Web Analytics Made Easy - Statcounter

«ذاکر علی خان»  در حاشیه پنجمین دوره آموزش مربیگری درجه سی ورزش‌های زورخانه‌ای و کشتی پهلوانی در گفت و گو با خبرنگاران اظهار داشت: در گذشته به ایران سفر کردم و از ۲۰۰۶ در مسابقات زیادی حضور یافتم  و رقابت های داخلی زیادی را هم در پاکستان برگزار کردیم. این رشته طرفداران زیادی در پاکستان دارد و اگر بتوانیم مربیان خوبی تربیت کنیم می‌توانیم از سال‌های آینده با تیمی کامل در مسابقات زورخانه‌ای شرکت کنیم.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

وی ادامه داد: این رشته از ظرفیت خوبی در پاکستان برخوردار است  که اگر حمایت شویم می‌توانیم بعد از ایران به قدرت اصلی این رشته تبدیل شویم.

مربی و ورزشکار رشته زورخانه‌ای از پاکستان گفت: با صحبتی که با وزارت ورزش پاکستان داشته‌ام آنها موافقت خود را برای در اختیار گذاشتن یک زمین برای ساختن زورخانه اعلام کرده‌اند و اگر فدراسیون بین‌المللی و ایران برای ساخت زورخانه کمک‌های لازم را داشته باشند می‌توانیم زمین این کار را از طریق وزارت ورزش پاکستان دریافت و به ساخت زورخانه اقدام کنیم.

پنجمین دوره آموزش مربیگری درجه سه ورزش‌های زورخانه‌ای و کشتی پهلوانی در روزهای ۱۶ تا ۲۳ آذرماه در آکادمی فدراسیون بین المللی ورزش‌های زورخانه‌ای و کشتی پهلوانی با حضور شرکت‌کنندگانی از کشورهای جمهوری آذربایجان، هندوستان، عراق، پاکستان، ترکیه، روسیه و بلاروس برگزار شد.

برچسب‌ها پاکستان ورزش زورخانه ای و کشتی پهلوانی ایران

منبع: ایرنا

کلیدواژه: پاکستان ورزش زورخانه ای و کشتی پهلوانی ایران پاکستان ورزش زورخانه ای و کشتی پهلوانی ایران

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.irna.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایرنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۶۰۸۹۳۹۶ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

شهید ابراهیم هادی، ستاره ورزش کشتی ایران

 

به گزارش خبرگزاری صدا و سیمای استان خوزستان، در قطعه ۲۶ گلزار شهدای بهشت زهرا (س) یادبودی است که خیلی‌ها با دیدن عکس صاحب آن و عنوان «شهید گمنام» که روی سنگ مزار نوشته شده، می‌روند و زائر شهید مفقودالاثر «ابراهیم هادی» می‌شوند، شهیدی که برای بچه‌های جنوب شرق تهران و کسانی که اهل دل هستند، خیلی عزیز است، البته این شهید برای جوان‌هایی که کتاب «سلام بر ابراهیم» را خواندند، حال و هوای دیگری دارد.

پهلوان بسیجی ابراهیم هادی از بنیانگذاران گروه چریکی شهید اندرزگو در جبهه گیلان‌غرب و ستاره ورزش کشتی کشورمان است که در یکم اردیبهشت سال ۱۳۳۶ در محله شهید سعیدی حوالی میدان خراسان به دنیا آمد. پ

وی چهارمین فرزند خانواده بود که در نوجوانی طعم تلخ یتیمی را چشید، به همین دلیل همچون مردان بزرگ زندگی را پیش برد.

ابراهیم دوران دبستان را در مدرسه طالقانی و دوران دبیرستان را در مدارس ابوریحان و کریم‌خان گذراند. او در سال ۵۵ توانست دیپلم ادبی بگیرد و از همان سال‌های پایانی دبیرستان، مطالعات غیر درسی را نیز شروع کرد، حضور در هیئت جوانان وحدت اسلامی و همراهی و شاگردی استادی نظیر مرحوم علامه «محمدتقی جعفری» بسیار در رشد شخصیتی ابراهیم مؤثر بود.


این شهید جاویدالاثر در دوران پیروزی انقلاب شجاعت‌های بسیاری از خود نشان داد و همزمان با تحصیل علم به کار در بازار تهران مشغول بود و پس از انقلاب در سازمان تربیت بدنی و بعد از آن به آموزش پرورش منتقل شد.

