Web Analytics Made Easy - Statcounter

پس از شهادت سردار سلیمانی و ابومهدی المهندس، مستند «سلفی با ابومهندس» بسیار دیده شد؛ کارگردان این مستند خاطره‌هایی از لحظات حضور در کنار این شهید را روایت کرده است. ۰۸ بهمن ۱۳۹۸ - ۱۳:۱۴ فرهنگی سینما و تئاتر نظرات - اخبار فرهنگی -

به گزارش باشگاه خبرنگاران پویا، تاریخ انقلاب اسلامی روزهای پر فراز و نشیبی را به خود دیده است، اما به جرأت می‌توان گفت روزها و هفته‌های اخیر یکی از حساس‌ترین دورانی بود که نه فقط بر مردم ایران بلکه بر مردم منطقه و جهان گذشت.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

شهادت حاج قاسم سلیمانی و ابومهدی المهندس توسط تروریست‌های امریکایی خبر اول رسانه‌های جهان شد. در این میان کمتر به شخصیت مجاهد بزرگ اسلام شهید ابومهدی المهندس پرداخته شد، اما یافتن کسی که بتواند برای نسل امروز روایتی از زندگی و مجاهدت این شهید بزرگ و مجاهد عراقی را بیان کند بیش از پیش سخت به نظر می‌رسید.

طی تماس و گفت و شنودهای متعدد به شخصیتی رسیدیم که نشستن پای حرف‌های او می‌توانست فرصت مغتنمی برای شناخت اولیه از ابومهدی باشد. در نهایت سید هاشمی موسوی تهیه‌کننده مستند «سلفی با ابومهدی» حاضر به مصاحبه شد. کسی که به گفته خود به سختی توانست از ابومهدی مصاحبه بگیرد، خودش هم به سختی پای گفت‌وگوی رسانه‌ای می‌نشیند.

او که در آن روزها سیل تماس‌ها از صدا و سیما و رسانه‌های مختلف برای بیان خاطراتش از «سلفی با ابومهدی» را رد کرده بود، حالا لحظه به لحظه از آشنایی و مواجهه خود و همکارانش با مجاهد بزرگ اسلام را روایت می‌کند. این گفتگو با مرکز اسناد انقلاب اسلامی صورت گرفته است.

بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم. در آغاز گفتگو به عنوان اولین سؤال انگیزه خود را از ساخت مستند درباره شخصیت ابومهدی مهندس بیان فرمایید؟

اولین گفت‌وگو با ابومهدی المهندس چگونه شکل گرفت؟ 

سید هاشم موسوی: بسم‌الله‌الرحمن الرحیم. تقریبا سال 93-94 بود که فضای داعش بوجود آمده بود. تصمیم گرفتیم یک مستند درباره نبرد سوریه بسازیم ولی شرایط مهیا نبود و فقط از ایرانی‌ها، مستشاران نظامی سپاه می‌توانستند در آنجا حضور پیدا کنند. با شروع جنگ با داعش در جبهه عراق این امکان بوجود آمد تا بتوانیم از مجاهدت‌های نیروهای مقاومت مستندی بسازیم. در عراق شرایط نسبت به سوریه مهیاتر بود و با گذرنامه زیارتی عازم کشور عراق شدیم. قبل از سفر با گروه‌های مجاهد عراقی هماهنگی‌هایی انجام دادیم و بین این گروه‌ها رفتیم و شروع به مستندسازی کردیم. تقریبا طی یکسال و نیم در عراق چهار مستند ساختیم. یکی از مستندها را در اطراف بغداد همزمان با حضور داعش در آنجا و دو مستند هم در سامرا و حومه‌اش ساختیم.

عملیات فتح بیجی که اتفاق افتاد برای اولین بار ابومهدی را در آنجا دیدیم. ما با توجه به شرایطی که داشتیم از مستشاران ایرانی فاصله می‌گرفتیم، طوری نشان می‌دادیم که متوجه نشوند ما ایرانی هستیم. زیرا ما برای ساخت مستند هماهنگی نکرده بودیم.

کم‌کم بعد از دو سال که موقعیت‌مان بهتر شد توانستیم در مقر فرماندهی حضور پیدا کنیم. در عملیات بیجی توانستیم به مقر فرماندهی برویم. قبل از اینکه به آنجا برویم به واسطه تحقیقات‌مان یک شناخت اجمالی داشتیم و هادی العامری و ابومهدی المهندس و تعدادی دیگر از فرماندهان  را می‌شناختیم  و به دنبال آن بودیم که از شخصیت ابومهدی و هادی العامری بعنوان دو تن از فرماندهان شاخص عراقی مستند بسازیم.

سه یا چهار روز قبل از محرم سال 1395 بود که ابومهدی را دیدیم. ابتدا فکر نمی‌کردیم که آنقدر خون‌گرم باشد و وقتی با او صحبت کردیم متوجه شدیم که چقدر خوب فارسی حرف می‌زند. حدود ساعت 8 شب بود که به ابومهدی گفتیم می‌خواهیم با شما مصاحبه کنیم. ابومهدی اول برایش جالب بود که ما ایرانی‌ها چطور در ستاد فرماندهی هستیم، از طرفی هم با خودش فکر می‌کرد که حتما از طرف مقامات بالای ایرانی هماهنگی‌هایی صورت گرفته که ما این همه موانع را رد کرده‌ایم.  ابومهدی در جواب ما گفت: باشد مشکلی نیست مصاحبه می‌کنم ولی باید صبر کنید. ما هم گفتیم مشکلی نیست.

ماجرای ساعت‌ها انتظار برای مصاحبه 5 دقیقه‌ای با ابومهدی

ما مستندسازها و خبرنگارها یک اصلی داریم که در کار و خواسته‌مان مُصِرّ هستیم. ساعت 12 شب بود که فرماندهان یکی یکی از جلسه توجیهی بیرون آمده بودند و داشتند آماده عملیات بیجی می‌شدند. حدود ساعت یک شب بود که ابومهدی از اتاق بیرون آمد و دید که ما دکور را آماده کرده و منتظر مصاحبه هستیم. به ما گفت: شما نرفتید؟ اکثر خبرنگارها اینطور مواقع نهایتا دو ساعت صبر می‌کنند و بعد می‌روند.

به ابومهدی گفتم برویم برای مصاحبه؟ ابومهدی گفت: من خسته هستم. جواب دادم 5 دقیقه بیشتر طول نمی‌کشد. ابومهدی گفت: امکان نداره 5 دقیقه‌ای تمام بشود. بعد دوباره من اصرار کردم و گفتم قول می‌دهیم که 5 دقیقه بیشتر طول نکشد. ابومهدی گفت باشد و قبول کرد که مصاحبه کند. من دوتا سؤال از ابومهدی پرسیدم و 5 دقیقه تمام شد: همانجا گفتم: کات!

