Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «تابناک»
2024-04-18@23:33:52 GMT

پُک تو پُک!

تاریخ انتشار: ۱۴ بهمن ۱۳۹۸ | کد خبر: ۲۶۷۵۷۷۹۹

این سیگارو هرکسی سه پک میزنه، نفسشو توسینه حبس میکنه، سیگارو میده نفر بعدی. این یعنی سه کام حبس. یعنی زندگی. یعنی ادامه زندگی بدون هوا. یعنی تمثیلی که سالور می خواهد به آن استناد کند و بگوید رویه ای دیگر از اعتیاد را ساخته و پرداخته که دیگران به آن نرسیده اند.

ابزارش اما تکراری است. حتی اداهای آدمها.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

هر چند که سالور خودش معتقد است، موضوع فیلم اصلا تکراری نبوده و با آدمی در داستان روبه‌رو هستیم که اتفاقا با وجود داشتن اعتیاد تلاش می‌کند که زندگی کند! شاید هم برای همین، دست آخر این آدم دفرمه می شود.

فیلم می خواهد داستان آدمها باشد اما ردپای تنابنده و پارتنرش پریناز ایزدیار و سالور در فیلمنامه گاهی از روی هم می گذرد و قصه در افق محومی شود!گویی همه در اعتیاد صاحب سبک و صاحبنظرند اما هر چه را که می دانند از روی دست قبلی ها کپی کرده اند.

اگر فیلمهای ژانر اعتیاد این چندساله را نگاه کنیم از خانه جنوب شهر و بافت قدیمی و آدمهای بدبخت و رنگهای سرد و فضای خاکستری و عمله جات اعتیاد که می خواهند نشان دهند زنده اند و کارشان را رونق می دهند، چیز بیشتری در این فیلم نیست که بخواهد شاخ غول را بشکند. شاخ را قبلا ساییده اند. نخ نما و تکراری.

سالور می گوید "بازی تنابنده اصلاً تکراری نبوده" و "بسیار برای این نقش تلاش کرده است و حتی به بیمارستان و درمانگاه‌ها رجوع کرده تا بتواند وضعیت بعد از تصادف را در بیاورد". سالور به خیالش همکاری این بار تنابنده با او تکرارتوفیق فیلم سینمایی "چند کیلو خرما برای مراسم تدفین" به همراه خواهد داشت. تنابنده هم دوست دارد که نقش پریناز ایزدیار را مهم جلوه دهد و می گوید: "پارتنر من در این فیلم خانم پریناز ایزدیار خیلی به من کمک کرد. فیلمنامه به گونه‌ای بود که باید خیلی ریز وارد نقش ها می شدیم".

هر چند سالور هم برای نجات از سیاه نمایی نسیم فیلمش را به کلاس قران می برد ودست آخر از شر تتو نجاتش می دهد.سالور می گوید: "کورسوی امید فیلم – نسیم - نقش اول زن فیلم است. پایان فیلم و پاک کردن خالکبوی تغییر در کاراکتر فیلم است. نمیخواستم داستان به سمت نخ نما شدن پیش برود".

این سیگارو هرکسی سه پک میزنه، نفسشو توسینه حبس میکنه، سیگارو میده نفر بعدی. این یعنی پک هایی که کارگردانهای قبلی زده اند و سالور زده و باز هم ادامه داره و باز هم فیلمهای تکرار با تم اعتیاد در راه است و بهانه هم نه اینکه قصه نداریم، نه! بهانه اینه که ما احتیاج به روشنگری داریم وجامعه باید از اعتیاد نجات پیدا کنه و اگه یک بچه این فیلما رو ببینه و نجات پیدا کنه، تمام حق و حقوق فیلم حلال میشه...

