بازسازی سکانسی از «کاغذ بی خط» در «سینما شهر قصه»
تاریخ انتشار: ۹ بهمن ۱۳۹۸ | کد خبر: ۲۶۷۰۸۰۵۷
نشست معرفی فیلم سینمایی سینما شهر قصه با حضور کیوان علیمحمدی یکی از کارگردانان، سیاوش مفیدی بازیگر و سیاوش پورخلیلی تدوینگر در چهارمین روز برگزاری برنامه سینمایی تا جشنواره ۳۸ با اجرای میثم محمدی برگزار شد.
کیوان علیمحمدی در ویژه برنامه تا جشنواره ۳۸ که به نشست معرفی فیلم سینمایی شهر قصه اختصاص داشت به همکاری مشترک کارگردانی و نگارش با علی اکبر حیدری اشاره کرد و گفت: از زمانی که طرح اولیه را کیوان نوشت در جریان کار بودم و روند نگارش را می دیدم، خیلی خوب بود که توانستم با قصه از همان ابتدا همراه شوم.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
سیاوش پورخلیلی تدوینگر این اثر نیز بیان کرد: سینما شهر قصه فیلم خیلی سخت، اما در عین حال دوست داشتنی است و در زمینه تدوین، اگرچه همکاری زیادی پیش از این با کیوان علیمحمدی داشتیم، اما در این پروژه تجربه ای متفاوت برای من بود. چرا که احساس می کنم نسبت به همه فیلم های قبلی چالش های بیشتری داشتم. از همان ابتدا نام «سینما شهر قصه» مد نظرمان بود و این به همان سینمای معروفی برمیگردد که من و سیاوش مفیدی زمانی که در دوران نوجوانی هم محل بودیم با آن خاطرات بسیاری داشتیم. در واقع این فیلمنامه و این عنوان بهانه ای شد تا تاریخ معاصر را در دل این قصه روایت کنیم.
سیاوش مفیدی بازیگر این فیلم درباره حضورش در این پروژه نیز گفت: رفاقت تاثیری در این همکاری نداشت و من هم هیچوقت از دوستانم چنین توقعی ندارم. من در این کار نقش یک آپاراتچی سینما را بازی می کنم که به نوعی آغازگر قصه است. کسی که اگرچه در سینما کار می کند، عشق سینما نیست و وابستگی به آن ندارد. این کاراکتر شیرینی هایی را به فضا تزریق می کند که شاید یکی از دلایل حضور من هم همین باشد البته تمرین های بسیاری داشتیم تا این نقش دربیاید و فراز و فرودهایش قبل از تولید در دورخوانی و در تست گریم نمود داشت.
کیوان علیمحمدی نیز بیان کرد: نقش سیاوش با کارهای قبلی اش خیلی متفاوت است اگرچه طنازی هایی در این اثر دارد اما او را در قالبی متفاوت خواهید دید. ضمن اینکه نسل ما فیلم های ویدیویی می دید و خاطرات فیلم پیدا کردن و سخت فیلم دیدن را دارد. شاید علاقه مان به سینما هم از همین سخت فیلم دیدن باشد. سیاوش پیشنهادهای زیادی حین کار داشت و این شناخت و روابط اینجا به کارمان آمد.
سیاوش پورخلیلی همچنین بیان کرد: من تدوین و مسیری که طی کردم را در همکاری با کیوان علیمحمدی و امید بنکدار یاد گرفتم و خوشحالم که از اوایل کارم با این دو کارگردان آشنا شدم. شروع کار با کیوان سخت است چون حساسیت های خود را دارد و دقیقا می داند چه می خواهد ولی کنار این دشواری ها در طول کار وسواسشان باعث می شود از نتیجه راضی باشیم.
در ادامه علیمحمدی به حضور جمشید مشایخی و هدیه تهرانی اشاره کرد و توضیح داد: سکانسی داشتیم منوط به حضور آقای مشایخی و هدیه تهرانی و اگر یکی از این دو نبودند کار شکل نمی گرفت. این سکانس را تنها استاد مشایخی و هدیه تهرانی می توانستند بازی کنند. روزی که قرار بود کار را ضبط کنیم تجربه عجیبی رقم خورد. آقای مشایخی با پرستارش آمده بود و پرستار به من گفت ایشان روزی ۲۷ قرص می خورد، اما از سه روز پیش به عشق این سکانس حالش خوب است. آن روز همه عوامل انرژی خوبی از حضور ایشان گرفتتد و تجربه جذابی برای همه شکل گرفت. این کار بازسازی سکانسی از «کاغذ بی خط» ناصر تقوایی است.
ویژه برنامه تا جشنواره ۳۸ به همت معاونت اجتماعی شهرداری تهران و برج میلاد با همراهی سی و هشتمین جشنواره فیلم فجر سه شنبه هشتم بهمن در مرکز همایش های برج میلاد به کار خود پایان داد.
