیر رفته زندگیاش را مرور میکند و ...
تیرماه ۱۴۰۰ مرگ او را از فوتبال گرفت و حالا کسی جز به «نیکی» از او یاد نمیکند، کسی که بعید است «سرای زر نگاری» از او به جا مانده باشد اما خیلیهایمان را عاشق فوتبال کرد. عاشق فوتبالِ بیکینه، عاشق هواداری بدون توهین و تحقیر، عاشق کلمهها ...
تولدت مبارک استاد صدر عزیز. جای تو این روزها کنار فوتبال ایران خیلی خالی است... تولدت مبارک.