منبع: تابناک

کلیدواژه: محمد توفیق علاوی اتحادیه اروپا روز جهانی تالاب ها برگزیت دهه فجر معامله قرن کروناویروس شهر ووهان سی و هشتمین جشنواره فیلم فجر سه کام حبس سامان سالور فیلم سینمایی محمد توفیق علاوی اتحادیه اروپا روز جهانی تالاب ها برگزیت دهه فجر معامله قرن کروناویروس شهر ووهان سی و هشتمین جشنواره فیلم فجر پریناز ایزدیار

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.tabnak.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «تابناک» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۶۷۵۷۷۹۹ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

تولدی دیگر در شورآباد

همشهری آنلاین-مژگان مهرابی:هیچ چیز به اندازه وقت گذراندن با گل و گیاه حالش را خوب نمی کند، آنقدر خوب که درد خماری یادش می رود و دلش برای آینده ای پاک و بدون دود و دم تنگ می شود. به تشویق هم اتاقی اش سلیم در کلاس های پرورش گل و قارچ دکمه ای مرکز بازپروری سروش شرکت کرد. کم کم علاقمند شد و چم و خم کار را یاد گرفت وحالا یکی از تولیدکنندگان برتر گل و گیاه به شمار می آید. او این اتفاق نیک را از حضورش در مرکز بازپروری ماده ۱۶ سروش دارد. بابک یکی از صدها مددجوی این مرکز است. کسانی که با ورود به این جا بعد از ترک اعتیاد، در کلاس های فنی حرفه ای آموزش می بینند و بنا به علاقه خود در یکی از کارگاه های خیاطی، پرورش گل و گیاه، مکانیکی، صافکاری، نقاشی و آهنگری مشغول کار می شوند.

مرکز بازپروری سروش، جایی آن دورها

کهریزک که تمام می شود، محدوده شورآباد آغاز می شود. انتهایی ترین قسمت نقشه تهران، جایی زیر پونز. بعد از یک ساعت رانندگی آن هم در جاده پرچاله شورآباد، تابلوی مرکز بازپروری ماده ۱۶ سروش نمایان می شود. اولین تصوری که از کمپ ترک اعتیاد یا مرکز بازپروری در ذهن نقش می بندد، جایی است محصور به میله های آهنی، با حیاطی کوچک که وقت استراحت مددجوها مجازند در آن هوایی تازه کنند. اما آنچه جلوی نظر ظاهر می شود، محوطه ای بزرگ و وسیع که دوروبرش تا چشم کار می کند زمین خاکی است. مرز بین بیابان اطراف و حیاط مرکز بازپروری با نهال های اکالیپتوس مشخص شده و فضای دلچسبی را به وجود آورده است. نسیم خنک بهاری پای خیلی از مددجوها را به محوطه کشانده تا در کنار هم از هوای تازه لذت ببرند. ظاهر آراسته ای دارند، رنگ و رخسارشان هم نشان نمی دهد قبلا مواد مصرف می کرده اند. البته به گفته آرش مسئول فرهنگی مرکز بازپروری بیشتر مددجوها در این ساعت از روز داخل کارگاه ها مشغول فعالیتند. او تا سال پیش از مددجوهای اینجا بوده و حالا با ترک اعتیاد و نشان دادن جربزه، به عنوان یکی از کارکنان مرکز سروش استخدام شده است.

هم بیمه هستم هم حقوق می گیرم

آرش راهش را به سمت کارگاه آهنگری کج می کند. ۲۰ نفری در اینجا مشغول برش آهن یا جوشکاری هستند. به درگاهی کارگاه آهنگری که می رسد، با صدای کش داری مسئول کارگاه را صدا می زند: «آقا اسکندری!» مرد میانسالی ماسک جوشکاری را از جلوی صورتش کنار گرفته و کنجکاو سرش را بلند می کند. آرش است. دوست قدیمی.

