Web Analytics Made Easy - Statcounter

حیایی گفت:من از تجربیات پدرم در عرصه بازیگری کمک می‌گیرم، اما از موقعیت او سوء استفاده نمی‌کنم.

به گزارش شریان نیوز،دارا حیایی بازیگر سینما و تلویزیونپیرامون فعالیت در عرصه بازیگری گفت:اولین بار در سن هفت سالگی سریال «مسافر پر دردسر» را بازی کردم و حتی در یک برنامه کودک حضور افتخاری داشتم تا اینکه آقای نعمت الله برای فیلم سینمایی «شعله ور» من را انتخاب کردند و من هم در این فیلم بازی کردم.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!


وی ادامه داد: بعد ازفیلم «شعله‌ور» پیشنهاد کاری داشتم، اما حس کردم آمادگی ندارم چراکه وقتی «شعله‌ور» را کار کردم در خودم ضعف‌هایی دیدم و کلاس بازیگری رفتم. سعی کردم این ضعف‌ها را برطرف کنم، همین کلاس‌ها تأثیر مثبت داشت و نگاه من را تغییر داد و موجب شد تا پیشرفت خوبی داشته باشم.

حیایی پیرامون سریال «از سرنوشت» عنوان کرد:سریال «از سرنوشت» واقعاً از سرنوشتی است برای خودش؛ چرا که با خواندن فیلمنامه,نقش هاشم را خیلی دوست داشتم، حتی زمانی که ۱۸ سالگی آن را بازی می‌کردم. در خانه با حال و هوای هاشم زندگی می‌کردم، مادرم می‌گفت مگر پنج سال پیش است، دیگر بزرگ شدی، اما من حدود ۸ ماه با ۱۸ سالگی هاشم زندگی می‌کردم.

وی افزود: در فصل دوم سادگی هاشم را دوست داشتم و در فصل سوم شما با اتفاقات متفاوت در زندگی هاشم روبه رو خواهید شد. با هر دو کارگردان تجربه‌های خوبی داشتم و از آن‌ها یاد گرفتم حتی در کنار بازیگران مقابل هم یاد گرفتم.

حیایی با اشاره به استفاده از نام پدر برای حضور در عرصه هنر گفت:انسان‌های باهوشی هستیم; کدام تهیه کننده برای پروژه‌ای که میلیاردها تومان هزینه می‌کند؛ یک نفر را با پارتی برای بازی انتخاب کند، این ریسک باورپذیر نیست که هزینه پروژه خود راصرف کسی کند که چیزی نمی‌داند. من از تجربیات پدرم استفاده می‌کنم و بیشتر می‌خواهم در حوزه بازیگری به من کمک کند، اما از موقعیت پدرم سوء استفاده نمی‌کنم. با شروع پخش فصل دوم باهم صحبت کردیم، نقش را دوست داشت.

بازیگر «شعله ور» پیرامون شباهت لحن صحبت کردن با پدر توضیح داد: یک سری چیز‌ها خدادادی است و شاید مدل صحبت کردن من شبیه باشد، اما یک جنس نیست؛ حتی در «شعله ور» هم این مشکل را داشتیم؛ در سکانس‌های دو نفره مشخص نبود چه کسی صحبت می‌کند به خاطر همین من تُن صدایم را تغییر می‌دادم. ما دقت کردیم خیلی به هم نزدیک است، اما یک جنس نیست.

حیایی پیرامون فعالیت در سینما و تلویزیون بیان کرد:کار در سینما با تلویزیون بسیار متفاوت است و درسریال سازی زمان بیشتری را کنار هم هستیم و مثل یک خانواده می‌شویم، هر کدام تجربه خاص خودش را دارد. با حضور در کلاس بازیگری نگاه من به بازیگری تغییر کرد و همین باعث پیشرفت من شده است تنها چیزی که نباید فراموش کنید این است که چرا شروع کردید و هر موقع که از کاری پشیمان می‌شوید یک لحظه فکر کنید، چرا شروع کردید.