یکی از کار‌های ابراهیم انتقال مجروحان و شهدا از منطقه به عقب جبهه بود، گاهی اوقات پیکر‌های مطهر شهدا در ارتفاعات بازی‌دراز بر شانه‌های ابراهیم می‌نشست تا به دست خانواده‌هایشان برسد.


خاطراتی از ابراهیم هادی


عصر یک روز وقتی خواهر و شوهر خواهر ابراهیم به منزلشان آمده بودند هنوز دقایقی نگذشته بود که از داخل کوچه سرو صدایی شنیده می‌شد، ابراهیم سریع از پنجره طبقه دوم نگاه کرد و دید شخصی موتور شوهر خواهرشان را برداشته و در حال فرار است.

سریع به سمت درب خانه آمد و دنبال دزد دوید و هنوز چند قدمی نرفته بود که یکی از بچه محل‌ها لگدی به موتور زد و آقا دزده با موتور به زمین خورد و تکه آهنی که روی زمین بود دست دزد را برید و خون هم جاری شد.

ابراهیم به محض رسیدن نگاهی به چهره پر از ترس و دلهره دزد انداخت و بعد موتور را بلند کرد و گفت: سوار شو! همان لحظه دزد را به درمانگاه برد و دست دزد را پانسمان کرد.

کار‌های ابراهیم خیلی عجیب بود و شب هم با هم به مسجد رفتند و بعد از نماز ابراهیم کلی با اون دزد صحبت کرد و فهمید که آدم بیچاره‌ای است و از زور بیکاری از شهرستان به تهران آمده و دزدی کرده است.

ابراهیم با چند تا از رفقا و نمازگزاران صحبت کرد و یه شغل مناسبی برای آن آقا فراهم کرد. مقداری هم پول از خودش به آن شخص داد و شب هم شام خورد و استراحت کردند. صبح فردا خیلی از بچه‌ها به این کار ابراهیم اعتراض کردند. ابراهیم هم جواب داده بود:مطمئن باشید اون آقا این برخورد را فراموش نمی‌کند و شک نکنید برخورد صحیح، همیشه کار سازه.

عصر بود که حجم آتش کم شد، با دوربین به نقطه‌ای رفتم که دید بهتری روی کانال داشته باشم. آنچه می‌دیدم باور نکردنی بود. از محل کانال فقط دود بلند می‌شد ومرتب صدای انفجار می‌آمد. اما من هنوز امید داشتم. با خودم گفتم:ابراهیم شرایط بسیار بدتری از این را هم سپری کرده، نزدیک غروب شد.

من دوباره با دوربین به کانال نگاهی انداختم. احساس کردم از دورچیزی پیداست و در حال حرکت است. با دقت بیشتری نگاه کردم. کاملاً مشخص بود، سه نفر در حال دویدن به سمت ما بودند ودرمسیر مرتب زمین می‌خوردند و بلند می‌شدند وزخمی وخسته به سمت ما می‌آمدند. معلوم بود از کانال می‌آیند. فریاد زدم و بچه‌ها را صدا کردم. به بقیه هم گفتم تیراندازی نکنید. بالاخره آن سه نفر به خاکریز ما رسیدند. پرسیدم:از کجا می‌آیید.

حال حرف زدن نداشتند. یکی از آنها آب خواست سریع قمقمه رو به او دادم. دیگری هم از شدت ضعف و گرسنگی بدنش می‌لرزید و سومی بدنش غرق به خون بود. وقتی سرحال آمدند گفتند: از بچه‌های کمیل هستند.

با اضطراب پرسیدم: بقیه بچه‌ها چی شدن؟ در حالی که یکی از آنها سرش را به سختی بالا می‌آورد گفت: فکر نمی‌کنم کسی غیر از ما زنده باشد.

هول شده بودم. دوباره و با تعجب پرسیدم: این ۵ روز چه جوری مقاومت کردید؟ باهمان بی رمقی اش جواب داد زیر جنازه‌ها مخفی شده بودیم، اما یکی بود که این ۵ روز کانال رو سر پا نگه داشته بود.

عجب آدمی بود! یک طرف آر پی جی می‌زد و یک طرف تیربار شلیک می‌کرد. یکی از اون ۳ نفر پرید توی حرفش و گفت: همه شهدا رو ته کانال کنار هم می‌چید، آذوقه و آب رو پخش می‌کرد، به مجروح‌ها می‌رسید. اصلاً این پسر خستگی نداشت.

گفتم: مگر فرمانده‌ها و معاون‌های دو تا گردان شهید نشدن، پس از کی داری حرف می‌زنید؟

گفت: یه جوونی بود که نمی‌شناختیمش، موهایش این جوری بود ...، لباسش اون جوری و چفیه.... داشت روح از بدنم جدا می‌شد. سرم داغ شده بود. آب دهانم را قورت دادم. اینها همه مشخصه‌های ابراهیم بود.