دوست کارگردان ما به من اعتراض کرد که چرا کات دادی؟ من گفتم قول داده بودیم 5 دقیقه بیشتر نشود بعدها ما با ابو مهدی کار داریم اگر الان بدقولی کنیم دیگر نمی‌توانیم مصاحبه کنیم. بدین ترتیب اولین مصاحبه با ابومهدی این‌طور تمام شد و اتفاقاٌ ابو مهدی از اینکه ما رأس 5 دقیقه مصاحبه را تمام کردیم خوشش آمد.

دو الی سه روز بعد عملیات شروع شد ما هم برای مستندسازی در خط بودیم که آنجا ابومهدی را دیدیم و همانجا هم از ابومهدی چند مصاحبه گرفتیم. در روایت فتح بیجی از ابومهدی مهندس یک سری مستند گرفتیم. نهایتا این عملیات به فتح بیجی انجامید.

دفعه بعد کجا به ابومهدی رسیدید؟

سید هاشم موسوی: بعد از بیجی عملیات فتح فلوجه پیش آمد و باز هم به عراق و مقر فرماندهی رفتیم. ما به دنبال تهیه مستند از چهره‌های شاخص جبهه مقاومت در عراق بودیم و فکر نمی‌کردیم که بتوانیم از شخصیت ابومهدی مستند بسازیم. چون ابومهدی 24 ساعته در جلسه بود و فرماندهان مختلف را مدیریت می‌کرد.

 با توکل به خدا تصمیم گرفتیم که از ابومهدی مستند بسازیم. دوباره همان استراتژی را پی گرفتیم. به او گفتیم که می‌خواهیم از شما مصاحبه بگیریم. ابومهدی مجددا از مصاحبه کردن امتناع کرد و گفت وقت ندارم. ما هم مثل قبل سمج نشستیم که مصاحبه بگیریم. منتها این دفعه دو روزی طول کشید و فضای مصاحبه گرفتن نبود. از طرفی هم محافظین ابومهدی پیگیری‌های ما را می‌دیدند.

یک لحظه دیدیم ابومهدی از جلسه بیرون آمد و برای استراحت به یک اتاق به‌ هم ریخته و شلوغ رفت. ما هم بلافاصله وارد اتاق شدیم تا از فرصت استفاده کنیم و مصاحبه را بگیریم. وقتی وارد شدیم دیدیم ابو‌مهدی دارد به عنوان شام نان و پنیر می‌خورد. ما سریع رفتیم کنار ابومهدی نشستیم. بوم را دستم گرفتم و شروع به مصاحبه کردیم. اگر به تصاویر فیلم دقت کنید متوجه می‌شوید که در آنجا نور کافی هم وجود ندارد و فضای اتاق هم نامرتب و شلخته است. وحید فراهانی فیلمبردار ما برای اینکه فضای نامرتب اتاق را به تصویر نکشد مجبور بود که مرتباٌ فلو فوکوس انجام دهد.

خلاصه من بدون ذهنیت قبلی و اینکه سؤالی آماده کرده باشم شروع به مصاحبه کردم. اتفاقا سؤالاتی که از ایشان پرسیدم به برکت خون شهدا ماندگار شد. وقتی پاسخ دادن ابومهدی را دیدم اصلا باورم نمی‌شد که این آدم با سابقه 50 سال نظامی‌گری و کار امنیتی اینقدر راحت و صمیمی و بی‌پروا حرف بزند و تمام موضوعات را به ما بگوید. بعد از این مصاحبه نیم ساعته کار مقدار زیادی برای ما راحت شد و توانستیم در عملیات فلوجه کنار ابومهدی باشیم.

 چرا ابومهدی محافظانش را از فرزندان شهدا انتخاب می‌کرد؟

از خاطراتتان درباره ابومهدی برایمان بگویید.

سید هاشم موسوی: خاطره جالبی که از آن روزها به یادم آمد این بود که ابومهدی بیشتر محافظانی که انتخاب می‌کرد از فرزندان شهدا بودند که نهایتاٌ 22 الی 23 سال بیشتر نداشتند. ابومهدی زیاد اعتقادی به محافظ نداشت و فقط تحت این عنوان فرزندان شهدا را دور خود جمع کرده بود. در یکی از مناطق که می‌رفتیم به یکباره تیراندازی شد. محافظان ابومهدی از در بیرون آمدند و خواستند از وی محافظت کنند به خاطر عدم مهارت از پشت سر به یکدیگر برخورد کردند. محافظ‌های ابومهدی مبتدی بودند و وی این‌ها را به خاطر روحیه دادن به فرزندان شهدا برای این کار انتخاب کرده بود.

ابومهدی تمامی گروه‌ها و فضاهای عملیاتی را به شخصه سرکشی می‌کرد. ما هم از صبح تا شب با ابومهدی در ماشین بودیم. فاصله‌ بین گروه‌ها زیاد بود. ابومهدی برای هر گروه جلسه می‌گذاشت و تاکتیک‌های عملیاتی را از روی نقشه توضیح می‌داد. یک جایی رسیدیم که خیلی باید به مواضع دشمن نزدیک می‌شدیم. از کاروانی که حدود 10 ماشین داشت فقط به ماشین ابومهدی اجازه دادند که جلوتر برود. ما هم با یک هامر دنبال ماشین ابومهدی رفتیم.

تا چند قدمی داعشی‌ها رفته بودیم و صدای اذان نماز آنان را می‌شنیدیم

چون ایرانی بودیم عراقی‌ها تصور می‌کردند مستشار نظامی هستیم. به همین دلیل اجازه دادند دنبال ماشین ابومهدی برویم. انقدر به مواضع دشمن نزدیک شدیم که صدای اذان داعشی‌ها را می‌شنیدیم. گمان می‌کنم اذان نماز عصرشان بود که بین نیزارها می‌خواستند نماز بخوانند. ابومهدی و چند نفر دیگر تا این حد نزدیک مقر داعشی‌ها بودند.

بعد از اینکه شما در مناطق ممنوعه جنگی حاضر شدید از طرف نیروهای حفاظتی با شما برخوردی صورت نگرفت؟

سید هاشم موسوی: نه برای ما اتفاق خاصی نیفتاد ولی با یکی از دوستان همراه به خاطر اینکه وابستگی نظامی داشت برخورد شد. وقتی فرماندهان ما را دیدند فکر می‌کردند که ما با هماهنگی تا آن منطقه آمده‌ایم. ولی در واقع ما هماهنگی آنچنانی انجام نداده بودیم و فقط از طریق واسطه‌ها به مسئولین عراقی معرفی شده بودیم. بدین خاطر سعی می‌کردیم با ایرانی‌ها زیاد ارتباط برقرار نکنیم. یک عده از نیروهای ایرانی هم ما را شناخته بودند ولیکن مسئولیتی متوجه آن‌ها نبود. ما از طرف نهاد رسمی ایرانی اعزام نشده بودیم و بدین خاطر از آزادی عمل بیشتری برای ساخت مستند برخوردار بودیم. به طبع این آزادی عمل توانستیم از ابومهدی مستند درست کنیم.