منبع: شریان

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت shariyan.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «شریان» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۶۶۴۸۷۸۴ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

ماجرای سیلی خوردن بازیگر «زیرخاکی» از استاد سمندریان

ماهرخ عباسپور: منصور نصیری بازیگر نقش امجدی در سریال «زیرخاکی» پیشینه‎ای تئاتری و ماجرایی جالب درباره نحوه پیوستنش به این سریال دارد. نصیری در تئاتر تجربه بازی در نمایش‌های «لانچر۵»، «آرش»، «خنکای ختم خاطره»، «دشمن مردم»، «مرگ‌ودوشیزه»، «تشریفات»، «گلن‌گری‌گلن‌راس» و «درستکارترین قاتل دنیا» را دارد، در سینما با فیلم‌های «ساعت شش صبح»، «متری‌شیش‌ونیم» و «مسیح پسر مریم» مقابل دوربین رفته و سریال «سیاوش» را نیز در شبکه نمایش خانگی دارد.

او در گفتگو با خبرآنلاین از جهان بینی خاص خود که باعث پیشرفت او در زندگی هنری اش شده، سخن گفت.

آقای نصیری چطور به سریال «زیرخاکی» پیوستید؟

چیزی شبیه معجزه بود. ابتدا بگذارید به عقب‌تر برگردم. من از تئاتر می آیم و سیلی خورده زنده یاد استاد سمندریان و تقریبا دستپخت آخرشان هستم. سال 90 نیکبخت بودم که توانستم شاگردی استاد را بکنم. تا سال 97 فقط تئاتر کار کردم و بعد از آن با خودم تصمیم جدی گرفتم که وارد سینما شوم. پیش از آن هر روز تا ساعت 16 در شرکتی کار می‌کردم و پس از آن مشغول تمرین یا اجرای تئاتر می‌شدم، به هر حال جزو عاشقان سینما بودم و می‌خواستم پیشرفت کنم.

این تصمیم جدی، منجر به انجام چه کاری شد؟

راستش در گفتگوی درونی که با خودم داشتم برایم سوال شده بود چرا این اتفاق برایم رخ نمی‌دهد و وارد حوزه سینما و تلویزیون نمی‌شوم؟ بارها پیش آمده بود که اساتید نمایش‌هایمان را دیده و گفته بودند فلانی چقدر خوب بودی و ما مدتها منتظر می‌نشستیم تا به ما تلفن کنند. این اشتباه است و یک بازیگر اگر بخواهد احساس بدبختی کند باید منتظر تماس تلفنی باشد و خودش هیچ کاری نکند. گفتم خدایا قدمی که باید بردارم چیست؟ هدایتم کن. یاد این جمله از کتاب چهار اثر افتادم: «دعای راستین یعنی آماده شدن». گفتم منصور سینما یعنی زمان خالی. از کار باید بیایی بیرون. شاید باور نکنید. ظرف دو روز نامه اخراجی من روی میزم بود. من همان شب به دوستانم شیرینی اخراجی‌ام را دادم. می‌گفتند دیوانه شدی. می‌گفتم نه من مطئنم خدا دارد برنامه‌اش را پیاده می‌کند. جز خیر چیزی نمی‌بینم. خواستم و حالا دارد چیدمان می‌کند. به قول لوئیز هی نویسنده کتاب شفای زندگی: وقتی تصمیم می‌گیری تغییر کنی و واقعا «می‌خواهی»، اوضاع ظاهراً برای مدت کوتاهی بهم می‌خورد. نترس. ادامه بده. شبیه تغییر دکوراسیون است. موقع تغییر دکور خانه هم مدت کوتاهی لازم است خانه بهم بریزد. نگذار ذهن نجواگر بگوید که این واقعیت توست. نه این شرایط موقت است. ادامه بده. / همچنین ترس داشتم از بی پولی. یاد آیه‌ای از قرآن افتادم که می‌گوید: شیطان انسان را از فقر می‌ترساند و انسان بقیه راه را اتوماتیک خودش می‌رود. طبعاً دنبال شغل مورد علاقه‌اش نمی‌رود و طبعاً حالش ناخوش است و طبعاً ناشکر است و ناشاد و سلام علیکم شیطان به هدفش رسید. همانطور که گفته: از شش جهت به بندگانت هجوم می‌آورم و تو آنها را ناسپاس خواهی یافت. و در جای دیگری خدای مهربان گفته: به همین خیال باش چون مومن حقیقی گول تو را نخواهد خورد. خلاصه ... در کشاکش بیرون آمدن، تعدیلم کردند. یکی از مدیران که تئاتر «دشمن مردم» که در آن نقش دکتر استوکمان را داشتم دیده بود، گفت: هر که می‌رود ما ناراحت می‌شویم. چون بهرحال شرکت برای اینها هزینه می‌کند. آموزش می‌بینند. اما از رفتن شما خوشحالم. چون دارید جایی می‌روید که به آنجا تعلق دارید. خیلی این حرف به دلم نشست و باعث دلگرمی‌ام شد. خلاصه... بیرون آمدم. ترسیدم اما اقدام کردم.