با نگرانی نشستم و دستانش را گرفتم و گفتم: آقا ابراهیم الان کجاست؟ گفت: تا آخرین لحظه که عراق آتش می‌ریخت زنده بود و به ما گفت: تا می‌تونید سریع بلند بشید و تا کانال رو زیر ورو نکردند فرار کنید. یکی ازاون سه نفر هم گفت: من دیدم که زدنش. با همون انفجار اول افتاد روی زمین.

این گفته‌ها آخرین اخباری بود که از کانال کمیل داشتیم و ابراهیم تا به حال حتی جنازه‌ای هم ازش پیدا نشده، همیشه دوست داشت گمنام شهید شود.

چند سال بعد از عملیات تفحص شهدا، محمودوند از بچه‌های تفحص که خود نیز به درجه رفیع شهادت رسید نقل می‌کند: یک روز در حین جستجو، در کانال کمیل شهیدی پیدا شد که دروسایل همراه او دفترچه یادداشتی قرار داشت که بعد از گذشت سال‌ها هنوز قابل خواندن بود، درآخرین صفحه این دفترچه نوشته شده بود:

امروز روز پنجم است که در محاصره هستیم، آب و غذا را جیره بندی کردیم، شهدا انتهای کانال کنارهم  قرار دارند، دیگر شهدا تشنه نیستند. فدای لب تشنه ات پسر فاطمه (س)

سال اول جنگ بود. به مرخصی آمده بودیم. با موتور از سمت میدان سرآسیاب به سمت میدان خراسان در حرکت بودیم. ابراهیم (شهید ابراهیم هادی) عقب موتور نشسته بود.

از خیابانی رد شدیم. ابراهیم یک دفعه گفت: امیر وایسا! من هم سریع آمدم کنار خیابان. با تعجب گفتم. چی شده؟! گفت: هیچی، اگر وقت داری بریم دیدن یه بنده خدا! من هم گفتم: باشه، کار خاصی ندارم.

با ابراهیم داخل یک خانه رفتیم. چند بار یاالله گفت. وارد اتاق شدیم. چند نفری نشسته بودند. پیرمردی با عبای مشکی و کلاهی کوچک بر سر بالای مجلس بود. به همراه ابراهیم سلام کردیم و در گوشه اتاق نشستیم. صحبت حاج آقا با یکی از جوان‌ها تمام شد. ایشان رو کرد به ما و با چهره‌ای خندان گفت: آقا ابراهیم راه گم کردی، چه عجب این طرف ها!

ابراهیم سر به زیر نشسته بود. با ادب گفت: شرمنده حاج آقا، وقت نمی‌کنیم خدمت برسیم. همین طور که صحبت می‌کردند فهمیدم ایشان، ابراهیم را خوب می‌شناسد حاج آقا کمی با دیگران صحبت کرد.

وقتی اتاق خالی شد رو کرد به ابراهیم و با لحنی متواضعانه گفت: آقا ابراهیم ما رو یه کم نصیحت کن! ابراهیم از خجالت سرخ شده بود. سرش را بلند کرد و گفت: حاج آقا تو رو خدا ما رو شرمنده نکنید. خواهش می‌کنم این طوری حرف نزنید بعد گفت: ما آمده بودیم شما را زیارت کنیم. انشاء‌الله در جلسه هفتگی خدمت می‌رسیم. بعد بلند شدیم، خداحافظی کردیم و به بیرون رفتیم.

بین راه گفتم: ابراهیم جون، تو هم به این بابا یه کم نصیحت می‌کردی. دیگه سرخ و زرد شدن نداره! با عصبانیت پرید توی حرفم و گفت: چی می‌گی امیر جون، تو اصلاً این آقا رو شناختی؟! گفتم: نه، راستی کی بود؟!

جواب داد: این آقا یکی از اولیای خداست. اما خیلی‌ها نمی‌دانند. ایشون حاج میرزا اسماعیل دولابی بودند. سال‌ها گذشت تا مردم حاج آقای دولابی را شناختند. تازه با خواندن کتاب طوبی محبت فهمیدم که جمله ایشان به ابراهیم چه حرف بزرگی بوده.
زندگینامه شهید ابراهیم هادی

جاوید الاثر

و سرانجام ابراهیم، در والفجر مقدماتی پنج روز به همراه بچه‌های گردان کمیل و حنظله در کانال‌های فکه مقاومت کرد، اما تسلیم نشد و در ۲۲ بهمن سال ۶۱ بعد از فرستادن بچه‌های باقی مانده به عقب، تنهای تنها با خدا همراه شد و دیگر کسی او را ندید و این هم آخرین تصویر از پیکر پهلوان بسیجی شهید «ابراهیم هادی» در کانال قتلگاه فکه گرفته شده توسط تلویزیون عراق، که در نشریه پلاک هشت منتشر شده است.
 