رفتار پدرانه ابومهدی با خانواده‌های داعشی در فلوجه 

یک مدرسه‌ای را در فلوجه خالی کرده بودند و به خانواده‌های داعشی‌ها اختصاص داده بودند. مردان آن‌ها یا کشته شده بودند و یا اینکه در نبرد با جبهه مقاومت بودند. نکته جالب اینجا است که داعشی‌ها از امنیت خانواده‌هایشان مطمئن بودند. وقتی وارد مدرسه شدیم دیدیم که مدرسه مملو از زن و بچه‌های داعشی‌هاست. این تصاویر در مستندمان کار شده است. هر شخصی ممکن است برایش نوعی حقد و کینه نسبت به فرزندان کسانی که الان مقابل ما می‌جنگند ایجاد شود. همان بچه‌ای که الان در این مدرسه هست پدرش و یا قوم و خویش او ممکن است سر همرزم ما را ببرد. ابومهدی هیچگونه کینه‌ای نداشت. با محبت فرزندان این بچه‌ها را در آغوش می‌گرفت و آن‌ها را نوازش می‌کرد. شما اگر این برخورد ابومهدی با خانواده‌های داعشی را کنار خانواده‌های شهدا بگذارید تفاوتی را نمی‌بینید. همان طور که عرض کردم ما همه‌ این‌ها را فیلمبرداری کردیم و هیچ اغراقی در میان نیست.

تنها شبی که حاج قاسم و ابومهدی توانستند راحت بخوابند همان شب جمعه‌ای بود که به شهادت رسیدند

ابومهدی سابقه مبارزاتی‌اش به دوران حزب بعث بر‌می‌گشت و چیزی حدود 50 سال سابقه مبارزه داشت. به ابومهدی گفتم خسته نشدی این همه مبارزه کردی؟ چرا استراحت نمی‌کنید و تفریح نمی‌روید؟ ابومهدی در پاسخ سؤال ما روایتی از حضرت رسول(ص) خواند: «سیاحت امت من جهاد است» این جمله شاه‌کلید فعالیت تمامی مجاهدین اعم از ابومهدی، حاج قاسم سلیمانی و هادی العامری است. فکر کنم تنها شبی که حاج قاسم و ابومهدی توانستند راحت بخوابند همان شب جمعه‌ای بود که به شهادت رسیدند. این افراد شبانه‌روز کار می‌کردند.

 معمولا سفرهای فرماندهان ارشد مقاومت بنا به دلایل امنیتی در شب‌ها صورت می‌گرفت. جلسات‌شان نیز از صبح زود شروع می‌شد و بعد از آن جهت بررسی اوضاع به مناطق عملیاتی می‌رفتند. واقعاٌ برای من جالب بود که یک فردی در سطح ابومهدی خیلی واضح و خودمانی همچنین پاسخی به ما داد. برای ما بچه‌های نسل سوم دیدن این آدم‌ها تازگی دارد.

خاطره‌ای از شهید نصیری؛ جهان‌آرای موصل 

جا دارد یادی کنم از شهید شعبان نصیری‌ (حاج قاسم او را جهان‌آرای موصل صدا می‌کرد) فردی که بازنشسته شده بود ولیکن هنوز دغدغه داشت و در نبرد با داعش حضور داشت.

حدود 3 سال قبل بود که خدمت ایشان رسیدم و گفتم حاج آقا دعا کنید که ما شهید بشویم، حاج شعبان یک لحظه تأمل کرد و گفت: قرار نیست ما شهید بشویم قرار هست ما کل دنیا را بگیریم. وقتی این حرف را زد متوجه تفاوت جهان‌بینی ما و این عزیزان شدم.

جهان‌بینی ما اینگونه است که اگر الان چند تا مستند می‌سازیم ده سال دیگر به دنبال این هستیم که کلیپ‌های چند دقیقه‌‌ای بسازیم. چون آدم وقتی پیر می‌شود محافظه‌کار می‌شود. ولی این مجاهدین آرمان‌هایشان تقلیل پیدا نکرده بود و همانند یک جوان بدنبال رسیدن به آرمان‌های بلند بودند. در آن چند روزی که ما در کنار ابومهدی به مناطق مختلف می‌رفتیم معمولا ناهار نمی‌خوردیم و از خوراکی‌هایی که همراه داشتیم استفاده می‌کردیم. ابومهدی حتی در این حد هم وقت نداشت و همراهانش خسته می‌شدند و یا دچار ضعف می‌شدند به ماشین ما می‌آمدند و یک چیزی می‌خوردند و بعد به کارشان مشغول می‌شدند. ولی ابومهدی با 60 سال سن معمولاٌ از صبح تا غروب وقت نداشت که چیزی بخورد و دائما به دنبال سامان دادن اوضاع نیروها بود. این خستگی‌ناپذیری برای من خیلی جالب بود.  

هیچ وقت ندیدم ابومهدی خسته شود

هر کدام از ما در زندگی دنبال آرزویی هستیم آرزوی ابومهدی و حاج قاسم شهادت بود. این‌ها مرگ را به سخره گرفته بودند و به جای اینکه مرگ سراغشان بیاید این‌ها دنبال مرگ می‌گشتند. ما خسته می‌شدیم ولی ابومهدی خسته نمی‌شد او می‌توانست خیلی راحت در اتاق فرماندهی بنشیند و کارها را پیگیری کند اما اینطور نبود و شخصا به مناطق مختلف سرکشی می‌کرد و همانند یک برادر با نیروهایش برخورد می‌کرد و به آن‌ها محبت می‌کرد. ابومهدی نظرات نیروها را گوش می‌کرد و در تصمیم‌گیری‌ها لحاظ می‌کرد.

آرزوی عجیب ابومهدی برای محل دفن خود

از ابومهدی سؤال کردیم که کجا دوست دارید دفن شوید؟ به ما گفت «دوست دارم در کنار شهیدان رجایی و بهشتی و یارانش مرا خاک کنند.» این نکته برای ما خیلی جالب بود. به هر بچه شیعه بگویی دوست داری کجا دفن شوی؟ می‌گوید وادی‌السلام نجف مخصوصا اگر آن فرد عراقی باشد. آرزوی شیعیان این هست که کنار امیرالمؤمنین دفن شود. این نشان‌دهنده عمق فکری ابومهدی است. ابومهدی ذهن تشکیلاتی و ساختاری مهندسی جامعه اسلامی را داشت. برایش مرزبندی مفهومی نداشت و به دنبال حکومت اسلامی بود.

روایت ابومهدی از نقش سپاه بدر در مقابله با منافقین 

ابومهدی از کم‌توجهی به سپاه بدر ناراحت بود و می‌گفت: حق زحمات بچه‌های سپاه بدر در دفاع مقدس ادا نشد. وی علاقه خاصی به شهید دقایقی فرمانده سپاه بدر داشت و در داخل اتاقش فقط عکس این شهید بزرگوار را نصب کرده بود و می‌گفت این فرمانده من است. ابومهدی می‌گفت: بچه‌های بدر در عملیات مرصاد نقش بسیار مهمی را داشتند، همانطور که منافقین اطلاعات نظامی و امنیتی ایران را به رژیم بعث می‌دادند، سپاه بدر هم نقش ستون پنجم را برای ما در دفاع مقدس ایفا می‌کرد. خیلی از عملیات‌های علیه منافقین توسط بچه‌های سپاه بدر انجام می‌شد.    