بعد از بیرون آمدن از محل کارتان نتیجه چه شد؟

کمتر از یک ماه پیشنهاد تئاتر آمد. و همچنین مجموعه کلاسهای رایگان سینمایی. گفتم خدارا شکر دارد نتیجه می‌دهد ایمانی که داشتم. همان سال فیلم کوتاهی بازی کردم به اسم مگرالن که همان سال 97 به جشنواره برلین رفت و در ادامه کلی موفقیت بین‌المللی دیگر کسب کرد. نقش کوتاهی هم در «متری شیش و نیم» داشتم که تجربه‌ خیلی خوبی بود با عوامل حرفه‌ای سینما و خب اتفاقات داشت می‌افتاد... به مو می‌رسید اما پاره نمی‌شد و من خوشحال بودم چون داشتم کاری را می‌کردم که احساس می‌کردم برای همین به دنیا آمده‌ام و حالم خوب بود. وقتی کاری که دوست داری را می‌کنیم، همزمان هم تفریح است هم کار. دیگر لازم نیست هزینه اضافه کنی یا زمان اضافی کنار بگذاری و در تقویم دنبال اعداد قرمز باشی برای تفریح. عذر می‌خواهم اگر کمی زیاده گویی می‌کنم. حرف‌هایی از این دست را مفصل در پادکست خودمانی‌ای به نام «ما ورای بازیگری» که سال گذشته راه انداخته‌ام می‌گویم.

چطور به «زیرخاکی» رسیدید؟

تورج ثمینی پور عزیز که سالها همراه استاد سمندریان بود به من گفت سریالی بازیگر می‌خواهد می روی؟ نقش پسر همسایه در زیرخاکی را می گفت. خیلی دو دل بودم. در یک فیلم سینمایی نقش کوتاهی داشتم و دوست داشتم که در یک کار خوب حاضر شوم. این حرفها را به خاطر جنبه آموزشی‌اش برای کسانی که در موقعیت آن زمان من هستند می گویم. دم در دفتر تهیه‌کننده زیرخاکی «مکث» کردم. ایستادم و ورودم به دفتر شبیه یک آئین شد. به خودم گفتم منصور غر نزن، یا برگرد برو و انجامش نده یا بایست و انجامش بده. به خودم گفتم من معذرت می‌خواهم که جایزه اسکارت را الان به تو نمی‌دهند و فرش قرمز جلویت پهن نکرده‌اند و... . اینها را به خودم گفتم چون خویش کاذب نمی‌گذاشت نفس بکشم. وقتی این حرف‌ها را با خودم زدم، به این نتیجه رسیدم که می‌خواهم این کار را انجام بدهم و اولین قدم را که برداشتم و وارد دفتر شدم دیگر از جرز دیوار توقع نداشتم به من احترام بگذارد یا با خودم دیگر فکر نکردم که اینها نمی‌دانند من چهار تا نمایش بازی کرده‌ام و کسی هستم و اینها. به غرورم گفتم بیرون در بمان. کودکانه و خوشحال وارد شدم و شادمانه لباسم را پوشیدم و بازیگری کردم، بدون در دست داشتن خط‌کش برای متر کردن نقش. با لباسهایم بازی می‌کردم. دکمه باز می‌کردم و می‌بستم و سعی می‌کردم به اصطلاح کاراکتر را بسازم. خیلی هم خوش گذشت.