اسکندری ۵ سالی می شود در مرکز بازپروری کار می کند. از مددجوهای دهه ۹۰ است. بعد از ترک اعتیاد اینجا ماندگار شده و در واقع به استخدام مرکز بازپروری در آمده است. اسکندری برای خود یلی بوده و در جنوب شهر، کارخانه سنگ بری داشته، از برو بیا و بریز و بپاش های زندگی اش می گوید. اینکه همه حسرت زندگی اش را می خوردند. تعریف می کند: «همه جور موادی را امتحان کردم. همه چیزم را هم به پایش دادم. خانه، ماشین، کارخانه، خانواده ... زن و بچه ام خسته شده بودند. شیرازه زندگی ام داشت از هم می پاشید. نمی خواستم آنها را از دست بدهم. برای همین تصمیم گرفتم برای همیشه مواد را کنار بگذارم و الان ۵ سال است مواد نمی کشم. اینجا به عنوان مسئول کارگاه آهنگری کار می کنم. حقوق می گیرم و بیمه هم هستم. صبح ها می آیم و غروب هم به خانه برمی گردم.»

دوست دارم اینجا بمانم

کارگاه خیاطی ۱۰ قدم آن طرف تر از آهنگری است. یک سوله بزرگ که در واقع تولیدی لباس نظامی است. ۲۰۰ چرخ خیاطی کنار هم ردیف شده اند و پشت هر کدام یک مددجو نشسته است. جز قژقژ چرخ ها صدای دیگری به گوش نمی رسد. همه مشغول کارند. پارچه های سبز مخصوص یونیفرم ناجا در اتاق کناری برش خورده و به دست آنها می رسد. ابراهیممددجوی دیگری است که از جوانی گرفتار اعتیاد شده است. با دقت پارچه را زیر چرخ می گذارد و پای خود را روی پدال فشار می دهد. برای خودش استاد کاری شده کسی که پیش از این حتی بلد نبود یک دکمه بدوزد. درز را تا انتها می رود و نخ اضافی را با قیچی می برد. چشم هایش را تنگ می کند و با دقت پیراهن آماده را نگاه می کند. نقصی در کار نیست. پیراهن را روی لباس های دوخته شده می اندازد. قواره بعدی را برمی دارد و زیر چرخ می گذارد و همین طور که پدال چرخ را می فشارد، سر درددلش باز می شود: «در شرکت ساخت بالابر کار می کردم و درآمد خوبی هم داشتم. از روی بی تجربپگی و سرگرمی سراغ مواد رفتم. کم کم وابسته شدم وقتی به خودم آمدم که کار از کار گذشته بود. کارم را از دست دادم. گریه پدر و مادرم را برای خودم خریدم. هیچ دختری حاضر نیست با من زیر یک سقف زندگی کند. هر جا بروم تا بفهمند قبلا اعتیاد داشتم به من کار نمی دهند. از سر خوشی نیست که بعد از ترک اعتیاد دوباره سراغ مواد می رویم. کسی به ما اعتماد نمی کند. برای همین دوست دارم اینجا بمانم. هر از چند گاهی هم بهمان مرخصی می دهند برویم خانواده مان را ببینیم.»

اعتیاد، نتیجه شکست عشقی

درست در قسمت شمالی مرکز سروش چند ساختمان بزرگ با دیوارهای سبز رنگ قرار گرفته؛ محل اسکان مددجوهاست. هر ساختمان ۲ سالن دارد با کریدوری طویل که از میانشان می گذرد. آرش با گام های آهسته کریدور را پیش می رود. هر کس را می بیند سلام و علیکی می کند. اگر هم فرصتی دست دهد، از خودش می گوید که چطور سر از اینجا در آورده است:‌ «من را در طرح جمع آوری معتادان گرفتند. ۲۰ سال تمام مواد کشیدم. زندگی ام را تباه کردم. در خانه ما همیشه دعوا و مرافه بود. پدر و مادرم با هم نمی ساختند. زمانی که نیاز داشتم به مشکلاتم توجه کنند، ‌ به فکر گله و شکایت های قوم و خویش خود بودند. تا اینکه درسم تمام شد و پیش دایی خودم مشغول کار شدم. او مواد می کشید و من هم آلوده شدم.»

