Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «رویداد24»
2024-04-18@03:31:35 GMT

ازدواج‌های اسکناسی

تاریخ انتشار: ۶ بهمن ۱۳۹۸ | کد خبر: ۲۶۶۶۱۶۲۹

ازدواج‌های اسکناسی

  رویداد۲۴  این را یک زن معتاد در کمپ می‌گوید و ماجرای زندگی اش را این گونه تعریف می‌کند: در سنین پایین راهی خانه شوهرم شدم، در واقع به خاطر چند بسته اسکناس و مقداری مواد از سوی پدرم به عقد یک مرد بزرگ‌تر از او درآمدم.

هنوز به گفته خودش دست چپ و راستش را به خوبی نمی‌شناخت که خود را در نقش یک همسر دید.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

می‌گوید: در ۱۰ سالگی به زور پدرم مرا راهی خانه شوهرم کرد و در ۱۳ سالگی صاحب فرزند شدم.

شوهرم در ابتدای زندگی مان آدم سر به راهی بود، اما با تقلید از برادر‌های معتاد و قاچاق فروشش زندگی ما را به سیاهی مواد درآورد. در یک روستای دورافتاده زندگی می‌کردیم و بود و نبود من هم برای خانواده ام فرقی نداشت.

مادرم بدتر از پدرم و او هم بدتر از خواهرهایم همگی غرق در منجلاب اعتیاد بودند. زن جوان بعد از به دنیا آوردن سومین فرزندش به خاطر درد و امراضش از سوی شوهر قاچاقچی اش به جای دکتر سراغ مواد می‌رود تا این که بعد از مدتی در ردیف شوهرش قرار می‌گیرد. بعد از آن با اعتیاد خودش نوزادان معتاد به دنیا می‌آورد و جگر گوشه هایش را به خاطر شدت خماری و تشنج در چند سالگی زیر خاک دفن می‌کند.

حاصل زندگی مشترک ۴۰ ساله اش ۱۰ فرزند بود که فقط ۴ نفر از آن‌ها زنده می‌مانند و بقیه دار فانی را وداع می‌گویند. شوهرش هر بار با کوچک‌ترین اعتراض او را تا حد مرگ کتک می‌زند تا کسی کاری به او نداشته باشد.

می‌گوید: وقتی به خاطر بی پولی هروئین به من نمی‌رسید اصلاً در حال خودم نبودم و مثل یک چوب خشک گوشه‌ای می‌افتادم و انگار نه انگار که بچه شیرخوار دارم. بچه هایم بعد از چند سال بر اثر شدت خماری و گرسنگی تشنج می‌کردند و بعد از آن هم، چون رمقی در من و شوهرم نبود تا آن‌ها را به یک درمانگاه ببریم فوت می‌کردند. وقتی شوهرم به خاطر قاچاق مواد به زندان افتاد همه چیزمان را از دست دادیم.

زمانی که شوهرم از زندان آزاد شد، چون آهی در بساط نداشتیم برای شروع کار خلاف و قاچاق مواد یک روز به دور از چشم من دو دختر ۱۳ و ۱۴ ساله ام را در قبال مواد و مقداری پول شوهر داد.

شوهران شان هم سن پدرم بودند و فقط پول داشتند و چیزی از مهر و عاطفه سرشان نمی‌شد. وقتی از این اتفاق باخبر شدم به شوهرم اعتراض کردم که او هم حسابی مرا کتک زد و از خانه بیرون کرد و به ناچار نزد مادرم برگشتم.

۴ خواهر دیگرم که همه آن‌ها معتاد و مطلقه بودند، پیش مادرم زندگی می‌کردند و هر کدام برای خودشان مواد می‌فروختند.

زن جوان بعد از این اتفاق به ناچار برای امرارمعاش به خلاف روی می‌آورد و همگی سرشان را مثل کبک در برف می‌کنند تا به خیال خودشان کسی متوجه کار‌های غیرقانونی شان نشود. خانه مادری میدان مسابقه شیره کشی خواهر‌های هپروتی می‌شود.