قبل از این دیدار از ابومهدی شناختی داشتید؟

سید هاشم موسوی: بله. در عملیات‌هایی که مستند می‌ساختیم نامش را شنیده بودیم و از قبل هم از طریق تحقیقاتی که داشتیم می‌دانستیم جانشین فرماندهی حشدالشعبی عراق است و عملا فرمانده حشدالشعبی عراق هست.   

تصوری که از فرمانده ‌نظامی مثل ابومهدی قبل از دیدار، در ذهنتان داشتید چقدر با شخصیت حقیقی ایشان تفاوت داشت؟

سید هاشم موسوی: تصور ذهنی من از ابومهدی دفعتا شکل نگرفت و به تدریج تصوراتم از او کامل شد بدین خاطر شخصیتی که در ذهنم از ابومهدی ترسیم کرده بودم با شخصیت حقیقیش زیاد متفاوت نبود. چون ابومهدی تربیت‌یافته مکتب امام بود و با شناختی که از فرماندهان ایرانی داشتم منش امثال ابومهدی و هادی العامری برای من دور از تصور نبود.  نکته جالب توجه اینجا است که این افراد حتی نوع پوشش و برخوردهایشان مانند فرماندهان ایرانی بود و اگر کسی از این افراد شناخت نداشت در نگاه اول فکر می‌کرد که ایرانی هستند.

 ابومهدی، هادی العامری و ابوآلاء(فرمانده کتائب سیدالشهدا ) متأثر از حاج قاسم بودند. حاج قاسم یک نوعی از فرماندهی را ارائه کرد آن هم نوع فرماندهی مخلصانه به دور از تشریفات نظامی بود. بقیه فرماندهان مقاومت هم تلاششان را می‌کردند تا مثل حاج قاسم بشوند. بدین ترتیب فرهنگ فرماندهان دفاع مقدس ما از طریق حاج قاسم به این افراد رسیده بود.

شوخی فرمانده عراقی با مستندساز ایرانی 

در یکی از مستندها در کنار ابوآلاء فرمانده کتائب سیدالشهدا بودیم، خبر شهادت یکی از فرماندهان را به او دادند. بعد از ناهار فاتحه و صلوات تمنا کردند. من هم با صدای نسبتا بلند صلوات فرستادم. ابوآلاء بعد از صلوات به نیروهای عراقی خود گفت: ایرانی‌ها در فرستادن صلوات هم از ما سبقت گرفتند. این نشان‌دهنده الگوپذیری فرماندهانی در سطح ابوآلاء از ایرانیان است.

ابومهدی مهندس و حاج قاسم یک نفر بودند. اگر شما این دو فرد را در منطقه عملیاتی نگاه می‌کردی از لحاظ رفتار و منش هیچ تفاوتی احساس نمی‌کردی. در یکی از عملیات‌هایی که از آن مستند ساختیم حاج قاسم هم حضور داشت. تمام رفتار و حرکات این دو نفر کاملا مشابه یکدیگر بود. در این چهل سال رفاقت خلق و خویشان با یکدیگر آمیخته شده بود.

در رابطه با مستند سلفی با ابومهدی مهندس با خانواده ایشان هم برخوردی داشتید؟

سید هاشم موسوی: من دامادشان را دیدم که اتفاقا از خانواده شهدا بود که باز هم نشانگر علاقه ابومهدی به خانواده شهداست. این ویژگی علاقه‌مندی و احترام به خانواده شهدا یکی از خصوصیات اخلاقی مشترک این دو نفر بود.

از شخصیت کاریزمای حاج قاسم در بین رزمندگان ایرانی شنیده‌ایم آیا این ویژگی را هم ابومهدی داشت؟

سید هاشم موسوی: در عراق سه نهاد با داعش مبارزه می‌کردند.ارتش عراق، شرطه الاتحادیه (پلیس عراق) و حشد الشعبی در خط مقدم حضور داشتند. خاطرم هست وقتی نیروهای رده پایین ارتشی و یا پلیس عراق ابومهدی را می‌دیدند به او احترام می‌گذاشتند و در برخی موارد گلایه‌های خود را با ابومهدی در میان می‌گذاشتند. ابومهدی با اینکه فرمانده ارتشی‌ و شرطه نبود ولیکن مورد احترام‌شان بود. ابومهدی همانند حاج قاسم فرمانده قلوب بود. امروز شما نگاه کنید تمامی نیروهای مسلح داغدار شهادت حاج قاسم هستند با اینکه از لحاظ سازمانی ارتباطی هم با این شهید نداشتند. ژنرال‌های ارتش برای ابومهدی احترام عقلانیت نظامی قائل بودند و در عملیات‌ها با ایشان مشورت می‌کردند. در یک جلسه‌ای که برای آزادسازی فلوجه با حضور وزیر کشور عراق برگزار شد ابومهدی مدیریت جلسه را بر عهده داشت.

 ابومهدی اسطوره‌ عراقی‌ها بود 

مردم معمولا بعد از مدتی که یک فرد عهده‌دار سمتی می‌شود به او بدبین می‌شوند و علیه او در جامعه صحبت می‌کنند، حرف‌هایی از قبیل فلانی پسرش دزد است و... ولیکن شخصی در عراق در مورد ابومهدی اینگونه جملات را بکار نمی‌برد و به نوعی اسطوره خیلی از مردم عراق بود.

این محبوبیت دلایل گوناگونی دارد. اولین مورد این بود که ابومهدی پسری نداشت که بخواهند در موردش حرف بزنند و دامادش را هم خدمتتان عرض کردم از خانواده شهدا بود در نتیجه خانواده او از اینگونه تهمت‌ها مبرا بودند. مهمترین راز محبوبیت ابومهدی دوری او از مسائل حاشیه‌ای و مادی بود.

تمام فکر و ذهنش معطوف به جهاد و جنگ با استکبار بود. ابومهدی اصلا دنبال تصاحب وزارت و نخست‌وزیری نبود، با اینکه بارها به او سمت‌های رده بالا پیشنهاد شده بود ولی به هیچ وجه قبول نمی‌کرد و می‌گفت کار من جهاد کردن است. ابومهدی هیچگاه گروه و حزب سیاسی تشکیل نداد و اظهار نظر جناحی نکرد و همیشه سعی می‌کرد همانند یک فرمانده جامع‌الاطراف بین گروه‌ها حکمیت کند.

ابومهدی نه تنها بین نظامیان محبوب بود بلکه بین توده‌های مختلف مردم عراق محبوبیت داشت. در ایران هم اگر مردم احساس می‌کردند که حاج قاسم به دنبال بازی‌های سیاسی مثل ثبت‌نام در انتخابات است امروز اینگونه برای او عزاداری نمی‌کردند.