به اتاق هفدهم، داخل می شود. با صدای بلند مردی که گوشه تخت نشسته و با منجوق جاسویچی می بافد را صدا می زند: «احوال آقا اسماعیل خودمان!» مرد میانسال سرش را بالا می گیرد و با هم خوش و بشی می کنند. روی دست مرد، عکس یک تفنگ خالکوبی کرده، به یاد دوران سربازی اش. اسماعیل خیلی اهل حرف نیست. آرش آرام و درگوشی شرح ماوقعی از احوال اسماعیل می گوید: «اسماعیل چندمین بار است به اینجا می آید. هر بار چند ماهی مهمان است و وقتی بیرون می رود دوباره سراغ مواد می رود. خانواده اش او را طرد کرده اند.» اعتیاد اسماعیل از دوران سربازی است. دختری که عاشقش بوده با مرد پولداری ازدواج می کند و وقتی او از سربازی برمی گردد، دختر را بچه به بغل می بیند. همین انگیزه زندگی را از او می گیرد و از لج روزگار پا در مسیری می گذارد که به تباهی ختم می شود. از ابتدا تا انتهای کریدور مطول ۲۰ اتاق است. ۲۰ چهار دیواری که یک طرف آن با نرده های آهنی محصور شده است. تعدادشان زیاد است. ۲۰۰۰ نفری می شوند. شاید هم بیشتر.

اتاق سرهنگ محمودی، کنار در ورودی سالن یک قرار دارد. او تمرکز خود را روی حوزه فرهنگی گذاشته و سعی دارد شرایط ایده آلی برای مددجوها ایجاد کند. برای همین هر از چندگاهی کارشناس های مراکز فنی حرفه ای کهریزک و شهرری را دعوت می کند تا به اینجا بیایند و به مددجوها آموزش دهند. سرهنگ کمی درباره شرایط مددجوها صحبت می کند: «معتادان متجاهر اغلب کارتن خواب هستند و طرد شده از خانواده، معمولا در طرح جمع آوری معتادان به اینجا آورده می شوند. در ابتدا توسط پزشک معاینه می شوند و اگر زخم باز یا بیماری خاصی داشته باشند به مراکزی که مخصوص آنهاست فرستاده می شوند. اما معتادان دیگر بعد از یک هفته قرنطینه به آسایشگاه منتقل می شوند. نگهداری معتادان در اینجا با مجوز قضایی است.»

چیستی های ماده ۱۶

ایجاد و راه‌اندازی مرکز ماده ۱۶ از اولویت‌های مهم حوزه مبارزه با مواد مخدر است. در این مرکزمعتادانی به تهاجر رسیده و سرپناهی ندارند نگهداری می شوند. معتادان متجاهر معمولا در فضاهای بی دفاع شهری، زیر پل ها و فضای سبز در حال استعمال مواد مخدر دیده می‌شوند. آن ها در طرح های جمع آوری توسط پلیس مبارزه با مواد مخدر به مراکز ماده ۱۶ آورده شده و رایگان دوره درمان خود را سپری می کنند.

بیشتر بخوانید:حکایت ویلچرهایی که اهدا می‌شوند و مسئولانی که پاسخگو نیستند | پای ما لنگ است و منزل بس دراز

من یک دلیوری هستم

کد خبر 844975 برچسب‌ها اعتیاد- ستاد مبارزه با مواد مخدر کارآفرینی اعتیاد - معتاد

دیگر خبرها

  • بدگویی‌های پدرم تحریکم کرد، مادرم را کشتم!
  • بیش از ۱۳ کیلو مواد مخدر در رشت کشف شد
  • فوت ۹۱ نفر بخاطر مواد مخدر در مازندران
  • انگشت‌ اتهامی که به سمت سعید آقاخانی، جواد عزتی و محسن تنابنده گرفته شد/ صداوسیما عذرخواهی کند
  • انگشت‌های اتهامی که به سمت سعید آقاخانی، جواد عزتی و محسن تنابنده گرفته شد
  • می خواهم زنده بمانم در برنامه گل یا پوچ
  • تولدی دیگر در شورآباد
  • هدف گذاری اصلی ستاد مبارزه با مواد مخدر خراسان شمالی پیشگیری باشد
  • تعطیل شدن یک مرکز ترک اعتیاد در شهرستان رشت
  • لحظه کشف ۱۰۰۰ کیلو شیشه از یک تریلی! + ویدئو