بعد از مدتی مادر پیرشان برای رهایی از شر اعتیاد راهی کمپ می‌شود، اما زیاد دوام نمی‌آورد و فوت می‌کند.

مسئول کمپ وقتی می‌بیند خبری از اولاد ناخلف زن متوفی نمی‌شود او را به یک سردخانه تحویل می‌دهد و مدتی جنازه اش در آن جا بلاتکلیف می‌ماند.

زن با چشمانی اشک بار می‌گوید:، چون همه خواهر‌ها معتاد بودیم کسی حاضر نبود جنازه مادرمان را تحویل بگیرد تا آن را دفن کنیم. از مرگ مادرمان دو هفته گذشت تا این که پسر یکی از خواهرهایم تصمیم گرفت جنازه مادرمان را از سردخانه تحویل بگیرد.

روز حادثه زمانی که آمبولانس جنازه را داشت به خانه می‌آورد هر بار با راننده تماس می‌گرفتیم و آدرس اشتباه می‌دادیم تا با دور زدن‌های الکی او در داخل خیابان‌ها ما فرصت پیدا کنیم با مصرف مواد از خماری در بیاییم و موقع تشییع جنازه آبروداری کنیم. آن قدر راننده آمبولانس را معطل کردیم تا این که شب شد. باز تشییع جنازه به خاطر تاخیر زیاد به روز بعد موکول شد.

صبح روز بعد هم ۵ خواهر در زیرزمین خانه مادرمان تا از خواب بیدار شدیم و مواد مصرف کردیم دیدیم بعد ازظهر و جنازه مادرمان هم دفن شده است. به خاطر خماری و اعتیادمان حتی نتوانستیم زیر تابوت مادرمان را بگیریم. بعد از این اتفاقات، زن به ناچار نزد شوهر خود برمی گردد، اما سرنوشت تلخ خودش برای دو دخترش تکرار می‌شود.

دخترانش به خاطر ستمی که از سوی شوهران شان در زندگی مشترک خود کشیده بودند با یک دنیا حسرت و ماتم دوباره بعد از جدایی از شوهران شان نزد مادر خمارشان برمی گردند. مادر وقتی می‌بیند که با اعتیادش آینده بچه هایش را نابود کرده است تصمیم می‌گیرد یک بار برای همیشه از شر مواد رهایی یابد.

او می‌گوید: وقتی دیدم دخترانم به سرنوشت سیاهم دچار شده اند تصمیم گرفتم به کمپ بیایم. بعد از گذشت سال‌ها از ترک اعتیادم هنوز ترکش و آثار مواد مرا رها نکرده است. وقتی به یاد روز‌هایی می‌افتم که جگر گوشه‌های مثل دسته گلم جلوی چشمانم پرپر می‌شدند، اما به خاطر خماری کاری از دستم بر نمی‌آمد جگرم آتش می‌گیرد. مواد چنان آینده من و فرزندانم را آتش زد که فکر نمی‌کنم هیچ آتش سوزی می‌توانست چنین آسیبی به زندگی من و فرزندانم وارد کند. لینک کوتاه: www.rouydad24.ir/000qbJ برچسب ها: رویداد24 ، اخبار حوادث ، ازدواج اسکناسی سرگرمی

منبع: رویداد24

کلیدواژه: رویداد24 اخبار حوادث

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.rouydad24.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «رویداد24» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۶۶۶۱۶۲۹ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

فال حافظ امروز : یک غزل ناب و یک تفسیر گویا (28 فروردین)