در حین ساخت مستندها با شهدای دیگر حادثه تروریستی فرودگاه بغداد هم ارتباطی داشتید اگر خاطره‌ای دارید بیان کنید؟

سید هاشم موسوی: با یکی از شهدا به نام محمدرضا الجبورانی مسئول هماهنگی‌های ابومهدی دیدار داشتیم که بعدها مسئول تشریفات و فرودگاه شد. این شهید تقریبا هم سن ما و بزرگ شده ایران و بسیار خون‌گرم و مهربان بود. اکثرا با تیم ما شوخی و مزاح می‌کرد. یکی از خوبی‌های شهادت این هست که وقتی فردی شهید می‌شود تصویر خوبی‌های او در اذهان به یاد می‌ماند، البته ما که از این شهدا جز خوبی چیزی ندیدیم.

خط مقدم واقعیت انسان‌ها را نشان می‌دهد 

یک واقعیت دیگری که در خط مقدم هست این هست که آدم‌ها شخصیت واقعی خودشان را نشان می‌دهند و هیچ‌گونه دغل و ریایی وجود ندارد. ما انسان‌های عادی نه، خوبان هر چه از خط مقدم دور می‌شوند به همان میزان نفاقشان بیشتر می‌شود و سعی می‌کنیم چهره‌ای را از خود نشان بدهیم که مردم دوست دارند نه آن چهره‌ای که هستیم. اما وقتی در خط مقدم قرار می‌گیری چون به مرگ نزدیک ‌می‌شوی دیگر دروغ و نفاقی در کار نیست و آنچه که هستیم را نشان می‌دهیم.

 اگر اهل ترس باشی که اصلا به خط مقدم نمی‌روی در نتیجه افردی به خط مقدم می‌روند که صلابت و شجاعت داشته باشند. شادابی و خوشحالی که در خط مقدم می‌بینید با شادابی که در زندگی معمولی‌مان می‌بینیم متفاوت است.

به عنوان یک مستندسازی که در عرصه جنگ فعالیت کردید دیدگاهت را از فضای معنوی جنگ بگویید؟

صف و صمیمیت جبهه را در هیچ جای دیگر نمی‌توانید پیدا کنید

من تا قبل از اینکه فضای جنگ داعش را ببینم همیشه برایم سؤال بود که چرا سردارانی مثل حاج سعید قاسمی و حاج حسینالله‌کرم می‌گویند یاد دوران جنگ بخیر؟ جنگ چه خوبی دارد که این‌ها می‌گویند یاد جنگ بخیر جنگ سراسر کشتار و ویرانی هست. وقتی در فضای خط مقدم نبرد داعش قرار گرفتم معنای حرف این جامانده‌های قافله شهادت را فهمیدم. منظور این فرماندهان این است که یاد صفا و صمیمیت و صلابت خط مقدم و جبهه بخیر، و دلتنگ این فضای معنوی هستند. شیرینی که در عرصه جهاد می‌بینید در هیچ جای دیگری نمی‌توانید پیدا کنید. حدیث پیامبر هم که می‌فرماید سیاحت امت من جهاد هست در جبهه نبرد معنا پیدا می‌کند.

 با توجه به برخوردها و خاطراتی که از حاج قاسم سلیمانی در ذهن داشتید، هنگام شنیدن خبر شهادتشان چه صحنه‌ای از ایشان به یادت آمد؟

عراقی‌ها در برابر شجاعت حاج قاسم تعظیم می‌کردند

ابتدا خبر شهادت ایشان را باور نمی‌کردم و گمان می‌کردم مثل برخی خبرها دروغ باشد. وقتی از خبر شهادت اطمینان پیدا کردم بیشتر به حال خودم غصه خوردم. من وقتی ابهت و محبوبیت حاج قاسم را در کشور عراق دیدم احساس غرور به من دست داد که یک ایرانی در کشور دیگر چقدر محبویبت دارد. عراقی‌هایی که جنگاوری و شجاعت دارند در مقابل شجاعت حاج قاسم تعظیم می‌کنند. آن‌ها اعتقاد داشتند که حاج قاسم دنبال مرگ و شهادت می‌دود. خاطره‌ شخصی از ایشان ندارم این احساس غرور همیشه در ذهن من می‌ماند.

 نقش حاج قاسم در اتحاد نیروهای مقاومت عراق 

تصویر دیگری که از حضور ایشان در منطقه به یاد دارم؛ حاج قاسم علاوه بر آرامش ذاتیش یک بی‌قراری خاصی نسبت به نیروها داشت. یعنی نیروها برایش اهمیت داشت و نگران بود که بی‌محابا به خط نزنند و اتفاقی برایشان نیفتد. حاج قاسم جمع اضداد بود. مهربان و از طرفی هم مقتدر بود. در کار نظامی تعارف نداشت. این نکته شاید بیانش جایز نباشد ولیکن تا اینجا خیلی چیزها را گفتیم این یک مورد را هم عرض می‌کنم: در عراق افراد مختلف برای خود گروه و دسته شبه‌نظامی تأسیس کرده‌اند و اکثرا با هم در مواردی اختلاف نظر دارند. فرماندهی و چگونگی استقرار این گروه‌ها در کنار هم امری بسیار سخت و مهم بود.

 شب عملیات فلوجه بین این گروه‌ها اختلافی به وجود آمده بود و سران گروه‌ها منتظر بودند تا حاج قاسم بیاید و حکمیت کند و یا اینکه تصمیم بگیرد که هر گروه کجا مستقر شود. حرف حاج قاسم برای رزمندگان عراقی فصل‌الخطاب بود. حاج قاسم نقش معنوی‌ا‌ش در نبرد با داعش پررنگ‌تر از نقش نظامی‌‌اش بود.

البته این را هم بگویم، جفاست اگر بگوییم همه کارها را حاج قاسم انجام می‌داد. فرماندهان ایرانی و عراقی دیگر هم نقش مثمر ثمری داشتند. مدیرت نهایی با حاج قاسم بود. حاج قاسم جامع الاطراف بود فرماندهی نیروهایی از افغانستان، ایران، عراق، سوریه، پاکستان، لبنان و.. فقط از فرماندهی مثل حاج قاسم برمی‌آمد.     

نکته پایانی اگر هست بیان فرمایید؟

دوست دارم بدانم حاج قاسم و ابومهدی در لحظات آخر عمرشان چه بهم گفتند...

سید هاشم موسوی: به اعتقاد بنده و آن چیزی که دیدیم هر شهید به تناوب معرفتش، از زمان شهادت خود به نوعی اطلاع پیدا می‌کند. با توجه به این نکته من تنها چیزی که دوست دارم بدانم و تا آخر عمر این علامت سؤال وجود دارد این است که حاج قاسم و ابومهدی در لحظات آخر عمر شریفشان چه حرف‌هایی به هم می‌زدند.... اکثر شهدای ما همرزمانشان از ساعات آخر زندگی آن شهید خاطراتی دارند به عنوان مثال فلان شهید لحظات قبل از شهادتش می‌گفت بوی بهشت به مشامم می‌رسد. ولی حاج قاسم و تمام تیم همراهشان با هم شهید شدند و هیچ جمله‌ای از این دقایق  به جا نمانده است. همه را با خودشان بردند. و این چند روز به این حسرت می‌خورم که همه چیز را با خودشان جمع کردند و بردند. از شهادت حاج قاسم ما خسران دیدیم. انشاءالله هر چه زودتر یاری مانند حاج قاسم در کنار حضرت آقا قرار بگیرد.