 ابراهیم همیشه از خدا می‌خواست گمنام بماند؛ چرا که گمنامی صفت یاران خداست

وصیت نامه شهید هادی

بسم رب الشهداء و الصدیقین

اگر چه خود را بیشتر از هر کس محتاج وصیت و پند و اندرز می‌دانم، قبل از آغاز سخن از خداوند منان تمنّا می‌کنم قدرتی به بیان من عطا فرماید که بتوانم از زبان یک شهید، دست به قلم ببرم چرا که جملات من اگر لیاقی پیدا شد و مورد عفو رحمت الهی قرار گرفتم و توفیق و سعادت شهادت را پیدا کردم، به عنوان پرافتخارآفرین وصیای شهید خوانده می‌شود.  

خدایا تو را گواه می‌گیرم که در طول این مدت از شروع انقلاب تاکنون هر چه کردم برای رضای تو بوده و سعی داشتم همیشه خود را مورد آزمایش و آموزش در مقابل آزمایش‌ها قرار دهم.  


امیدوارم این جان ناقابل را در راه اسلام عزیز و پیروزی مستضعفین بر متکبرین بپذیری.

خدایا هر چند از شکستگی‌های متعدد استخوان‌هایم رنج می‌برم، ولی اهمیتی نمی‌دادم؛ به خاطر این‌که من در این مدت چه نشانه‌هایی از لطف و رحمت تو نسبت به آنهایی که خالصانه و در این راه گام نهاده‌اند، دیده‌ام.  

خدایا،‌ای معبودم و معشوقم و همه کس و کارم، نمی‌دانم در برابر عظمت تو چگونه ستایش کنم ولی همین قدر می‌دانم که هر کس تو را شناخت، عاشقت شد و هر کس عاشقت شد، دست از همه چیز شسته و به سوی تو می‌شتابد و این را به خوبی در خود احساس کردم و می‌کنم.  

خدایا عشق به انقلاب اسلامی و رهبر کبیر انقلاب چنان در وجودم شعله‌ور است که اگر تکه‌تکه‌ام کنند و یا زیر سخت‌ترین شکنجه‌ها قرار گیرم، او را تنها نخواهم گذاشت؛ و به عنوان یک فردی از آحاد ملت مسلمان به تمامی ملت خصوصاً مسئولین امر تذکر می‌دهم که همیشه در جهت اسلام و قرآن بوده باشید و هیچ مسئله و روشی شما را از هدف و جهتی که دارید، منحرف ننماید.  

دیگر این که سعی کنید در کارهایتان نیت خود را خالص نموده و اعمالتان را از هر شرک و ریا، حسادت و بغض پاک نمایید تا هم اجر خود را ببرید و هم بتوانید مسئولیت خود را آن‌چنان که خداوند، اسلام و امام می‌خواهند، انجام داده باشید این را هرگز فراموش نکنید تا خود را نسازیم و تغییر ندهیم، جامعه ساخته نمی‌شود.  

والسلام و علیکم و رحمه الله و برکاته / ابراهیم هادی‌

دیگر خبرها

  • روایت روزنامه پاکستانی از اهمیت سفر رئیس جمهور ایران به اسلام آباد
  • شهید ابراهیم هادی، ستاره ورزش کشتی ایران
  • آغاز فصلی نو یا انتخابی مصلحتی در ورزش زورخانه ای لرستان
  • بازگشایی گود زورخانه پایگاه پدافند هوایی کیش
  • مهارت دیدنی تبدیل ناخن گیر به یک چاقوی زیبا و کاربردی (فیلم)
  • برگزاری مجمع هیات ورزش‌های زورخانه‌ای و کشتی پهلوانی خراسان رضوی
  • حضور مربی بام ایران در در دوره آموزشی سرمربیان پایه کشتی کشور
  • میراث ورزشی خراسان چگونه به نام یک نفر سند خورد؟
  • «گود و ماه» در ۱۸ زورخانه شهر اصفهان اجرا شد
  • بردسکن میزبان سیزدهمین همایش ورزش‌های پهلوان زورخانه‌ای