من دوستدار روی خوش و موی دلکشم
مدهوش چشم مست و می صاف بی‌غشم

گفتی ز سر عهد ازل یک سخن بگو
آن گه بگویمت که دو پیمانه درکشم

من آدم بهشتیم اما در این سفر
حالی اسیر عشق جوانان مه وشم

در عاشقی گزیر نباشد ز ساز و سوز
استاده‌ام چو شمع مترسان ز آتشم

شیراز معدن لب لعل است و کان حسن
من جوهری مفلسم ایرا مشوشم

از بس که چشم مست در این شهر دیده‌ام
حقا که می نمی‌خورم اکنون و سرخوشم

شهریست پر کرشمه حوران ز شش جهت
چیزیم نیست ور نه خریدار هر ششم

بخت ار مدد دهد که کشم رخت سوی دوست
گیسوی حور گرد فشاند ز مفرشم

حافظ عروس طبع مرا جلوه آرزوست
آیینه‌ای ندارم از آن آه می‌کشم

تفسیر :

روزهای عمر به سرعت می گذرد و ایام جوانی به پایان خواهد رسید، اگر قدر این لحظات را ندانید در آینده دچار خسران و پشیمانی می شود اما دیگر فرصتی برای جبران نخواهد بود.

خود را به بی خیالی زده اید، بی خبر از آینده به خوشگذرانی می پردازید و دنبال هوی و هوس خود هستید، از این کارها دست بکشید که عاقبتی جز نگرانی و اضطراب نخواهد داشت.

زندگی نامه حافظ

حافظ، شاعر فارسی زبان قرن هشتم هجری بوده که در سال ۷۲۷ هجری قمری در شهر شیراز متولد شد. پدر او بهاءالدین محمد نام داشت که در دوران کودکی حافظ، از دنیا رفت. حافظ در دوران نوجوانی شاگرد نانوا بود و به‌همراه مادرش زندگی سختی را سپری می‌کرد. گفته می‌شود او در اوقات فراغت خود به مکتب‌خانه‌ای که نزدیک نانوایی بود می‌رفت و خواندن و نوشتن را از همان جا فراگرفته است. او در مجالس درس علما و بزرگان زمان خود شرکت می‌کرد و نیز‌زمان برای کسب درآمد به کارهای سخت و طاقت فرسا می‌پرداخت. خانه حافظ در محله شیادان شیراز بود.

این شاعر بزرگ در دوران جوانی بر تمام علوم مذهبی و ادبی مسلط شد و در دهه بیست زندگی خود به یکی از مشاهیر علم و ادب سرزمین خود تبدیل شد. جالب است بدانید که او قرآن را به‌طور کامل حفظ بود و به همین خاطر تخلص حافظ را برای او انتخاب کردند. شمس الدین محمدبن بهاءالدین محمد حافظ شیرازی حدود چهل سال در حوزه درس استادان آن زمان از قبیل قوام الدين عبدالله، مولانا بهاء الدين عبدالصمد بحرآبادی، مير سيد شريف علامه گرگانی، مولانا شمس الدين عبدالله و قاضی عضدالدين عيجی  شرکت می‌کرد و به همین خاطر به اکثر دانش‌های زمان خود مسلط بود.

حافظ در دوران شاه شیخ ابواسحاق به دربار راه پیدا کرد و شغل دیوانی را برای خود انتخاب کرد. او علاوه بر شاه ابواسحاق، در دربار شاهان دیگری همانند شاه شیخ مبارزالدین، شاه شجاع، شاه منصور و شاه یحیی نیز حضور پیدا کرده بود. حافظ از طریق دیوانی امرار معاش می‌کرد و شاعری شغل اصلی او نبود. جالب است بدانید که بزرگ‌ترین گناه از نظر حافظ، ریاکاری و مردم‌فریبی بود. حافظ در دوران زندگی خود اشعار به‌ویژه غزلیات بسیار زیبا و معنی‌داری سروده است که نیز‌اکنون پس از گذشت قرن‌ها از آن، بوی تازگی داده و خواندنش آرامش‌بخش است. دیوان اشعار حافظ شامل غزلیات، قصیده، مثنوی، قطعات و رباعیات می‌شود.