تدارک ویژه شبکه مستند برای دهه‌‌فجرمستند زندگی قهرمانان معلول آماده پخش از تلویزیون

انتهای پیام/ 

R1539/P1439/S4,34/CT12 واژه های کاربردی مرتبط سردار قاسم سلیمانی مستند ابومهدی المهندس

منبع: تسنیم

کلیدواژه: سردار قاسم سلیمانی مستند ابومهدی المهندس سردار قاسم سلیمانی مستند ابومهدی المهندس

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.tasnimnews.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «تسنیم» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۶۶۹۴۵۴۸ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

ماجرای موشکی که جلوی چشم رهبری از آب بیرون آمد

همشهری آنلاین: سردار محمد طهرانی‌مقدم که در دوران دفاع‌مقدس مسئول قرارگاه رمضان در سلیمانیه و کرکوک بوده تا پایان جنگ هماهنگی فعالیت‌های معارضین عراقی در برابر رژیم بعثی را انجام می‌داده است. چند سال در تیم حفاظت رهبر انقلاب فعالیت می‌کند و دوره‌ای هم معاون اطلاعات نیروی مقاومت بسیج در دوران فرماندهی سردار افشار می‌شود. در دهه ۸۰ بیشتر به برادرش در زمینه ساخت موشک‌های بالستیک و توان دفاعی کشور کمک می‌کند. او در حال حاضر رئیس هیأت مدیره مؤسسه خیریه شهدای غدیر است. با طهرانی‌مقدم درباره شخصیت مردی که او را پدر موشکی ایران می‌خوانند گفتگو کردیم.

در همین ابتدا از روز‌های نوجوانی و همنشینی با برادرتان حاج حسن برایمان بگویید.

حاج حسن خیلی علاقه به ورزش و فوتبال داشت. حسن مثل همه مردم در قبل از انقلاب مدرسه می‌رفت و فوتبال بازی می‌کرد. وقتی من خادم مسجد شدم و بچه‌ها به مسجد آمدند شرایط ما متفاوت شد. خاطرم هست یک‌بار آیت‌الله لواسانی، امام جماعت مسجد گفت برو به برادرت حسن بگو به نماز جماعت بیاید. من رفتم حسن را از زمین بازی فوتبال آوردم و حاج‌آقا گفت حسن جای تو در نماز جماعت خالی است. دو برادر شهیدم علی و حاج‌حسن در مسجد رشد پیدا کردند. ما در ایام محرم مرتب می‌رفتیم هیئت بنی‌فاطمه و فاطمیون. حاج‌حسن می‌گفت پوست و استخوان ما باید با ذکر و یاد امام حسین (ع) شکل بگیرد. می‌گفت ما باید همیشه در هیئت باشیم. شهید بروجردی همسایه ما بود و برای اقدامات انقلابی یک گروهی را تشکیل داده بود. در زمان انقلاب حاج‌حسن ۱۷ سال داشت و همان موقع نارنجک دست‌ساز می‌ساخت. نارنجک‌های حاج‌حسن را ما به مناطق دیگر هم می‌فرستادیم و در زمان انقلاب این نارنجک‌های دست‌ساز بسیار مؤثر بود.

پس از نوجوانی علاقه زیادی به ساخت نارنجک داشت؟

بله، خاطرم هست ۲۰ بهمن ۱۳۵۷ حکومت‌نظامی بود. حاج‌حسن با همین نارنجک‌های دستی کار را جلو برد. رفتیم میدان ژاله. آنجا تسلیحات شاه بود و یک دیوار خیلی بلندی داشت. نارنجک‌ها را جلوی دیوار منفجر کرد و دیوار فروریخت. مردم ریختند و تسلیحات را گرفتند و بردند. حاج‌حسن این سلاح‌ها را برد میدان امام‌حسین و زمانی که تانک‌های شاه رسیدند با نارنجک‌های دست‌ساز جلوی‌تانک‌ها را گرفت. در کل می‌توانم بگویم که با آنکه جوان پرانرژی و فعالی بود و حتی تیپ و لباس پوشیدنش هم مثل جوان‌های آن دوره بود، اما روحیه انقلابی و عشق به امام حسین (ع) همیشه در وجودش می‌جوشید، تا جایی که به‌گفته خودش عشق به امام حسین (ع) ناجی زندگی‌اش شد و همین حسینیه که در آن هستیم را براساس خوابی که دیده بود بناکرد.

چه جالب! این حسینیه را خود شهید بنا کرده؟

بله! یک روز حاج‌حسن‌آقا آمدند منزل ما که خدمت مادر برسند. گفتند مادر، من دیشب خواب دیدم که از این دنیا رفته‌ام و دو ملک غضبناک هم بالای سر من هستند. از من پرسیدند که چه با خودت آورده‌ای؟ تمام القاب سردار، آیت‌الله، دکتر و اینها دیگر تمام شد. در آن عالم وحشت قبر هیچ‌چیزی به ذهن من نرسید. پدر موشکی ایران با پنجاه اختراع و این همه سوابق، گفتند هیچی یادم نمی‌آمد. تنها جمله‌ای که یادم آمد این بود که من عزای آقا اباعبدالله (ع) را اقامه و بر حسین گریه‌ها کردم. یکی از این دو ملک سینه من را بوسید و آن یکی گفت بوی حسین می‌دهی. قبر باز و روشن شد. بوستانی جلوی روی من آمد.

ان‌الحسین مصباح الهدی و سفینه النجات، جای من را در بهشت مشخص کردند که کی و چگونه شهید می‌شوم. گویا در این خواب اسراری را به حاج‌حسن گفته بودند. دست من را گرفت و گفت محمد با تو کار دارم. ما از طبقه بالا که خدمت مادر بودیم به پایین آمدیم. یک زیرزمین و آب‌انباری آنجا بود که حاج‌حسن گفت اینجا باید تبدیل به حسینیه و اقامه عزای آقا اباعبدالله (ع) شود. مهندس بود و خودش طراحی کرد و هزینه‌هایش را هم داد. یادم است که حقوقش را تازه گرفته بود و یک‌سری پاداش هم گرفته بود. همه را نقدی داد و ما زیر زمین را حسینیه کردیم. موقع افتتاح حسینیه دیگر خودش نبود!

دورتادور این حسینیه که خانه پدری شهید هم محسوب می‌شود تصاویر دیدار رهبری از اینجاست. از این دیدار برایمان بگویید.

حدود ۴ سال پیش مقام معظم رهبری شنیدند که مادرم کسالت دارند، بدون اطلاع قبلی برای عیادت از مادرم تشریف آوردند. خیلی خوشحال شدیم. این عکس هم که می‌بینید از حضور مقام معظم رهبری است. همین که وارد شدند اول چشمشان به عکس علی افتاد. فرمودند که ظهر عاشورا در اوایل جنگ بود که من و شهید چمران وارد سوسنگرد شدیم. نخستین شهید مدافع سوسنگرد علی شما بود! خیلی برای ما جالب بود که آقا فرمودند پیکر علی شما را من جمع کردم. این اتفاق برای ۴۰ سال پیش است و آقا خاطرشان مانده است. برادر کوچک ما علی ظهر عاشورا در ۱۸ سالگی به شهادت رسید.