حالا چطور از پسر همسایه به نقشی مثل حمید امجدی رسیدید؟

اعجازی که می‌گویم اینطور برای من رقم خورد من لباسم را پوشیدم و به خودم گفتم نقشت همین است و باید تمامت را برای اجرایش بگذاری. یاد عکسهای پدرم با شلوار دمپا گشاد در آلبومش افتاده بودم و سعی می‌کردم با کاراکتر ارتباط بگیرم. آقای سامان در کل دو ساعتی که آنجا بودم فقط یک بار و آن هم وقتی من لباسم را پوشیده بودم کاملا اتفاقی وارد اتاق لباس شدند. (گرچه معتقدم هیچ چیزی اتفاقی نیست). به من گفتند خوشتیپی‌ها، گفتم شما لطف دارید آقا، من عاشق اون تیپ هستم. دیوار را نشان دادم که عکس تیمسارهای نیروی هوایی بود. من خودم در نیروی هوایی خدمت کردم و امیدوارم اگر عزیزان این حوزه کاستی در کار دیدند ببخشند.

به آقای سامان گفتم من زمان سربازی "بتل" زیپی می‌پوشیدم و همیشه عاشق این کتهای 6 دکمه بودم. (همان لباس نظامی‌ای که در سریال به تن دارم.) آقای سامان قدری فکر کرد و پرسید: با لهجه می‌تونی صحبت کنی؟! من هم پررو گفتم بله! گفت آبادانی صحبت کن، صحبت کردم گفت اینکه کرمونیه! گفتم خدا شاهده خودمم نمی‌دونستم کرمونیه. من باید تمرینی کنم. پرسید خودت کجایی هستی؟ گفتم اصالتاً آذری هستم و قرار شد آذری صحبت کنم. دستیارش را صدا زد و گفت که من امجدی را بخوانم. بعد از اینکه بخشی از فیلمنامه را دورخوانی کردم متوجه شدم دو ماه است دنبال بازیگر نقش امجدی می‌گشتند و همه چیز هدایتی و معجزه‌وار پیش رفت. همونجا متوجه شدم نیتی که دم در کردم درست بود و سرم را بالا بردم و از خدا که برایم اینطور چیدمان کرد در دلم سپاسگزاری کردم.

پس شد آنچه که می خواستید...

بله. به نظرم پرتوقعی باعث شده خیلی از جوانان با استعدادمان دیده نشوند. مشکلی که خودم هم سالها داشتم اما نهایتاً درسم را گرفتم. به قول یکی از دوستانم اگر می‌خواهی سوار ماشین شوی، سهم تو این نیست که منتظر باشی، قدم بردار و بیا کنار جاده بایست. حتما کسی برایت نگه می‌دارد.

۲۴۵۲۴۵

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید. کد خبر 1888801

دیگر خبرها

  • جابه جایی بیش از ۲ میلیون و ۲۹۰ هزار مسافر در راه آهن جنوب
  • جابه جایی بیش از یک میلیون و ۵۰۰ هزار در راه آهن جنوب
  • آخرین وضعیت هنرمند پرسولیسی که در بیمارستان بستری شد
  • ماجرای سیلی خوردن بازیگر «زیرخاکی» از استاد سمندریان
  • نخستین جشنواره فرهنگی و هنری «آبادان» برگزار می‌شود
  • حمله حزب‌الله به شهرک صهیونیستی/آتش در «کریات شمونه» شعله کشید
  • شکوفایی ذوق و هنر پس از باز نشستگی
  • (ویدئو) خاطره مهران غفوریان از اولین تست بازیگری خودش
  • خاطره مهران غفوریان از اولین تست بازیگری خودش (فیلم)
  • ناگفته‌های محسن رضایی از مهدی باکری