حافظ در دوران جوانی عاشق دختری به نام شاخه نبات شد؛ البته برخی بر این عقیده‌اند که نام همسر حافظ نسرین بود و او این نام را به‌دلیل شیرین زبانی معشوقه‌اش به او اختصاص داده است. او برای رسیدن به معشوقه‌اش، ۴۰ شبانه روز را به‌طور مستمر در آرامگاه باباکوی شب زنده‌داری کرده و به دعا پرداخت. سپس، با شاخه نبات ازدواج کرد و حاصل این ازدواج یک فرزند پسر بود. حافظ تنها یک بار ازدواج کرد و پس از مرگ همسرش مجرد ماند. به همین خاطر بسیاری از عارفان و عاشقان، عشق مقدس و واقعی را در حافظ جستجو می‌کنند. پسر این شاعر بزرگ نیز در دوران جوانی در راه سفر نیمه‌کاره به هند همراه پدرش از دنیا رفت.

در تقویم رسمی ایران، ۲۰ مهر روز بزرگداشت حافظ است و هر ساله در این روز مراسم بزرگداشت حافظ با حضور پژوهشگرانی در سراسر دنیا روی آرامگاهش در شهر شیراز برگزار می‌شود.

 

آثار حافظ

دیوان حافظ شامل ۵۰۰ غزل، ۴۲ رباعی و چند قصیده است که آن را در در ۵۰ سال از زندگی خود سروده است؛ یعنی به‌طور متوسط در هر سال تنها ۱۰ غزل سروده است؛ زیرا او در لحظاتی خاص به سرودن اشعار خود می‌پرداخت و تمرکز خود را روی خلق آثاری ناب گذاشته بود که شایسته مقام معشوق باشد. این نکته بسیار قابل‌توجه و تامل‌برانگیز بوده و به همین خاطر دیوان او را به یک کتاب خاص و خواندنی تبدیل کرده است. دیوان حافظ بیش از ۴۰۰ بار به زبان فارسی و زبان‌های دیگر دنیا به چاپ رسیده است. حافظ لقب ماهرترین غزل‌سرای زبان فارسی را نیز با اقتدار از آن خود کرده و تک بیت‌های او بسیار درخشان و تماشایی است.

شاید تعبیر کردن یا قدرت تاویل پذیری را بتوان از مهم‌ترین خصوصیات اشعار حافظ به حساب آورد؛ زیرا هر کس که دیوان حافظ را باز کرده و غزلی از آن می‌خواند، با توجه به شرایط روحی خود برداشت متفاوتی از آن می‌کند؛ به‌گونه‌ای که حافظ آن شعر را فقط برای حال آن لحظه او سروده است. در اشعار حافظ، تناسبات هنری به شکلی ظریف و دقیق رعایت شده‌اند و ایهام و ابهام را به جا و درست به کار برده است. در برخی از اشعار حافظ، زبان طنز نیز به کار گرفته شده تا ناگفته‌ها به کمک زبان طنز بیان شود.

کانال عصر ایران در تلگرام بیشتر بخوانید: فال حافظ امروز : یک غزل ناب و یک تفسیر گویا (27 فروردین)

دیگر خبرها

  • (ویدئو) ازدواج پیرمرد ۸۶ ساله با اولین عشق خود خبرساز شد
  • از بوی بد دهان تا چای سرد
  • تفاوت قد عجیب این زوج در گینس ثبت شد
  • قتل همسر اول به خاطر ازدواج دوم
  • دکتر مرندی: خانواده‌ام هیچ وقت به زندگی در خارج فکر نمی‌کنند
  • رهبر انقلاب رژیم غذایی خاصی دارند؟
  • روایت دکتر مرندی از سال‌ها همراهی با مقام معظم رهبری ؛ ماجرای عبای سوغاتی چه بود؟
  • فال حافظ امروز : یک غزل ناب و یک تفسیر گویا (28 فروردین)
  • روایتی دست اول از عمل جراحی رهبر انقلاب
  • روایتی دست اول از عمل جراحی پروستات رهبر انقلاب | هدیه گران قیمتی که رهبری پس دادند چون... | رهبر انقلاب کوهپیمایی و پیاده‌روی روزانه دارند؟