در همین دیدار ایشان فرمودند می‌خواهم خاطره‌ای از شهید طهرانی مقدم بگویم که تا حالا نگفته‌ام: یک‌بار حاج حسن دست ما را گرفت و به بندرعباس برد. آنجا سوار قایق شدیم و به وسط آب رفتیم. بعد دیدیم یکهو یک موشک از وسط آب بیرون آمد. من با تعجب به حاج حسن گفتم قضیه این موشک چیست؟ گفتند مگر شما نگفتید اگر روزی لازم شد ناو‌های متجاوز را بزنید. آن روز حاج حسن با اشاره به اینکه برخی کشور‌های حوزه خلیج فارس، دست دوستی به دشمنان عدل و انصاف و بشریت داده‌اند، گفته بود: این موشک‌ها تیر غیب هستند که معلوم نیست از کجا می‌آیند، ولی آنجایی که باید، می‌روند.

برگردیم به سال‌های اول جنگ. چطور مسیر تجهیز تسلیحات نظامی برای ایران به همت شهید طهرانی‌مقدم هموار شد؟

پرپر شدن مردم ایران زیر بمباران موشکی و حملات بعثی‌ها، حاج‌حسن را ترغیب کرد در پاسخ به این کشتار مردم و حمله به نوامیس، سیستم دفاعی کشور را مجهز کند. گفتند باید یک توپخانه مجهز و سیستم موشکی جنگی داشته باشیم. خیلی‌ها به او خندیدند و گفتند توپت کو؟ آموزشت کو؟ امکاناتت کو؟ حسن‌آقا آن زمان ۲۰ سال داشت و خیلی لاغراندام و نحیف بود. ایشان با اقتدار ایستاد و سمت دشمن را نشان داد و گفت توپخانه ما آن طرف هستند. اتفاقا هفته بعد طی عملیاتی یک گردان توپخانه سالم را به غنیمت گرفتیم. این شد پایه توپخانه سپاه. حاج‌حسن همیشه دور را می‌دید. در زمان جنگ ما مشکل سیم خاردار داشتیم و کشور‌های خارجی به ما سیم خاردار نمی‌دادند. حاج‌حسن گفت ما می‌توانیم باید بتوانیم.

ساخت تجهیزات نظامی به تخصص و آموزش نیاز دارد. آموزش‌ها به چه صورت بود؟

قبل از انقلاب تعدادی از بچه‌های انقلابی برای مبارزه با رژیم ستم‌شاهی به فلسطین، لیبی و کشور‌های مختلف می‌رفتند. از آن زمان ارتباط ما با لیبی و قذافی برقرار بود. تعداد محدودی موشک از لیبی گرفتیم. حاج‌حسن گفتند باید یکی از این موشک‌ها را مهندسی معکوس کنیم. چون بالاخره این تعداد تمام می‌شود و ما باید بتوانیم خودمان تولید کنیم.

این اقتدار موشکی که امروز داریم از یک مهندسی معکوس و بدون آموزش‌های آکادمیک شروع شد؟

دقیقا! آن زمان آقای رفیق‌دوست وزیر سپاه بود و هماهنگ کرده بود که از لیبی موشک وارد شود. او به حاج‌حسن گفت به یک شرط یک موشک را برای مهندسی معکوس می‌دهم و آن اینکه اگر شهید شدی مرا شفاعت کنی. حاج‌حسن همان زمان به حاج‌محسن قول داد. ما موشک را باز کردیم و گفتیم نهایت ۲۰۰ قطعه داخل آن است و خودمان می‌سازیم. دیدیم بالای سه‌هزار قطعه در ساخت آن به‌کار گرفته شده. حاج‌حسن گفت مشکلی ندارد ما می‌توانیم. معتقد بود که نباید به خارجی‌ها متکی باشیم. با دست خالی در زمان تحریم جنگ با وجود مشکلات اقتصادی ایستاد و موفق شد این موشک را تولید کند. ما در زمان جنگ توانستیم بهترین موشک را تولید کنیم که بهتر از موشک‌های صدام بود و علیه حملات بعثی‌ها استفاده کردیم.

بعد از جنگ چطور؟

حاج‌حسن آینده را می‌دید و می‌گفت دشمنان ما که تمام نشده‌اند. ما باید آماده باشیم. شعارش همیشه این آیه قرآن بود که وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّه. (در برابر دشمنان هر قدر توانایی دارید از نیرو و قدرت آماده سازید.) به‌عبارتی یعنی در انتظار نمانید تا دشمن به شما حمله کند و آنگاه آماده مقابله شوید، بلکه از پیش باید به حد کافی آمادگی در برابر هجوم‌های احتمالی دشمن داشته باشید. همین آیه از سوره انفال روی آرم سپاه هم نوشته شده است. شهید طهرانی‌مقدم شروع کردند به ساخت موشک با سوخت جامد که از ابداعات خودش بود. تصویر توضیح دادن حاج‌حسن به مقام معظم رهبری درباره سوخت جامد موشک‌ها هم معروف است. وقتی حاج‌حسن سوخت جامد را تولید کرد مقام معظم رهبری تشریف آوردند و بازدید کردند.

این سوخت جامد چه مزیت‌هایی نسبت به سوخت‌های قبلی داشت؟

در موشک سوخت مایع، ۲ نوع مایع باید با هم مخلوط شوند تا فرایند پرتاب موشک کار کند. اما این فرایند حدود ۸ ساعت طول می‌کشد که در این ۸ ساعت ممکن بود هدف تغییر کند. از طرفی جابه‌جایی آن خطرناک بود. حاج‌حسن از همان زمان به فکر این بود که سوختی ابداع کند که این مشکلات را نداشته باشد. سوخت جامد مزایای زیادی دارد؛ نیاز نیست که چند تا مایع را مخلوط کنند، جابه‌جایی آن خطرناک نیست و ماندگاری زیادی دارد و می‌تواند سال‌ها در داخل موشک آماده شلیک باشد. موشک‌هایی که در حمله به اسرائیل استفاده شد از همین موشک‌های سوخت جامد بود.

وقتی مقام معظم رهبری از سازمان خودکفایی سپاه بازدید کردند این جمله معروف را فرمودند که اگر اسرائیل کوچک‌ترین غلطی بکند حیفا و تل‌آویو با خاک یکسان می‌شوند. این جمله را هم حاج‌حسن همینطوری نگفت که روی قبرم بنویسید که اینجا مدفن کسی است که می‌خواست اسرائیل را نابود کند. جمله صحیح‌تر آن این است که ابداعات حاج‌حسن‌آقا بالاخره اسرائیل را نابود می‌کند. آنچه چند روز پیش در عملیات وعده صادق اتفاق افتاد محصولات و امکانات دم‌دستی ما بود که به نوعی آزمایش کردیم. ما هنوز از شهاب ۳، هایپرسونیک و فتاح که برد ۲۰۰۰ کیلومتری دارد استفاده نکرده‌ایم. ما یکسری تولیدات اولیه را آزمایشی در یک عملیات به‌عنوان وعده صادق در پاسخ به شرارت‌های صهیونیست‌ها استفاده کردیم.