برچسبها جشنواره فیلم فجر سینما برج میلاد تهرانمنبع: ایرنا
کلیدواژه: جشنواره فیلم فجر سینما برج میلاد تهران جشنواره فیلم فجر سینما برج میلاد تهران
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.irna.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایرنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۶۷۰۸۰۵۷ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
فصل آخر زندگی حمیدرضا صدر
حمیدرضا صدر برای خیلیها نامی آشنا همراه با شور و شوق حرف زدن و تحلیل کردن فوتبالی است؛ او که دستی در سینما و نوشتن داشت و از زمانی که بیمار شد بار دیگر قلم برداشت و از روزهای متفاوت خود نوشت.
به گزارش خبرگزاری ایمنا، هیچ چیز واقعیتر از مرگ نیست؛ جملهای که آن را حمید رضا صدر نوشت و باقی گذاشت و رفت. «حمیدرضا صدر» برای بسیاری که اهل سینما بودند یک منتقد متفاوت بود؛ از آنهایی که برخلاف خیلی از منتقدها که محدود بودند و هستند در غرغرهای عجیبشان، میتوانست شور زندگی را از دل یک فیلم بیرون بکشد، از مناسبات زیبای آدمها در دل دیالوگها بگوید.
برای فوتبالیها هم، زنده یاد صدر یک کارشناس خاص بود. کسیکه فوتبال را در تاکتیکها محدود نمیکرد؛ دنبال تحلیل آرایش خط هافبک تیمها و شیوه ضد حملاتشان نبود؛ او با فوتبال هم همان کاری را میکرد که با سینما. نگاهی زیبا، دوستداشتنی و لبریز از شوق زندگی.
اما چه شد مردی که اینقدر لبریز از امید و طراوت بود کتابی درباره مرگ نوشت؟ «از قیطریه تا اورنج کانتی» قصه سه سال پایانی زندگی اوست؛ کتابی که در ۳۳۳ صفحه به رشته تحریر درآمده و نشر چشمه آن را در دو بخش اصلی شامل تهران و آمریکا و دو بخش شامل مقدمه و موخره منتشر کرده است.
آغاز یک داستان از سرفههای حین خوابصدر دکترای برنامهریزی شهری را از دانشگاه معتبر لیدز انگلستان گرفته بود؛ چیزی دور از فوتبال و سینما. داستانهای جذاب مینوشت. در عینحال نگاهی اجتماعی به فوتبال و پیشینهاش در ایران و جهان داشت.
فوتبال را در دنیای هواداری رصد میکرد و از پیامدهای جالب این پدیده بر مردم میگفت. سال ۱۴۰۰ بود که خبر بیماریاش پخش شد. دخترش اعلام کرد پدر سه سالی است درگیر سرطان است.
خودش در کتابش نوشت همهچیز از سرفههای نیمه شب و میان خواب شروع شد. مدت کوتاهی بعد از اینکه خبر بیماریاش رسید، درگذشت. از همان روزهای اولی که خبر بیماری را شنیده بود شروع کرده بود به نوشتن کتابی درباره رنج بیماری، ترس رفتن، امید و روزهای آخر. کتابی که وصیت کرده بود فصل آخرش را دخترش غزاله تکمیل کند و حتماً بعد از فوتش منتشر شود.
درون ذهن مردی که عاشق بودصدر که از درمان ناامید شده بود به آمریکا رفته بود. اما وصیت کرده بود حتماً در ایران به خاک سپرده شود. کتاب او از تهران و روزهای ابتدایی بیماری شروع میشود و تا اورنج کانتی ادامه دارد. روایتی که انگار نجواهای درونی خود اوست، انگار درون ذهن مردی هستیم که بیوقفه عاشق زندگی بوده و لبریز از امید و حالا چون میداند هیچ چیز واقعیتر از مرگ نیست باید با ۳ سال آخر، هراس، امید و رنجهایش همراه شویم تا نگاه او به زندگی و مرگ را از نزدیک و ملموس حس کنیم. آنهم در سختترین و نزدیکترین لحظهها و روزهایش به مرگ.
لحظاتی عجیب و برزخی که ذهن او درگیر است و کادر بیمارستان بیتوجه به این موضوع دوست دارند با او عکس بگیرند. صدر در مقدمه کتابش مینویسد: «پیشامدها شبیه بادند، آمدنشان را نمیبینید. مویتان ناگهان تکان میخورد و خزیدن باد را بر چشمها و صورتتان احساس میکنید» …
برشی کوتاه، تلخ و شیرین از کتابنویسنده کتاب که عاشقانه مینوشته و تحلیلگرانه سخن میگفته، مینویسد: «احساس میکنی رفتهرفته در حال از پا افتادنی. دردی نداری اما پاهایت بیحس شدهاند. زنوانت خم شدهاند. نای حرف زدن نداری. شقیقهات میتپد و سرت به یک سو افتاده. به حافظهات فشار میآوری. تلاش میکنی جلوی محو شدن نامها را بگیری: مامان زهرا، مهرزاد، غزاله، مهشید، شاهین، مهرناز، امیرحسین، نیما، هراچ… خواهش میکنم از یادم نرین. بمونین. همین اطراف. من برمیگردم، برمیگردم.»
یادداشت از: محمود افشاری - خبرنگار ایمنا
کد خبر 725201