در حملات موشکی ایران به اسرائیل بار‌ها تأکید شد که این یک تنبیه است و فقط به مراکز نظامی که علیه ایران اقداماتی داشتند حمله شده است. این حساسیت که بسیار تأکید می‌شود مردم غیرنظامی هدف موشک‌ها نباشند همیشه دغدغه حاج‌حسن بوده است. اگر از ایشان خاطره‌ای در این زمینه دارید برایمان تعریف کنید.

خاطرم هست نخستین‌بار که می‌خواستیم پاسخ شرارت‌های صدام را داده و موشکی شلیک کنیم حاج‌حسن به سجده رفت و از خدا خواست که این موشک را طوری هدایت کند که فقط به مراکز حساس نظامی صدام برخورد کند. می‌گفت خدایا ما برخلاف صدام، قصد نداریم زن و بچه مردم و غیرنظامیان را با موشک بزنیم، خودت این موشک را هدایت کن که کوچک‌ترین آسیبی به مردم نرسد. دغدغه حاج‌حسن در زمان جنگ همین بود و ما هیچ وقت مراکز غیرنظامی عراق را نزدیم، درحالی‌که صدام نامردانه مراکز غیرنظامی را هدف قرار می‌داد.

عملیات وعده صادق با یک تاکتیک ویژه

سردار محمد طهرانی‌مقدم برادر پدر موشکی ایران درخصوص عملیات قدرتمندانه اخیر ایران در خاک سرزمین‌های اشغالی معتقد است که تاکتیک ویژه و منحصر به فردی به‌کار گرفته شده و می‌گوید: «من این بشارت را به شما بدهم که ما در این عملیات یک تاکتیک ویژه‌ای را به‌کار بردیم. تمام سیستم ناتو، آمریکا، انگلیس و فرانسه پهپاد‌ها و موشک‌های ما را رهگیری کرد. با ۳ لایه هم که خود گنبد آهنین و فلاخن داوود دارد ما چگونه می‌توانستیم به آنجا رسوخ کنیم؟ همه دنیا می‌گفتند که اینها غیرقابل نفوذ هستند. ما ثابت کردیم این چیزی که بر آن تکیه کردند سست‌تر از این حرف‌هاست.

 ضعیف‌ترین و شکننده‌ترین خانه همین خانه عنکبوت است. حاج‌حسن‌آقا می‌گفت من موشک بسیجی تولید می‌کنم که گنبد آهنین گیج شود. با یک تکنولوژی خیلی خاصی این موارد را پیش‌بینی کرده بود. ما پهپاد‌ها را در حمله فرستادیم و سیستم ناتو و گنبد آهنین درگیر آن شدند و وقتی درگیر آن بودند موشک‌های ما رسیدند. موشک‌های ما مافوق صوت است و دقیقا بیش از ۱۵ موشک به مرکز فرماندهی آنها اصابت کرد. تمام خبرگزاری‌ها و تبلیغات دنیا دست صهیونیستهاست و جوسازی کردند و نگذاشتند که خبری منتشر شود ولی از آنجایی که إِنَّ رَبَّک لَبِ‌المِرصادِ (خداوند در کمین ستمکاران است) همه افشا شد که چنین آسیبی دیدند. این به‌خاطر نیت خالص حاج‌حسن و شهدای دیگری است که می‌خواستند اسرائیل را نابود کنند.»

پاسخ شهید طهرانی‌مقدم به ژنرال روسی چه بود؟

سردار محمد طهرانی‌مقدم به بیان خاطره‌ای از سفر برادرش به روسیه می‌پردازد و می‌گوید: «زمانی که حاج‌حسن برای تهیه یک‌سری موشک به روسیه رفته بود، ژنرال روسی خطاب به او گفته بود مثل شما مثل تشنه در بیابان است، بنابراین ما شرایط برای دادن موشک را تعیین می‌کنیم. او در جواب گفته بود همچنان که زیر بار ذلت غرب نرفتیم زیر بار تحمیل شرق نیز نخواهیم رفت. خودمان موشک می‌سازیم و فردا‌ها شما می‌آیید و از ما موشک خریداری می‌کنید.»

سردار محمد که خود از جانبازان شیمیایی سال‌های دفاع‌مقدس است در ادامه روایتی از پیشرفت‌های موشکی ایران می‌گوید: «یک‌بار حاج‌حسن مشغول تست اولیه یک موشک بود که موشک در داخل خودش منفجر شد و پوسته آن به یکی از کوه‌های اطراف محل آزمایش اصابت کرد که وقتی به طرف آن رفتیم و پوسته را برداشتیم دیدیم روی دوده‌های پوسته موشک کلمه حیدر حک شده بود. همان شب حسن در خواب می‌بیند که یک مرد نورانی از او علت ناراحتی‌اش را می‌پرسد و حسن نیز انفجار موشک را تعریف می‌کند. این مرد در جواب، مکان اتصالی را می‌گوید. وقتی حسن نام این مرد را می‌پرسد در جواب اسم حیدر را می‌شنود. فردای آن روز حسن برای بازبینی موشک منفجر شده به محل می‌رود و متوجه می‌شود همان محلی که آن مرد گفته است دچار اتصالی شده بود.»

tags # رهبر انقلاب سایر اخبار آیا انسان می‌تواند در فضا تولید مثل کند؟ | رابطه جنسی و زایمان در فضا چگونه است؟ چرا نئاندرتال‌ها محتویات معده حیوانات را می‌خوردند؟ (تصاویر) مرکز واقعی جهان کجا است؟ فضانوردان چگونه در فضا دستشویی می‌کنند؟ | سرنوشت مدفوع انسان در فضا چه می‌شود؟

دیگر خبرها

  • آشنایی نسل جوان جامعه با ایثارگری‌های شهدا
  • استمرار طرح مسیرگشایی‌ در شهر خوی
  • اکثر پرسنل بنیاد شهید به دلیل عدم آشنایی با مشکلات ایثارگران، جانبازان و آزادگان، ناکارآمدند
  • اکثریت پرسنل بنیاد شهید به دلیل عدم آشنایی با مشکلات ایثارگران، جانبازان و آزادگان، ناکارآمدند
  • لزوم بهره گیری از ظرفیت هنر دراجرای کنگره ۸۰۰۰ شهید گیلان
  • لزوم استفاده از ظرفیت هنر در برگزاری کنگره ۸۰۰۰ شهید گیلان
  • ماجرای موشکی که جلوی چشم رهبری از آب بیرون آمد
  • افزایش ۶۰ سانتی متری تراز دریاچه ارومیه از ابتدای سال آبی
  • مسیرگشایی‌های مدیریت شهری در خوی طی ۳۰ سال گذشته بی‌سابقه است
  • ادامه ماجرای تلخ سپاهان مقابل ملوان